پاورپوینت کامل داستان (فرشته نجات) ۱۲ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل داستان (فرشته نجات) ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان (فرشته نجات) ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان (فرشته نجات) ۱۲ اسلاید در PowerPoint :

>

۴۷

او را کَت بسته به بالای برج بلندی بردند و با دستور مردی
به پایین انداختند. وقتی داشت با سرعت به پایین سقوط می کرد وحشت زده و با تمام
وجود فریاد کشید طوری که از صدای خودش از خواب پرید. عرق سرد روی پیشانیش را با
دست پاک کرد، لیوان آب بالای سرش را تا ته سر کشید، سرش را دوباره زیر پتو برد
و چشمانش را بست تا دوباره بخوابد.

چند لحظه ای که گذشت فکر می کرد خیالاتی شده، امّا نه
واقعا لامپ حیاط داشت خاموش و روشن می شد. با یک حرکت پتو را کنار زد.
نمی دانست چه اتفاقی افتاده یا می خواهد بیفتد؛ آب دهانش را قورت داد و سعی کرد
کمی خونسرد باشد؛ روی زانوهای لرزانش ایستاد و به سمت پنجره رفت؛ پرده را کنار
زد، اما تا می خواست علت را بفهمد لامپ ترکید و از صدای آن کم مانده بود زهره
ترک شود.

اعصابش پاک به هم ریخته بود، نگاهی به ساعت روی دیوار
انداخت، ساعت یک بود و هنوز تا صبح خیلی مانده بود. با خودش فکر کرد: «عمو هم
می توانست برود. بالاخره مادر بزرگ، مادر او هم هست». اما کار از کار گذشته بود
و با این حرفها هم از تنهایی در نمی آمد. سعی کرد مثل یک مرد شجاع بخوابد. در
دل دعا می کرد با وجود این بی خوابی بتواند صبح زود بیدار شود و به جلسه امتحان
برسد.

مدتی این پهلو، آن پهلو شد فایده نداشت خواب از سرش بالکُل
پریده بود. پتویش را برداشت و از اتاق بیرون رفت، فکر می کرد روی کاناپه راحتی
بهتر بتواند بخوابد. سالن کمی روشن تر از اتاق هم بود. همه جا را به دقت وارسی
کرد. وقتی خیالش راحت شد که همه چیز رو به راه است، روی کاناپه دراز کشید. خیلی
خوابش نمی آمد بنابراین در ذهنش شروع به مرور درسهایش کرد، کمی آرامش پیدا کرد،
هنوز همه چیز یادش بود.

با خودش فکر کرد اگر این یکی را خوب بدهد حتما شاگرد اول
کلاس می شود. در این فکرها بود و هنوز خواب و بیدار که متوجه شد درِ حیاط به هم
خورد. تکانی