پاورپوینت کامل دیوار باغ ۲۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دیوار باغ ۲۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دیوار باغ ۲۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دیوار باغ ۲۱ اسلاید در PowerPoint :

>

۲۳

هوا گرم بود. تشنه بودم. عرق از سر و رویم می بارید؛ ولی دوست داشتم کار را تمام کنم و مزدم را بگیرم. دوست داشتم پیشکارِ جناب
سرهنگ زودتر بیاید و کارم را ببیند و بپسندد. اگر مزد خوبی می داد، همین فردا می رفتم و کتاب هایی را که می خواستم، می خریدم. صدای پای
اسبی از دور به گوشم خورد. سربلند کردم با آستینم عرق پیشانی ام را پاک کردم. از دور سواری به تاخت به طرف باغ می آمد.

سرم را پایین انداختم و شروع به کار کردم. چیز زیادی نمانده بود که پاورپوینت کامل دیوار باغ ۲۱ اسلاید در PowerPoint خراب شود. سریع تر کار کردم، اسب سوار به باغ رسید. کمی
با اسبش طول و عرض باغ را طی کرد. مرا دید. گفت: مشدی خدا قوّت.

سر بالا کردم. یک مرد سبیل کلفت با لباس های تمیز و صاف و نو، سوار بر اسبش مرا نگاه می کرد. گفتم: سلامت باشی.

گفت: مشدی دیگر بس است. بقیه دیوار را خراب نکن.

به دیوار نگاه کردم، هنوز چند متری مانده بود که خراب شود و تمام بشود برود پی کارش. کلنگ را بالا بردم و محکمتر به دیوار خشتی
کوبیدم. مرد فریاد زد: آهای با تو هستم. مگر کری؟ دیگر خراب نکن.

دست از کار کشیدم. دوباره با آستین عرق پیشانی ام را پاک کردم. نگاهش کردم. اخم هایش درهم بود و غبغبش برآمده بود. گفتم: صاحب
کار من شما نیستید. صاحب کار من، پیشکار محمدرضا خان سرهنگ است. او گفته دیوار را خراب کنم و عصر دو قِران بگیرم و بروم پی کارم.

این را گفتم و دوباره مشغول شدم. محکمتر از قبل به پای دیوار کوبیدم. فریاد مرد بلند شد: پدرسوخته من محمد رضا خان سرهنگ
هستم. پیشکارم هر چه گفته، برای خودش گفته. گفتم خراب نکن دیوار را. تا همین جا بس است.

دوباره دست از کار کشیدم و نگاهش کردم. پس این مرد خان سرهنگ بود که این طور فریاد می زد. به قیافه اش می خورد که خان سرهنگ
باشد، هر چند تا حالا ندیده بودمش. نور خورشید از بالای سر خان تو چشم هایم می افتاد. دستم را روی پیشانی ام گرفتم تا نور خورشید اذیتم
نکند. گفتم: شما هر کس که می خواهی باش، صاحب کار من کس دیگری است. باید او به من بگوید خراب نکن تا خراب نکنم.

سوار عصبانی تر شد. ابروهایش درهم رفته بود و از او قیافه وحشتناکی ساخته بود. از اسب پرید پایین. شلاق را از این دستش به آن دستش
داد. روبه روی من ایستاد و گفت: بی شرفِ بی همه چیز از من بنچاق۱ می خواهد. جمع کن بساطت را.

از حرفش عصبانی شدم. بی آنکه خودم بخواهم اخم هایم درهم رفت. گفتم: من بی شرف بی همه چیز نیستم. «البینه علی المدّعی و الیمین
علی من انکر» از کجا می گویی بی شرف بی همه چیز؟ مدرک داری؟ دلیل داری؟

صاف در چشم های من نگاه می کرد. برق چشم هایش او را ترسناک تر کرده بود.

کمی سبیل های کلفتش را جوید. تندتند نفس می کشید. برگشت. سوار اسبش شد. او را شلاق زد و راه افتاد. به کارم مشغول شدم.

***

کار خراب کردن دیوار داشت تمام می شد. دیگر چیزی نمانده بود که دوباره صدای تاختن اسب به گوشم خورد. دست از کلنگ زدن
کشیدم. نگاه کردم. دو تا قزاق داشتند به طرف من می آمدند. دلم ریخت. فکر کردم حتماً به خاطر حرف هایی که به خانِ سرهنگ زده ام،
می خواهند مرا دستگیر کنند. یک لحظه به فکرم رسید که فرار کنم و لابلای شاخ و برگ های درختان باغ پنهان شوم. ولی بعد که فکر کردم دیدم
حرف بدی به خان سرهنگ نزده ام که بخو

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.