پاورپوینت کامل نفس و انسان شناسی از منظر فاضلین نراقی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نفس و انسان شناسی از منظر فاضلین نراقی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نفس و انسان شناسی از منظر فاضلین نراقی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نفس و انسان شناسی از منظر فاضلین نراقی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
۵
پیشگفتار
دانشوران و صاحبان نظر و اندیشه، از جمله فاضلین نراقی (علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی) در مباحث نفس و
انسان شناسی، اذعان می دارند آدمی از دو بعد تن و روان ترکیب یافته است . (۱) تن همان جسم متعلق به آدمی است و شناختن آن
آسان است، به تعبیر ملا احمد نراقی:
«هر کسی را از دو چیز آفریده اند، یکی این بدن ظاهر [است] که آن را تن می گویند و مرکب است از گوشت و پوست و استخوان و
رگ و پی و غیر این ها . . . و یکی دیگر نفس [است] که آن را روح و جان و عقل و دل نیز می گویند . . . و بدان که شناختن حقیقت بدن
امری است سهل و آسان; زیرا [چنان که] دانستی که آن از جنس مادیات است و شناختن حقایق مادیات چندان صعوبتی ندارد» . (۲)
اما شناخت روح و روان بسی دشوار است .
در این زمینه تعدادی پرسش به ترتیب زیر مطرح می گردد:
حقیقت نفس یا روح چیست؟
نفس از چه قوایی بهره مند است؟
روابط قوای نفس با هم چگونه است؟
آیا نفس مادی است یا مجرد؟
آیا بعد از مرگ بدن، نفس یا روح آدمی باقی می ماند یا این که با مرگ، بدن نابود می گردد؟
در صورتی که نفس پس از مرگ بدن باقی بماند، آیا از احساس لذت و الم بهره ای دارد یا نه؟
کمال نفس به چه چیزی است؟
نفس از چه راه هایی تقویت می شود؟
خیر و سعادت نفس به چه معنا است، آیا سعادت بشر مربوط به نفس است یا بدن یا هر دو؟
برای وصول به سعادت نفس چه راه کارهایی وجود دارد؟
بین روح و بدن آدمی چه نوع ارتباطی برقرار است؟
آیا نفس آدمی از همان آغاز خلقت از یک تعداد خلق و خوی، بهره مند است یا نه؟
و . . .
ما در این نوشتار در پی پاسخ گویی به این گونه پرسش ها هستیم . آن هم با محور قرار دادن دیدگاه فاضلین نراقی، ملا محمد
مهدی و ملا احمد نراقی .
دو نکته آغازین
پیش از آغاز بحث نفس شناسی، ذکر دو نکته را پسندیده می دانیم:
۱ . واژگان نفس و انسان
واژه نفس: نفس در لغت به چه معنا است و در قرآن در چه جاهایی به کار رفته است؟
نفس در لغت
«طبرسی » در تفسیر مجمع البیان در ذیل آیه «وما یخدعون الا انفسهم » درباره معنای واژه نفس می نویسد: واژه نفس سه معنا دارد:
روح، تاکید، ذات و اصل شی . (۳)
در صحاح اللغه دو معنا برای واژه نفس بیان شده است: یکی به معنای «روح » . خرجت نفسه، یعنی: روحش خارج شد . و دیگری به
معنای «خون » . نفس سائله، یعنی: خون جهنده . (۴)
نفس در قرآن
۱ . به معنای روح «الله یتوفی الانفس حین موتها» (۵)
۲ . به معنای ذات و شخص «واتقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا» (۶)
۳ . غرایز و تمایلات نفسانی «وما ابرئ نفسی ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربی » (۷)
۴ . قلب و باطن شخص «ربکم اعلم بما فی نفوسکم » (۸)
۵ . بشر، انسان «یا ا یها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده (۹) »
بادقت در معانی یاد شده و نظیر آن در آیات قرآنی، می توان گفت که: واژه نفس در قرآن به دو معنا به کار رفته است:
۱ . به معنای غرایز و تمایلات نفسانی که اشاره به جنبه حیوانیت نوع بشر است;
۲ . به معنای حقیقت انسان که معنای اول، دوم، چهارم و پنجم از معانی مذکور با اندک تسامحی بازگشت به همین معنا دارد .
مباحث نفسی که در این نوشتار دنبال می شود، نفس به معنای اخیر است .
واژه انسان
در قرآن ۶۵ بار واژه انسان به کار رفته است . با مراجعه به آن ها فهمیده می شود که مراد از آن، جسد ظاهری و همین صورت
خاکی نیست; بلکه باطن، استعدادها، عواطف و دیگر ابعاد وجودی او نیز منظور شده است . (۱۰)
آیاتی که در آن از انسان یاد و توصیف شده، دو نوع است . برخی از آیات در مقام معرفی انسان، بعد منفی او را متذکر شده است و
برخی بعد مثبت آن را . در آیاتی که در مقام مذمت و بیان بعد منفی انسان نازل شده است، تعبیراتی از قبیل: «ظلوم کفار» (۱۱) ،
«عجول » (۱۲) ، «یؤوس » (۱۳) (ناامید)، «قتور» (۱۴) (بخیل)، «اکثر شی ء جدلا» (۱۵) ، (از همه جدل بیش تر)، «خلق الانسان من عجل » (۱۶)
(شتاب کار، آفریده شده از شتاب)، «کفور» (۱۷) (قدرناشناس)، «خصیم مبین » (۱۸) (ستیزه جوی آشکار)، «یؤوس قنوط » (۱۹) (مایوس
ناامید)، «کفور مبین » (۲۰) (ناسپاس آشکار)، «هلوع » (۲۱) (ناشکیبا)، «جزوع » (۲۲) (نگران)، «منوع » (۲۳) (بخیل)، «یرید الانسان لیفجر
امامه » (۲۴) (می خواهد در مهلتی که فراروی خویش دارد بدکاری کند)، «ان الانسان لیطغی » (۲۵) (انسان سرکش است)، «کنود» (۲۶)
(ناسپاس)، «انه لحب الخیر لشدید» (۲۷) (او بسیار مال دوست است)، «ان الانسان لفی خسر» (۲۸) (انسان در زیان کاری است)،
«ظلوم جهول » (۲۹) (بسیار ستم گر و بسیار نادان) آمده است .
اما آیاتی که در مقام بیان بعد مثبت انسان است، تعبیراتی همانند: «لقد کرمنا علی بنی آدم » (۳۰) (تکریم انسان از جانب خدا)،
«رزقناهم من الطیبات » (۳۱) (خداوند بهترین و پاک ترین روزی را نصیبش نموده است)، «و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا» (۳۲)
(برتری بشر بر بسیاری از آفریدگان)، «هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا» (۳۳) (همه آفرینش برای انسان است).
انسان امانت خداوندی را بر دوش می کشد . «انا عرضنا الامانه علی السماوات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و
حملها الانسان » (۳۴) ، انسان خلیفه الله است «و اذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه » (۳۵) ، بشر توانایی تسخیر جهان
خلقت را دارد «و سخر لکم ما فی السماوات و ما فی الارض جمیعا» (۳۶) ، روح خداوندی در آدمی دمیده شده است «و نفخت فیه من
روحی » (۳۷) ، انسان گل سرسبد عالم خلقت و احسن المخلوقین است «فتبارک الله احسن الخالقین (۳۸) » .
ارزش معرفت نفس
معرفت نفس هم در چهار چوب اندیشه بشری از ارزش و جایگاه ویژه ای بهره مند است، و هم در چهار چوب اندیشه دینی .
از زاویه اندیشه بشری، چگونگی شناسایی نفس، در شکل گیری، هدف مندی و معنادار بودن زندگی بشر تاثیر مهمی را به عهده
دارد; و از زاویه اندیشه دینی در گام نهادن فرد در حکمت نظری و حکمت عملی و نیل به سعادت جاودانه اش تاثیر قطعی دارد .
بدین منظور است که در قرآن، بشر را در جریان جست و جوی حقیقت به او گوشزد می کند تا در راه خویشتن شناسی گام بردارد
«سنریهم آیاتنا فی الآفاق وفی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق » (۳۹)
در روایت نبوی آمده است معرفت نفس خمیر مایه خداشناسی است «اعلمکم بنفسه اعلمکم بربه » داناترین شما به خویشتن،
داناترین شما به پروردگار است » (۴۰)
نیز در روایت آمده است: «ان بعض ازواج النبی صلی الله علیه وآله سالته متی یعرف الانسان ربه؟ فقال: اذا عرف نفسه » (۴۱) یکی از
زنان پیامبرصلی الله علیه وآله از حضرت پرسید: چه زمانی آدمی خدایش را می شناسد؟ حضرت در پاسخ فرمود: آن گاه که به
معرفت نفس خویش دست پیدا کند .
امام علی بن ابی طالب علیه السلام: معرفت نفس را با فضیلت ترین معرفت، (۴۲) پر سودترین دانش (۴۳) و بزرگ ترین حکمت (۴۴)
توصیف نموده و خدا شناسی را منوط به آن دانسته است . (۴۵)
ملا احمد نراقی معرفت نفس راهم مقدمه خداشناسی معرفی می کند و هم مقدمه خود سازی و تهذیب نفس همو می گوید:
«بدان که کلید سعادت دو جهانی، شناختن نفس خود است; زیرا که شناختن آدمی خویش را اعانت بر شناختن پروردگار خود
می نماید . چنان که حق تعالی می فرماید: «سنریهم آیاتنا فی الآفاق وفی انفسهم حتی یتبین لهم ا نه الحق » (۴۶) یعنی زود باشد که
بنماییم به ایشان آثار و قدرت کامله خود را در عالم نفس های ایشان، تا معلوم شود ایشان را که او است پروردگار حق ثابت . و از
حضرت رسول صلی الله علیه وآله منقول است که: «من عرف نفسه فقد عرف ربه » یعنی هر که بشناسد خود را به تحقیق که شناخته
است پروردگار خود را . و خود این ظاهر روشن است که هر که خود را نتواند بشناسد، به شناخت دیگری چون تواند رسید؟ ! زیرا
که هیچ چیز به تو نزدیک تر از تو نیست . چون خود را نشناسی دیگری را چون شناسی؟ !
تو که در علم خود زبون باشی
عارف کردگار چون باشی
و نیز شناختن خود موجب شوق تحصیل کمالات و تهذیب اخلاق و باعث سعی در دفع رذایل می گردد; زیرا بعد از آن که آدمی
حقیقت خود را شناخت و دانست که حقیقت او جوهری است از عالم ملکوت که به این عالم جسمانی آمده باشد که به این فکر افتد
که چنین جوهر شریف را عبث و بی فایده به این عالم نفرستاده اند و این گوهر قیمتی را به بازیچه در صندوقچه بدن ننهاده اند و
بدین سبب در تحصیل فواید تعلق نفس به بدن بر می آید و خود را به تدریج به سر منزل شریفی که باید می رساند .» (۴۷)
حقیقت نفس
درباره حقیقت نفس سفره اندیشه عالمان بسی گسترده و متنوع است . «میرفندرسکی » در قصیده معروفش به برخی از مهم ترین
اقوال دانش مندان درباره حقیقت نفس بدین شرح اشاره نموده است:
گفت دانا نفس ما را بعدما حشر است و نشر
هر عمل کامروز کرد او را جزا فرداستی
نفس را نتوان ستود او را ستودن مشکل است
نفس بنده عاشق و معشوق او مولاستی
گفت دانا نفس ما را بعد ما باشد وجود
در جزا و در عمل آزاد و بی همتاستی
گفت دانا نفس را آغاز و انجامی بود
گفت دانا نفس بی انجام و بی مبداستی
گفت دانا نفس ما را بعد ما نبود وجود
می نماید بعدما نفسی که او ماراستی
گفت دانا نفس هم با جا و هم بی جا بود
گفت دانا نفس نی بی جا و نی با جاستی
گفت دانا نفس را وصفی نیارم هیچ گفت
نه به شرط شی ء باشد نه به شرط لا ستی
گفت دانا این سخن ها هر کسی از وهم خویش
در نیاید گفته را کاین گفته معماستی
هر یکی دارد دلیل از گفته ای
جمله در بحث و نزاع و شورش و غوغاستی
شیخ بهایی چهارده قول درباره حقیقت نفس بیان داشته است . او در کشکول (۴۸) می نویسد: «مذاهب و اقوال در حقیقت نفس;
یعنی آن که هر کس به قول خود «من » به آن اشاره می کند، سیار است . و آن چه بر السنه دایر است و در کتاب های مشهور آمده
است، چهارده قول یا مذهب است . بدین شرح:
۱ – این هیکل محسوس که از آن به بدن تعبیر می شود;
۲ – قلب; یعنی عضو صنوبری لحمانی مخصوص;
۳ – دماغ;
۴ – اجزای لا یتجزای در قلب;
۵ – اعضای اصلیه رشد و نمو یافته از ماء الحیاه بشری;
۶ – مزاج;
۷ – روح حیوانی;
۸ – آب [آب ساری در بدن] ;
۹ – آتش و حرارت غریزی;
۱۰ – نفس [دم] ;
۱۱ – خود واجب الوجود (۴۹) ;
۱۲ – ارکان اربعه، یا اخلاط اربعه (صفرا، دم، بلغم و سودا) ;
۱۳ – صورت نوعیه قائم به ماده;
۱۴ – جوهر مجرد از ماده جسمانی و عوارض جسمانی، او در تدبیر و تصرف به بدن تعلق دارد، و با مرگ، این تعلق قطع می شود .
شیخ بهایی بعد از نقل این اقوال می نویسد:
این قول چهاردهم، مذهب حکمای الهی و بزرگان صوفیه و اشراقیون است، و نیز بزرگان علم کلام، مانند امام «فخر رازی » ،
«غزالی » ، «محقق طوسی » و دیگران همین نظر را پذیرفته اند و تمامی کتاب های آسمانی و همه اخبار پیامبران و امارات حدسی و
مکاشفات ذوقی به همین قول ختم می شود . (۵۰)
ملا محمد مهدی فاضل نراقی نیز همین قول را پسندیده و در معنای نفس بیان داشته است:
«تعریف نفس این است که جوهری ملکوتی است که در حاجات خود بدن را به کار می گیرد و همو حقیقت و ذات انسان است و
اندام ها و قوا آلات او است; زیرا که فعل آن ها به نفس وابسته است، و او را بر حسب اعتبارات مختلف نام هایی است . گاهی او را
«روح » نامند; زیرا زندگی تن به آن بستگی دارد، و گاهی «عقل » نامند; زیرا ادراک معقولات می کند، و زمانی «قلب » خوانند; زیرا به
وسیله خاطرات دگرگون می شود .» (۵۱)
همین جوهر مجرد به لحاظ تعلق به بدن و تدبیر در آن «نفس » است و با قطع نظر از این لحاظ «عقل » است . تجرد عقل هم در ذات
است و هم در فعل; ولی تجرد نفس تنها در ذات است .
نفس را چون بندها بگسیخت یابد نام عقل
چون به بی بندی رسی بند دگر برجاستی
ارتباط نفس و بدن
حال همین نفس، یا روح با بدن چگونه و چه نحوه ارتباط دارد؟
برای پاسخ این سؤال لازم است از منظر دیگری به حقیقت نفس پرداخته شود .
درباره این که نفس چیست و چه نوع ارتباطی با بدن دارد، چهار دیدگاه وجود دارد:
۱ – نفس «جسمانیه الحدوث و جسمانیه البقاء» است; یعنی نفس یا روح انسانی با پیدایش بدن شکل می گیرد و با مرگ بدن هم
زندگی اش پایان می یابد و نیست و نابود می شود . به دیگر سخن: روح چیزی جز بدن، حالات و بازتاب های آن نیست .
این قول به «جالینوس طبیب » منتسب است . و تمامی کسانی که ماتریالیستی می اندیشند، همین نظر را پسندیده اند .
لیکن پیروان مکتب انبیا، از جمله مسلمانان این دیدگاه را مردود می شمارند، چرا که اعتقاد به معاد و زندگی پس از مرگ در دایره
حد نصاب ایمن در ادیان آسمانی قرار دارد .
۲ – نفس «روحانیه الحدوث و جسمانیه البقاء» است; یعنی روح قبل از پیدایش بدن وجود داشته است، و با مرگ بدن زندگی اش به
پایان می رسد .
این دیدگاه به طایفه ای از تناسخیه منسوب شده است . وقتی که تناسخ، با دلیل، باطل گردیده بطلان این نظریه هم در پی آن
است .
۳ – نفس «روحانیه الحدوث و روحانیه البقاء» است; یعنی نفس از نظر حدوث و پیدایش، پیش از تکون بدن وجود داشت; سپس به
بدن تعلق گرفت و با مرگ بدن، تعلق او به بدن گسیخته می شود، انگار که از زندان تن رهایی می یابد . این شعر گویای این دیدگاه
است:
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
و یا
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد بدین دیر خراب آبادم
بسیاری از حکمای اسلامی ما به ویژه پیروان فلسفه اشراق و عرفا این دیدگاه را پذیرفته اند . (۵۲)
۴ – نفس «جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء» است; یعنی نفس از نظر حدوث و پیدایش وابسته به بدن است و با حرکت
استکمالی بدن محقق می شود . برای حدوث و فعل، احتیاج به بستر جسمانی دارد، سپس بر اثر حرکت جوهری و سیر کمالی بدن،
همانند میوه ای که از درخت جدا می شود و مستقل به حیات خویش ادامه می دهد، از بدن مستقل می شود، که این استقلال با
مرگ بدن به دست می آید .
بنابراین، می توان گفت که نفس، محصول تکامل عالی ماده است و سپس در سیر تکاملی خویش لطیف تر و مجردتر می شود،
همانند میوه ای که در روند رشد خویش به درخت تعلق دارد و بعد از رسیدن، از درخت مستقل و جدا می شود و بدون آن به زندگی
خویش ادامه می دهد . نفس آدمی نیز چنین است، در پیدایش و تکامل به بستر جسمانی نیازمند است و بعد از تلطیف و تعالی در
تجرد، با قطع علاقه از بدن به زندگی خویش ادامه می دهد .
پیروان «حکمت مشاء» این دیدگاه را در بحث روح پذیرفته اند . (۵۳)
«صدر المتالهین شیرازی » که با بهره گیری از حرکت جوهری کوشید تا این دیدگاه را به خوبی مدلل نماید . در این باره می نویسد:
«فالحق ان النفس الانسانیه جسمانیه الحدوث والتصرف و روحانیه البقاء والتعقل، فتصرفها فی الاجسام جسمانی وتعلقها لذاتها و
ذوات جاعلها روحانی » (۵۴)
دیدگاه فاضل نراقی:
ملا احمد نراقی، با صراحت، یکی از این دو دیدگاه اخیر را – که مورد پذیرش دانشیان مسلمان است – بیان نکرده است; لیکن از
حیث دلالت ملازمه، با دقت در برخی از تعبیرات ایشان در باب ارتباط بین نفس و بدن می توان گفت که نام برده، دیدگاه سوم –
روحانیه الحدوث و روحانیه البقاء – را پسندیده است; یا به عبارت دیگر، کلام ایشان با «روحانیه الحدوث » بودن نفس بیش تر هم
خوانی دارد .
کلام فاضل نراقی در معراج السعاده چنین است:
بدان که حقیقت آدمی و آن چه به سبب آن بر سایر حیوانات ترجیح دارد، همان «نفس » است که از جنس ملایکه مقدسه است . و
بدن امری است عاریت و حکم مرکب از برای نفس دارد که بدان مرکب سوار شده و از عالم اصلی و موطن حقیقی به این دنیا آمده
[است] ; تا از برای خود تجارتی کند و سودی اندوزد و خود را با انواع کمالات بیاراید و اکتساب صفات حمیده و اخلاق پسندیده
نماید و باز مراجعت به وطن اصلی خود نماید .» (۵۵)
از این که فاضل نراقی رابطه بین نفس و بدن را رابطه راکب و مرکوب معرفی کرده است و بدن را امری عاریتی معرفی کرده است،
می توان گفت که ایشان در باب نفس به «روحانیه الحدوث و روحانیه البقاء» اعتقاد پیدا کرده; مگر آن که گفته شود این گونه
تعبیرات و تشبیهات به عنوان تقریب به ذهن است، این ها جنبه خطابی دارد نه برهانی . هم چنان که «علامه حسن زاده » نیز در این
باره چنین تقریر کرده است:
این انسان صاحب نفس و بدن یک شخص است و ترکیب آن دو ترکیب انضمامی چون ترکیب بیاض و جدار نیست که در واقع دیوار
و سفیدی از یکدیگر ممتازند; اگر چه سفیدی عارض بر دیوار است و قائم به او است، بلکه یک نحو ترکیب اتحادی نفس با بدن دارد
که یک هویت و شخصیت است و همه افعال صادره از او به یک هویت انتساب دارد .
بنابراین، آن چه که در سر زبان ها رایج است و حتی در کتاب ها هم آورده اند که جان مرغ است و تن قفس یا لانه، و یا این که نسبت
نفس به بدن چون نسبت ربان به سفینه است; یعنی نسبت ناخدا به کشتی است، و یا «نفس » سوار است و «بدن » سواری و یا «نفس »
ملک است و «بدن » مملکت، و از این گونه تعبیرات و تشبیهات همه این ها خطابی است، نه برهانی; زیرا که هر یک از مرغ و لانه، و
ناخدا و کشتی و سوار و سواری، و ملک و کشور از دیگر ممتازند و اضافه بین دو امر، جدای از یکدیگر است و هر یک شخصیت و
هویت است; ولی نفس و بدن دو امر جدای از هم نیستند و دانستی که یک شخصیت و هویت است .» (۵۶)
ایشان به جای واژه راکب و مرکوب واژه گل و عطر گل را در ارتباط بین نفس و بدن به کار برده، می گوید:
روح یک موجود مستقلی است غیر از جسم و جسمانیات و از عالم امر است . نمی شود گفت در کدام مکان قرار گرفته و به چه
شکل و ترکیب است . ممکن است به بدن متعلق باشد و ممکن است از بدن خارج شود و بیرون بدن باز موجود است; مانند عطر
مشک و بوی گلاب یا گل که مدتی بعد از مشک و گل در اطاق می ماند . با این که گل پوسیده و پژمرده یا پرپر شده و پراکنده
می گردد، بوی آن هست و نمی توان گفت این بو در کجای اطاق است و شبیه به روشنی چراغ نیست که بعد از تمام شدن نفت به
کلی روشنایی تمام شود . (۵۷)
در روایتی منسوب به امام علی علیه السلام آمده است که حضرت رابطه بین نفس و بدن را همانند رابطه بین لفظ و معنا بیان
نمود:
«نقل عن امیر المؤمنین علیه السلام انه قال: الروح فی الجسد کالمعنی فی اللفظ .» (۵۸)
تجرد نفس
اگر چه برخی از متکلمان اهل حدیث و اخباری، به تجرد نفس اعتقادی ندارند; لیکن قاطبه حکمای اسلامی به آن معتقدند و آن
را با برهان های متعدد و قوی ثابت و مبرهن نموده اند .
از آن دسته افرادی که به تجرد نفس باورمند شده و آن را مدلل و مبرهن نموده است، فاضل نراقی ملا محمد مهدی نراقی است .
ایشان در کتاب پر ارزش «جامع السعادات » شش دلیل برای تجرد و غیر جسمانی بودن نفس متذکر شده است . یکی از آن ها دلایلی
است که پیش از ایشان «ابو علی مسکویه » در کتاب «طهاره الاعراق » با شرح و بسط بیش تری بیان داشته است .
علامه نراقی می نویسد: از جمله دلایل تجرد روح این است که:
۱ – هیچ جسمی صور و اشکال متعدد نمی پذیرد; زیرا در جسم، هر صورت یا شکلی با آمدن صورت و شکل تازه از میان می رود تا
جای خود را به آن صورت جدید بسپارد; اما نفس، هنوز متعدد و مختلف، اعم از محسوسات و معقولات، را می پذیرد، بی آن که با
آمدن یکی، دیگری زایل شود . بلکه هر گاه صورتی را پذیرفت استعداد و نیروی بیش تری برای قبول صورت دیگر پیدا می کند; و به
همین دلیل با ورزش ها و ممارست های فکری و بسیار اندیشیدن و نظر کردن، قوه ادراک اشیا و امور بیش تر می شود . پس
ابت شد که نفس از نوع جسمانی نیست .
۲ – اختیار کردن ابعاد سه گانه برای جسم جز با این راه که دارای طول و عرض و عمق باشد، قابل تصور نیست و حصول رنگ ها و
طعم ها و بوها برای جسم جز این که دارای رنگ و طعم و بو شود، متصور نیست; لیکن همه این ها را نفس و قوه واهمه، ادراک
می کند، بدن این که دارای طول و عرض و عمق و رنگ و طعم و بو گردد; و نیز حصول بعضی از این عوارض برای جسم مانع
حصول ضد و مقابل آن است; و حال آن که حصول این ها در نفس مانعی ندارد، بلکه در آن واحد همه آن ها را یکسان ادراک می کند . (۵۹)
۳ – ما مشاهده می کنیم که افعال و آثار بدن و قوای آن به تدریج ضعیف و ناتوان می شوند، و حال آن که نفس در ادراکات و صفات
خود نیرومندتر و تواناتر می شود، و این امر در سن کهولت قابل رؤیت است یا به عکس در سن جوانی بدن و قوای جسمانی در افعال
خود نیرومند و فعال است، لیکن نفس و قوای ادراکی آن ضعیف است; پس اگر نفس، جسم یا جسمانی بود، باید در ضعف و قوت
تابع بدن و امور بدنی باشد . . . (۶۰)
بقاء و جاودانگی نفس
آیا نفس مجرد بعد از نابودی بدن، به زندگی خود ادامه می دهد؟ یا این که با فنای بدن، او هم از میان می رود؟ ملا محمد مهدی
نراقی با اعتقاد به مجرد بودن نفس، بقای آن را قطعی می داند، و در پی استدلال و مدلل نمودن این بخش از بحث بر نمی آید، تنها
به این جمله بسنده می کند:
«اما مساله دیگر; یعنی بقا و فنا ناپذیری نفس بعد از مفارقت از بدن، پس از اثبات تجرد آن، روشن است، به این دلیل که موجود
مجرد، فساد و تباهی نمی پذیرد .» (۶۱)
لیکن خلف صالحش، ملا احمد نراقی در «معراج السعاده » متعرض بحث تجرد نفس نمی شود، به جای آن به بحث بقای نفس بعد از
فنای بدن می پردازد . ایشان در این بحث از روش فلسفی و برهان عقلی مدد نمی گیرد; بلکه به جای آن از روش ره یافت های نقلی و
حیات استفاده می کند و می نویسد:
«و بدان که بدن امری است فانی و بی بقا که بعد از مردن از هم ریخته می شود و اجزای آن از یکدیگر متفرق می گردد و خراب
می شود . تا باز وقتی که به امر پروردگار – تعالی شانه – اجزای آن مجتمع می شود و به جهت ثواب و حساب و عقاب زنده کرده شود .
اما نفس امری است باقی که اصلا و مطلقا از برای او فنایی نیست و بعد از مفارقت او از این بدن و خرابی تن از برای او خرابی و
فنایی نخواهد بود و از این [جهت] است که خداوند – سبحانه – می فرماید: «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء
عند ربهم یرزقون » (۶۲) .
دیگر می فرماید: «ارجعی الی ربک » (۶۳) ، یعنی ای نفس رجوع و بازگشت کن به نزد پروردگارت هم چنان که در اول از نزد او –
سبحانه – آمدی .
و نیز این است که پیامبر خداصلی الله علیه وآله در روز بدر به شهدا ندا می فرمود (۶۴) : «هل وجدتم ما وعد ربکم حقا» . . . اصحاب
عرض کردند: یا رسول الله اینان مرده اند چگونه آوازشان می دهی؟ حضرت فرمود: «انهم اسمع منک » (۶۵) ایشان از شما شنواترند و
فهم و ادراک ایشان، حال از شما بیش تر است و ظاهر است که شنیدن ایشان در آن وقت نه با آن بدن می بود که در صحرای بدر
افتاده بودند; بلکه با همان نفس مجرده باقیه بود» (۶۶)
در این چند سطر مذکور، فاضل نراقی برای بقای نفس بعد از فنای بدن به دو آیه تمسک نمود: دلالت آیه اول برای اثبات مدعا
تمام است; چرا که آیه، مربوط به حیات برزخی روح است، یعنی روح آدمی بعد از مفارقت از بدن به حیات خویش ادامه می دهد و
باقی است . و شهیدان در عالم برزخ در جوار قرب خداوندی روزی می خورند . و آیه در ادامه می گوید که شهیدان به هم رزمان
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 