پاورپوینت کامل بحثی کوتاه درباره ی عصمت ائمه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بحثی کوتاه درباره ی عصمت ائمه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بحثی کوتاه درباره ی عصمت ائمه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل بحثی کوتاه درباره ی عصمت ائمه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

از اعتقادات شیعه در موضوع امامت، مسأله عصمت ائمه است که از شرایط اولیه و ضروری مقام امامت است. شیعه معتقد است همان گونه که عصمت شرط لازم برای پیامبران است شرط لازم برای امامان نیز هست و امام مانند پیامبر، باید از جمیع رذائل اخلاقی و زشتی ها و آلودگی های ظاهری و باطنی، چه عمدی و چه سهوی، از تولد تا هنگام رحلت، منزه و پاک باشد؛ چنان که باید از خطا و نسیان و فراموش کاری نیز منزه و مصون باشد.

معنای لغوی عصمت

عصمت از ریشه «عَصِمَ» است و ماده عصم به معنای حفظ همراه با دفاع می آید و با ملاحظه ی همین دو قید (حفظ و دفاع) در قرآن کریم به کار رفته است: «وَ اللَّهُ یعْصِمُک مِنَ النَّاس» [۱]؛ بنابراین معصوم کسی است که برای حفظ او از گزند خطر یا آسیب عیب، از وی دفاع می شود. چنان که از بحث لغوی عصمت روشن می شود معنای آن عام است و حفاظت و دفاع از هرگونه گزندی را شامل می گردد.

معنای اصطلاحی عصمت

عصمت به حسب طینت و فطرت ملکه ای است نفسانی که شخص امام را از هرگونه معصیت و لغزش بازمی دارد و گویا قدرت ارتکاب گناه را از او سلب می کند، هر چند امکان ارتکاب افعال زشت و معاصی برای او وجود دارد. عصمت درجه والایی از تقوا و خداترسی و علم تخلف ناپذیر به عواقب مخالفت و عصیان، و عشق و علاقه به کمال و جمال حق است.

حضرت آیت الله جوادی آملی در تعریف عصمت چنین فرموده اند: «عصمت در مباحث کلامی به حفظ و نگهداری در برابر گناه و اشتباه اطلاق می شود که نتیجه آن ترک گناه و خطاست.»[۲]

فاضل مقداد از متکلمین برجسته شیعه در تعریف عصمت می گوید: «عصمت، لطفی است که خداوند در حق مکلف به جای می آورد، به گونه ای که انگیزه ای برای ترک اطاعت و یا انجام معصیت در او باقی نمی ماند، هر چند این لطف، توان انجام گناه را از وی نمی ستاند»[۳]

هشام بن حکم در تعریف عصمت چنین فرموده است: «امام باید دارای نیرویی باشد که در مرحله ی اعتقاد و فکر و بیان احکام و فتوا مصون از خطا و اشتباه و سهو و نسیان باشد. به علاوه در اخلاق و اعمال چنان باشد که به اختیار خود مصون از انحراف باشدتا اعتماد مردم را به خود جلب کند و مردم با اطمینان خاطر اطاعتش را بپذیرند. با این جهت دامن امام باید در تمام مدت حیات، چه قبل از امامت و چه در مدت امامت، از لوث معاصی اعم از کبیره و صغیره پاک باشد.»[۴]

مرحوم علامه طباطبایی در تعریف عصمت چنین فرموده اند: «از ظاهر آیه ۱۱۳ سوره نساء برمی آید، آن چیزی که عصمت به وسیله آن تحقق می یابد و شخص معصوم به وسیله ی آن معصوم می شود نوعی از علم است. علمی است که نمی گذارد صاحبش مرتکب معصیت و خطا گردد و به عبارتی دیگر علمی است که مانع از ضلالت می شود.»[۵]

ریشه و سرچشمه عصمت

از تعاریف فوق معلوم شد که عصمت نیرویی عظیم در نفس انسان معصوم است که او را از هرگونه گناه و خطا و سهو و نسیان و مانند آن باز می دارد. حال باید دید سرچشمه و منشا این نیروی محافظ و مدافع چیست و از کجا پدید آمده است؟

حضرت آیت الله جوادی آملی در این خصوص چنین فرموده ا ند:

عصمت خاصی که در انبیا و ائمه علیهم السلام وجود دارد، جز با تأیید ویژه ی الهی ممکن نیست. در برخی روایات از این تأیید ویژه به «روح القدس» تعبیر شده است. توضیح این که اگرچه رهبران الهی همانند سایر انسان ها هستند و از ویژگی های زندگی انسانی برخوردارند:

«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکمْ» – لیکن از خصوصیت هایی نیز برخوردارند که به کمک آن وظیفه سنگین رسالت و هدایت جامعه را تحمّل می کنند. از این رو در ادامه ی آیه ی مزبور فرمود:

«یوحی إِلَی أَنَّما إِلهُکمْ إِلهٌ واحِد»[۶]. در آیه ای دیگر با اشاره به حالت بشری و طبع اوّلی و انسانی حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «وَ إِنْ کادُوا لَیفْتِنُونَک عَنِ الَّذی أَوْحَینا إِلَیک لِتَفْتَرِی عَلَینا غَیرَهُ – نزدیک بود که آن ها با تلاش ها و وسوسه های خود، تو را از آن چه به سویت وحی کردیم، فریب دهند تا غیر آن را به ما نسبت بدهی»[۷]؛ آن گاه به تثبیت و توفیق الهی اشاره کرده، فرمود:«وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناک لَقَدْ کدْتَ تَرْکنُ إِلَیهِمْ شَیئاً قَلیلاً – اگر ما گام هایت را استوار نمی کردیم نزدیک بود که به آن ها تمایل پیدا کنی (لیکن تثبیت و توفیق ما مانع از این انعطاف شد.)»[۸] این بیان قرآنی با تفصیل بیشتری در روایات آمده است:

مفضل نقل می کند که امام صادق علیه السلام به من فرمودند: «یا مُفَضَّلُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی جَعَلَ لِلنَّبِی ص خَمْسَهَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْحَیاهِ فِیهِ دَبَّ وَ دَرَجَ وَ رُوحَ الْقُوَّهِ فِیهِ نَهَضَ وَ جَاهَدَ وَ رُوحَ الشَّهْوَهِ فِیهِ أَکلَ وَ شَرِبَ وَ أَتَی النِّسَاءَ مِنَ الْحَلَالِ وَ رُوحَ الْإِیمَانِ فِیهِ أَمَرَ وَ عَدَلَ وَ رُوحَ الْقُدُسِ فِیهِ حَمَلَ النُّبُوَّهَ فَإِذَا قُبِضَ النَّبِی ص انْتَقَلَ رُوحُ الْقُدُسِ فَصَارَ فِی الْإِمَامِ وَ رُوحُ الْقُدُسِ لَا ینَامُ وَ لَا یغْفُلُ وَ لَا یلْهُو وَ لَا یسْهُو وَ الْأَرْبَعَهُ الْأَرْوَاحِ تَنَامُ وَ تَلْهُو وَ تَغْفُلُ وَ تَسْهُو وَ رُوحُ الْقُدُسِ ثَابِتٌ یرَی بِهِ مَا فِی شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاک یتَنَاوَلُ الْإِمَامُ مَا بِبَغْدَادَ بِیدِهِ. قَالَ: نَعَمْ وَ مَا دُونَ الْعَرْشِ»

«ای مفضّل! خداوند تعالی برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پنج روح قرار داده است:

۱ـ روح حیات که سبب راه رفتن و حرکت کردن است.

۲ـ روح قوت که موجب فعالیّت و تلاش می گردد.

۳ـ روح شهوت که سبب خوردن، آشامیدن و همسر گزیدن می شود.

۴ـ روح ایمان که سبب عدالت ورزیدن می گردد.

۵ـ روح القدس که سبب تحمّل مشکلات پیامبری می گردد.

هنگامی که پیامبر از دنیا رفت، روح القدس به امام منتقل می شود. روح القدس نمی خوابد، گرفتار غفلت، لهو و اشتباه نمی شود؛ در حالی که چهار روح دیگر مبتلا به خواب، لهو، غفلت و اشتباه می گردند. روح القدس نیروی ثابتی است که به کمک آن شرق و غرب زمین، خشکی و دریای آن دیده می شود.

به امام علیه السلام عرض کردم: فدایت گردم! آیا امام می تواند آن چه را در بغداد است با دست خود بگیرد؟ امام صادق علیه السلام فرمود: بله، و حتّی آن چه را پایین تر از عرش وجود دارد می تواند با دست خود بگیرد.»[۹].

بر این اساس شیخ صدوق گفته است: «اعتقاد ما درباره ی انبیا، رسولان و امامان این است که پنج روح در آن ها وجود دارد: روح القدس، روح الایمان، روح القوه، روح الشهوه، روح المدرّج (این روح در روایت به عنوان روح الحیاه آمده است). در مؤمنان چهار روح وجود دارد: روح الایمان، روح القوه، روح الشهوه و روح المدرج و در کافران و چهارپایان سه روح وجود دارد: روح قوّت، روح شهوت و روح مدرج.» [۱۰]

بدین ترتیب کافر تنها از روح حیوانی برخوردار است، اما مؤمن، افزون بر آن از روح ایمانی نیز برخوردار است، در حالی که روح القدس به انبیاء و ائمه علیهم السلام اختصاص دارد.

پایان فرمایش آیت الله جوادی آملی[۱۱]

مرحوم علامه ی طباطبایی بعد از آن که عصمت را نوعی علم که صاحب خود را از آلوده شدن به معاصی و آلودگی ها حفظ می کند، تعریف می نماید؛ درباره ی منشاء آن چنین می فرماید:

در این جا این سؤال پیش می آید که اگر علم نافع و حکمت بالغه باعث می شود که صاحبش از وقوع در مهلکه ها و رذایل، مصون و از آلوده شدن به پلیدی های معاصی محفوظ باشد، باید همه ی علما این چنین معصوم باشند و حال آن که این طور نیستند.

در پاسخ می گوییم: بله، علم نافع و حکمت بالغه چنین اثری دارد، همچنان که در بین رجال علم و حکمت و فضلای از اهل تقوا و دین مشاهده می کنیم، و لیکن این سببیت مانند سایر اسباب موجود در این عالم مادی و طبیعی، سبب غالبی است نه دائمی. به شهادت این که هیچ دارنده ی کمالی را نمی بینی که کمال او به طور دائم او را از نواقص حفظ کند و هیچ گاه تخلف نکند. بلکه هر قدر هم آن کمال قوی باشد جلوگیری اش از نقص غالبی است نه دائمی و این خود سنتی است جاری در همه ی اسبابی که می بینیم دست در کارند. و علت این دائمی نبودن اثر این است که قوای شعوری مختلفی که در انسان هست، بعضی باعث می شوند آدمی از حکم بعضی دیگر غفلت کند، و یا حد اقل توجهش به آن ضعیف گردد. به عنوان مثال کسی که دارای ملکه ی تقوا است ما دام که به فضیلت تقوای خود توجه دارد هرگز به شهوات ناپسند و حرام میل نمی کند ، بلکه به مقتضای تقوای خود رفتار می کند. اما گاه می شود که آتش شهوت آن چنان شعله ور می شود و هوای نفس آن قدر تحت جاذبه ی شهوت قرار می گیرد که چه بسا مانع آن می شود که آن شخص متوجه فضیلت تقوای خود شود و یا حد اقل توجه و شعورش نسبت به تقوایش ضعیف می شود و معلوم است که در چنین فرضی بدون درنگ عملی که نباید انجام دهد، می دهد، و ننگ شهوت رانی را به خود می خرد . سایر اسباب شعوری که در انسان هست نیز همین حکم را دارند و اگر این غفلت نبود و سبب سببیت خود را از دست نمی داد، آدمی هرگز از حکم هیچ یک از این اسباب منحرف نمی شد و هیچ چیزی از تاثیر آن سبب جلوگیر نمی شد.

پس هر چه تخلف می بینیم ریشه و علتش برخورد و نبرد اسباب با یکدیگرند و غالب شدن یک سبب بر سبب دیگر است. از این جا روشن می شود که آن نیرویی که نامش نیروی عصمت است، یک سبب علمی و معمولی نیست بلکه سببی است علمی و شعوری که به هیچ وجه مغلوب هیچ سبب دیگر نمی شود و اگر از این قبیل سبب های شعوری معمولی بود به طور یقین تخلف در آن راه می یافت و احیاناً بی اثر می شد.

پس معلوم می شود این علم از غیر سنخ سایر علوم و ادراکات متعارفه است که از راه اکتساب و تعلم عاید می شود و در آیه ی مورد بحث می بینیم که خدای تعالی در خطابش به شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیک الْکتابَ وَ الْحِکمَهَ وَ عَلَّمَک ما لَمْ تَکنْ تَعْلَم ـ کتاب و حکمت بر تو نازل کرد و علمی به تو تعلیم داد که خودت از راه اکتساب هرگز آن را نمی آموختی»[۱۲] و گو این که معنای این جمله را بدان جهت که خطابی است خاص، آن طور که باید نمی فهمیم، زیرا ما انسان های معمولی آن ذوقی که حقیقت این علم را درک کند نداریم.

از این جا روشن می شود که مراد از انزال و تعلیم در جمله ی: «وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیک الْکتابَ وَ الْحِکمَهَ وَ عَلَّمَک ما لَمْ تَکنْ تَعْلَم» دو نوع علم است: یکی علمی که به وسیله وحی و با نزول جبرئیل امین تعلیم آن جناب داده می شده و دوم به وسیله نوعی القاء در قلب و الهام خفی الهی و بدون نازل شدن فرشته ی وحی تعلیمش داده می شده و این دو نوع بودن تعلیم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چیزی است که روایات وارده در علم النبی صلی الله علیه و آله و سلم آن را تایید می کند و بنا بر این مراد از جمله ی: «وَ عَلَّمَک ما لَمْ تَکنْ تَعْلَم» این است که خدای تعالی نوعی علم به تو داد که اگر نمی داد، اسباب عادی که در تعلم هر انسانی دست در کارند و علوم عادی را به انسان ها تعلیم می دهند در به دست آوردن آن علم برایت کافی نبود.

در روایات نیز آمده که رسول خدا و ائمه صلوات الله علیهم اجمعین روحی داشته اند به نام روح القدس که آنان را تشدید می کرده و از معصیت و خطا حفظ می نموده است.

پایان فرمایش علامه طباطبایی[۱۳]

پرچمدار علم کلام، شیخ مفید در این باره می فرماید: «العصمه تفضّل من الله تعالی علی من علم انه یتمسک بعصمته» یعنی عصمت بخششی است از جانب خداوند درباره ی کسی که به عصمت او تمسک جوید.[۱۴]

هم چنین مرحوم سید مرتضی و علامه حلی و فاضل مقداد رحمه الله علیهم عصمت را موهبتی دانسته اند، نه اکتسابی.

برای موهبتی و بخششی بودن عصمت به آیاتی از قرآن مجید نیز تمسک شده است. از جمله آیاتی که مورد استشهاد قرار گرفته است آیه ی شریفه تطهیر است که در آن خداوند فرموده است: «إِنَّما یریدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهیراً – خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد»[۱۵] از آن جایی که اراده تکوینی خداوند بر زدودن پلیدی از اهل بیت تعلق گرفته است فهمیده می شود که عصمت امر تفضّلی است.

عصمت و تبعیض ناروا

ممکن است این شبهه پیش آید که اعطای روح القدس به بعضی انسان ها بر چه مبنا و اساسی است؟ آیا این تبعیض نیست؟ اگر چنین روحی به دیگران هم داده می شد آنان نیز می توانستند به مقام عصمت و ترک معصیت برسند. برای پاسخ به این شبهه از بیانات حکیم الهی حضرت آیت الله جوادی آملی مدد می گیریم. ایشان در این باره می فرمایند:

باید گفت خداوند متعال همه ی انسان ها را بر اساس فطرت توحیدی خلق کرده است: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها»[۱۶] و تشخیص فجور و تقوا را به همگان الهام فرموده است:

«فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»[۱۷]، لیکن برخی از انسان ها همین فطرت را در میان گل و لای شهوت و غضب دفن می کنند: «وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» [۱۸]و راه ضلالت و گمراهی را پیش می گیرند، اما برخی دیگر به ندای فطرت پاسخ مثبت می دهند و به تزکیه نفس می پردازند:

«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکاها»[۱۹] خداوند متعال نیز بر اساس قانون کلی«لَئِنْ شَکرْتُمْ لَأَزیدَنَّکمْ وَ لَئِنْ کفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدید»[۲۰] به پاسخ مثبت این گروه، اجر مضاعف داده و آن گروه را به حال خودشان واگذار می کند. این اجر با میزان صداقت در پاسخ گویی به ندای فطرت هماهنگ است. بدین معنا که هر کس در پاسخ گفتن صادق تر باشد اجر بیشتری خواهد یافت؛ تا جایی که اجر برخی به صورت “روح القدس” بروز می کند.

نکته قابل توجه در این مسأله آن است که خداوند متعال چون با علم بی انتهای خود، به نحوه ی پاسخ گویی انسان ها آگاهی داشت و می دانست که هرکس با اراده ی خود چه پاسخی خواهد داد و میزان صداقت او در پاسخ مثبت چیست، این اجر را در ابتدای خلقت و در حقیقت، پیش از عمل، به انبیا و ائمه علیهم السلام عنایت کرده است، در حالی که نسبت به دیگران چنین عنایتی نکرده است. این مطلب در دعای ندبه این گونه مورد اشاره قرار گرفته است:

«الَّذِینَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِک وَ دِینِک إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِیلَ مَا عِنْدَک مِنَ النَّعِیمِ الْمُقِیمِ الَّذِی لَا زَوَالَ لَهُ وَ لَا اضْمِحْلَالَ بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیهِمُ الزُّهْدَ فِی دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْیا الدَّنِیهِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَک ذَلِک وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّکرَ الْعَلِی وَ الثَّنَاءَ الْجَلِی وَ أَهْبَطْتَ عَلَیهِمْ مَلَائِکتَک وَ کرَّمْتَهُمْ بِوَحْیک وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِک وَ جَعَلْتَهُمُ الذَّرَائِعَ إِلَیک وَ الْوَسِیلَهَ إِلَی رِضْوَانِک»

«اولیایی که آنان را برای خودت و دینت برگزیدی و برای آنان نعمت فراوان بی زوال در نظر گرفتی. لیکن زمانی این نعمت بی زوال را برای آنان در نظر گرفتی که با آنان شرط کردی که در این دنیای پست و در مقابل زیورها و نمایش های آن، زهد و پارسایی پیش گیرند. آن ها نیز این شرط و پیمان را پذیرفتند و تو از قبل می دانستی که آن ها به پیمان وفا خواهند کرد. از این رو آنان را قبول کردی و به خویش نزدیک گرداندی، نامی بلند و ستایشی ارجمند به آنان تقدیم داشتی. فرشتگانت را بر آنان فرو فرستادی، با وحی خود گرامی شان داشتی، با بذل دانش ویژه ی خود، از آنان پذیرایی کردی، آنان را وسیله ی رسیدن به خودت و ابزار دستیابی به بهشتت قرار دادی»

لازم به تذکر است که همواره حفظ و نگهداری نعمت، دشوارتر از به دست آوردن آن است؛ به ویژه نعمتی که میزان خطر پذیری آن زیاد باشد. عصمت، نعمتی است که با اندک غفلتی آسیب می بیند؛ از این جهت حفظ و نگهداری آن بیشتر از اصل به دست آوردنش نیاز به مجاهده، تلاش و جدیّت دارد. امام صادق علیه السلام فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یکلْنَا إِلَی أَنْفُسِنَا وَ لَوْ وَکلَنَا إِلَی أَنْفُسِنَا لَکنَّا کبَعْضِ النَّاسِ وَ لَکنْ نَحْنُ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ [۲۱]خداوند متعال ما را به خودمان واگذار نکرد و اگر به خودمان واگذار می کرد، همانند برخی مردم بودیم، لیکن ما از کسانی هستیم که خدای عزّ وجلّ به ما فرمود: مرا بخوانید تا اجابتتان کنم.[۲۲]

ذیل حدیث نشان می دهد که آن ها برای حفظ این مقام دائماً در حال تضرّع، زاری، الحاح و استغاثه به درگاه خدا هستند. بنابراین نمی توان گفت: اگر ما نیز از روح القدس برخوردار می بودیم، به مقام عصمت می رسیدیم؛ زیرا ابزار دستیابی به “عدالت” که مرحله ی نازله ی عصمت و حداقل آن است در اختیار همگان هست، در حالی که بسیاری از انسان ها به آن نمی رسند. با این وصف، چگونه می توان ادّعا کرد که اگر از ابزار مراحل بالاتر برخوردار می بودیم از آن استفاده ی صحیح می کردیم؟ پس اعطای مقام عصمت و ابزار دستیابی به آن، تبعیض ناروا نیست، بلکه اعطایی بر اساس استعداد و صداقت است.»

پایان فرمایش آیت الله جوادی آملی[۲۳]

علامه شهید آیت الله مطهری نیز درباره ی عصمت و رد شبهه ی تبعیض چنین فرموده اند:

این که پیغمبران یا ائمّه معصومند یعنی چه؟ می گویید این ها هرگز گناه نمی کنند. درست است، معنایش همین است. ولی بعد، از شما می پرسند چرا گناه نمی کنند؟ این چرا را دو جور ممکن است جواب بدهید. یکی این که پیغمبران و ائمّه از آن جهت معصومند و گناه نمی کنند که خداوند به قهر و قصد مانع گناه کردنشان است، یعنی هر وقت می خواهند گناه کنند خداوند مانع می شود و جلویشان را می گیرد. اگر معنی عصمت این باشد، فضیلت و کمالی نیست. بنده و شما هم اگر این جور باشد که هر وقت بخواهیم معصیت کنیم یک قوّه ای از خارج جلوی ما را بگیرد، مانع و مزاحم بشود و حائل میان ما و گناه گردد، قهراً معصیت نمی کنیم. پس آن ها چه فضیلتی بر ما دارند؟! در چنین صورتی فرقشان با ما فقط این خواهد بود که آن ها بندگانی هستند که خدا نسبت به آنان تبعیض قائل شده است؛ وقتی که آن ها می خواهند معصیت کنند جلویشان را می گیرد، ولی ما که می خواهیم معصیت کنیم جلوی ما را نمی گیرد. نه، اشتباه است. این که آن ها معصومند به این معنی نیست که آن ها می خواهند معصیت کنند ولی خدا مانع می شود! معنی عصمت، آن نهایت درجه ی ایمان است. ایمان به هر اندازه که زیادتر باشد، خدا بیشتر به یاد انسان است. به عنوان مثال: فرد بی ایمان یک روز تمام می گذرد، یک هفته می گذرد، یک ماه می گذرد، چیزی که به یادش نمی افتد خداست. این شخص، غافل مطلق است. بعضی از افراد این جور هستند که گاهی از اوقات به یاد خدا می افتند، فکر می کنند که ما خدایی داریم، این خدا بالای سر ماست، خدا می بیند، ولی همین یک لحظه خدا در ذهنش می آید، بعد دو مرتبه فراموش می کند، گویی اساساً خدایی نیست. ولی بعضی از افراد که ایمانشان بیشتر است، گاهی در حال غفلتند و گاهی در حال حضور. وقتی که در حال غفلتند، معصیت از آن ها صادر می شود اما وقتی که در حال حضور هستند قهراً معصیت از آن ها صادر نمی شود، چون در حالی که توجه به خدا دارند امکان ندارد معصیت کنند «لا یزْنِی الزّانی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ ـ شخص مؤمن در آن حال که ایمان داشته باشد دست به زنا نمی زند»[۲۴]. در حالی که ایمان واقعاً در روح انسان هست و حضور دارد، انسان معصیت نمی کند. حال اگر ایمان انسان به حد کمال رسید به طوری که انسان دائم الحضور شد یعنی همیشه خدا در دل او حاضر بود، اصلاً غفلت به او دست نمی دهد، هر کاری را که می کند در عین حال به یاد خداست. قرآن می گوید:

«رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیعٌ عَنْ ذِکرِ اللَّه…»[۲۵]؛ مردانی که معامله، خرید و فروش، تجارت، آن ها را از یاد خدا هرگز باز نمی دارد. نمی گوید مردانی که تجارت نمی کنند. اسلام نیامده است که به مردم بگوید معامله نکنید، تجارت نکنید؛ برعکس تشویق کرده است که کار کنید، کسب کنید، معامله کنید، تجارت کنید. می فرماید مردانی که خرید و فروش می کنند، تجارت می کنند، کسب می کنند، مشاغل زندگی دارند ولی در حالی که همه ی این ها را دارند، آنی هم از خدا غافل نیستند؛ پشت ترازوی عطّاری و بقّالی خودش است و دائماً هم مشغول حرف زدن و مکالمه و جنس تحویل دادن و پول گرفتن است، اما چیزی را که هرگز فراموش نمی کند خداست، خدا همیشه در ذهنش هست. اگر کسی دائم الحضور باشد، همیشه خدا در نظرش باشد، طبعاً هیچ وقت گناه نمی کند. البته ما یک چنین دائم الحضوری غیر از معصومین علیهم السلام نداریم. معصومین یعنی کسانی که هیچ وقت فراموش نمی کنند که خدایی دارند.

مثالی برایتان عرض کنم: آیا هیچ برای شما اتفاق افتاده است که دستتان را در آتش ببرید یا بروید در آتش؟ در تمام عمر یک بار هم اتفاق نمی افتد که ما و شما اراده کنیم که خودمان را در آتش بیندازیم مگر وقتی که بخواهیم خودکشی کنیم. چرا؟ برای این که علم ما به سوزندگی آتش، علم ما به این که اگر در آتش بیفتیم قطعاً خواهیم مرد، یک علم قطعی یقینی است و تا آتش را می بینیم، آن علم در ذهن ما حاضر می شود و لحظه ای غفلت نمی کنیم. لهذا ما از این که خودمان را در آتش بیندازیم معصومیم؛ یعنی آن علم و یقین و ایمانی که ما به سوزندگی آتش داریم، همیشه جلوی ما را از این که خودمان را در آتش بیندازیم می گیرد. اولیای حق به همان اندازه که ما به سوزندگی آتش ایمان داریم، به سوزندگی گناه ایمان دارند و لهذا آن ها معصومند.»

پایان فرمایش آیت الله مرتضی مطهری[۲۶]

عصمت ائمه و تعارض آن با بعض روایات وارده

همان گونه که تاکنون بیان شد، حضرات ائمه علیهم السلام دارای مقام عصمت بوده و از ارتکاب هرگونه معصیتی پاک و مبرّا هستند. با این وجود، چگونه است که آن وجودهای مقدس، در دعاها و مناجات ها در پیشگاه خداوند، اعتراف به گناه می نمایند و از خدا آمرزش گناهان خویش را طلب می کنند؟

یکی از وجوهی که در حل اشکال فوق از سوی بعضی از علما مطرح شده آن است که: اعتراف حضرات معصومین به گناه در درگاه الهی و گریه و زاری و طلب بخشش نمودن از خدای متعال، به جهت ارائه ی سرمشق به بندگان و مؤمنین می باشد و خود آن ذوات مقدسه از این گونه امور برتر و منزه هستند.

مفسر گران قدر قرآن حضرت آیت الله جوادی آملی پس از ذکر وجه فوق، آن را جواب قانع کننده ای ندانسته، و خود این گونه می فرمایند:

«بهتر است در پاسخ شبهه بگوییم: استغفاری که در این دعاها آمده، استغفار دفعی است؛ یعنی استغفاری که مانع عروض غفلت و گناه می شود، نه استغفار رفعی که برای آمرزش گناه و خطای موجود است. مَثَل آنان مَثَل کسی است که پارچه ای بر روی آیینه ی شفاف آویزان می کند تا غبار بر آن ننشیند، نه مانند کسی که بر روی آیینه ی غبار گرفته اش دستمال می کشد تا غبار آن را بزداید.»[۲۷]

پاسخ دیگری که صاحب کشف الغمه نیز بدان اشار

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.