پاورپوینت کامل خاطرات یکی از مُردگان قبرستانِ ابوحسین قم ۲۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل خاطرات یکی از مُردگان قبرستانِ ابوحسین قم ۲۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خاطرات یکی از مُردگان قبرستانِ ابوحسین قم ۲۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل خاطرات یکی از مُردگان قبرستانِ ابوحسین قم ۲۳ اسلاید در PowerPoint :
>
۲۷
یک چرخ فلک رایگان! الآن از داخل یک چرخ فلک با شما صحبت
می کنم و چند دقیقه هم بیشتر وقت ندارم برای حرف زدن و داستان تعریف کردن:
قدیم ندیما شکلات پیچمان نمی کردند و فَلّه ای
می ریختندِمان توی گور. در فشارِ اندامِ تپیده در خاکِ سرد، روی هم می افتادیم؛
مثل اینکه داریم لُپ های همدیگر را می کشیم!
مرا جدا دفن کردند.
مدّتی نگذشته بود که تنم بویناک شد. خوش اقبال بودم که
شامّه ام سرِ همان تصادفی که منجر به فوتم شد، مُرد! وگرنه بعید بود بتوانم بوی
عفونت تنم را تحمّل کنم. خاک را سُراندند روی من و هیچ شیار و شکافی باقی
نگذاشتند. قبر کنِ زُمخت اندامی لای درزها را قشنگ با شفته و گِل پوشاند و صدای
نوه خردسالم گفت:
«یه کم باز بذارید، بابا بزرگ خفه شد که!»
که دخترم نیشگونش گرفت و گفت:
«برو آن ورتر چِرْت و چولا نگو!»
نوه دلشکسته ام، به زور خودش را از لای پیراهن ها و چادرهای
سیاه رد کرد و رفت آنسوتر که بچّه ها خاکبازی می کردند.
در ظلمتکده شب اوّل قبر، صدای فِش فِش می آمد. شاید لغزش
مارهایی بود که از اعماق زمین می گذشتند. مورچه ها گره بالا و پایین کفن را
می دیدند، می رفتند پی کارشان. و من از مُحکمِی گِره خوشحال بودم. پنبه ای که
در دهانم گذاشته بودند، باقیمانده آب دهانم را جذبِ خودش کرده بود.
اوضاع جوّی از دستم در رفته بود. باد و آفتاب نمی دانستم
چیست؟ کاش به جای این مُرده جوان همسایه، یک کارشناس هواشناسی، از آنها که
مقابل نقشه بزرگ ایران می ایستند و دروغ یا راست، به پیشگویی وضع هوا
می پردازند، کنار دست من دفن کرده بودند.
یک روز که داشتم برای خودم دراز می کشیدم، رطوبتی خورد به
بدنم. با اوّلین تماس آب، دلم خواست یک لحظه بدنم مورمور شود و موهایش سیخ شود.
امّا دیدم که مرده ام! و این کارها به من نیامده است! این بود که همان طور مثل
مرده ها! لاشه گندیده ام را ثابت و ساکن نگه داشتم ببینم چه پیش می آید؟
انگار جریان آب تمامی نداشت. یک لحظه نزدیک بود به خودم
بگویم:
«اگر آب، همه ی قبر را بگیرد، آنوقت احتمال غرق شدن!»
که بعد به خودم نهیب زدم که:
«برو! تو هم دل خوشی داری ها، مرده ندید بَدید! دیگر الآن
آن چیزهایی که بالای این تَل خاک، خطر آفرین بود و ازش می ترسیدی، برایت شده
عین آب خوردن! هزار بار هم اگر تو را بیندازند توی دریا و اکسیژن بهت نرسد، ککت
هم نمی گزد. به قول معروف، گوسفندِ ذبح شده از مسلخ نمی ترسد!».
توی این افکار بودم که دیدم آب تمام قبر را گرفته. از مرده
همسایه پرسیدم:
«یعنی می گویی این آب که همین طور دارد بالا می آید، چیز
مهمّی نیست و نباید اینجور چیزهای کوچک آسایش مرا به هم بزند؟»
مرده مجاور که در عالم خودش بود، برگشت گفت:
«به به! چه عجب؟ آفتاب از کدام درِ این قبرستانِ قم درآمده
که حاضر شدی سر صحبت را با من باز کنی؟» گفتم:
«این خطر جدّیست!» ادامه داد:
«فقط در قبر تو که آب جمع نشده! اگر این طوری بود، می شد
ربط داد به بستگانت که یادی از تو کرده اند و آفتابه را گرفته اند روی سرت برای
شست و شوی غبار قبر! ولی بدبختی مال من هم خیس شده و بالا آمده است! همه
همسایه ها هم در این گورستانِ ابوحسین، وضع مشابهی دارند. این جا هم به هیچ کس
نمی توان شکایت کرد. این حرف ها در حیطه وظایف اداره آب و فاضلاب است و این
اداره شعبه زیر زمینی ندارد! زنده ها به خودشان نمی رسند و وقتشان پر است که
بخواهند به ماها بگویند: خرتان به چند من؟!»
گفتم: «من که دلم اینجا پوکید! نه تفریحی، نه تنوّع
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 