پاورپوینت کامل پیشوای سترگ نیکی ; تأملی در رفتارهای اجتماعی امام مجتبی (علیه السلام) ۴۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل پیشوای سترگ نیکی ; تأملی در رفتارهای اجتماعی امام مجتبی (علیه السلام) ۴۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پیشوای سترگ نیکی ; تأملی در رفتارهای اجتماعی امام مجتبی (علیه السلام) ۴۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل پیشوای سترگ نیکی ; تأملی در رفتارهای اجتماعی امام مجتبی (علیه السلام) ۴۹ اسلاید در PowerPoint :

>

۲

اشاره

تعالی شخصیت معنوی انسان، از والاترین و مقدس ترین اهداف
پیشوایان دین بوده است. آنان با تحمل مشقت های بسیار در این مسیر،
تمامی همّ خویش را بر آن گذاشتند تا اخلاق نیک را با شیوه های
رفتاری و گفتاری خویش به آدمی بیاموزند واو را از زشتی ها به دور داشته،
متوجه حقیقت والای انسانی و ارزش سترگش کنند. در این میان نقش
برجسته امام مجتبی(علیه السلام) بسیار چشم گیر جلوه می نماید. از این رو،
برآن شدیم که با تأملی کوتاه در رفتارهای اجتماعی امام
مجتبی(علیه السلام) دریچه ای به بی کران سجایای اخلاقی آن امام همام
بگشاییم.

مهربانی و مهرورزی

مهربانی با بندگان خدا از ویژگی های بارز امام مجتبی(علیه السلام) بود.
اَنس می گوید: روزی در محضر امام بودم که یکی از کنیزان ایشان با
شاخه گلی در دست وارد شد و آن گل را به امام تقدیم کرد. حضرت گل را
از او گرفت و با مهربانی به او فرمود: «برو، تو آزادی!» من که از این رفتار
حضرت شگفت زده بودم، گفتم: «ای فرزند رسول خدا! این کنیز تنها یک
شاخه گل به شما هدیه کرد. آن گاه شما او را آزاد می کنید؟!» امام در
پاسخم فرمود: «خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است هرکس به
شما مهربانی کرد، دو برابر او را پاسخ گویید». (نساء/ ۸۶) سپس فرمود:
«پاداش در برابر مهربانی او نیز آزادی اش بود».۱

امام، همواره، مهربانی را با مهربانی پاسخ می گفت. حتی پاسخ او در برابر
نامهربانی نیز مهربانی بود. هم چنان که نوشته اند، امام گوسفند زیبایی
داشت که به او علاقه نشان می داد. روزی دید گوسفند در گوشه ای افتاده و
ناله می کند. جلوتر رفت و دید که پای آن را شکسته اند. امام از غلامش
پرسید: «چه کسی پای این حیوان را شکسته است؟». غلام گفت: «من
شکسته ام». حضرت فرمود: «چرا چنین کردی؟» گفت: «برای این که تو را
ناراحت کنم». امام با تبسّمی دلنشین فرمود: «ولی من در عوض، تو را
خشنود می کنم و غلام را آزاد کرد».۲ هم چنین آورده اند، روزی امام
مشغول غذا خوردن بودند که سگی آمد و برابر حضرت ایستاد. حضرت
هر لقمه ای که می خوردند، یک لقمه نیز جلوی آن می انداختند. مردی
گفت: «یا بن رسول الله! اجازه دهید این حیوان را دور کنم». امام فرمود:
«نه، رهایش کنید! من از خدا شرم می کنم که جانداری به غذا خوردن من
نگاه کند و من به او غذا ندهم».۳

ایثار و گذشت

امام بسیار با گذشت و بزرگوار بود و از ظلم و ستم دیگران چشم پوشی
می کرد. بارها پیش می آمد که واکنش حضرت به رفتار ناشایست
دیگران، سبب تغییر رویه فرد خطاکار می شد.

نوشته اند در همسایگی امام، خانواده ای یهودی می زیستند. دیوار خانه
یهودی شکافی پیدا کرده بود و رطوبت نجاست از منزل او به خانه امام
نفوذ کرده بود. فرد یهودی نیز از این جریان آگاهی نداشت تا این که روزی
زن یهودی برای درخواست نیازی به خانه امام آمد و دید که شکاف دیوار
سبب شده است که دیوار خانه امام نجس گردد. بی درنگ، نزد شوهرش
رفت و او را آگاه ساخت. مرد یهودی نزد امام آمد و از سهل انگاری خود
پوزش خواست و از این که در این مدت، امام سکوت کرده و چیزی نگفته
بود، شرمنده شد. امام برای این که او بیش تر شرمنده نشود فرمود: «از
جدم رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شنیدم که به همسایه مهربانی کنید».
یهودی با دیدن گذشت و چشم پوشی و برخورد پسندیده ایشان به
خانه اش رفت، دست زن و بچه اش را گرفت و نزد امام آمد و از ایشان
خواست تا آنان را به دین اسلام در آورد.۴

هم چنین داستان مشهوری است که درباره گذشت امام از بی ادبی مردی
شامی است که مرد با دیدن آن همه گذشت و مهربانی، گزیری جز اشک
شرمساری ندیده و از آن پس، از بهترین دوستداران آن خاندان
گردید.۵

گستره گذشت و مهرورزی امام، آن قدر پردامنه بود که قاتل او را هم در
برگرفت. چنان که «عمر بن اسحاق» می گوید: من و حسین(علیه السلام)
در لحظه شهادت، نزد امام مجتبی(علیه السلام) بودیم که فرمود: «بارها به
من زهر داده اند، ولی این بار تفاوت می کند؛ زیرا این بار جگرم را قطعه
قطعه کرده است». حسین(علیه السلام) با ناراحتی پرسید: «چه کسی شما
را زهر داده است؟» فرمود: «از او چه می خواهی؟ می خواهی او را بکشی؟
اگر آن کسی باشد که من می دانم، خشم و عذاب خداوند بیش تر از تو
خواهد بود. اگر هم او نباشد، دوست ندارم که به خاطر من، بی گناهی
گرفتار شود».۶

میهمان نوازی

امام همواره در پذیرایی از میهمان تلاش جدی می کرد. گاه از اشخاصی
پذیرایی می کرد که حتی آنان را نمی شناخت. به ویژه، به پذیرایی از
بینوایان علاقه زیادی داشت. آنان را به خانه خود می برد و به گرمی
پذیرایی می کرد و به آن ها لباس و مال می بخشید.۷

در سفری که امام حسن(علیه السلام) به همراه امام حسین(علیه السلام) و
عبدالله بن جعفر به حج می رفتند، شتری که بار آذوقه بر آن بود، گم شد و
آن ها در میانه راه، گرسنه و تشنه ماندند. در این هنگام، متوجه خیمه ای
شدند که در آن پیرزنی تنها زندگی می کرد. از او آب و غذا خواستند.
پیرزن نیز که انسان مهربان و میهمان نوازی بود، تنها گوسفندی را که
داشت دوشید و گفت: «برای غذا نیز آن را ذبح کنید تا برای شما غذایی
آماده کنم». امام نیز آن گوسفند را ذبح نمود و زن، از آن، غذایی برای
ایشان درست کرد. آنان غذا را خوردند و پس از صرف غذا، از آن زن
تشکر کردند و گفتند: «ما افرادی از قریش هستیم که به حج می رویم. اگر
به مدینه آمدی نزد ما بیا تا میهمان نوازی ات را جبران کنیم.» سپس از
زن خداحافظی کردند و به راه خویش ادامه دادند. شب هنگام، شوهر زن
به خیمه اش آمد و او داستان میهمانی را برایش بازگفت. مرد خشمگین
شد و گفت: «چگونه در این برهوت، تنها گوسفندی را که همه دارایی مان
بود برای کسانی که نمی شناختی کشتی؟» مدت ها از این جریان گذشت
تا این که بادیه نشینان به جهت فقر و خشک سالی به مدینه سرازیر
شدند. آن زن نیز به همراه شوهرش به مدینه آمد. در یکی از همین
روزها، امام مجتبی(علیه السلام) همان پیرزن را در کوچه دید و فرمود: «ای
کنیز خدا! آیا مرا می شناسی». گفت: «نه»، فرمود: «من همان کسی
هستم که مدت ها پیش به همراه دو نفر در خیمه توشدیم. نامم حسن
بن علی(علیه السلام) است». پیرزن خوشحال شد و عرض کرد: «پدر و
مادرم به فدای تو باد!» امام به پاس فداکاری و پذیرایی او، هزار گوسفند و
هزار دینار طلا به او بخشید و او را نزد برادرش حسین(علیه السلام) فرستاد.
او نیز همان مقدار به او گوسفند و دینار طلا بخشید و وی را نزد عبدالله
بن جعفر فرستاد. عبدالله نیز به پیروی از پیشوایان خود، همان مقدار را به
آن پیرزن بخشید.۸

حضرت با این سپاس گزاری، هم از میهمان غریبی پذیرایی کرد و هم
جایگاه و ارزش میزبانی او را به جهت عمل نیکویش، پاس داشت. بارها
درباره فقیرانی که از ایشان پذیرایی کرده بودند می فرمود:

«فضیلت با آنان است. اگر چه پذیرایی شان اندک است و مالی ندارند،
ولی برترند، زیرا آنان غیر از آن چه که ما را به آن پذیرایی می کنند چیز
دیگری ندارند و از همه چیز خود گذشته اند، ولی ما بیش از آن چه پیش
میهمان می گذاریم اموال داریم».۹

بردباری و شکیبایی در برخوردها

از سخت ترین دوران زندگانی با برکت امام مجتبی(علیه السلام)، دوران
پس از صلح با معاویه بود. ایشان سختی این سال های ستم را با
بردباری وصف ناشدنی اش سپری می کرد. در این سال ها، ایشان از
غریبه و آشنا سخنان زشت و گزنده می شنید و زخم خدنگ بی وفایی
می خورد. بسیاری از دوستان به ایشان پشت کرده بودند. روزگار، برایشان
به سختی می گذشت. ناسزا گفتن به علی(علیه السلام)، شیوه سخن رانان
شهر شده بود. هرگاه ا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.