پاورپوینت کامل دیــن و فرهنــگ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل دیــن و فرهنــگ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دیــن و فرهنــگ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل دیــن و فرهنــگ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
۲۲
پیش گفتار
واژه فرهنگ برابر کلمه «ثقافه» در زبان عربی و کلمه «culture» در
زبان انگلیسی است و بر آداب و رسوم و فنون و هنرها و دانش ها و دیگر
امور فکری و عقلانی و نیز بنیادهای اجتماعی اقوام و جوامع بشری اطلاق
می شود.(۱)
همان گونه که گاهی فرهنگ ویژه ای مقیاس سنجش فرهنگ جوامع قرار
گرفته و اقوام و جوامعی که چنان فرهنگی را ندارند، بی فرهنگ قلمداد
شده اند. این داوری ها در نفی فرهنگ از قوم و ملتی نسبی بوده و هرگز به
معنی نفی مطلق فرهنگ نخواهد بود.
فرهنگ با تعریفی که از آن ارائه شد، با تمدن نزدیکی بسیاری دارد.
تمدن به معنی آداب، رسوم و قوانین ویژه ای است که زندگی بشر بر آن
استوار است. در برابر زندگی فاقد هرگونه آداب و مقررات ویژه.(۲)
-درگذشته و حال- فاقد تمدن شمرده می شوند.
فرهنگ و تمدن بشری دارای جنبه مادی و معنوی است. این دوگانگی به
دلیل وجودِ دوبعدی انسان است؛ انسان در عین آن که موجودی مادی و
طبیعی است دارای جنبه معنوی و فراطبیعی است و بدین جهت است که
درباره او از حق و مسؤولیت سخن به میان می آید.
آن دسته از فنون، دانش ها، هنرها و فعالیت های فکری که درباره حیات
طبیعی انسان است جنبه مادی فرهنگ و تمدن را تشکیل می دهد، و آن چه
در زمینه امور معنوی و ارزشی زندگی است، جنبه معنوی فرهنگ و تمدن را
می سازد.
هدف این نوشتار، بررسی جایگاه و نقش دین در ساختار مادی و معنوی
فرهنگ و تمدن بشری است؛ هم چنین نقش پیامبران الهی که آورندگان و
مبلّغان ادیان و شرایع آسمانی اند نیز در این باره روشن خواهد شد.
برای روشن تر شدن موضوع بحث، یادآوری این نکته لازم است که دین
دارای کاربردهای گوناگونی است که می توان آن ها را در سه دسته عام،
خاص و اخص قرار داد.
کاربرد عام آن، هرگونه نظام فکری که مشتمل بر نوعی ایدئولوژی و
جهان بینی است را شامل می شود. این کار برد بر مکاتبی مانند مارکسیسم و
اومانیسم نیز منطبق می شود.
کاربرد خاص آن، بر آن دسته از نظام های فکری تطبیق می کند که به
نوعی قداست و گرایش های قدسی و ماوراء طبیعی معتقدند. گرچه مظاهر و
نمادهای آن امر مقدس -درپاره ای موارد- برخی از پدیده های طبیعی باشد.
در این کاربرد عبادت و نیایش و پرستش، حضور برجسته ای دارد. ولی وحی
و شریعت آسمانی، جدی و اساسی تلقی نمی شود.
کاربرد اخص دین با دو ویژگی شناخته می شود؛ اوّل، دارای قداست و
پرستش و نیایش، سرچشمه ماوراء طبیعی و توحیدی است. دوم، وحی و
شریعت آسمانی نیز از جایگاه بلندی برخوردار است. ادیان یهود، مسیحیّت
و اسلام از مصادیق این کاربرد هستند و از آن ها به عنوان ادیان توحیدی و
ابراهیمی یاد می شود.
در این نوشتار همه کاربردهای یاد شده از دین مورد نظر خواهد بود.
گرچه در پاره ای مسایل، تنها ادیان توحیدی، و احیانا فقط دین اسلام مقصود
است. این نکته در لابلای مطالب به صراحت و یا اشاره گوشزد خواهد شد.
یاد آور می شود که بحث گسترده درباره جایگاه و نقش دین در فرهنگ و
تمدن از گنجایش یک مقاله و حتی یک کتاب بیرون است و تبیین کامل و
همه جانبه موضوع در دایره المعارفی می گنجد. ولی باتوجه به اهمیّت
موضوع، ارائه بحثی فشرده و گویا در این باره، سودمند و ضروری به نظر
می رسد. به ویژه در این روزگار که بار دیگر، دین و دین پژوهی توجه بشر را
به خود جلب کرده و این حقیقت که علمِ جدا از دین، توانایی پاسخ گویی به
مشکلات بشر و حل نابسامانی های او را ندارد، روشن شده است. و دکترین
سیانتیسم که در قرن های هیجده و نوزده میلادی ترویج می شد، امروز دیگر
طرفداران قابل اعتنایی ندارد. بدین جهت این بحث می تواند در تحکیم و
تبیین نگرش جدید به دین و فرهنگ نقش مؤثری داشته باشد.
دیدگاه های مخالف
پیش از آن که به بررسی نقش سازنده دین در فرهنگ و تمدن بشری بپردازیم،
لازم است دیدگاه های مخالفان را نقد و بررسی کنیم.
دیدگاه نخست
برخی متظاهران به روشنفکری گفته اند:
محور تعالیم دینی، انصراف از دنیا وتوجه به آخرت، پرداختن
به درون و رها ساختن برون، گرایش به ذهنیّت و گریز از عینیت
بوده است. از این رو همیشه نیروی مذهب و دین در جهت
دل سرد کردن بشر از زندگی و مانند ترمزی برای پیشرفت بشر
بوده است، به این ترتیب، نقش دین و پیامبران همواره منفی بوده
است.(۳)
خداوند آن را مقرر نداشته است.
«رُهبانیه ابتدعوها ماکتبناها علیهم الاابتغاء رضوان الله فمارعوها حق رعایتها»(۴)
خدا، ولی آنان حق آن را رعایت نکردند.
رهبانیّتی که حضرت مسیح علیه السلام آورده بود برای آن بود که بنی اسرائیل از غرق
شدن در لذایذ مادی و توجه همه جانبه به حیات دنیوی رها شوند. ارزش های
معنوی را در زندگی خود احیا و اجرا کنند. شرایط ویژه حاکم بر یهودِ دنیاگرا اقتضا
می کرد که مسیح علیه السلام بر آخرت گرایی تأکید ورزد؛ ولی هدف او این نبود که دنیا را به
کلی ترک کرده و ریاضت هایی بر خلاف عقل و فطرت برای خود مقرر دارند، مانند
آن چه در انجیل متّی آمده است:
«اگر چشم راستت ترا بلغزاند آن را بکن و به دور انداز، زیرا ترا بهتر آن است
که عضوی از اعضایت تباه شود از آن که تمام بدنت در جهنم افکنده شود»(۵).
نتیجه دستبردهای جاهلانه یا مغرضانه بشر در تعالیم آسمانی است.(۶)
دیدگاه دوم
طرفداران مارکسیسم نقش سلبی دین را در تمدن بشری به گونه ای دیگر بیان
کرده اند. آنان بر عکس گروه نخست، برای دین و آورندگان آن هدف دنیوی قائلند، و
معنویت گرایی آنان را پوشش ظاهری برای هدف واقعی خود می دانند. از نظر آنان
دین و دولت و ثروت، هم زاد با اصل مالکیت، عوامل ضد خلقی بوده اند. به گمان
آنان تاریخ مانند هر پدیده دیگر حرکتی دیالکتیکی دارد؛ یعنی حرکت ناشی از تضاد
درونی. با پیدایش مالکیّت، جامعه به دو طبقه متخاصم تقسیم شد؛ طبقه حاکم و
بهره کش، و طبقه محروم و بهره ده، طبقه حاکم همیشه طرفدار وضع موجود برای
حفظ امتیازهای خود بوده است. امّا طبقه محکوم هم آهنگ با تکامل ابزار تولید،
می خواهد وضع موجود را واژگون سازد و وضع کامل تری را جانشین آن کند، طبقه
حاکم در سه چهره مختلف نقش خود را ایفا کرده است، دین و دولت و ثروت. به
عبارت دیگر؛ عامل زور و عامل زر و عامل فریب. نقش ارباب ادیان اغفال و فریب
مردم به سود ستمگران و استثمارگران بوده است.
نقش تاریخی دین و ارباب ادیان از آن جهت منفی بوده که همواره در طبقه
کهنه گرا و محافظه کار و طرفدار وضع موجود، یعنی صاحبان زر و زور بوده است. تز
مارکسیسم در توجیه تاریخ همین است.(۷)
در نقد این نظریه یادآور می شویم:
در این که در طول تاریخ مطالب بی اساسی در ستایش صاحبان زر و زور به مذهب
نسبت داده شده، و کسانی به نا حق خود را عالم دین و حامی آن خوانده و در دسته
اصحاب زور و زر ایستاده اند، جای تردید نیست و به گفته صاحب نظران یکی از
مهم ترین علل شکست کلیسا پس از رنسانس همان استبداد و ثروت اندوزی دستگاه
کلیسا بوده است. لویس هالزی هال در این باره می گوید:
در میان کشیشان دنیا پرست و بی اخلاق، جنگ پلیدی بر سر
تصرف قدرت در گرفت، این دسته از کشیشان از محل اعانات و
عواید کلیسا به اجیر ساختن دار و دسته های اوباش پرداختند و
برای رسیدن به مقاصد خود از هیچ گونه دسیسه چینی، ارتشا و
جنایت فروگذار نکردند…(۸)
این بوده است که با هرگونه ستمگری و تبهکاری مبارزه کنند.
چگونه می توان دین و معلمان و مبلّغان راستین آن را طرفدار زور و زر و مخالف
محرومین و مستضعفین دانست. در حالی که پیامبران الهی همیشه در مقابل زورگویان
و زراندوزان و مُتْرفین قرار داشتند، و بیش ترین طرفداران آنان را محرومین و رنج
دیدگان تشکیل می دادند؟! قرآن کریم در این باره می فرماید:
و ما ارسلنا فی قریه من نذیرالاّ قال مترفوها انا بما ارسلتم به
کافرون(۹)
به رسالت شما کافریم.
دیدگاه سوم
عده ای نیز تاریخ را به نوعی دیگر و بر ضد دیدگاه قبل تفسیر کرده و به شکلی
دیگر نقش دین را منفی می دانند. اینان مدّعی هستند، قانون تکامل طبیعت و تکامل
تاریخ غلبه زورمندان و حذف ضعفا است، نیرومندان، عامل پیشرفت تاریخ و
ضعیفان، عامل توقف و عقب ماندگی آن بوده اند. دین و مذهب، ساخته ضعیفان
برای مهار زورمندان است، ارباب ادیان مفاهیم دینی؛ عدل و آزادی و راستی و
درستی و انصاف و محبت و ترحم و تعاون و… را به سود ضعفا، یعنی طبقه
عقب مانده و ضد تکامل و به زیان طبقه توانمند، یعنی طبقه پیشرو و عامل تکامل
اختراع کرده اند تا وجدان اقویا را تحت تأثیر قرار داده، و مانع حذف و از بین رفتن
ناتوانان و اصلاح و بهبود نژاد بشر و پیدایش انسان های برجسته شوند. به این جهت
نقش مذهب که طرفدار اخلاق بردگی و برضد اخلاق سروری بوده که عامل تکامل
تاریخ و جامعه است، منفی بوده است.
از طرفداران سرسخت این نظریه نیچه فیلسوف ماتریالیست و معروف آلمانیاست(۱۰).
گفته است:
بیزاری نیچه از مسیحیت در اساس، از اثری است که مسیحیّت
به گمان او در انسان دارد، یعنی این که مسیحیّت انسان را ناتوان و
ذلّت کش و اهل تسلیم و افتاده بار می آورد و یا وجدان عذاب
آلوده ای به او می بخشد و نمی گذارد خود را آزادانه بپروراند(۱۱).
برتراند راسل و نتایج مذهب
برتراندراسل در عین این که برای مذهب، آثار و نتایج مثبتی قایل است، ولی در
مجموع بر این عقیده است که مذهب برای بشر نتایج زیان بار داشته است، وی در
پاسخ این سؤال که «شما فکر می کنید که مذهب از حیث نتیجه خوب است یا
مضر»؟می گوید:
من فکر می کنم اغلب نتایج مذهب در تاریخ مضر بوده است. با
این که مذهب سبب شده است که کاهنان مصری تقویم را اختراع
کرده و به وقوع خسوف و کسوف توجه کنند. به طوری که بتوانند
در آن موقع آن را پیش بینی کنند و نظایر این ها از نتایج مفید
مذهب بوده است ولی من فکر می کنم که بسیاری از نتایج مذهب
مضر بوده است. علت این ضرر این است که در مذاهب مردم باید
به چیزهایی معتقد باشند که دلیل صحیحی برای وجود آن ها
نیست و این موضوع بسیار قابل اهمیّت است. مذهب افکار مردم
و سیستم های تربیتی آن ها را تخطئه می کرد و اصول اخلاقیِ کاملاً
جدیدی را بنا گذاری می کرد. یعنی مذهب می گفت: عقیده جزمی
به فلان مسأله صحیح و عقیده به چیزهای دیگر غلط است. بدون
این که مردم در سؤال از حقیقت یا باطل بودن آن مسایل مفروض
حقی داشته باشند، مقدس شمردن محافظه کاری و چسبیدن به
عادات کهن و محترم شمردن تعصب و کینه توزی و تعصّبی که در
مذهب وجود دارد -مخصوصا در اروپا- کاملاً وحشتناک است(۱۲).
برتراندراسل در پاسخ یاد شده زیان های زیر را برای مذهب برشمرده است:
۱ . لزوم اعتقاد به مسایل، بدون دلیل صحیح.
۲ . تخطئه کردن سیستم های تربیتی و اصول اخلاقی رایج در جامعه قبل از آمدن
مذهب.
۳ . قایل نشدن حق سؤال برای افراد.
۴ . مقدس شمردن محافظه کاری.
۵ . استناد به عادات کهن.
۶ . محترم شمردن تعصّب و کینه توزی.
در نقد نظریه راسل می گوییم:
آن چه وی به مذهب نسبت داده، و آن را از نتایج زیان بار دین دانسته است، در
حقیقت مربوط به دو چیز است؛ یکی مذاهب تحریف شده، مانند مسیحیّت، و
دیگری اعمال و رفتار مدعیان پیروی از مذهب، و به اصطلاح دینداران و دین یاران،
ولی روشن است که متهم کردن مذاهب راستین الهی به زیان باری برای بشر با استناد
به دو دلیل یاد شده، دور از شأن علمی فردی چون راسل است که خود را طرفدار
تفکر منطقی می داند. وی در پاسخ سؤال دیگر، به گونه ای به این مطلب اشاره کرده
است. چنان که وقتی وایت می گوید:
ولی خود بنیان گذاران مذاهب عوامل مورد اشاره را همیشه به
عنوان علت مقرر نداشته اند.
راسل پاسخ می دهد:
تعالیم بانیان مذاهب کمتر با اعمال پیروانشان ارتباط دارد.
آنگاه در توضیح آن می گوید:
من افراد نظامی را می بینم که تصور می کنند عقاید مسیحیّت در
مبارزه با نیروهای شرقی اهمیّت بسیار دارد. من موعظه عیسی را
در بالای کوه مکرر خوانده ام حتی یک کلمه درباره تشویق به
استعمال بمب هیدروژنی پیدا نکرده ام(۱۳).
عقاید و احکامی که بیان می کند، دلیل می آورد. و از مخالفان نیز برهان می طلبد.
و اما تخطئه کردن سیستم های حاکم در جوامع قبل از آمدن پیامبران، کار ناپسند و
نامعقولی نیست، اصولاً وظیفه همه مصلحان بشری مخالفت با سنت های ناروا و
دگرگون کردن نظام های اخلاقی و اجتماعی نادرست بوده است. این کار نه تنها عیب
نیست بلکه نشانه کمال است.
راسل در یکی دیگر از پاسخ های خود نیز اشاره کرده است که: زیان های مذهب
را از دیدگاه آیین مسیحیت و کلیسا بیان داشته است چنان که می گوید:
من فکر می کنم امروزه مذهب اصولاً آن طور که در کلیسا
وانمود می شود، از تفکر منصفانه باز می دارد و برای چیزهای
بی اهمیّت ارزش قائل می شود.
و در توضیح آن می گوید:
هنگامی که امپراطوری روم ساقط می شد، پدران کلیسا درباره
آن دلواپس نبودند. بلکه چیزی که برای آن دلواپس بودند. محفوظ
نگاهداشتن مسأله بکارت بود و این مسأله برای آن ها دارای
اهمیّت بود(۱۴).
دیدگاه های موافق
از گروه های یاد شده که بگذریم، دیگران – حتی منکران ادیان- نقش دین را در
فرهنگ و تمدن بشری سازنده دانسته اند. فوستل دو کولانژ فرانسوی در کتاب خود
تمدن قدیم گفتار مشروحی را در توازی دین و تمدن آورده است که حاصل آن را در
بندهای زیر خلاصه کرده ایم:
۱ ـ تمدن بشری از قدیم ترین مراحل خود، زاییده مذهب و
تحت تأثیر آن بوده است.
۲ ـ تمدن و مذهب در طول تاریخ پابه پای هم پیش رفته اند.
۳ ـ توسعه تمدن در گرو عقاید مذهبی مشترک و متکامل بوده
است.
۴ ـ زمینه تأسیس دولت جهانی، در سایه اشتراک در عقیده و
توحید در پرستش فراهم می شود.(۱۵)
مؤثر بوده است. با این حال این گروه نیز به دو دسته تقسیم می شوند.
گروهی از آن ها، نقش مثبت دین را منحصر به گذشته می دانند و مدعی هستند که
با پیشرفت علوم، تعلیمات دینی نقش خود را از دست داده و در آینده بیش تر از
دست خواهد داد.
گروهی دیگر مدعی اند که نقش ایمان و ایدئولوژی مذهبی نقشی اساسی است
که هرگز پیشرفت های علمی جایگزین آن نخواهد شد، هم چنان که مکاتب فلسفی
نیز نتوانسته اند جایگزین آن شوند. در میان تأثیر گذاری مختلفی که پیامبران در
گذشته داشته اند گاهی مواردی پیدا می شود که تکامل شعور اجتماعی بشر موجب
بی نیازی از پشتوانه تعلیمات دینی است، ولی اساسی ترین نقش ها همان ها است که
در گذشته بوده و در آینده نیز به قوت خود باقی خواهد بود. به عنوان نمونه، تعلیم و
تربیت که در گذشته با انگیزه دینی و مذهبی بوده است. این انگیزه باعث توجه بشر به علم
و دانش شده امّا اکنون تکامل شعور اجتماعی بشر برای ارزش گذاری به علم و دانش کافی
است.
ولی نقش هایی چون، استوار ساختن میثاق ها و پیمان ها و آزادی از اسارت های
اجتماعی را باید از نقش های همیشگی دین دانست، زندگی اجتماعی بشر براساس
احترام به پیمان ها و میثاق ها و قرار دادها و وفای به عهد است. احترام به عهدو میثاق
یکی از ارکان جنبه انسانی تمدن بشری است، این نقش را در گذشته مذهب بر عهده
داشته، و هنوز هم مذهب رکن اصیل آن است. مذهب پشتوانه محکمی برای
ارزش های اخلاقی و انسانی است.
ارزش های اخلاقی بدون مذهب، همانند اسکناس بدون پشتوانه است که زود
بی اعتباریش آشکار می شود.(۱۶)
حقیقت ارکان تمدن بشر را تشکیل می دهند بررسی کنیم.
دین و دانش و صنعت
ادیان راستین در تشویق بشر به علم و صنعت نقش مؤثری داشته اند، از نظر این
ادیان طبیعت، فعل خداوند دانا و حکیم است و قوانین و سننی دارد که کشف آن ها
در اندیشه و رفتار انسان مؤثر است . و اصولاً آباد کردن زمین در سایه علم و عمل
یک رسالت انسانی است. قرآن کریم از زبان صالح پیامبر، آن گاه که قوم خود را به
یکتاپرستی فرا می خواند گوشزد می کند:
خداوند شما را از زمین آفریده و آباد کردن آن را از شما خواسته است(۱۷).
طبرسی در تفسیر خود می گوید:
این آیه نظریه کسانی که کسب و کار را حرام می دانند، مردود می سازد. زیرا
خداوند به بندگان خود منت نهاده است که وسایل و امکانات آبادی زمین را در
اختیار آنان قرار داده است.(۱۸)
(۱۹)
صنعت زره سازی را به او آموخت .
و علّمناه صنعه لبوس لکم(۲۰).
و درباره نوح می فرماید:
به او وحی کردیم که با نظارت ما و آگاهی که از طریق وحی به تو می دهیم کشتی را بساز.(۲۱)
و نجوم -هیئت- آموخت، و این معجزه او بود.(۲۲)
متون تحریف شده دینی نیز با علم را، نباید تعارض دین با علم دانست.
دین و فلسفه الهی
حقیقت و روحِ فلسفه، عبارت از حقیقت جویی است. و روش آن شناخت و
تفسیر عقلانی هستی است، این دو از ارکان ادیان آسمانی به شمار می آیند. پیامبران
-طبق گزارشی که قرآن کریم از تاریخ آنان می دهد- پیوسته بشر را به تأمل و تفکر در
آفرینش دعوت کرده و عقل وخرد او را به دقت و تَدبّر در هستی برانگیخته اند.
دعوت به تفکر در هستی و عجایب خلقت در حقیقت، به انگیزهِ شناختِ حق، و
ایمان به خالق و مدبّر جهان و سرای قیامت بوده است. از این رو پیامبران الهی
بنیان گذاران فلسفه الهی هستند.
نوح به قوم خود چنین می گفت:
چرا عظمت خداوند را باور ندارید، در حالی که شما را گوناگون آفرید، آیا
نمی بینید چگونه آسمان های هفت گانه را برفراز یکدیگر آفرید، و ماه را نوری در
میان آن ها قرار داد، و خورشید را چراغی فروزان ساخت، خداوند شما را از زمین
آفرید، سپس در آن بازگرداند و بار دیگر بیرون می آورد، خداوند زمین را گسترانید
تا از آن راه هایی برگزینید.(۲۳)
می فرماید:
تا گنجینه های خرد افراد بشر را برانگیزند و نشانه های قدرت
را به آنان نشان دهند»(۲۴).
صدرالمتألهین درباره تاریخ پیدایش حکمت الهی می گوید:
«حکمت الهی توسط آدم صفی الله و فرزندان او یعنی شیث و
ادریس و پس از آنان نوح، آغاز می شود، زیرا جهان هرگز از فردی
که وی، قائمه علم توحید و معاد -فلسفه الهی- بوده، خالی نبوده
است، و هرمس اعظم -ادریس- کسی است که حکمت را در
سرزمین های مختلف منتشر ساخت، او پدر حکیمان و علاّمه
دانشمندان است. ولی روم و یونان در آغاز از حکمت الهی بهره ای
نداشت. آنان ستاره پرست و بت پرست بودند تا این که ابراهیم در
میان آنان مبعوث شد و علم توحید را به آنان آموخت…
دومین دوره تاریخ حکمت و فلسفه از فیثاغورث آغاز می شود،
وی شاگردان سلیمان را در مصر ملاقات کرد و از آنان بهره گرفت.
وی هم چنین از انباذقلس، کسب دانش کرد او یکی از شاگردان
لقمان است که حکمت را از داود پیامبر آموخت، آن گاه سقراط از
فیثاغورث و افلاطون از سقراط، و سرانجام ارسطو از افلاطون،
حکمت را بیاموختند.(۲۵)»
یکی از متفکران مسیحی درباره رابطه فلسفه و دین گفته است:
فلسفه به معنای پژوهشِ جسورانه تر و نظر پردازانه تر و منبعث
از حیرت انسان، درباب هستی اشیاء بود، حیرت در برابر این
واقعیت که چرا اصولاً چیزی وجود دارد. حیرت درباب این که چه
چیزی در اشیاء هست که آن ها را نگاه می دارد و باعث می شود که
رویاروی عدم و خلأ پابرجا بمانند. توجه به چیزی که بعدها
مابعدالطبیعه (متافیزیک نامیده شد، در پرس وجویِ شالوده اشیا،
و نیز هستی انسان، جلوه گر شد. این توجه بعدها شامل تأمل نظری
درباب خیر و هستیِ آرمانی انسان، در حوزه فلسفه نیز شد.
فلسفه در این معنا شباهت به اهداف دین پیدا می کرد. این
تکرار یا اشتراک، هدف، هم باعث همیاری مفید و هم، تعارض
بین دین و فلسفه شده بود، ولی این دو، نظر به اهداف و
رهیافت های مختلف شان، هم چنان از هم متمایز بودند، این
تفاوت را به شکلی نمادین و نمایان می توان بیان کرد: واقعیت
وجودالوهی، همواره نخستین باور در نگرش دینی است، حال
آن که این واقعیت از نظر فلسفه هم چنان به صورت آخرین یا
واپسین مسئله مطرح است.(۲۶)
رسید.
استاد مطهری در این باره گفته است:
نهج البلاغه، در تاریخ فلسفه شرق، سهم عظیمی دارد،
صدرالمتألهین که اندیشه های حکمت الهی را دگرگون کرد، تحت
تأثیر عمیق کلمات علی علیه السلام بود. روش او در مسایل توحید،
براساس استدلال، از ذات به ذات و از ذات بر صفات و افعال
است همه این ها مبتنی بر صرف الوجود بودن واجب، و آن بر پایه
یک سلسله اصول کلی دیگر که در فلسفه عامه او مطرح است، بنا
شده است. حکمت الهی شرق از برکت معارف اسلام بارور شد و
استحکام یافت و بر یک سلسله اصول و مبادی خلل ناپذیر بناشد.
ولی حکمت الهی غرب از این مزایا محروم ماند. علّت عمده
گرایش به فلسفه مادی در غرب، ناتوانی و نارسایی مفاهم حکمت
الهی غرب بود…(۲۷)
دین و اخلاق
همان گونه که پیش از این یادآور شدیم، اخلاق از ارکان معنوی و مهم تمدن بشری
است و دین در تکمیل و تحکیم اخلاق نقش اساسی داشته است. مقصود از دین،
تعالیم اصیل دینی است که از طریق وحی و توسط پیامبران الهی به بشر رسیده است،
نه آموزش های تحریف شده ای که به دین نسبت داده شده است، عمل کرد ناروای
برخی مدعیان دین داری و دین باوری را نیز نباید به دین و دینداران راستین نسبت
داد. که اگر از این منظر به دین بنگریم و حق و باطل را از هم تفکیک ننماییم
پی آمدهایی معارض با اخلاق نیز برای دین خواهیم یافت. برخی نویسندگان
نمونه هایی را به عنوان آثار منفی دین در حوزه اخلاق نام برده اند، که در واقع ناشی از
همین عدم تفکیک است.
ایمان به خدا و جهان آخرت در تقویت روح اخلاقی انسان و پایبندی او به
ارزش های اخلاقی نقش مؤثر و سازنده ای دارد. اصولاً اگر ایمان به خدا و رضایت
الهی نباشد، فعل اخلاقی، مفهوم و معنای درستی نخواهد داشت، به گفته برخی از
صاحب نظران غربی، عمل اخلاقی آن است که کل را در برابر جزء و آینده را در برابر
حال بدارد، درست همان کاری که دین می کند. بدون ضمانت دینی، اخلاق فقط
حساب گری است و حس تکلیف از میان می رود.(۲۸)
(۲۹)
و جرح و اغفال و شکستن قسم شرعی را منع می کنند.
همچنین معیارهای مربوط به حیات نهادی و اجتماعی به خصوص روابط
اقتصادی، در این سنت ها کاملاً به هم شباهت دارد. در حالی که این سنت ها هیچ یک
ملک خصوصی را تقبیح نکرده اند، همه نگران نیازهای محرومین و مساکین هستند و
به راه های مختلف، کمک مؤثر به نیازمندان را تشویق می کنند.
ادیان، چه تعلیم یافته و چه تعلیم نایافته، به ویژه، در روند گفت وگویی جدی با
مقتضیات حیات اخلاقی پدید آمده اند، این ادیان، قوانین عمل، طریقه استدلال
اخلاقی و معیارهای فضیلت را به تفصیل، بیان می کنند، برای اینکه تعهد به حیات
اخلاقی را تقویت کنند، جهان را به صورت نظامی اخلاقی تصویر می کنند، و در
نهایت حاضرند، این نظام اخلاقی را به صورتی اصلاح و تلطیف کنند که به همه
اجازه دهد، به عالی ترین مرحله فضیلت اخلاقی نائل شوند. سنت های دینی در همه
این راه ها، به تکامل اخلاقی بشر و خودشناسی وی کمک کرده اند.
دین، آن چنان که برخی متفکران قرن نوزدهم استدلال کرده اند، به اخلاق، قابل
تحویل نیست؛ چون دین به دغدغه ها و نیازهای مختلفی از انسان نظر دارد، میل
زیباشناختی، کنجکاوی علمی و تاریخی، تمایلات آیینی و تعقلی، همه در ایمان
دینی به شکلی بروز می یابند، ولی هیچ کس را یارای این نیست که دغدغه های
اخلاقی را به عنوان محوری ترین جنبه های حیات دینی انکار کند(۳۰). علاوه بر آن که
تزکیه و تهذیب نفوس افراد و جوامع بشری از پلیدی ها، در سرلوحه دعوت پیامبران
الهی قرار داشته است، آخرین پیامبر الهی که آورنده آخرین و کامل ترین شریعت
آسمانی است، بدان جهت مبعوث شده است که مکارم اخلاق را به اتمام برساند.
جان دیون پورت در کتاب «عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن» نکات برجسته ای از
تعالیم اخلاقی قرآن را به عنوان یکی از مزایای آیین اسلام یاد آور شده و گفته است:
قرآن هر نوع فسق و فجور، رباخواری، حرص و غرور، افترا و
تهمت، طمع ورزی، نفاق، زیاده روی در جمع آوری مال و ثروت را
تقبیح می کند و در مقابل، انفاق، محبت به نوع، سپاسگزاری از
خدا، وفای به عهد، صفا و خلوص، عدالت به خصوص به یتیمان و
مردمان بی نام و نشان، تقوی و عفت در همه امور وحتی در گفتار،
صبر، تسلیم و رضا، نیکوکاری و بشر دوستی، عفو و گذشت،
خوش رفتاری در برابر بدکرداری، را نه برای این که مورد قبول و
تصدیق مردم این جهان باشد، بلکه به نیّت این که پسندیده پیشگاه
خدا باشد امر و تأکید می کند(۳۱).
دین و عرفان
عرفان یکی از کهن ترین ابعاد فرهنگ بشری به شمار می رود و از این منظر
می توان آن را همزاد با دین و اخلاق دانست. عرفان با همه مظاهر گوناگونی که در
ادیان و مذاهب و جوامع مختلف بشری داشته و دارد، دارای دو جنبه نظری و عملی
است. عرفان نظری ارائه کننده تفسیری خاص از هستی است، و عرفان عملی طریقه
سیرو سلوک معنوی انسان است. عرفان نظری با فلسفه و عرفان عملی با اخلاق قابل
مقایسه است. از آن جا که دین بر هر دو جنبه نظر دارد، بنابراین رابطه دین و عرفان در
هر دو حوزه نظری و عملی قابل بحث و بررسی است، ولی این بحث دامنه ای
گسترده دارد که از گنجایش و رسالت بحث فعلی بیرون است.
هدف بحث ما اشاره به تأثیری است که دین در عرفان داشته است، بدیهی است
هرگاه دینِ حق مورد نظر باشد، باید گفت تأثیر دین بر عرفان مثبت و سازنده بوده
است، زیرا آن چه وحی الهی در زمینه عرفان نظری و عملی برای بشر آورده،
کامل ترین آن بوده است. این مطلب با مراجعه به آیات قرآن و نیز احادیث صحیح
اسلامی به روشنی به دست می آید، در عرفان نظری، دین حق نظریه وحدت حقّه را
مطرح می نماید -هوالواحدالقهار(۳۲)– و خدا را آغاز و پایان، ظاهر و باطن هستی معرفی
می کند -هوالاول والآخر والظاهر والباطن(۳۳)– و هم او را نور آسمان ها و زمین توصیف
می کند -الله نورالسموات والارض-.(۳۴) و در عرفان عملی، تقوی و مجاهده با نفس و
خلوص نیّت را یگانه راه وصول به کمال مطلوب و لقاء محبوب می داند و آیین عبادی
و دستورات اخلاقی را ابزار پیمودن این راه می شناسد، چنان که حوادث تلخ و ناگوار
نیز در تحقق این هدف سهم مؤثری دارند. چنان که می فرماید:
«وَالَّذِینَ جاهَدواْ فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَ اللّه َ لَمَعَ الْمُحْسِنیِنَ»(۳۵)
می دهیم، به درستی که خدا با نیکوکاران
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 