پاورپوینت کامل راه های نفوذ اسرائیلیات در تاریخ اسلام ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل راه های نفوذ اسرائیلیات در تاریخ اسلام ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل راه های نفوذ اسرائیلیات در تاریخ اسلام ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل راه های نفوذ اسرائیلیات در تاریخ اسلام ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
۹۱
اسرائیلیات جمع «اسرائیلیه » است که منسوب به «اسرائیل » است. اسرائیل نام دیگر
یعقوب (بن اسحاق بن ابراهیم)، جد اعلای یهودیان است. برخی گفته اند: این کلمه،
عبری است و از دو جزء «اسر» و «ایل » ترکیب یافته که اولی به معنای «عبد» و دومی به
معنای «الله »، یعنی، معادل «عبدالله » در زبان عربی است. (۱) قرآن مجید به همین مناسبت،
از یهودیان، به عنوان «بنی اسرائیل » (فرزندان یعقوب) یاد می کند.
مقصود از اسرائیلیات، قصه ها، افسانه ها، روایات، اخباری است که از تورات و
منابع یهودی گرفته شده و به دست علمای یهود، به ویژه کسانی از آن ها که بعد از
ظهور اسلام، مسلمان شدند، وارد فرهنگ اسلامی شده است. علمای اسلام، گاهی اصطلاح
اسرائیلیات را به «نصرانیات » و همه مجعولاتی که رنگ یهودی دارد، تعمیم می دهند. (۲)
ریشه های تاریخی نفوذ اسرائیلیات در فرهنگ اسلامی (اعم از تفسیر، تاریخ، حدیث،
کلام) را باید از یک طرف در حضور اهل کتاب (یهود) در جزیره العرب و ارتباط
نزدیکشان با قوم عرب و برتری فرهنگی آنان بر عرب جاهلیت، و از سوی دیگر در
خصومت و کینه توزی یهود با اهل اسلام جست وجو کرد که چون در رویارویی سیاسی و
نظامی با مسلمانان شکست خوردند، تلاش کردند از راه نفوذ فرهنگی، و از درون، به
مسلمانان ضربت وارد کنند. (۳)
برتری فرهنگی یهود به فرهنگ جاهلیت
دین یهود چند قرن پیش از ظهور اسلام، در عربستان نفوذ یافته بود و برخی نقاط
یهودی نشین در این سرزمین پدید آمده بود که از همه مهم تر یثرب بود که پس از هجرت
پیامبر اسلام، مدینه (مدینه الرسول) نامیده شد. علاوه بر یثرب که سه طایفه یهودی
ثروتمند و متنفذ: بنی قینقاع، بنی نصیر و بنی قریظه در آن سکونت داشتند، در تیماء (۴) ،فدک (۵) ،
و خیبر (۶) نیز نقاط یهودی نشین پدید آمده بود و تعدادی از این گروه در آن جا حضور
داشتند. (۷)
یهودیان، در هر نقطه ای از عربستان که سکونت می گزیدند، در پرتو مهارت در زراعت،
شهرت می یافتند. در مدینه نیز، علاوه بر کشاورزی، به خاطر مهارت در حرفه هایی مانند
آهنگری، رنگرزی و ساخت اسلحه شهرت به دست آورده بودند. ثروت و موقعیت برتر
اقتصادی یهود، به تقویت موقعیت اجتماعی و نفوذ فرهنگی آنان کمک می کرد.
از طرف دیگر، یهودیان در هر منطقه که سکونت می کردند، افکار و عقاید خویش و تعالیم
تورات را در آن جا ترویج می کردند و مطالبی هم چون آغاز خلقت جهان، رستاخیز،
حساب و میزان و افسانه ها و خرافات تورات را ترویج می کردند. (۸)
تاثیر فکر و فرهنگ یهودیان در مردم جزیره العرب، قابل انکار نیست. اسنادی در
دست است که نشان می دهد پیش از ظهور اسلام، یهود نسبت به عرب در سطح فکری و
فرهنگی بالاتری قرار داشتند و بت پرستان جزیره العرب، به آنان به دیده احترام
می نگریستند و در برابر آن ها نوعی احساس حقارت می کردند و بارها در مشکلات فکری
و در مسایل مذهبی به آنان مراجعه می کردند. از این نظر، گاهی از یهود آن زمان،
به عنوان معلم عرب عصر جاهلیت یاد می کنند. (۹)
اما نکته این جاست که چون کیش یهود – هم چون مسیحیت – به شدت تحریف شده بود،
افکاری هم که عرب از یهود می گرفت، آشفته و مسخ شده بود و از این نظر تعالیم یهود
نه تنها برای عرب رهگشا نبود، بلکه بر گمراهی و حیرت و سردرگمی آنان می افزود.
گواه برتری فرهنگی یهود، و پذیرش این معنا از طرف قوم عرب، فراوان است و ما،
در این جا چند مورد را یادآوری می کنیم:
۱ – یهود یثرب سال ها با دو قبیله بت پرست «اوس » و «خزرج » در آن شهر در کنار هم زندگی
می کردند. گاه و بیگاه که بین آنان و این دو قبیله – بر سرزمین و امثال آن –
مشاجره رخ می داد، بت پرستان را تهدید می کردند و می گفتند: به زودی پیامبری خواهد
آمد و ما پیرو او خواهیم شد و به کمک او، شما را مثل قوم عاد و ارم نابود
خواهیم کرد. این سخنان که در قالب تهدید بود، برای اوس و خزرج جنبه پیشگویی داشت و
چون یهود را مردمانی مطلع و آگاه می دانستند، سخنان آنان را باور می کردند و در
انتظار بعثت پیامبر اسلام بودند; به طوری که در سال یازدهم بعثت، وقتی که
پیامبر اسلام برای نخستین بار در موسم حج، شش تن از بزرگان خزرج را در منی دید
و آن ها را به اسلام دعوت کرد، آن ها به یکدیگر گفتند: «بدانید این همان پیامبر
است که یهودیان، ما را از بعثت او بیم می دادند; اینک نباید در پذیرش آیین او بر
ما پیشدستی کنند». (۱۰)
۲ – در سال های اول رسالت پیامبر، سران قریش، نمایندگانی به یثرب فرستادند تا
در باره او از یهود آن شهر تحقیق کنند. (۱۱)
۳ – در سال پنجم هجرت، سران قبیله «بنی نضیر» که پس از شکست در مدینه، به خیبر پناهنده
شده بودند، در مکه با قریش دیدار، و آنان را به جنگ با پیامبر اسلام تشویق کردند و
وعده همه گونه یاری و همکاری در این راه را به آنان دادند. قریش به آنان گفتند:
«شما پیرو کتاب آسمانی دیرینه هستید، و از اختلاف ما با محمد اطلاع دارید، آیا
به نظر شما دین ما بهتر است یا دین محمد؟!…». (۱۲)
۴ – در دوران دعوت علنی پیامبر اسلام، روزی آن حضرت، قبیله «کنده » را به اسلام
دعوت کرد. آنان نپذیرفتند، ولی برخی از آنان، پیشگویی یهود از بعثت قریب الوقوع
پیامبر موعود را، گواه صدق دعوت حضرت شمردند. (۱۳)
این ها همه نشان می دهد که قوم عرب چه قدر به یهود به دیده احترام و به عنوان
مردمی آگاه و مطلع در مسایل مذهبی می نگریستند. چنان که خواهیم گفت، این نگرش
آنان در مورد یهود باعث شد که در عصر اسلام نیز برخی از مسلمانان در مواردی به
دانشمندان یهود مراجعه کنند و مطالبی از آنان فرا گیرند که محور این مقاله است.
حوزه اطلاعات یهود
چنان که قبلا اشاره کردیم، اطلاعات یهود و روایاتی که در جامعه عرب بازگو
می کردند، بیش تر، گزارش ها و روایات آمیخته با خرافات و افکار آشفته در باره
آفرینش جهان و پیامبران و اقوام و امت های پیشین و امثال این ها بود.
نمونه هایی از این گونه مطالب که در عصر اسلام از طریق راویان یهودی الاصل
مانند عبدالله بن سلام، کعب الاحبار و وهب بن منبه، وارد کتاب های تاریخ
اسلام شده، این معنا را تایید می کند و ما چند مورد از آن ها را به اختصار می آوریم:
«وهب بن منبه می گفت: جد اعلای عرب و فارس و رومیان، سام بن نوح، جد اعلای
سیاهان، حام بن نوح و جد اعلای ترکان و یاجوج و ماجوج، یافت بن نوح بوده است ».
(۱۴)
در مورد اختلاف نظر در طول عمر جهان، او و کعب الاحبار می گفتند: «از عمر دنیا،
شش هزار سال گذشته است ». (۱۵)
هم چنین وهب می گفت: «خداوند، نخست آب و سپس عرش را آفرید و آن را بر روی آب قرار
داد». (۱۶)
عبدالله بن سلام وکعب می گفتند:«آغاز آفرینش جهان، روز یک شنبه بوده است ». (۱۷)
عبدالله بن سلام می گفت: «خداوند روز یک شنبه، خلقت را شروع کرد و جمعه به پایان
رساند». (۱۸)
کعب می گفت: «خداوند، آسمان و زمین را ظرف شش روز آفرید و هر یک از این شش روز به
اندازه هزار سال طول داشت ». (۱۹)
کعب می گفت: «ذبیح، اسحاق است. یعنی، ابراهیم خلیل، فرزندش اسحاق [و نه اسماعیل] را
می خواست در راه خدا ذبح کند که خداوند به جای او یک قربانی فرستاد». (۲۰)
کعب الاحبار می گفت: «روز قیامت، خورشید و ماه را هم چون دو گاو زخم خورده به
صحرای محشر می آورند [!] و آن دو را به دوزخ می افکنند [!]، تا پرستش کنندگان آن ها
ببینند». (۲۱)
گروهی از یهود در باره خلقت جهان و این که خداوند در هر یک از روزهای هفته چه
چیزهایی را آفرید، سؤال هایی از پیامبر اسلام کردند و حضرت پاسخ داد، (۲۲) آنان
گفتند: «خداوند پس از فراغت از خلقت جهان به استراحت پرداخت [!]». رسول خدا از این
سخن سخت خشمگین شد. در این هنگام، این آیه از طرف خداوند نازل شد:
« و لقد خلقنا السموات و الارض و ما بینهما فی سته ایام و ما مسنا من لغوب.
فاصبر علی ما یقولون ». (۲۳)
و ما آسمان ها و زمین و آن چه را که در میان آن دو است، در شش روز [شش دوره]
آفریدیم و هیچ گونه رنج و ماندگی به ما نرسید.
روزی یک نفر یهودی نزد پیامبر اسلام رفت و گفت: «یا محمد! خداوند آسمان ها را با
یک انگشت، زمین را با یک انگشت، کوه ها را با یک انگشت درختان را با یک
انگشت، و مخلوقات را با یک انگشت گرفته و نگه داشته است و می گوید: منم حاکم و
سلطان!» پیامبر اسلام از این سخن خندید و گفت: «خدا را آن گونه که باید بشناسند،
نشناخته اند» (۲۴) (۲۵) (۲۶)
عبدالله بن عمرو بن عاص (یکی دیگر از روایان اسرائیلیات) می گفت: «کعبه دو هزار
سال پیش از خلقت زمین وجود داشت [!]» و آیه: « و اذا الارض مدت » (۲۷) را به این
موضوع ارتباط می داد و می گفت: «گسترش زمین از زیر کعبه شروع شد»، در حالی که این
آیه هم چون آیات پیش و بعد از آن، مربوط به قیامت و مقدمات آن است و مفسران خاصه
و عامه به این معنا تصریح کرده اند. (۲۸)
ابن کثیر پس از نقل این روایت، آن را «غریب » می نامد و می گوید: «گویا این روایت
از مطالب دو مجموعه و نسخه است که عبدالله بن عمرو بن عاص آن ها را در یرموک
به دست آورده بود و شامل اسرائیلیات بود و وی، آن ها را نقل می کرد و در آن ها
مطالب مردود و «منکر» و «غریب » وجود داشت. (۲۹)
بخاری و مسلم از ابوهریره نقل کرده اند که وی می گفت:
ملک الموت روزی نزد موسی رفت و گفت: دعوت پروردگارت را اجابت کن! موسی سیلی
به صورت او زد و چشم او را کور کرد! فرشته نزد خدا برگشت و گفت: مرا نزد بنده ای
فرستادی که نمی خواهد بمیرد و دو چشمم را کور کرد! خداوند چشم فرشته را به حال
اول برگرداندند و به او گفت: نزد بنده ام برو و به او بگو: اگر می خواهی زنده
بمانی، دستت را بر پشت گاو نری بنه، به تعداد موهای گاو که زیر دستت قرار
می گیرد، بر سال های عمر تو می افزایم. (۳۰)
از جمله مطالبی که راویان اسرائیلیات نقل می کردند، قصه ها و افسانه های مربوط
به پیامبران و اقوام گذشته بود که برخی از آن ها وارد منابع تاریخ اسلام شده
است. در این مورد، به ذکر دو نمونه اکتفا می کنیم:
۱ – به نقل ابن اسحاق، وهب بن منبه، آغاز نفوذ مسیحیت در یمن را به صورت
افسانه ای، به ورود یک قدیس شامی به نام «فیمیون » به این منطقه و فعالیت او در
این سرزمین، مستند می کند. (۱۳) رنگ قصه پردازی و اغراق گویی در این قضیه، بر هیچ
خواننده ای پوشیده نیست و امروز، محققان مسیحی با بررسی های تاریخی، قضیه را به شکل
دیگر مطرح می کنند و حسابی برای داستان پردازی وهب در این زمینه باز نمی کنند. (۳۲)
۲ – وهب در باره «سطیح » که گویا کاهن بزرگی در زمان «ربیعه بن نصر» – یکی از
پادشاهان قدیم یمن – است، می گوید: در باره منبع علم و دانش «سطیح » از وی پرسیدند، او
پاسخ داد: من، یک دوست و همراه جنی دارم که هنگام تکلم خدا با موسی، در طور سینا
بوده و اخبار آسمانی را شنیده و آن ها را به من گزارش می کند [!]. (۳۳)
مبارزه پیامبر اسلام با اسرائیلیات
چنان که اشاره کردیم، چون پیش از ظهور اسلام، اهل کتاب، به ویژه یهود، از نظر
فرهنگی در موضع برتری قرار داشتند و قوم عرب به آنان به دیده احترام
می نگریستند و مطالب پراکنده ای از آنان فرا می گرفتند، این وضع باعث شد که پس از
ظهور اسلام نیز، در مدینه گاهی برخی از مسلمانان به آنان مراجعه کنند و پرسش هایی
از آن ها بنمایند. آنان نیز از فرصت استفاده کرده، تورات را به زبان عربی برای
مسلمانان تفسیر می کردند، در حالی که مطالب آن ها آمیخته با خرافات و
افسانه ها و مجعولات بود. از این نظر، پیامبر اسلام مسلمانان را از این
کار نهی می فرمود و به آنان هشدار می داد که در عصر ظهور آیین اسلام و تعالیم
زلال و روشن و حیات بخش آن، زمان گوش سپردن به این گونه مطالب سست و آشفته
سپری شده است.
بخاری نقل می کند:
اهل کتاب، تورات را به زبان عبری می خواندند و آن را برای اهل اسلام به عربی
تفسیر می کردند. پیامبر اسلام فرمود: «اهل کتاب را نه تصدیق کنید و نه تکذیب، بلکه
بگویید: ایمان آوردیم به خداوند و آن چه بر ما و بر شما نازل شده است ». (۳۴) و (۳۵)
عبدالله بن ثابت انصاری می گوید:
روزی عمر به حضور پیامبر اسلام رسید و عرض کرد: یکی از دوستان و برادران من
از بنی قریظه بخش هایی از تورات را برای من نوشته است. آیا آن را به شما نشان
بدهم؟ چهره پیامبر اسلام از ناراحتی دگرگون شد. عمر گفت: الله، پروردگار ما و
اسلام، دین ما و محمد، پیامبر ماست. رسول خدا خوشحال شد و فرمود: «سوگند به خدایی
که جان محمد در دست اوست، اگر امروز موسی در میان شما بود و از او پیروی
می کردید، گمراه می شدید، از میان امت ها، شما امت من هستید و از میان پیامبران
من پیامبر شما هستم ». (۳۶)
به مناسبت دیگری پیامبر اسلام به عمر فرمود: «اگر موسی امروز زنده بود،
ناگزیر، از من پیروی می کرد». (۳۷) در برخی دیگر از منابع نقل شده است که روزی عمر به
رسول خدا عرض کرد: «ما احادیثی از یهود می شنویم که برای ما جالب است، اجازه
می دهید بعضی از آن ها را بنویسیم؟». حضرت فرمود:«آیا هم چون یهود و نصارا، در
دین خود متحیر و سرگشته اید؟! من این آیین نورانی و پاک را برای شما آورده ام،
اگر موسی زنده بود، او نیز راهی جز پیروی از من نداشت ». (۳۸)
گویا برخی از یهودیانی که مسلمان می شدند، باز نمی توانستند پیوند قلبی خود را
با تورات بگسلند و همان افکار را در جامعه اسلامی حفظ می کردند، چنان که نقل شده است
که روزی عبدالله بن سلام از پیامبر اجازه خواست هم چنان قداست روز شنبه را حفظ
کند و شب ها مقداری از تورات را در نماز بخواند. پیامبر اسلام موافقت نکرد. (۳۹)
راویان اسرائیلیات
بیشتر راویان اسرائیلیات، مسلمانان یهودی الاصل بودند و اکثر آن ها از
تابعان به شمار می رفتند; یعنی پس از رحلت رسول خدا و در عصر خلفا مسلمان شده بودند.
در راس این گروه، کعب الاحبار و وهب بن منیه قرار داشتند. این دو نفر، شاگردان
متعددی داشتند که به نشر و گسترش روایات آن ها کمک می کردند. اینک به معرفی
اجمالی این گروه می پردازیم:
۱ – کعب بن ماتع حمیری یمانی معروف به کعب الاحبار.
وی در سال هجدهم هجرت در زمان خلافت عمر، اسلام آورد (۴۰) و از یمن وارد مدینه شد.
او به حکم دانش وسیعی که در مورد تورات و کیش یهود داشت، کعب الاحبار لقب گرفت.
احبار جمع «حبر» است و حبر لقب عالم یهودی است. به گفته ذهبی:
او، از کتب یهود، اطلاعات گسترده ای داشت و تا حدودی، ذوق تشخیص درست و نادرست
آن ها را دارا بود. او، در مدینه با اصحاب پیامبر جلسات و نشست ها داشت و در
این جلسات مطالب کتب اسرائیلی را برای آن ها نقل می کرد و از عجایب و غرایب
سخن می گفت. (۴۱)
او، چون در میان مسلمانان موقعیتی پیدا کرد، مردم دور او جمع می شدند و از حوادث
آینده از او می پرسیدند و او در پاسخ، از حوادث و فتنه های آینده جهان پیشگویی
می کرد. (۴۲) طبعا چنین پیشگویی هایی، بر جاذبه جلسات او می افزود.
شخصی می گوید:
وارد مسجد شدم، دیدم عامر بن عبدالله بن عبدالقیس در کنار کتاب هایی نشسته و
در میان آن ها یکی از اسفار تورات است و کعب الاحبار آن را می خواند. (۴۳)
کعب که بازار را گرم می دید، ادعاهای بزرگی می کرد، او می گفت:
هر حادثه ای که تا روز قیامت در هر وجب از روی زمین اتفاق می افتد، همه در
توراتی که بر موسی بن عمران نازل شده، ذکر شده است. (۴۴)
او در سال ۳۲ یا ۳۴ هجری (در زمان خلافت عثمان) در حمص درگذشت. (۴۵)
کعب شاگردان زیادی داشت که روایات و سخنان او به دست آن ها وارد منابع اسلامی
شده است. شاگردان او از صحابه عبارتند از: عبدالله بن عمر، ابوهریره، ابن عباس،
عبدالله بن زبیر، معاویه; (۴۶) و از بزرگان تابعان: ابو رافع الصائغ، مالک بن
عامر، سعید بن مسیب و پسر زن کعب به نام تبع حمیری; (۴۷) و در رتبه بعد از آن ها
عطاء بن یسار، عبدالله بن ضمره السلولی، عبدالله بن رواح الانصاری. علاوه بر
این ها، اسلم، آزاد شده عمر و ابوالسلام الاسود، از شاگردان او بوده اند. (۴۸)
هم چنین شداد بن اوس از او روایت کرده است. (۴۹)
۲ – وهب بن منبه
پدر او ایرانی و از مردم هرات و یکی از افراد سپاهی بوده که کسری برای فتح
یمن فرستاد. او در زمان پیامبر اسلام، مسلمان شد. (۵۰)
وهب در سال ۳۴ در زمان خلافت عثمان متولد شد. از این رو او را از تابعان
شمرده اند. (۵۱) او از روایات اسرائیلیات زیاد نقل می کرد و تمام همت و کوشش خود
را در این زمینه صرف می کرد. (۵۲) گفته اند: روایات مسند او اندک بوده و تنها در
اسرائیلیات و کتاب ها و صحف اهل کتاب، اطلاعات گسترده ای داشته است. (۵۳) او به
قدری به نقل مطالب کتاب های گذشتگان و اخبار و قصه های امت ها و اقوام پیشین
عنایت و توجه نشان می داد که از این نظر، او را به کعب الاحبار تشبیه می کردند!. (۵۴)
او، ادعاهای گزاف و مبالغه آمیزی می کرد: گاهی خود را داناترین فرد زمانه
قلمداد می کرد و می گفت: «می گویند: عبدالله بن سلام داناترین فرد زمان خود، و کعب
الاحبار نیز داناترین فرد زمان خویش بود، پس کسی که دانش این هر دو را دارد
[یعنی خود وی] او در چه پایه ای از علم و دانش قرار دارد» (۵۵) و گاهی می گفت: «نود و دو
کتاب آسمانی را خوانده ام ». (۵۶)
بنا به نقل دیگر می گفت: «سی کتاب را خوانده ام که بر سی نفر از پیامبران نازل
شده است »!. (۵۷)
او، شاگردان زیادی داشت که سخنان و احادیث او را نقل می کردند. علاوه بر دو پسر وی
به نام عبدالله و عبدالرحمان، افراد یاد شده در زیر را از شاگردان او شمرده اند:
عمرو بن دینار، سماک بن الفضل، عوف الاعرابی، عاصم بن رجاء بن حیوه، زید بن یزید
بن جابر، عبدالله بن عثمان بن خثیم، اسرائیل ابو موسی، همام بن نافع، مغیره
بن حکیم، منذر بن النعمان، برادرزاده اش عقیل بن معقل، برادرزاده دیگرش عبدالصمد
بن معقل، نوه اش ادریس بن سنان، صالح بن عبید، عبدالکریم بن حوران، عبدالملک بن
خلج، داود بن قیس، عمران بن هریذ، عمران بن خالد و گروه دیگر. (۵۸)
هم چنین عبدالمنعم بن ادریس، نوه دختری وهب، مطالب و احادیث کتاب های او را که
شامل داستان های مربوط به پیامبران گذشته و قضایای بنی اسرائیل بوده، از طریق
پدرش، از وهب نقل کرده است. (۵۹) فزونی تعداد شاگردان و راویان وی بیانگر گسترش
دامنه اسرائیلیات او در جامعه اسلامی است.
برخلاف کعب الاحبار که روایات و سخنانش عموما شفاهی بوده، وهب بن منبه
کتاب ها و مجموعه های تدوین شده ای داشته که دانشمندان از آن ها یاد کرده اند. او
کتابی در باره «قدر» (جبر) (۶۰) و کتاب کوچکی در تاریخ پادشاهان حمیری (۶۱) و کتاب
دیگری به نام قصص الاخیار (قصص الابرار) (۶۲) داشته است. کتابی نیز در باره
مغازی نوشته بوده که بخشی از آن را مستشرقی به نام ج . ر. خوری منتشر کرده (۶۳) و در
هایدلبرگ آلمان محفوظ بوده است. (۶۴) وهب در سال ۱۱۰ یا ۱۱۴ درگذشت.
۳ – ابوهریره
ابو هریره، یکی دیگر از راویان اسرائیلیات بود. او با این که جزء اصحاب بود، (۶۵)
از کعب الاحبار که از تابعان محسوب می شد، روایت می کرد. دانشمندان علم رجال، به
این معنا تصریح کرده اند. (۶۶) از میان شاگردان کعب الاحبار، او بیش از همه به وی
اعتماد و اطمینان داشت و بیش از همه از او روایت نقل می کرد. (۶۷) کعب الاحبار نیز
سعی می کرد او را در افکار عمومی بزرگ بنماید و اعتماد مردم را به او و مقام
علمی اش جلب کند. او می گفت: «ندیده ام کسی تورات را نخوانده باشد، و به مطالب آن
داناتر از ابوهریره باشد». (۶۸)
چون خوانندگان ارجمند با کارنامه سیاه ابوهریره و نقش تخریبی او در تاریخ
اسلام آشنایی دارند، در مورد او نیازی به توضیح نیست. در این جا تنها اضافه
می کنیم که در وسعت انتشار اسرائیلیات به دست او کافی است بدانیم که بخاری گفته
است: «هشتصد نفر از او نقل روایت می کرده اند»! (۶۹)
۴ – عبدالله بن عمرو بن العاص
پسر عمرو بن عاص نیز که از محدثان بوده، در نقل و ترویج اسرائیلیات نقش بزرگی
داشت. او از راویان و شاگردان کعب الاحبار بوده است. (۷۰) او در سفر به «یرموک » دو
مجموعه و نسخه به دست آورد که در آن ها علوم اهل کتاب و اسرائیلیات بود و او
بسیاری از آن ها را نقل می کرد (۷۱) .چنان که قبلا گفتیم ابن کثیر بخشی از آن ها را
مردود و غیرقابل قبول دانسته است. (۷۲) گویا منبع اطلاعات عبدالله بن عمرو در
زمینه اسرائیلیات، غیر از آن چه از کعب شنیده بود، این دو کتاب بوده است. در نقش
پسر عمرو بن عاص در انتقال فکر یهودی در جامعه اسلامی و در تاریخ اسلام، کافی
است بدانیم که به گفته «محمد بن سعد» او – و عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر – پس
از قتل عثمان تا زمانی که زنده بودند، در مدینه از پیامبر اسلام نقل حدیث می کردند
و فتوا می دادند (۷۳) و طبعا فتاوای او نمی توانست متاثر از تفکر اسرائیلی او
نباشد.
۵ – مقاتل بن سلیمان (م ۱۵۰) (۷۴)
مقاتل نیز از راویان اسرائیلیات به شمار می رود. او نقش مهمی در نشر افکار یهود
در قالب تفسیر داشت. «ابن حبان » دانشمند رجال شناس مشهور، در باره او می گوید: «از
علوم قرآنی آن چه مطابق کتب یهود و نصارا بود، از آنان فرا می گرفت و خدا را
به مخلوقات تشبیه می کرد و در حدیث دروغ می گفت ». (۷۵)
او – هم چون کعب الاحبار – ادعاهای عجیب و غریب می کرد و در عرصه علم و دانش بلند
پروازی می کرد. او می گفت: «اگر دجال در سال ۱۵۰ خروج نکرد، بدانید من کذابم »! (۷۶)
او روزی پشت به کعبه تکیه داد و گفت: «از تمام آن چه در زیر عرش است، از من
بپرسید تا پاسخ دهم »!. روزی باز در مکه چنین ادعایی کرد، شخصی پرسید: «امعاء و احشای
مورچه در کجای بدن اوست؟!» و از پاسخ ناتوان شد و چاره ای جز سکوت نداشت!.
او به قدری از این گونه ادعاهای گزاف علمی می کرد و وقت ظهور دجال را مشخص می کرد
که خود او را «دجال » نامیدند چنان که «جوزجانی » در باره او گفته است: «کان دجالا
حسودا»; (۷۷) او مردی فریبکار و دغلباز و حسود بود.
گرایش یهودیگری او بر صاحب نظران آن روز روشن بود; چنان که «خارجه بن مصعب »
می گفت: «من خون هیچ یهودی را مباح نشمرده ام، اما اگر روزی، مقاتل بن سلیمان
را در خلوت بیابم، شکم او را پاره می کنم » (۷۸) در باره مقاتل و نقش او در وارد کردن
اسرائیلیات در تفسیر، به خواست خدا، در مقاله مستقلی در باره نفوذ اسرائیلیات در
تفسیر بحث خواهیم کرد.
عبدالله بن عباس را نیز از راویان اسرائیلیات شمرده اند; زیرا در بسیاری از
کتب اهل سنت، روایاتی از طریق او از کعب الاحبار نقل شده است و نیز از طریق او
تجویز نقل حدیث از بنی اسرائیل، از رسول خدا روایت شده است. (۷۹)
اما این موضوع قابل قبول به نظر نمی رسد; زیرا او پیوند نزدیکی با اهل بیت داشت و
شاگرد برجسته امیر مؤمنان علیه السلام در تفسیر بود و خواهیم دید که اهل بیت در
برابر اسرائیلیات و راویان آن ها مخالفت و ایستادگی می کردند.
از این گذشته، او خود از نقل اسرائیلیات نهی می کرد. به نقل بخاری، او روزی گفت:
مردم! چرا و چگونه از اهل کتاب سؤال می کنید؟ در حالی که کتاب شما [قرآن] که بر
پیامبر خدا نازل شده، تازه ترین کتاب خداست که آن را می خوانید و هنوز آمیخته
[با باطل] و فرسوده نگشته است خداوند به شما خبر داده است که اهل کتاب، کتاب
آسمانی را جابه جا و تحریف کردند و آن چه با دست خود نوشته بودند، به خدا نسبت
دادند و گفتند: از جانب خداست، تا متاعی اندک به چنگ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 