پاورپوینت کامل زندگی نامه خودنوشت عالمی از «خوی » (۱) ۹۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل زندگی نامه خودنوشت عالمی از «خوی » (۱) ۹۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زندگی نامه خودنوشت عالمی از «خوی » (۱) ۹۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل زندگی نامه خودنوشت عالمی از «خوی » (۱) ۹۸ اسلاید در PowerPoint :
>
۱۵۳
شرح زندگی دانشمندان و دانشوران، الگو و سرمشق مناسبی برای انسان ها، خصوصا
دانش جویان و طالبان حقیقت است. با مطالعه و آگاهی به راه هایی که آنها طی
کرده و مشکلاتی که با آن مواجه شده اند، طالب علم، مسیر خود را آگاهانه انتخاب
می کند و از موانع نمی هراسد و طلب کمال را با لذت های فانی زودگذر سودا نمی کند.
در این مقال، سرگذشت خودنوشت یکی از عالمان دینی را فراروی داریم و می خواهیم
نمونه ای از زندگی های پرمشقت تحصیلی را ارائه کنیم. (۲)
این زندگی نامه متعلق به یکی از عالمان سده سیزدهم اهل خوی است که آن را در ۶۵
سالگی نوشته است. او، این زندگی نامه را در پایان یکی از تالیفاتش نوشته است.
آگاهی ما از این عالم منحصر به همین کتاب است و او در سراسر این کتاب مفصل
از آوردن نام خود به دلایل نامعلومی اجتناب کرده است و با تلاش وسیعی که صورت
گرفت نام وی روشن نگردید.
نسخه منحصر به فرد این کتاب به خط مؤلف در ضمن نسخ خطی مدرسه نمازی خوی (۳) به
شماره ۲۵ نگهداری می شود.
این نسخه در ۵۶۲ صفحه در اندازه ۲۹×۲۰ سانتی متر و به خط تحریری کتابت شده است.
مؤلف، این کتاب را در موضوعات اخلاقی و موعظه در هفتاد و دو باب به عدد شهدای
کربلا ترتیب داده است. در هر موضوع آیات و روایات وارد در آن موضوع را نقل کرده
و در باره آنها به بحث و بررسی می پردازد.
مؤلف، در آغاز این کتاب، از تالیفات خود یاد می کند و متذکر می شود که کتاب
حاضر بیست و یکمین کتابی است که تالیف می کند. فهرست این کتاب ها خود نشان
گویایی از اخلاص و وارستگی مؤلف و عشق و علاقه وی به مذهب و اهل بیت طاهرین
علیهم السلام و قرآن کریم است.
ما در اینجا برای ارائه تصویری از افکار مؤلف، فهرست آثار وی را آن چنان که
خود در مقدمه کتاب ذکر کرده می آوریم. این آثار بدین قرار است:
۱ – در اصول دین;
۲ – آداب المتعلمین و ترجمه الصلاه و اسرار و حکم و آداب ظاهریه و باطنیه نماز;
۳ – در اخبار و احادیث متفرقه عجیبه و مواعظ فریده و مصائب آل الله;
۴ – در علم اخلاق;
۵ – منتخب در موعظه و نصایح;
۶ – در اصول عقاید و رؤوس مسائل کثیر الاستعمال;
۷ – ایضا اصول عقاید و رؤوس مسائل برای حفظ و اخذ و ضبط عوام;
۸ – در قصاید عربیه و مصائب آل فاطمه صلوات الله علیهم;
۹ – در ادعیه;
۱۰ – در علم قرائت;
۱۱ – ایضا در علم قرائت;
۱۲ – در تعلیم بعضی منشآت و مکتوبات و مراسلات;
۱۳ – در فضیلت و ثواب گریه کردن و عزاداری و ثواب صلوات بر محمد و آل محمد;
۱۴ – در موعظه و نصایح و گریز به مصایب آل طه و یس;
۱۵ و ۱۶ – برای تیمن و تبرک و باقیات صالحات و گل سر سبد اعمال دو جلد کلام
الله المجید;
۱۷ – در اخلاق و حسن سلوک;
۱۸ – امثله شواهد در موعظه بر سبیل تمثیل و قصص و حکایات عجیبه;
۱۹ – در علم حساب به طور مرغوب;
۲۰ – در ادعیه;
۲۱ – همین مختصر در اخبار و احادیث معتبره بر سبیل اجمال و آیات مجملات و
مجملات اخبار برای علما و ارباب فضل و کمال و ارباب منابر و کلام.
مؤلف، بعد از ذکر اسامی تالیفات خود به متن کتاب می پردازد و به صورتی شیوا
و جذاب مطالب را بیان می کند که هر خواننده ای را جذب و شیفته می کند. او بیانی
ساده دارد و مخاطبش در نوشته ها اغلب روح و روان آدمی است و چون مطالب را از
جان و دل ادا می کند و خود به گفته هایش عمیقا معتقد است، سخنش در دل می نشیند. فهرست
مطالب کتاب وی نمونه راهنمای مطالعاتی خوبی برای طلاب جوان و نشانگر
اهتمام مؤلف به مسائل اسلامی و اجتماعی است.
عنوان بابهای هفتاد و دو گانه کتاب به طور اختصار چنین است:
۱ – اصول دین; ۲ – آداب مسجد; ۳ – توبه; ۴ و ۵ – مکالمه حضرت پیامبر با ابلیس; ۶ –
آداب وعظ; ۷ – اوقات و فضایل نماز; ۸ – اوصاف و ثمره تقوا; ۹ – در ذم عالمان
بی عمل; ۱۰ – در مصاحبت ابرار; ۱۱ – مذمت دنیا; ۱۲ – فضیلت علم و علما; ۱۳ – فضیلت
نکاح; ۱۴ – تعداد نعمتهای دنیا; ۱۵ – مذمت دنیا; ۱۶ – توکل; ۱۷ – مذمت حرام خوردن;
۱۸ – ذم اهل دوزخ; ۱۹ – در رضا; ۲۰ – سخا و احسان; ۲۱ – در موعظه; ۲۲ – عزلت; ۲۳ – ذم
قمار و شراب; ۲۴ – توحید و ذکر علایم عقل; ۲۵ – اوصاف مؤمن; ۲۶ – در حال شیطان و
آدم و حوا; ۲۷ – اول امتحان ابلیس; ۲۸ – عقد فاطمه علیها السلام ; ۲۹ – عذاب
شارب خمر; ۳۰ – متروکات میت; ۱۳ – ابتدای خلقت دنیوی; ۳۲ – رزق مقدر; ۳۳ – امر به
معروف و نهی از منکر; ۳۴ – ریاضت; ۳۵ – مذمت کفر; ۳۶ – ذم تضییع نماز; ۳۷ – فضیلت
نماز جماعت; ۳۸ – در مکروهات; ۳۹ – سؤال از اسرار اهل قبرستان; ۴۰ – در مذمت فحش;
۴۱ – در فضیلت توکل; ۴۲ – در مذمت دنیا; ۴۳ – در مدح حسن خلق; ۴۴ – در اختلاف مذاهب;
۴۵ – در مقدمات مرگ; ۴۶ – در فضیلت صوم; ۴۷ – علایم عقل و شعور; ۴۸ – در احترام
مساجد; ۴۹ – خودشناسی; ۵۰ – در باره روزی; ۵۱ – در صحبت انسان با مخلوقات; ۵۲ – در
ورود اسیران به کوفه; ۵۳ – در خبث و پاک بودن دل; ۵۴ – در توسل; ۵۵ – در مذمت ظلم و
غصب; ۵۶ – در موعظه; ۵۷ – در معرفت نفس; ۵۸ – در فضایل معصومین علیهم السلام ; ۵۹ –
در انواع عبادات; ۶۰ – استدعای پدری از پسری; ۶۱ – در شومی حرص; ۶۲ – در اوصاف
مؤمن; ۶۳ – در علائم حماقت; ۶۴ – در محبت امامت و ولایت; ۶۵ – معنی ایمان; ۶۶ – در
اوصاف امام حسن علیه السلام ; ۶۷ – در تعداد گناهان کبیره; ۶۸ – در فضیلت
تعلیم و تعلم; ۶۹ – در قساوت قلب; ۷۰ – در بعضی از لوازم ایمان; ۷۱ – در لوازم
محبت مؤمنین; ۷۲ – در نوافل.
مؤلف پس از اتمام هفتاد و دو باب کتاب برای یادآوری به طلاب و القای روحیه
استقامت و پایداری در راه تحصیل، مختصری از زندگی پر مشقت خود را به تصویر می کشد.
او در هنگام تالیف این بخش از کتابش در سال ۱۳۲۴ ق، ۶۵ سال از عمرش گذشته بود
و معلوم نیست پس از نگارش این کتاب چند سال در قید حیات بوده است.
مؤلف برای خلوص نیت بیشتر در وعظ و خطابه از آوردن نام خود حتی در
زندگی نامه اش خودداری و از ذکر مصیبتهای سخت زندگی خود اجتناب کرده است. گرچه
تحمل همین اندازه که بیان کرده، برای انسانهای عادی مشکل به نظر می رسد.
او در ابتدای زندگی نامه اش یادآور می شود که در هفدهم ربیع الاول سال ۱۲۵۹ ق که
مصادف با زلزله ویرانگر خوی بوده در آنجا متولد شده است. ده روز از عمرش گذشته
بود که او را به حمام می برند لکن زلزله موجب می شود که وی را به حال خود رها
کرده و هر کس به فکر نجات جان خود باشد.
این زلزله ویرانگر در کتابهای زمین شناسی و تاریخ ثبت شده است. (۴)
مؤلف، پس از آن، شروع به شرح داستان غمبار زندگی خود می کند و از تحصیل دوران
کودکی و ایام تحصیل در حوزه علمیه و خاطره ترک تحصیل حوزه به خاطر نداشتن
امکانات، مراجعت مجدد به مدرسه، به جای آوری نماز و روزه استیجاری برای
تامین حداقل معاش خود، روی آوردن به کشاورزی و عدم موفقیت در آن، عازم شدن برای
حج و مشکلات راه و … بازگو می کند که هر کدام ماجرایی است زیبا و جذاب و
خواندنی.
مؤلف، پس از اتمام زندگی نامه خود، کتابش را برای اولاد خود و همچنین طالبان
علم وقف می کند تا آنها بخوانند و سرمشق خود قرار دهند و شرط می کند که کسی حق ندارد
کتاب را در نزد خود حبس کند، تا دیگران از آن نتوانند استفاده کنند. او کتابش را
در ۱۴ شوال ۱۳۲۴ ق به پایان برده است.
تلاش ما برای یافتن نام مؤلف به ثمر نرسید، زیرا، جز کتاب مورد بحث، هیچ سند
دیگری در باره وی نداریم. البته در همین کتاب در دو جای آن، دو اسم آمده که باید
ارتباطی با مؤلف داشته باشد.
در صفحه اول کتاب نوشته شده «وقف دبستان نمازی خوی. موسوی الحسینی » و در پشت
همین صفحه، دستخط «اکبر مالکی فرزند مشهدی ابراهیم مالکی » که در سال ۱۳۶۷ ق کتاب
را برای مدت چهارده ماه به یکی از محصلان علوم دینی عاریه داده به چشم می خورد.
با هم، شرح زندگی این عالم گرانقدر را ورق می زنیم و از خداوند منان برای وی و
تمامی علمای پیشین علو درجات و غفران مسالت می کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
… و اما از جمله حالات و ریاضات این غریق لجه (۵) معاصی، یعنی مؤلف روسیاه، غیر از
ایام مرض وامتداد زمان نامزاجی – که از الطاف یزدان حکیم علی الاطلاق است –
برای رهروان مسالک ریاضات و متعطشان (۶) طریق تحصیل و معرفت و خداشناسی و آخرت،
که تحصیل خود را سبب رسیدن به فوز و فلاح آخرت و دین و ایمان خود پندارند، نه
برای رسیدن به دنیای دنی و سرمایه مباهات و سروری و ریاست ابنای زمان و گذران.
و از مضمون دعای شریف نصف شعبان المعظم، موافق کلام سرمشق اعتبار نمایند که:
«اللهم لاتجعل مصیبتنا فی دیننا و لاتجعل الدنیا اکبر همنا و لامبلغ علمنا و
لاتسلط علینا من لایرحمنا». (۷)
یعنی: الهی دین ما را رسیدن به دنیا و علم را واسطه رسیدن به دنیای ما مگردان، که
محض خیال ما از تحصیل علم، دنیا باشد; زیرا که نتیجه آن خیال، پریشانی امور
دنیا و آخرت است.
موافق حدیث شریف، کسی که اکبر هم او محض دنیا باشد، تمامی امور دنیا و آخرت
او پراکنده و پریشان خواهد بود، و کسی که تمامی هم او آخرت باشد امور دنیا و
آخرت او تماما منظم و مربوط خواهد بود.
پس، این بی بضاعت روسیاه، موافق آداب متعلمین برای تشویق مبتدیین و طلاب بعد
از دیدن و شنیدن اوضاع و احوال متقدمین علما ( اعلی الله مقامهم ) از سید نعمت الله
جزایری و سایرین، از کتاب قصص العلماء و غیر ذلک، جسارت بر تقریر شمه ای از
احوال پر اختلال خودم لازم دانسته، عرض حال بر سبیل حکایت نه شکایت و افتخار
و شرک خفی و اظهار وجود بی وجود. پس:
تولد این رو سیاه قلیل البضاعه در تاریخ ۱۲۵۹ (بنابر ناسازگاری روزگار و عادت
مقرری ایام که بجز رضا و تسلیم چاره ای دیگر نداریم.
لامکث الله دنیانا فقیمتها
لیست تفی عند ذی لب بقیراط
در هر زمان این رسم عادی است و قدیم) در سال زلزله عظیم «خوی » – که معروف است و الی
یومنا هذا مثل آن مشاهده نشده است، خبر از یوم زلزله الساعه یوم عظیم می داد – ۱۷
ربیع الاول سال مزبور، اتفاق افتاد. در حالتی که برای غسل تولد متعارف روز دهم
به حمام برند، به مجرد ورود به حمام، زلزله شده این رو سیاه را بر در حمام
انداخته تا چند ساعتی هر کس به حال خود «وانفسا» گویان حیران و سرگردان مانده،
بعد از چند ساعتی برداشته مدت متمادی چادرنشین در هوای سردی که برف کمی باریده
بود در برون خانه در صحن گذرانیده، اول ریاضات این قلیل البضاعه بود.
و چون به سن هفت هشت سالگی قدم نهادم، والد ماجد ( تغمده الله بغفرانه القدیم
العظیم ) به واسطه محبت درس و تعلم، مرا در کمال زحمات بلادت و میل به لهو و لعب، و
به مقتضای صغر سن، خواهی نخواهی و ممانعت والده و قیل و قال، مشغول تعلیم و تعلم
حروف هجا به شیوه و رسوم علم قرائت و تجوید و رسم لسان عرب ومخارج حروفات و
تمرین و عادت تدریس،تعلیم می فرمودند، با کمال مشقت; تا در سن ده و دوازده سالگی
به طوایف و جماعت اناث و زنان که طالب تعلیم و تعلم حمد و سوره و قرائت بودند، معلم
و قاری قرار داد، که هر یک از من بیاموزند و تعلیم گیرند مجزی و پسندیده خواهد بود.
و چون این امر را به داعی حواله فرمود که تشویق من و تعلیم زنان گردد، در آخر
خود والد ماجد سرکشی و اذن به صحت قرائت هر یک بدهد و حال آنکه تمام میل و محبت
من در بازی و در نزد کودکان است. در اوقاف فراغت از مکتب، زنان، امانم نمی دهند،
در وقت نهار و عصر و تعر (۸) طبل بر سر من جمع شده و یا در راه مکتب، در خانه های سر
راه، مانع شده به لابه و رشوه و بعضی [به] شکوه به والد و معلم ترسانیده، از بازی
کودکان مانع می شدند، خواهی نخواهی تعلیم می دادم و گاهی وقت مکتب رسیده از دست
ایشان می گریختم، که آخوند ما بسیار سخت گیر و سهمناک بود به حدی که در وقت مؤاخذه،
خلاصی مشکل بود ( تغمده الله بغفرانه العمیم ). و فکر بازی اطفال را، از ضرب چوب
معلم و والد ماجد، فراموش می کردم.
خلاصه، به این احوال و دلتنگی، که شبها والد ماجد، روزها با معلم و تعلیم زنان،
خلاصی و استراحت نداشتم. علاوه بر اینکه شش ماه خزان و زمستان، از نصف شب تا اول
طلوع صبح، مقابله، بعد نماز جماعت و از عقب نماز در مسجد مساله و موعظه و روضه
خوانی تا یک ساعت از طلوع شمس گذشته، مقرری عادی واجب و لازم اشتغال عمومی
اهل محله ما بود به مرتبه ای، واجب و لازم نموده بودند که هر کس از نصف شب نیاید،
نوبه قرائت خواندن به او نخواهند داد. با کمال ازدحام و رغبت مالاکلام، که از آن
تاریخ تا حال که به شصت و پنج سن داعی است، در محلات خوی مشاهده نشده است – و رفته
رفته منسوخ نصف شب گردیده، که برای نقل و حکایت، جسارت نمانده است که البته
تکذیب خواهند نمود – بلکه داعی به چشم خود دیدم که از دو فرسخی خوی از قریه فیرورق
مشهور، هفت و هشت نفر در وقت اوایل مقابله در زمستان – که برف آن زمانها بسیار
زیاد می شد – می آمدند که لامحاله گاه گاهی فیض مقابله را دریابیم.
و ببینیم در عوض آن میلها، این زمانها بحمدالله روزها را نیز بی میل و متروک و
منسوخ دیده! خودم نیز از این حکایات می خواهم خودم را تکذیب نمایم که نصف شب
مقابله یعنی چه؟ گویا نبوده و نخواهد بود و از قبیل «زید طائر» محال نماید. ببین
تفاوت ره از کجاست تا به کجا! و برای آیندگان موعظه ای بزرگ گردیده.
خلاصه، با وجود بلادت و کندی ذهن و قلت حافظه و کثرت شغل این روسیاه و چوب کاری
معلم مرحوم و مغفور و عدم تنفس و بازی کودکان، با قلب پریشان و تنگی قلب و دل و نفس،
می گذرانیدم. و گاهی دلتنگی به جایی می رسید که اطفال درس ها را حفظ و از بر کرده
و من در دست بلادت اسیر مانده و از حفظ درس محروم، تا خود را به کنج باغچه کشیده
مشغول گریه و ناله و مناجات می شدم که «الهی! چرا و تا کی در دست این ذهن و
حافظه اسیر باشم و نتوانم؟!» مکرر می گفتم و هی گریه ام زیاد می شد تا خسته
می شدم. بعد روی خود را شسته به مکتب یا به خانه مراجعت می کردم که کسی نداند و
نبیند.
در اول جوانی، والده وفات یافت و کار و بار والد ماجد پریشان گردید، و من در
کمال ذلت و خواری تا مدت دو سال دست از مکتب و مباحثه برداشته، در قریه ها و
دهات بنای خورده فروشی و پیله وری آغاز کردم. اما چیزی حاصل نشده، در فراق یاران
و طلاب و تعلیم و تادیب، شبان و روزان بنای گریه و ناله نهادم و فقر و فاقه را
فراموش [کردم] و در مناجات این بودم که «الهی! مرا در شب و روز یک نان خشکی
برسان، نصف را ناهار و نصف دیگر را شام خود در مدرسه صرف نمایم. قوت لایموت
بود به طلاب و علما خدمت نمایم. اگر چه تحصیل نباشد، خدمت طلاب لامحاله باشد;
تویی قادر و حاکم. دنیا را نمی خواهم و میل ندارم. الهی! اگر زیاد بر قوت
لایموت از تو توقع نمایم، شاید صلاح نباشد و ندهی، قوت لایموت را بر خود لازم
فرموده ای به حکم « نحن قسمنا بینهم معیشتهم » (۹) تویی قادر مطلق.
هی بنای گریه می نهادم. پس، کارد به استخوان رسیده روزی خالویم گفت: «باری به
دکان من برای دباغی آمده، بیاموزی. پس، برای اطاعت و انقیاد امر او در میان
کثافات و نجاسات دکان دباغی، تا چهل پنجاه روز مشغول آن کار کثیف گشته،
دنیا برای من جهنم دیگر شد. باز بنای گریه و ناله نهادم
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 