پاورپوینت کامل مناسبتهای مرداد ۸۵ ۶۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مناسبتهای مرداد ۸۵ ۶۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مناسبتهای مرداد ۸۵ ۶۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مناسبتهای مرداد ۸۵ ۶۲ اسلاید در PowerPoint :
>
۳۶
شهادت حضرت امام هادی(علیه السلام)
۷ مرداد
آسمانی از سوگ بر پهنه دنیای خاکی ما پرده افکنده است. سوگ
خورشیدی از هدایت و هادی امت پیامبر. خورشید دلهای سرگشته در تاریکی، خورشیدی
که شعاع وجودش، شب آشفته دشمنان دین را به کابوسی هولناک بدل می کرد و پرتوی از
گرمای وجودش یخهای کفر و زبونی را آب می کرد. کلام برّای او با چند بیت شعر،
بساط عیش و طرب ستم گستران زمانه را چنان به تیرگی ملامت می کشاند که اثری از
عیش در بزم آنها باقی نمی ماند. سلام خدا بر او که دهمین آبشار ریزان از چکاد
روشنی خدا است. سلام بر درخشندگی کوکب نورانی اش که خورشید را شرمگین تابش کرد،
و چشمه های آفرینش را لبریز جوشش. سلام بر مهری که در مجمر سینه های عاشقان بر
افروخت. سلام بر آن قلب مهربان و یتیم نوازش که همیشه پناه غریبان بود. افسوس
که آن قلبِ همیشه مهربان را از تپش انداختند. شعله های مصیبت او در سینه ها، به
آسمان زبانه می کشد و همه هستی را داغدار می سازد. ای پیشوای دهم! در این روز
غم بار و مصیبت زده، آتش سوگمان را مهار کن و دوباره دست مهربان و غریب نوازت
را بر صفحه دل هامان بکش تا اندکی از این داغ جان فرسا کاسته شود، ای دهمین
پیشوای مهربان و معصوم!
روز بزرگداشت شیخ اشراق
۸ مرداد
آینه اشراق نور الهی بود. پیر طریقت عرفان، مرشد فضیلت و
بیان و یگانه تمامی دوران. اسرار معرفت را آموخته بود و از هزار توی خلقت،
تصویری روشن در چشم داشت. نه اهل ریا بود و نه اهل خودستایی. نه ذائقه اش با
آرامش آشنایی داشت و نه با خواسته های دنیایی. آفتابی آفتابی بود، مثل روزهای
روشن بهار. او شیخ اشراق بود؛ پیر درخشش و روشنایی. اسرار مگوی عشق را
می دانست. حدیث مهربانی را از بَر بود و قصه بلند شیفتگی را بارها زمزمه کرده
بود. پیرِ سیر در آفاق نفس و بلندیهای عشق شده بود. او رهبری کامل از شگفتیها و
عجایب در خود به وجود آورد، که کاشفان اسرار و گشایندگان قفلهای دانندگی از
شگفتی کمال او انگشت حیرت به دهان گرفته بودند. «حکمت اشراق» او شعاعی از
خورشید عشق و دانایی او و بلندترین چکامه ای است که در بیان خورشیدیِ دانش خود،
سروده است. سطر سطر آن از ذوق و کشف و شهود گرد آمده است. «صفیر سیمرغ»اش
مقاله ای است در هفت فصل که در هیچ کدام از آنها خزان راه ندارد و همگی آنها به
زینت ذوق و ادب پارسی آراسته گشته و چراغی فرا راه خواهندگی است. نام او درخشان
و درخشش او بی زوال باد.
روز اهدای خون
۹ مرداد
با دسته گل لبخند از راه می رسد تا نگاههای غمگین کودکان را
که بی صبرانه در نگاه نیمه باز پدر مسدود شده است، شادی بخشد. آستینش را بالا
می زند و دراز می کشد تا قطره های زندگی و یاقوتهای براق حیات خود را با او
تقسیم کند. کودکان نیز بلور نگاه هایشان را که برق شادی در آن جهیده است، به او
هدیه می کنند. خانواده ای از کام ماتم زدگی و سیاهپوشی، بیرون می آید و کودکان
معصوم او، دوباره آغوش محبتش را تجربه می کنند. بار اولی نبود که خونش را هدیه
می کرد. تمام نخل های جنوب، از هدیه رگهای جوشان او باخبرند و دیوارهای زخم
خورده شهر و خاکریزهای آفتاب خورده دشت، از هدیه های او نشان دارد. او از اهدای
خون خود باکی ندارد و سالهای آتش و خون او را بارها آزموده است و می داند که او
سالهاست از خون خود گذشته است. اکنون، بار دیگر آمده تا از خون خود بگذرد و مثل
آن روزها زندگی را در رگهای وطن و اهالی آن به جریان اندازد. درود بر او که به
زندگی و طراوت هموطن خود عشق می ورزد و شادی را مهمان قلبهای بیمار و چشمهای
منتظر کرده و رگهای تشنه زندگی را از جنبش و طراوت لبریز می کند.
شهادت آیت الله شیخ فضل اللّه نوری رحمه الله
۱۱ مرداد ۱۲۸۸
چه کسی است که ندای سرخ تو را در مسلخ بردباری، که منصور
وار از بالای دار بر کرانه های زمان برتافتی، نشنیده باشد؟ کیست که حرکت وحدت
آفرین تو را انکار کند؟ مگر فروغ خورشید تو را می توان در پشت تیرگیها پوشاند؟
مگر چهره آفتاب را می توان در نقاب تجاهل کشید؟ تو آفتاب زخم خورده مقاومت تا
پای جان هستی. ای شیخ فضیلت ها! باید بر غریب ترین زخمهای تو گریست. باید بر
معصوم ترین حقیقت زندگی تو، بر جانفشانی ات، مویه کرد. ای شیخ مراد! ای مجتهد
سبز سیرت! ای مجاهد ابراهیم تبار! ای عصایِ موسا در دست! رنج هفتاد سال سر
بلندی و مقاومت را به جان خریدی و حاضر نشدی لحظه ای، زیر بیرق ستم تنفّس کنی.
تو را بر پای دار کشیدند و ندانستند پروانه را از سوختن باکی نیست. اگر منطق در
سوختن باشد دیگر در آن ملالی نیست. هدف تو روشن کردن و روشنایی بخشیدن بود. به
سان شمعی سوختی و آرام آرام آب شدی و ترس از روشنایی را در چشمان شب پرستان
ریختی. ای حنجره شکفته در آزادی که چکامه ای سبز با شورانگیزترین واژه ها در
رثای آزادگی سرودی. سلام بر غزل دستانت که همیشه دستگیر افتادگان راه حقیقت
بود. سلام بر چشمان ژرف بین تو که راهنمای گم شدگان طریقت بود. رفتی و چشمان
گلاب و آینه و قرآن، متحیر از سرمستی تو بر پای دار ماند. چون کوه در مقابل
موجی از باطنهای خاکستری و درک های سیاه، ایستادی و آن را به کفی جامانده بر
آب، بدل ساختی. روح روشنگر تو هنوز در کالبد زمانی جاری است. عروج عاشقانه ات
بر دار عاشقی زنده یادها باد!
ولادت امام جواد الائمه(علیه السلام)
۱۴ مرداد
مدینه؛ سالها شهر زمینیِ ملائک بوده است؛ آن گلستان که
سالها امینان وحی، در آن سجاده ذکر و خلوت گسترده بودند؛ آن سرزمین مقدس، که
میزبان گامهای رسول خاتم(صلی الله علیه و آله) بود، اکنون از پسِ میلاد
بخشنده ترین بنده خدا، دوباره رنگ و بوی بهشتی گرفته است. امشب در خانه علی بن
موسی الرضا(علیه السلام)، نوزادی چشم می گشاید که همنام رسول اللّه (صلی الله
علیه و آله) است. زینتِ بخشندگان، امام جواد(علیه السلام) می آید تا زمین
مدینه، یک بار دیگر مولودی دیگر از نسل هابیل را به شادباش بنشیند. می آید تا
چشمان آسمان به روشنی سیمایش روشن شود و لاهوتیان و ناسوتیان را در شادی میلاد
خویش فرو برد. همو که در جوانی، مَحْرم آسمانها شد و قافله سالار امّت گشت. آمد
تا پرده پندار را از چشمان امّت بردارد. آمد تا خواب آشفته دشمنان را پریشان
سازد. آمد تا پایه های کاخ ظلم و استبداد آنان را درهم بشکند. آمد تا ننگ
جانشینی عباسیان را از چهره خلافت، بزداید. آمد و با آمدنش مهربانی، معنای
تازه ای گرفت و بخشندگی دوباره متولد شد. ای امام بخشندگان، خوش آمدی!
ولادت حضرت علی اصغر(علیه السلام)
۱۴ مرداد
خانه امام حسین(علیه السلام) دوباره نور باران می شود و از
پنجره کوچک آن، آسمان مدینه روشن می گردد. برای حسین(علیه السلام) دسته گلی
زیبا فرو فرستاده بودند. اشک شوق و برق شادیِ او بر صورت نوزاد می نشیند و
گلبرگ رُخش را با شبنم صبحگاهی، با طراوت تر می سازد. خدا به حسین (علیه
السلام) پسری دیگر عطا فرمود که نیازمند و غنی بر نامش دخیل امید بسته اند و
قنداقه زیبایش را قبله نیازهای خود ساخته اند. علی اصغر(علیه السلام) امشب خانه
با صفای سر سلسله عشاق، حسین(علیه السلام) را رونق دوباره ای می بخشد. کودک
است، اما بزرگان، ریزه خواریِ خوانش را برترین افتخار زندگانی می دانند. کوچک
است، اما نیازهای بزرگ را بر آورده می کند. نوزاد است، اما زاد و توشه رستاخیز
شیفتگانش هست. تازه وارد است، اما تاریخ او را می شناسد. چه بسیار عارفانی که
دل به شفاعت او بسته اند و چه بسیار نیازمندانی که با اکسیر عشق او، بی نیاز
شده اند. سلام خدا بر آن دستان کوچک، اما گره گشایش. سلام بر آن قنداقه
نورانی اش، سلام بر نام بلندش که زمزمه مستان است. و سلام بر شادی و خرسندی
پدرش، حسین(علیه السلام)در این روز.
سالگرد شهادت خلبان عباس بابایی
۱۵ مرداد ۱۳۶۶
زخمی دیگر بر دل صد چاک یاوران امام و انقلاب می نشیند و
صدای هق هق گریه یاران آفتاب از کوچه ها بر می خیزد. گلی دیگر از شاخسار انقلاب
جدا می شود و به آغوش ملائک می پیوندد؛ پرنده ای بلند آشیان و تیز پرواز از جمع
دلتنگ ما پر شکستگان مانده در قفس، شوق پرواز می کند و ما را در دلتنگی رهیدن
باقی می گذارد و تا انتهای آسمان، آن جا که فرشتگان در پروازند اوج می گیرد و
در ازدحام بالهای زرین ملائک ناپدید می گردد و هم سنگران و هم سفران همیشگی
پروازهایش را در حسرت دیدار می گذارد. گلی از گلستان عشق به اهل بیت(علیهم
السلام) شهید عباس بابایی که آسمانهای تیره دشمن را با آتش پیکار خود به هم
آمیخته بود. پرنده ای زرین بال در آسمان ایمان و راز داری از خزانه مکتوم عرفان
که پروازی کرد به بلندای هر چه پریدن و رهیدن است؛ پروازی از خاک تا افلاک، و
فانیان این سرای خاکی را در آرزوی بال گشودن در آسمانی از آزادی و آزادگی، در
این خاک تیره وانهاد. بر پرواز عاشقانه اش به سوی کوی دوست، آفرین!
میلاد امیر المؤمنین علی(علیه السلام) و روز پدر
۱۷ مرداد
فاطمه بنت اسد(سلام الله علیها) با کودکی در آغوش، از کعبه
بیرون می آید. کودکی که پرده های تاریک ظلمت را در شعله شمشیرش خاکستر خواهد
کرد. کودکی که در شبهای نخلستان، سر در چاه تنهایی فرو می برد و روح روشن آب را
می لرزاند. کودکی در کعبه چشم می گشاید که فردا، با شمشیری بی نیام و زرهی
بی پشت از حریم کعبه دفاع خواهد کرد. کودکی که فردا، کودکان یتیم را با
لقمه های اشک آلوده خواهد نواخت و شانه های پینه بسته اش، انبان آذوقه بیوه
زنان را به منزل خواهد رساند.
مردی که عدالت با او معنا پیدا می کند و صداقت با او
محک می خورد. مردی که با
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 