پاورپوینت کامل «یادداشت های طلبگی» ۲۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل «یادداشت های طلبگی» ۲۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل «یادداشت های طلبگی» ۲۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل «یادداشت های طلبگی» ۲۲ اسلاید در PowerPoint :

>

۶۰

دستم را توی جیبم کردم پول زیادی نداشتم. پول ها را درآوردم
و شمردم. چهار هزار تومان همه پولی بود که داشتم. نه حساب بانکی، نه پس اندازی،
اما غصه نمی خوردم ناخودآگاه زیر لب گفتم: «نون امام زمان «عج» برکت داره» این
حرف همسرم بود. زهرا هر وقت که می خواست دلداری ام بدهد این جمله را می گفت. یک
ماهی می شد که از او خبری نداشتم. نمی دانستم ماه مبارک را چه طور گذرانده من
باید به وظیفه ام عمل می کردم و برای تبلیغ و گسترش صحیح دین به یکی از مناطق
محروم کشور می رفتم. جایی که من بودم شیعه های فقیری داشت که چرخ زندگی شان به
سختی می چرخید. یک ماهی بین آن ها بودم و با آن ها زندگی کردم، البته با
امکاناتش تقریبا زیر صفر. مسجدشان فقط یک فضای خالی بود بدون سقف، در و دیوار،
بدون اکو و بلندگو اما خونگرمی و مهربانی مردم آن جا تمام سختی ها را برایم
آسان کرده بود. بیچاره ها سعی می کردند با همه امکاناتی که در اختیار دارند از
من پذیرایی کنند. می گفتند تا حالا روحانی نداشته اند از من خواستند باز هم به
آن جا بروم. موقع خداحافظی مشهدی حسین جلو آمد، پیرشان بود و ریش سفیدشان پاکتی
دستش بود. عذرخواهی کرد و گفت که شرمنده است و این که این پول را به زحمت جمع
کرده و این همه بضاعتشان بود پاکت را گرفتم در پاکت را باز نکردم همسرم بار دار
بود و به پول احتیاج داشتم اما آن ها محتاج تر بودند. حتی لحظه ای شک نکردم. به
مشهدی گفتم این پول مال من است؟ گفت: آقا ببخشید که کم است، گفتم: مشهدی حسین
جواب مرا بده، این پول مال من است؟ گفت: بله آقا پاکت را در جیب پیراهنش گذاشتم
تا موقع گرفتن پول از من خجالت نکشد. از طرف خودم او را وکیل کردم تا پول را
اول برای بچه های یتیم بعد برای خانواده هایی که از بقیه فقیرترند خرج کند. به
مشهدی حسین گفتم تا به مردم بگوید که تابستان دوباره به آن جا می روم تا با هم
مسجد را بسازیم. مشهدی دهانش را باز کرد تا چیزی بگوید که من مهلت ندادم.
خداحافظی کردم و سوار اتوبوس شدم. می دانستم چه می خواهد بگوید، حتما می گفت:
آقا پس خودتان چی؟ خودتان هم که پول لازم دارید، آن وقت من هم فورا جوابش را
می دادم که روزی ما را امام زمان «عج» می رساند. حالا من تهران بودم، با
کرایه هایی که دادم تا حالا به تهران برسم همین، چهار هزار تومان برایم مانده
تازه باید برای زهرا هم چیزی بخرم تا بداند در این یک ماه به فکرش بودم.
کرایه ها گران شده بود. تصمیم گرفتم صبر کنم تا یک اتوبوس یا یک ماشین با
کرایه ای ارزان گیرم بیاید. در همین افکار بودم که صدای بوق ماشینی مرا متوجه
خود کرد. راننده می گفت: مقصدش قم است و عجله دارد کرایه اش هم مناسب بود. سه
مسافر دیگر سوار کرد و راه افتادیم. من مدام به این فکر می کردم که برای زهرا
چه چیزی بخرم که هم مناسب او باشد و هم قیمتش از دو هزار تومان بیشتر نباشد.
توی همین افکار بودم که یکی از مسافرین به من گفت: حاج آقا ماشین ندارن؟ یا
زحمت رانندگی به خودشان نمی دهند؟ نگاهش کردم جوانی بود حدود ۲۷ – ۲۶ سال. با
یک ریش پرفسوری، موهای مدل خروسی، لباسش را نمی دانم از کجا خریده بوده من که
تا به حال همچنین لباسی ندیده بودم. فهمیدم غرضی ندارد فقط یک چیزهایی از این
طرف و آن طرف شنیده. حالا می خواهد خودی نشان بدهد. این برخوردها برایم تازگی
نداشت، کم و بیش دیده بودم. فکر کردم اگر سکوت کنم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.