پاورپوینت کامل زیور ابلیس ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل زیور ابلیس ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زیور ابلیس ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل زیور ابلیس ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
شناخت عوامل و راه های درمان بیماری روحی تکبر[۱]
واژه شناسی
واژه «کِبر» به معنای بزرگی در مقابل «صغر» به معنای کوچکی است.[۲] در فرهنگ لغات فارسی واژه ی تکبر به معنی بزرگی به خود گرفتن، خود را بزرگ پنداشتن، بزرگ منشی نمودن و بزرگی فروختن به دیگران به کار رفته است. همچنین این واژه به معنای خود را برتر از دیگران دیدن نیز به کار می رود.[۳]
البته برخی دیگر از واژگان نیز با این مفهوم مرتبط هستند که با اندکی تفاوت می توان بوی تکبر، خودپسندی و غرور را از آن ها استشمام نمود. به عنوان مثال «عُجب» از جمله این واژه ها است که با کبر مفهوم و ریشه مشترکی دارند و هر دوی آن ها در خودبزرگ بینی و غرور به خود مشترک هستند. امّا فرق میان آن ها این است که: کبر به این معناست که شخص، خود را بالاتر از دیگران بداند. ولی در عجب، پای کس دیگری در میان نیست؛ بلکه مُعجِب (شخصی که دچار عجب شده) کسی است که به خود ببالد و از خود شاد باشد و خود را کسی بداند. به عبارتی، کبر ثمره عجب است، زیرا که عجب، خودپسندی است و کبر، بزرگی کردن بر دیگران و خود را برتر از دیگران دانستن است.
از دیگر واژه های مرتبط، غرور است که به معنای فریب و به خود بالیدن است؛ فریفتگی به خاطر داشته ها و این که انسان خیال کند آن چه دارد او را برتر از دیگران قرار می دهد.
تعریف اصطلاحی تکبر
در اصطلاح نیز کبر و غرور به حالتی گفته می شود که فرد خود را از دیگران برتر می شمارد و از آنان انتظار احترام و اکرام دارد.
با بررسی روایات روایات، به این حقیقت می رسیم که تکبر بر دو پایه استوار است:
یک: سرکشی در برابر حق. دو: حقیر شمردن مردم.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در تعریف تکبر فرمود: «الْکبْرَ أَنْ تَتْرُک الْحَقَّ وَ تَتَجَاوَزَهُ إِلَی غَیرِهِ وَ تَنْظُرَ إِلَی النَّاسِ وَ لَا تَرَی أَنَّ أَحَداً عِرْضُهُ کعِرْضِک وَ لَا دَمُهُ کدَمِک – تکبر آن است که حق را رها کنی و از حق به غیرش تجاوز نمایی [به این صورت که] به مردم نگاه کنی، ولی آبروی هیچ کسی را مانند آبروی خود [مهم] ندانی و خون او را مانند خون خود [دارای ارزش] ندانی [و همه چیز خود را برتر بدانی].»[۴]
نیز فرمود: «الْکبْرُ بَطَرُ الْحَقِّ وَ غَمْطُ النَّاسِ – کبر عبارت است از پشت پا زدن و پایمال کردن حق و حقیر شمردن مردم.»[۵]
در تفسیر زیبای دیگری از تکبر، از فاطمه دختر امام حسین علیه السلام به نقل از پدر بزرگوارشان چنین می خوانیم: آن حضرت فرمود: عبدالله بن عمر نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، اگر من لباس خوب و زیبا بپوشم، نشانه کبر و غرور است؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: نه
عبدالله گفت: اگر غذای خوبی تهیه کنم و مردم را به آن دعوت کنم و من از جلو آنان راه بروم، علامت تکبر است؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خیر.
عبدالله ادامه داد: پس کبر و غرور چیست؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أَنْ تَسْفَهَ الْحَقَ وَ تَغْمِصَ النَّاس – کبر آن است که حق را ناچیز بدانی و مردمان را خوار و کوچک بشمری.»[۶]
شاخه های تکبر
در مورد تکبر تعابیر و مفاهیم مختلفی به کار می رود، همچون “خود برتربینی”، “خود محوری”، “خودخواهی”، “برتری جویی” و “فخر فروشی” که همه ریشه در تکبر دارند، ولی از زوایای مختلف فرق دارند. کسی که صرفاً خود را بالاتر از دیگران می بیند، “خود برتربین” است. کسی که به خاطر این خود برتربینی سعی دارد در همه جا و در همه ی کارهای اجتماعی همه چیز را قبضه کند، “خود محور” است. کسی که سعی دارد در مسائل اجتماعی به خصوص به هنگام بروز مشکلات تنها به منافع خود بیندیشد و برای منافع دیگران ارزشی قائل نباشد، “خود خواه” است. کسی که تلاش می کند بر دیگران سلطه و سیطره پیدا کند، گرفتار “برتری جویی” است و کسی که سعی دارد مال و ثروت و یا قدرت و مقام خود را به رخ دیگران بکشد، “فخر فروش” است.[۷]
شخصیت شناسی افراد متکبر
از چه راه هایی و با چه فرمول هایی می توان فهمید که متکبر هستیم یا نه؟ به عبارت دیگر، چه نشانه ها و چه وجه تمایزهای شخصیتی نشانه تکبر است.
الف: توهّم خودبرتری
در روایات و کلمات بزرگان، یکی از نشانه هایی که برای تشخیص تکبر وارد شده است، خودبرتر دیدن و برتری شخصیتی برای خود قائل شدن است. یعنی فرد متکبر شخصیت خود را برتر از دیگران تصور کرده، دچار توهم برتری شخصیت می شود. امام صادق علیه السلام می فرمایند: «مَنْ ذَهَبَ یرَی أنَّ لَهُ عَلی الآخر فَضْلَاً فَهُوَ مِنَ المُستَکبِرین – هر که بر این باور باشد که از دیگران برتر است، او در شمار مستکبران است.»[۸]
این احساس، به دلایل مختلفی همانند مال و ثروت، جمال و زیبایی، علم و دانش، حسب و نسب و… است که باعث می شود فرد خود را برتر از دیگران بپندارد و از آنان توقع احترام و تجلیل داشته باشد. منشأ این حس فرد خودخواه، ضعف ایمان و عدم شناخت او نسبت به خود و خداوند متعال است؛ زیرا از منظر دین، ملاک قرب و ارجمندی، ایمان و تقوا و نیز دارا بودن فضایل و مکارم اخلاقی است؛ وگرنه همه ی انسان ها در اصل وجود و خلقت با هم برابر هستند و هیچ فضیلتی بر دیگری ندارند. در هر صورت، این نوع نگرش و رفتار فرد متکبر باعث فاصله گرفتن افراد و حتی نزدیکان از او می شود و تصویری منفی از او در ذهن ها برجای می گذارد.
عبدالله بن مسعود یکی از یاران باوفای پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم، اولین کسی بود که قرآن را در مکه آشکارا میان جمعیت قرائت کرد. وی بسیار کوتاه قد بود به گونه ای که هرگاه میان جمعیت نشسته می ایستاد، از آن ها بلندتر نبود.
با این همه او در تمام جنگ های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حضور داشت. او به واسطه کوتاهی قد خود، در جنگ بدر به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد: من قدرت جنگیدن ندارم، اگر ممکن است به من دستوری بفرمایید تا در ثواب جنگجویان شریک باشم.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: میان کشته شدگان کفار برو و اگر کسی را یافتی که زنده است، به قتل برسان.
عبدالله بن مسعود می گوید: میان کشتگان به ابوجهل – دشمن سرسخت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم – رسیدم که هنوز رمقی داشت. روی سینه اش نشستم و گفتم: خدا را شکر که تو را خوار و ذلیل ساخت. ابوجهل چشمان خود را باز کرد و گفت: وای بر تو! پیروزی با کیست؟
گفتم: پیروزی با خدا و پیامبرش است. به همین دلیل تو را می کشم. آن گاه پا بر سینه اش گذاشتم. ابوجهل متکبرانه گفت: ای چوپان کوچک! قدم در جای بزرگی گذاشته ای! هیچ دردی بر من سخت تر از این نیست که تو قد کوتاه مرا بکشی. چرا یکی از فرزندان عبدالمطلب مرا به قتل نمی رساند؟!
حال که می خواهی سرم را از تن جدا کنی از پایین گردن قطع کن تا در نظر محمد و یارانش با هیبت و بزرگ جلوه کنم!
گفتم: حال که چنین است من از دهان سرِ تو را جدا می کنم تا کوچک و حقیر جلوه کند. آن گاه سرش را همان گونه بریدم و چون به خدمت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آوردم به پاس شکر این نعمت به سجده رفت، سپس فرمود: ابوجهل از فرعون زمان موسی بدتر بود؛ چون فرعون هنگام هلاک شدن خدا را قبول کرد، ولی ابوجهل هنگام مرگ از لات و عُزّی می خواست او را نجات دهند.[۹]
ب: نوعی رفتار دفاعی
کسی که خود را حقیر و ناچیز می شمارد و از حقارت خود رنج می برد، دنبال راهی برای جبران این کمبود است. فخر فروشی به دیگران، یکی از راه های جبران و سر پوش گذاری بر این نقص و کمبود است. چنین فردی گمان می کند که اگر در برابر دیگران بزرگی کند، حقارت درونی او پوشیده خواهد ماند؛ در حالی که این عمل او باعث ناراحتی دیگران و جدا شدن و فاصله گرفتن بیش از پیش از او می شود.
امام صادق علیه السلام در تحلیل این نوع رفتار افراد متکبر می فرمایند: «مَا مِنْ رَجُلٍ تَکبَّرَ أوْ تَجَبَّرَ إلّا لِذِلَّهٍ وَجَدَهَا فِی نَفْسِهِ – هیچ کس بزرگی نفروشد و زورگویی نکند مگر به سبب حقارتی که در خود احساس می کند.»[۱۰]
و علی علیه السلام فرمود: «مَا تَکبَّرَ اِلَّا وَضِیعٌ – تکبر نمی ورزد، مگر آدم پست.» [۱۱]
ج: انتقاد ناپذیری
یکی از ویژگی های افراد متکبر و مغرور که نشأت گرفته از توهم بزرگ بینی و بی عیب دیدن خود است، انتقاد ناپذیری و خود را و رفتار خویش را کامل و بی نقص دیدن است که باعث می شود هرگونه نقد و ایرادی را بی جا و بر اساس ناآگاهی، مشکلات شخصی و اخلاقی مانند حسادت و مانند آن تصور نماید. تا آن جا که گاه حق را می شناسد، ولی غرور و تکبر نهادینه شده در ذات او، به سر باز زدن از آن فرا می خواند و در مقابل حق نیز می ایستد. قرآن کریم در این باره می فرماید: «وَ اِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ اَخَذَتْهُ الْعِزَّهُ بِالْاِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ – به برخی از مردم آن گاه که [انتقاد بشود و] گفته شود: از خدا بترس! غرور آمیخته به گناه او را می گیرد [و از پذیرش حق سر باز می زند]، پس آتش دوزخ برای او کافی است و چه بد جایگاهی است.» (بقره/۲۰۶)
این ویژگی انسان های نادرست و ناقص و خود پسند است که از سخن حق سرباز می زنند. بر عکس انسان های اندیشمند و آزاده در برابر سخن حق، سر فرود می آورند.
د: تنگ نظری متکبر
تکبر نوعی بیماری روحی است که از تنگ نظری متکبر حاصل می شود؛ زیرا او با نادیده گرفتن معایب خود، تنها خوبی های احتمالی که چه بسا در او وجود هم نداشته باشد را بزرگ نمایی نموده و به همان ها دل خوش شده، بر خود می بالد. در حالی که در نگاه وسیع تر، هر انسانی دارای معایب و محاسن است، شخصیت هیچ کس تماماً نقص و عیب یا کمال و زیبایی مطلق نیست، بنابراین باید با واقع بینی با آن مواجه شد، نه این که مانند افراد متکبر، با بزرگ بینی نکات مثبت خود، به نقایص خود و کمال دیگران بی توجهی و به اندک داشته های مثبت قناعت نمود.
خداوند از کبر و غرور و خودبینی نهی کرده و آن را بی اساس دانسته است.
«وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا – و در زمین با تکبّر و سرمستی راه مرو، قطعاً تو زمین را نخواهی شکافت و در بلندی به کوه ها نخواهی رسید. همه ی این ها، گناهش نزد پروردگارت ناپسند است.» (إِسراء/)
چرا که بعضی انسان ها به کم ترین موفقیتی که می رسند چنان مغرور می شوند انگار دست به کار خارق العاده ای زده اند که هیچ کس قادر به انجام آن نیست.
لذا لقمان حکیم چنین سفارش فرمود: «و لَا تُصَعِّرْ خَدَّک لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یحِبُّ کلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ – به تکتبر از مردم روی مگردان و به خودپسندی بر روی زمین راه مرو، زیرا خداوند هیچ به ناز خرامنده ی فخرفروشی را دوست ندارد.» (لقمان/۱۸)
اقسام تکبر
به گفته بزرگان اخلاق، تکبر بر سه قسم است:
۱. تکبر گاهی در مقابل خداوند است، مانند تکبر ورزیدن شیطان در مقابل فرمان خداوند که فرمود بر آدم علیه السلام سجده کنید! و شیطان گفت: «لَمْ أَکنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ – من هرگز برای بشری که از گل خشکیده ای که از گل بدبویی گرفته شده است، آفریده ای، سجده نخواهم کرد.» (حجر/۳۳)
و گفت: «أَنَا خَیرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِین – من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریده ای و او را از گِل.» (اعراف/۱۲ – ص/۷۶)
و یا مانند تکبر فرعون که گفت:«أَنَا رَبُّکمُ الْأَعْلی – من پروردگار برتر شما هستم.» (نازعات/۲۶)
و گفت: «ما عَلِمْتُ لَکمْ مِنْ إِلهٍ غَیرِی – من خدایی جز خودم برای شما سراغ ندارم.» (قصص/۳۸)
۲. گاه تکبر در مقابل انبیا و پیامبران است، بدین صورت که خود را از آن بالاتر می دانند که از پیامبران الهی انقیاد و اطاعت کنند، مانند آن چه فرعونیان می گفتند: «أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَینِ مِثْلِنا – آیا ما به دو انسان (موسی و هارون) که همانند خودمان هستند، ایمان بیاوریم!» (مؤمنون/۴۷)
و یا قوم نوح علیه السلام که به یکدیگر می گفتند: «وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکمْ إِنَّکمْ إِذاً لَخاسِرُون – و اگر از بشری همانند خودتان (نوح علیه السلام) اطاعت کنید، به یقین زیانکارید.» (مؤمنون/۳۴) و می گفتند: «إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنا – نیستید شما مگر بشری مانند ما.» (ابراهیم/۱۰)
۳. گاه تکبر در برابر بندگان دیگر خداست که تمرکز بحث این نوشتار نیز بر همین نوع از تکبر است که برخی افراد خود را برتر از دیگران پنداشته و به گونه های مختلفی در گفتار و رفتار خود بر دیگران تکبر می ورزند.
درجات متکبرین
همان گونه که برای تکبر، سه قسم است، علمای اخلاق برای آن، سه درجه نیز توصیف کرده اند که مرحوم ملا احمد نراقی در کتاب معراج السعاده، این درجات را همراه با ذکر مصادیقی از آن، چنین بیان می کند:
درجه اول این که: این صفت خبیثه در دل آدمی جا گرفته باشد و خود را بهتر و برتر از دیگران بیند، و آن را در کردار و گفتار خود ظاهر کند. مثل این که: در مجالس، بالاتر نشیند. و خود را بر هم ردیفان و هم راهان خود مقدم دارد. و روی خود را از ایشان بگرداند و اخم کند. و چین بر پیشانی افکند. و کسی که کوتاهی در تعظیم او کند بر او انکار نماید و اظهار مفاخرت و مباهات کند و در صدد غلبه بر ایشان در مسائل علمیه و کارهای عملیه باشد.
این درجه، بدترین درجات است، زیرا که: درخت کبر، در دل صاحبش ریشه دوانیده و شاخ و برگ آن بلند شده و جمیع اعضا و جوارح او را فرو گرفته است.
درجه دوم این که: در دل او کبر باشد و کردار متکبرین نیز از او صادر گردد، اما به زبان نیاورد. این درجه، یک شاخه کمتر از درجه اول است.
درجه سوم این که: در دل، خود را بالاتر داند اما در کردار و گفتار، مطلقاَ اظهار ننماید و نهایت سعی در تواضع و فروتنی کند. چنین شخصی، شاخ و برگ درخت کبر را قطع کرده است، اما ریشه آن در دل او هست. پس اگر به این جهت بر خود غضبناک باشد و در صدد قلع و قمع ریشه آن نیز بوده باشد و سعی کند، او به آسانی می تواند از آن خلاص گردد و اگر احیاناَ بی اختیار میل به برتری کند و لیکن در مقام مجاهده بوده باشد، گناهی بر او نیست و خدا توفیق نجات به او کرامت می فرماید.[۱۲]
علل پیدایی تکبر
علل و انگیزه های زیادی در پیدایش تکبر نقش دارند که در این مجال به چند مورد مهم آن با نگاهی به آیات و روایات اشاره می کنیم.
۱. علم زدگی و مدرک گرایی
برخی افراد بی جنبه و کم ظرفیت بر اثر رسیدن به درجات علمی و گرفتن مدرک و تخصص، دچار خودشیفتگی و غرور و نخوت شده، از دیگران توقع احترام ویژه دارند؛ به گونه ای که اگر آنان را با لقب خاص مهندس و دکتر و آیت الله، رئیس، مدیرعامل و مانند آن خطاب ننمایند، ناراحت شده، چه بسا مجلس مذکور را در شأن خود ندیده، اقدام به ترک آن محل نمایند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در بیانی زیبا، فضای ذهنی فرد علم زده و مغرور از دانش خود را چنین ترسیم فرمود:
«آفه العلم الخیلاء، فهو یتعزز بعز العلم و یستعظم نفسه، و یستحقر الناس، و ینظر إلیهم نظره إلی البهائم، و یتوقع منهم الإکرام و الابتداء بالسلام، و یستخدمهم و لا یعتنی بشأنهم، هذا فیما یتعلق بالدنیا و أما فی أمر الآخره فبأن یری نفسه عند الله أعلی و أفضل منهم، فیخاف علیهم أکثر مما یخافه علی نفسه، و یرجو لنفسه أکثر مما یرجو لهم – آفت بزرگ علم تکبر است، فرد متکبر به دانش خود می نازد و به دنبال کسب عزت از این راه است؛ او خود را بزرگ می انگارد و مردم را خوار و حقیر؛ به مردم همچون حیوانات کم ارزشی می نگرد که وظیفه دارند بر او احترام گذارده، سلام نمایند و کارهای او را انجام دهند. این ها همه در امور دنیایی اوست؛ متکبر در آخرت نیز برای خود جایگاه ویژه ای قائل است و خود را بیمه شده می پندارد، لذا بر حال مردم که ممکن است گرفتار عذاب شوند ناراحت است و برای خود بیش از دیگران امیدوار است.»[۱۳]
۲. قدرت و ثروت
از دیگر عوامل بروز تکبر، احساس قدرت نمودن و در اختیار داشتن ثروت و امکانات مادی فراوان است که انسان را به سرکشی و ظغیان فرا می خواند و جز انسان های وارسته و با تقوا، از این مهلکه ها جان سالم به در نمی برند.
قرآن کریم می فرماید: «إِنَّ الْإِنسَانَ لَیطْغَی أَن رَّآهُ اسْتَغْنَی – انسان همین که خود را بی نیاز می پندارد، طغیان می کند!» (علق/۶و۷)
گویا در طول تاریخ چنین بوده که همواره مستان قدرت و ثروت، عادت به گردن فرازی، تحقیر مردم و نازیدن به مال و ثروت خود داشتند و به همین دلیل با هر پیامبری که مخالف این رویه ی ناصحیح آنان بوده است، به مقابله برخواسته، او را از میان بر می داشتند. قرآن به صورت یک قاعده کلّی و یک ندی عمومی می فرماید:
«وَ کذلِک ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِک فی قَرْیهٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّهٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ – و این گونه در هیچ شهر و دیاری پیش از تو [پیامبر] انذار کننده ای نفرستادیم، مگر این که ثروتمندان مست و مغرور آن دیار گفتند: ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و به آثار آنان اقتدا می کنیم.» (زخرف/ ۲۳)
قارون، زمین گیر قدرت و ثروت
قرآن یکی از اقوام حضرت موسی علیه السلام به نام «قارون» را دارای چنین تفکر غلطی می داند.[۱۴] او می گفت: «قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی.» (قصص/۷۸)
قارون از نظر اطلاعات و آگاهی، معلومات قابل توجهی از تورات داشت، نخست در صف مؤمنان بود، ولی ضعف ایمان و غرور و ثروت و کمی ظرفیت، او را به آغوش کفر کشانید.[۱۵]
می گویند: قارون مردی خوش قیافه و خوش برخورد بود که صدای خوبی داشت. او با قوم موسی علیه السلام مهربان بود و به موسی احترام می گذاشت، تا از این راه اعتماد مردم را جلب کند. قارون با کارهایی از قبیل پیش خرید محصول کشاورزان و انبار کردن آن، ساختن داروهای تقلبی، گران فروشی و… روز به روز پول دارتر شد؛ تا جایی که گنج قارون پرآوازه و مشهور شد! کم کم قارون به ثروت خود مغرور شد و در زمانی که مردم وضع مالی خوبی نداشتند، قصر خود را با روکش طلا می ساخت؛ لباس های گران قیمت می پوشید؛ فقیران را مسخره می کرد و خلاصه همه را ناراحت و دل گیر کرده بود.
قرآن درباره ی ثروت قارون می فرماید: «وَ آتَینَاهُ مِنَ الْکنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَهِ أُوْلی الْقُوَّهِ – و ما آن قدر از گنج ها به او داده بودیم که حمل کلیدهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود.» (قصص/۷۶)
عده ای نسبت به این رویه او اعتراض کردند، ولی او پاسخ می داد: «قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِندِی – گفت: این ثروت را به وسیله ی دانشی که نزد من است به دست آورده ام.»[۱۶]
در همان زمان بود که حضرت موسی علیه السلام به امر خداوند، از مردم خواست که زکات مال شان را بپردازند. قارون با شنیدن این حکم عصبانی شد و شروع کرد به داد و فریاد و حاضر نشد سهم زکات را از پولش بپردازد. او به حضرت موسی گفت: من زکات را قبول ندارم! تو می خواهی با این نقشه ها پول مرا بگیری، اما اگر برای خودت پول می خواهی حاضرم بپردازم.
حضرت موسی علیه السلام به قارون نگاه معنی داری کرد و با مهربانی گفت: «قارون، من هیچ چیزی برای خودم نمی خواهم. زکات حقی است که تو باید از پول و ثروت خودت در راه خدا، به مردم فقیر بدهی و مطمئن باش که چیزی از مال تو کم نمی شود و خدای بزرگ برکت زیادی به مال تو خواهد داد.»
ولی قارون نه تنها از این سرمستی و سرکشی دست برنداشت، بلکه شروع به تهمت زدن به حضرت موسی کرد و سعی کرد مردم را از اطراف او پراکنده و آن ها را نسبت به حضرت موسی علیه السلام بدبین کند.
قرآن درباره سرانجام قارون و افرادی با این تفکر که بر اثر ثروت و قدرت دچار تکبر و مستی می شوند، می فرماید: «فخََسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا کانَ لَهُ مِن فِئَهٍ ینْصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَ مَا کاَنَ مِنَ الْمُنتَصِرِین – سپس ما، او و خانه اش را در زمین فرو بردیم و گروهی نداشت که او را در برابر عذاب الهی یاری کنند و خود نیز نمی توانست خویشتن را یاری دهد.»[۱۷](قصص/۸۱)
۱. موقعیت خانوادگی
از دیگر عوامل بروز تکبر، برتر دانستن خود از جهت حسب و نسب و زندگی و رشد در خانواده ای متشخص و معروف است که باعث می شود برخی با نگاهی از بالا به دیگران نگریسته و آنان را حقیر و خود را برتر بدانند. این روش در زمان پیش از اسلام در میان اعراب جاهلی مرسوم بوده که آنان به جای نگریستن به شخصیت فرد، به خانواده و قبیله، پدر و مادر و حسب و نسب او می نگریستند. با ظهور اسلام مُهر بطلان بر این نوع تفکر زده شد و ملاک تقوا و مدیریت و کنترل رفتارها بر اساس خواست الهی جایگزین آن گردید.
«یا أَیهَا النّاسُ إِنّا خَلَقناکم مِن ذَکرٍ وَأُنثی وَجَعَلناکم شُعوبًا وَقَبائِلَ لِتَعارَفوا إِنَّ أَکرَمَکم عِندَ اللَّهِ أَتقاکم إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ – ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (این ها ملاک امتیاز نیست،) گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است.» (حجرات/۱۳)
نقل شده که روزی یکی از اصحاب در حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به کسی گفت: «یابْنَ السَّوْدَاءِ – ای فرزند زن سیاه!» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «آرام باش! آرام باش! کسی که مادرش سفید پوست است، بر کسی که مادرش سیاه پوست است، هیچ برتری ندارد.»
آن فرد وقتی متوجه اشتباه خود شد، برای جبران، روی زمین دراز کشید و به آن مرد گفت: «برخیز و پایت را به روی صورت من بگذار!»[۱۸]
۲. تکبر زیبارویان
یکی از عوامل تکبّر، جمال و زیبایی و حُسن ظاهر است، به این ترتیب که شخص به واسطه داشتن قد و قامت و زیبا و رعنا، دیگران و به ویژه کسانی را که در اندام خود دارای عیب و نقصی هستند، مورد تحقیر قرار دهد و نسبت به آن ها فخرفروشی کند. این عامل در تمام کسانی که بهره ای از جمال دارند ممکن است ظاهر شود، ولی بیشتر در زنان است که زیبایی خود را به رخ دیگران – مخصوصاً کسانی که دارای عیب و نقصی هستند – می کشند.
۳. دیگر عوامل تکبر
حدیث افتخار
بحث عوامل پیدایی تکبر را با حدیثی تکان دهنده که در آن عوامل و انگیزه های زمینه ساز تکبر ذکر شده است، به پایان می بریم.
خداوند به رسول اعظم صلی الله علیه و آله و سلم چنین فرمود:
«مباهات و افتخار مردم در دنیا به یکی از این شش چیز است:
۱. زیبایی چهره
۲. بیان شیرین و سخنران خوب بودن
۳. دارایی و ثروت
۴. حسب و نسب
۵. قدرت جسمی
۶. پست و مقام
سپس خداوند با تخطئه این موارد که ممکن است باعث تکبر و غرور افراد کم ظرفیت و بی تقوا گردد، می فرما
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 