پاورپوینت کامل قطره چون دریا; قناعت پیشگی در قاموس معصومین ۶۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل قطره چون دریا; قناعت پیشگی در قاموس معصومین ۶۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قطره چون دریا; قناعت پیشگی در قاموس معصومین ۶۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل قطره چون دریا; قناعت پیشگی در قاموس معصومین ۶۲ اسلاید در PowerPoint :
>
۱۱
سیره عملی و شیوه رفتاری اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم
السلام) الگویی برتر برای رهروان و سالکان طریق معرفت و سرمشقی کامل برای
دوستداران آن بزرگواران در راستای بهبود وضعیت اخلاقی و ترمیم نارسایی های روحی
و رفتاری است.
از جمله ویژگی های بارز و نمایان اهل بیت وحی(علیهم السلام)
قناعت آن بزرگواران به دارایی اندک خود است. با یک بررسی اجمالی در سیره
معصومین برگ های زرّینی از این فضیلت سترگ اخلاقی به دست می آید که نوشتار حاضر
تلاش کرده نگاهی کوتاه و گذرا به آن داشته باشد. امید است تورّق این نوشته،
مجال بیشتری برای بازخوانی مفهوم سترگ خودبسندگی، هم به نگارنده، و هم به
مخاطبان بدهد.
لازم به یادآوری است نوشتار موجود و نیز مقاله های بعدی
تنها سعی در بازپروری مفاهیم اخلاقی در سیره عملی ائمه معصومین(علیهم السلام)
را دارد و تلاش می نماید مفاهیم مذکور را در رفتارهای عملی و نه روایات
معصومین(علیهم السلام) بررسی نماید.
سبک بال چون نسیم
افراد در زندگانی روزمره تلاش اقتصادی زیادی از خود نشان
می دهند و از لحظه ای که از خانه خارج شده وارد گردونه کار و تلاش می شوند،
تکاپوی فراوانی برای اداره زندگی خود می نمایند اما بخشی از این فعالیت ها
برخاسته از نیازهای غیر واقعی و کاذبی است که ناشی از حس زیاده خواهی و طمع
آدمی است. شاید لحظه ای تفکر در گرماگرم کار و تلاش روزانه این فرصت را به آدمی
بدهد که بیندیشد آیا به راستی این همه تلاش برای امرار معاش است و در راستای از
بین بردن نیازهای حقیقی زندگی است؟ آیا او مجاز است تمام وقت خود حتی اوقات
عبادت، امور فردی، سرکشی به خانواده و همه را صرف و کوشش برای رسیدن به نیازهای
کاذب زندگی کند ؛ یا این که با اندکی قناعت می تواند زندگی با آرامش بیشتری
داشته باشد. نوشته اند در روزی گرم که آفتاب به گرمی می تابید «ابونیزر» مشغول
بیل زدن زمین مزرعه بود. از دور مولای خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) را دید
که به طرف او می آید. بیلش را در زمین فرو کرد و به استقبال امام شتافت. امام
روبه او کرد و فرمود: آیا طعامی برای خوردن داری؟ ابونیزر مقداری از کدوهایی را
که محصول همان مزرعه بود در روغن سرخ کرده بود و نصف آن را خورده بود و مقداری
از آن نیز در ته ظرف باقی مانده بود اما شرم داشت که بگوید این غذا هست. عرض
کرد: چیزی هست اما شایستگی پذیرایی از شما را ندارد که بیاورم. مولا فرمود: هر
چه هست بیاور، ابونیزر با شرمندگی غذای نیم خورده خود را پیش روی امام گذاشت.
امام برخاست و کنار نهر آب رفت و دست های خود را شست و مشغول خوردن غذا شد.
اندکی از آن خورد سپس دوباره سرجوی آب رفت و چربی دست های خود را با گل و آب
شست. و آمد کنار ابونیزر نشست. سپس با دست به شکم خود اشاره کرد و فرمود: شکمی
که با این غذای اندک پر می شود و قانع است، هرگز شایسته نیست صاحب خود را به
خاطر قانع نبودن به غذاهای ساده وارد آتش دوزخ کند. سپس امام بیل را برداشت و
فرمود: می خواهد در ازای غذایی که ابونیزر به او داده است مقداری در مزرعه او
کار کند. این داستان کوتاه به خوبی اثبات کننده این مدعاست که بسیاری از
نیازهای غیر واقعی قابلیت فانی کردن آدمی در زندگی دنیا را ندارد.
گنجینه ناتمام
بسیاری از انسان های امروزی خوشبختی و سعادت را در گرو تمکن
مالی و تمتعات دنیایی می دانند که البته شمار این دست انسان های قرن حاضر در
بین مسلمانان و گاه در برخی مسلمانان پایبند به ارزش های اسلامی نیز قابل توجه
است و می پندارند هرچه انسان درآمد بیشتری داشته باشد بهره وری بیشتری نیز از
دارایی های خود دارد اما تاریخ حکایت دیگری دارد؛
گله شترهای مردی عرب، آرام از میان صحرا عبور می کرد. گله
از جلوی پیامبر (صلی الله علیه و آله) گذشت. پیامبر (صلی الله علیه و آله) رو
کرد به یکی از اصحاب خود و فرمود: نزد ساربان آن گله شتر برو و مقداری شیر از
او بگیر.
او نزد ساربان آمد و مقداری شیر درخواست کرد. شتربان گفت:
شیر این شترها که در پستانشان است صبحانه قبیله و آن چه در ظرف ها دارم شام
آن هاست. او برگشت و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آنچه شنیده بود بیان
داشت. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: خدا بر مال و فرزندان او بیفزاید.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) به راه خود در صحرا ادامه
دادند تا به گله ای از گوسفندان رسیدند. حضرت، شخصی را نزد چوپان گله فرستاد تا
مقداری شیر از او بگیرد. وقتی چوپان از درخواست پیامبر اکرم (صلی الله علیه و
آله) مطلع شد بی درنگ شیر گوسفندان را در ظرفی دوشید و همه آن را برای پیامبر
(صلی الله علیه و آله) فرستاد. چوپان به اندازه ای خوشحال شده بود که یکی از
گوسفندان خود را نیز به فرستاده پیامبر (صلی الله علیه و آله) داد تا برای
ایشان ببرد و غذایی برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) تهیه نماید. در پایان
نیز عذرخواهی کرد که بیش از این گوسفند و شیر چیز دیگری در بساط ندارد تا برای
ایشان بفرستد. فرستاده پیامبر (صلی الله علیه و آله) به سوی کاروان خود بازگشت
و ظرف شیر و گوسفند را به پیامبر (صلی الله علیه و آله) داد. پیامبر (صلی الله
علیه و آله) از این رفتار چوپان خوشش آمد و دست به دعا برداشت و فرمود:
«پروردگارا به او بسندگی و قناعت ارزانی دار». یکی از اصحاب جلو آمد و پرسید:
«ای رسول خدا! شما در مورد آن شتربانی که از دادن شیر به ما دریغ ورزید دعایی
فرمودید که همه ما دوست داریم آن دعا را در مورد ما نیز بکنید و از خدا خواستید
که پروردگار مال و فرزندانش را بیشتر کند ولی در مورد این چوپان که هم شیر به
ما داد و هم گوسفندی برای شما هدیه فرستاد دعایی می کنید که حتی ما نیز آن را
ناخوش می داریم. شما فرمودید: خدایا به او بسندگی و قناعت بده، دلیل آن چیست؟»
پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او فرمود: بدانید اگر
انسان مال کمی داشته باشد ولی بدان قانع باشد بهتر است از این که مال زیادی
داشته باشد و آن مال سبب غفلت او گردد.
سپس دست به دعا برداشت و فرمود: بار خدایا! به محمد (صلی
الله علیه و آله) و دودمان او بسندگی در زندگی عنایت بفرما.
«نقش ایوان»!
همواره زندگی کم مؤونه، مجال را بر انجام بسیاری از خیرات
باز می کند.مسافری که راه دوری در پیش ندارد و سفرش کوتاه است کار خود را با
برداشتن توشه بیش از حد دشوار نمی کند. مسلمانی که دنیا را سرای گذر می بیند
هرگز به «نقش ایوان» آن نمی پردازد. از این رو در زندگانی دنیایی خود اگر
بتواند نیازهای ضروری خود را برطرف کند اگر روزی مالی به دست او برسد راحت تر
انفاق می کند و چون خود زندگی قناعت پیشه ای دارد آسان تر از مال خود به دیگران
می بخشد. از این رو قناعت ورزی برکت زیادی دارد؛
روزی یکی از صحابه نزدیک پیامبر (صلی الله علیه و آله) که
خدمت ایشان نشسته بود نگاهی طولانی به وصله های پیراهن پیامبراکرم (صلی الله
علیه و آله) کرد. از گوشه قبای خود یک کیسه کوچک بیرون آورد و گفت: ای رسول
خدا! با این دوازده درهم لباسی برای خود بخرید. این لباس دیگر خیلی فرسوده شده
است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) رو کرد به امیرالمؤمنین(علیه السلام) و
فرمود: این دوازده درهم را بگیر و برای من پیراهنی تهیه کن. امیرالمؤمنین(علیه
السلام) کیسه را از مرد ستاند و برخاست تا به بازار برود. مدتی بعد با لباسی در
دست نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بازگشت و لباس را به پیامبر (صلی الله
علیه و آله) نشان داد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) نگاهی به آن کرد و فرمود:
این لباس اندکی گران است برو و ببین اگر فروشنده آن حاضر است آن را پس بگیرد
لباسی ارزان تر برایم بخر. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به مغازه فروشنده بازگشت
و فروشنده با کمال میل پذیرفت که لباس را پس بگیرد. امیرالمؤمنین(علیه السلام)
پول را پس گرفت و خدمت پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) آمد و سپس هر دو با هم
به بازار رفتند تا لباس ساده تر و ارزان تری خریداری کنند. در بین بازار حرکت
می کردند که کنیزی را دیدند گوشه ای نشسته و گریه می کند. پیامبر (صلی الله
علیه و آله) نزدیک رفت و به او سلام کرد و پرسید: چرا گریه می کنی؟ کنیز ایستاد
و اشک هایش را پاک کرد و پاسخ داد: اربابم به من ۴ درهم داده تا از بازار چیزی
بخرم، اما من سکه ها را گم کرده ام. اکنون نیز جرأت بازگشت به خانه را ندارم.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود که ۴ درهم
از کیسه دوازده درهمی به او بدهد و به او فرمود: این ۴ درهم را بگیر و هرچه
قرار است بخری خریداری کن و به خانه ات بازگرد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خوشحال از این که
توانسته بود انسانی را شاد کند خدا را شکر کرد و به راهش ادامه داد. جلوی
مغازه ای ایستاد و داخل رفت و پیراهنی ارزان قیمت به بهای ۴ درهم خریداری کرد و
پوشید. وقتی به سوی منزل باز می گشت در راه فردی را دید که سرش برهنه است و
آفتاب بر آن می تابد در گوشه ای آن جامه تازه را بیرون آورد و به او داد و
دوباره با امیرالمؤمنین(علیه السلام) به بازار بازگشت و جامه ای دیگر به ۴ درهم
خرید و آن را پوشید. در راه بازگشت دوباره همان کنیز را دیدند که گریه می کند.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) از او پرسید: چرا به خانه ات بازنگشتی؟ عرض کرد:
ای رسول خدا! مدت زیادی است که به بازار آمده ام و دیر کرده ام، می ترسم به
خاطر دیر کردنم مرا بزنند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: بیا با هم
برویم. خانه تان را به من نشان بده من میانجی می شوم که تو را تنبیه نکنند.
ه
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 