پاورپوینت کامل تاریخ نگاران عرب و فتنه کبرا )قسمت دوم) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تاریخ نگاران عرب و فتنه کبرا )قسمت دوم) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تاریخ نگاران عرب و فتنه کبرا )قسمت دوم) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تاریخ نگاران عرب و فتنه کبرا )قسمت دوم) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

مترجم: سیدعباس قدیمی نژاد

مقاله حاضر که ترجمه فصل اول از کتاب ((المورخون العرب و الفتنه الکبری)) می باشد به بحث و بررسی بحرانی می پردازد که در پایان خلافت عثمان, امت اسلامی را فرا گرفت.

قسمت اول مقاله به شرح حال, مستندات روایی, راویان و تحلیل مواضع فکری دو تن از تاریخ نگاران قرن دوم و سوم قمری به نام های بلاذری و یعقوبی اختصاص داشت که در شماره قبل به چاپ رسید. اینک قسمت دوم مقاله به موضوع فوق از دیدگاه دو تن دیگر از مورخان اسلامی یعنی صاحب ((الامامه و السیاسه)) و طبری می پردازد.

صاحب (الامامه و السیاسه(

مولف این کتاب مجهول و ناشناخته بوده ولی وفاتش در اواسط قرن سوم قمری واقع شده است. پاره ای از بررسی های جدید, انتساب این کتاب را به ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری (متوفای ۲۷۶ق) اشتباه می دانند(۱), زیرا اولا, منابعی که از تإلیفات ابن قتیبه یاد کرده اند هیچ کدام کتاب الامامه و السیاسه را به او نسبت نداده اند. ثانیا , منابع و روایات موجود در تإلیفات وی, با اسانید پراکنده در کتاب الامامه السیاسه اختلافات زیادی دارد که حاکی از عدم صحت انتساب این کتاب به ابن قتیبه است. ثالثا, تفاوت های روشنی میان شیوه نگارش ابن قتیبه و صاحب الامامه و السیاسه وجود دارد, زیرا ویژگی های نگارش ابن قتیبه چنین است: اختصار, اهمیت دادن به اسناد, به کار نبردن الفاظ مجهول در اسناد, تنوع موضوعات در تإلیفاتش, آوردن مقدمات طولانی که در آن ها شیوه و هدف تإلیف خود را شرح می دهد, و بالاخره سعی در انتقاد نکردن از خلفای عباسی. در حالی که ویژگی های الامامه و السیاسه با ویژگی های فوق متفاوت و بدین قرار است: سهل انگاری در اسناد, به کارگیری شیوه استناد جمعی در روایات به طور اساسی و با استفاده از لفظ ((ذکر کرده اند)), اهمیت دادن به اخبار مربوط به دستگاه خلافت, آوردن یک مقدمه کوچک به مقدار سه سطر حاوی حمد خدا و ثنای بر رسول خدا(ص), آوردن روایاتی با جمله های مبهم مثل ((از قول برخی از بصریان چنین ذکر کرده اند)), ((صاحب خبری که آن قوم را درک کرده و با آنان مصاحبت داشته چنین خبر داده است که. ..)), ((از قول برخی بزرگان چنین ذکر کرده اند)) و ((برخی از بزرگان چنین برای ما نقل کرده اند)) و بالاخره سعی درانتقاد از خلفای متإخر عباسی.

تفاوت های اساسی یاد شده به ما اطمینان می دهد که کتاب الامامه و السیاسه از آن مولف ناشناخته ای است که در اواسط قرن سون هجری می زیسته است. صاحب این کتاب, به حوادث دوره های تاریخی, از وفات پیامبر(ص) گرفته تا پایان فتنه امین و مإمون در سال ۱۹۸ق می پردازد و در همه آن ها توجه اصلی خود را به تحولات و کشمکش های مربوط به دستگاه خلافت متمرکز کرده است; از قبیل: حوادث سقیفه, کشته شدن عثمان, جنگ جمل و صفین, ذکر بیعت با یزیدبن معاویه و مخالفان وی, ماجرای آشوب هایی که در پایان حکومت امویان به وقوع پیوست, شرایط حاکم بر انتشار دولت عباسیان, اعمال خلفای عباسی به منظور جا انداختن و تثبیت حکومتشان و بالاخره پایان دادن عباسیان به شورش هایی که علیه آن ها به پا می شد.

وی توجهی به ذکر فتوحات و پیروزیهای اسلامی نداشته است, به جز پیروزی موسی بن نصیر در مغرب و اندلس. هم چنین درباره زندگی خلفا یا عملیات اداری, اقتصادی, فرهنگی و اجتماعی دوران ایشان هیچ گونه گزارشی ارائه نکرده است. وی منحصرا به موضوع پیروی از دستگاه خلافت پرداخته و تحولات و حوادث مربوط به آن را مورد بحث قرار داده است.

صاحب الامامه و السیاسه اشاره می کند که محور اصلی حرکت تاریخ اسلامی در طول این مدت, موضوع خلافت و کشمکش برای دستیابی به آن بوده است, لذا از بررسی دوران رسالت پیامبر(ص) پرهیز نموده و آن را یک حکومت خالص دینی که مجالی برای مناقشه در آن نیست, محسوب می کند. وی توضیح می دهد که سرچشمه اصلی درگیریهای مربوط به خلافت, تنها منافع شخصی بوده نه مصالح دینی, لذا از بحث در مورد حوادث رده در زمان ابوبکر چشم پوشی می کند; چون ارتداد برخی از اعراب را در زمان ابوبکر حرکتی برای فرو پاشی دین جدید اسلامی تلقی می کند نه حرکتی برای جنگیدن با حاکمیت وقت یا کسب خلافت.

وی تإکید می کند که خلافت یک بنیان عربی خالص است, که هم حمایت علما از آن ضروری است و هم استفاده از نظریات و تجارب آنان لازم می نماید و در شرح آن می گوید: اساسا یکی از علل فروپاشی خلافت اسلامی, تسلط یافتن غیر اعراب بر آن بوده است, لذا تإلیف کتابش را در آغاز تسلط ترک ها برخلافت متوقف می سازد و آن را چنین به پایان می برد:

… اکنون به عصر هارون رشید رسیده ایم و در پایان دولت وی از نوشتن باز ایستادیم, چون در پی گیری اخبار بعد از هارون و نقل مطالبی درباره آن چه خلفا انجام داده اند, و یا آن چه در عصرشان به وقوع پیوسته است, دیگر فایده چندانی نمی بینیم, زیرا اینک که دولت عباسیان به پایان رسیده و چند بچه بی نام و نشان حکومت را به دست گرفته اند, ملحدان عراق نیز بر عباسیان چیره شده و آنان را به سوی هر دیوانگی سوق داده و در هر کفری داخل کرده اند و عباسیان, دیگر نیازی به علما و سنن اسلامی احساس نکرده بلکه مشغول لهویات خود شده اند و با تکیه بر نظریات خویش از علما روگردانیده اند.(۲)

صاحب الامامه و السیاسه حوادث فتنه عثمان را به صورت مفصل آورده است و در انتخاب اخبار آن دقت لازم را نموده تا دیدگاه های خویش را در برابر دستگاه خلافت ارائه دهد. وی گر چه میل چندانی به شیوه سال نگاری حوادث در گزارش های خود ندارد, اما در ذکر تفصیلات فتنه تا اندازه ای جنبه زمانی و تسلسل سال های حوادث را رعایت می کند. وی مهم ترین تحولاتی را که در طول این مدت دامنگیر امت اسلامی بوده است, فقط در چهارچوب حاکمیت خلفا بحث می کند. مباحث او از این قرار است: ذکر فتنه در عصر خود عثمان به صورت مختصر و کوتاه, بررسی انتقادات علیه خلیفه, موضع گیری تعدادی از صحابه در برابر آن, تحولات مربوط به محاصره عثمان و کشته شدنش, بیعت با علی (ع) و موضع گیری برخی از صحابه در برابر آن, شورش عایشه و طلحه و زبیر علیه علی(ع) و رفتن آنان به سوی بصره, مقدمات و نتایج جنگ جمل, شرح مفصل حوادث و درگیریهای بین اردوگاه علی(ع) و معاویه, موضع گیری معاویه در برابر علی(ع) و بیعت با او, موضع گیری علی(ع) در برابر معاویه, ذکر تفصیلات دقیق جنگ صفین, ماجرای بالا بردن قرآن ها و حکمیت, برخورد علی(ع) با خوارج و کشته شدنش به دست آنان, و بالاخره عقب نشینی حسن بن علی(ع) از خلافت به نفع معاویه.

در کتاب الامامه و السیاسه روایاتی که دارای اسناد کاملی باشند بسیار محدود و اندک اند, در عین حال در جای مشخصی متمرکز نشده بلکه پراکنده و جدا از هم هستند. البته بیشتر آن هادر خلال بحث از ابوبکر و عمر به هنگام خلافتشان, و نیز هنگام بحث از اخبار دولت عباسیان مطرح شده اند, ولی در بحث از دوره های دیگر, شیوه استناد جمعی به کار رفته است که با تعبیرات ((ذکر کرده اند)) و ((گفته اند)) مشخص می گردد. ظاهرا به کاریگیری شیوه استناد جمعی در آن زمان, به خاطر ثبات و معروفیت روایات مذکور بوده است.

صاحب الامامه و السیاسه روایات خود را مستقیما از چند راوی اخذ کرده است که عبارت اند از: ولید بن مسلم دمشقی (محدث و غزوه نویس, متوفای ۱۹۵ق), سعید بن حکم بن محمدبن سالم, ابو محمد جمحی (ابن ابی مریم) مصری (محدث, متوفای ۲۲۴ق) , سعید بن عفیر (وی از مطلع ترین افراد به انساب, اخبار گذشته, وقایع عرب و تواریخ بوده است, متوفای ۲۲۶ق), محمدبن صباح, ابوجعفر بغدادی (محدث, متوفای ۲۲۷ق), یحیی بن عبدالحمید حمانی کوفی (محدث, متوفای ۲۲۸ق) , زهیر بن حرب, ابوخیثمه(محدث بغداد, متوفای ۲۳۴ق), عبدالله بن محمد, ابوبکر بن ابی شیبه کوفی (محدث, متوفای ۲۳۵ق), ابراهیم بن مالک بن یهوذا, ابن اسحاق بزار(محدث, متوفای ۲۶۴ق) , محمدبن اسحاق بن جعفر صاغانی(محدث و ساکن بغداد,متوفای ۲۷۰ق), احمدبن عبدالجباربن محمد ابوعمر کوفی (محدث ساکن بغداد, متوفای ۲۷۱ یا ۲۷۲ق), عباس بن محمد بن حاتم بن واقد, ابوالفضل دوری از موالی بنی هاشم (محدث و اخباری , متوفای ۲۷۱ق), حسن بن مکرم بن حسان, ابوالعلإ بزاز (محدث و فقیه, متوفای ۲۷۴ق) و سری بن یحیی, ابو عبیده (محدث, متوفای ۲۷۴ق). هم چنین صاحب الامامه و السیاسه برخی از مدارک خود را از تإلیفات افراد زیر اخذ کرده است: محمدبن سیرین (محدث و ماهر در واجبات, قضاوت و ریاضی, متوفای۱۱۰ق), لیث بن سعد (فقیه, قاری, نحوی و محدث, متوفای ۱۷۵ق), مدائنی (متوفای ۲۲۵ق) و بالاخره جعفر بن محمد بلخی, ابومعشر (ستاره شناس, متوفای ۲۷۲ق).

بررسی منابع مورد استناد الامامه و السیاسه نشان می دهد که مولف آن به محدثان, فقیهان, اخباریان و نسب شناسان که تعدادی از آنان اهل فقه و حدیث نیز بوده اند رجوع کرده است. ظاهرا وی روایات خود را مستقیما از منابع متنوعی اخذ کرده, زیرا در طلب علم به مدینه, مصر و مغرب نیز سفر کرده بود, لذا برخی از روایاتش را چنین استناد می دهد: ((برخی از اهل مدینه برای من نقل کرده اند)) و برخی روایات را نیز از ((برخی بزرگان مغرب)) و ((برخی بزرگان مصر)) اخذ نموده است.

صاحب الامامه و السیاسه در بررسی حوادث فتنه عثمان فقط به سه مورد آن تصریح می کند: اول, انتقادات مردم علیه عثمان که با جمله ((ابن مریم و ابن عفیر برای ما چنین نقل کرده اند)) شروع می شود. دوم, حوادثی که پس از رسیدن خبر مرگ عثمان به معاویه رخ داده است که با جمله ((ابن عفیر چنین ذکر کرد)) آمده است. سوم, حوادث مربوط به کشته شدن علی(ع) که با جمله ((مدائنی گفته است)) آغاز می شود. وی در ضمن بررسی های خود, ۱۰۷ بار کلمه ((ذکر کرده اند)) و پنج بار کلمه ((گفته اند)) را آورده که حاکی از استناد جمعی آن ها است و برای تجسم بخشیدن به آن ها به مدارک شفاهی و نوشتاری رجوع کرده است.

ماهیت فتنه عثمان در نزد صاحب الامامه و السیاسه همچون قطعات متکامل ادبی می نماید که دارای زبانی مستحکم و خالی از هرگونه کاستی و اشتباه بوده و از یک حس ادبی روشن برمی خیزد. نوشتن و جمعآوری چنین نمایشی ممکن نیست مگر برای شخصی ادیب یا کسی که به هر حال ارتباطی با ادبیات دارد. هم چنین می توان تحت عنوان مسئله فتنه به منبع مهمی از نامه ها و خطبه ها دست یافت, که مولف کتاب از آن ها به صورت یک ابزار موفق در طرح و بررسی حوادث فتنه سود جسته است, زیرا کتاب وی حاوی ۷۹ نامه, ۸۷ خطبه, سی ضرب المثل, سیزده بیت شعر, شش آیه قرآن, دوازده حدیث نبوی و بالاخره سه مدرک تاریخی است.

وی تحولات مربوط به فتنه عثمان را بدون پرداختن به گزارش های متضاد آن, مطرح می سازد, چنان که اخبار منقول وی خالی از هرگونه اظهار نظر یا انتقاد صریحی می باشد. لذا نمی توان به تمایلات یا ارزیابی های وی درباره رویدادهای فتنه پی برد و طبعا برای به دست آوردن مواضع او لازم است که به نحوه گزینش اخبار و روایات او توجه کنیم. پس صحیح نیست که بگوییم: ((وی هیچ گونه گرایش و تمایلی به جریانات سیاسی یا دینی نداشته است و گزینش او در روایات صرفا برای روشن کردن مطلب بوده و از هیچ تمایل مشخصی یا طرز فکر معینی سرچشمه نگرفته است))(۳) و یا بگوییم: ((کتاب وی بیشتر شبیه خلاصه کردن دسته ای از روایات است که از یک تازه کار سر می زند و یا از معلمی که آن ها را برای دانش آموزان خود گرد آوری می کند)).(۴) بلکه صحیح تر این است که بگوییم وی مواد مورد بحث خود را در ضمن یک خطمشی دقیق انتخاب کرده است, تا مواضعش را درباره کشمکش های مربوط به خلافت نمایان سازد. لذا به شدت از دستگاه خلافت دفاع می کند و در نتیجه, به لحاظ تعدد طرف های درگیر, مواضع وی نیز متعدد و متغیر می گردد, زیرا از طرفی, از سیاست عثمان در برابر منتقدانش دفاع می کند و خلافت وی را مشروع و احترامش را واجب می داند, اما از طرف دیگر, به هرگونه شورشی علیه علی(ع) اعتراض کرده و آن را به هیچ وجه نمی پذیرد. سپس از خلافت حسین بن علی(ع) با احترام یاد می کند, ولی در عین حال از انتقال قدرت به معاویه یاد کرده و آن را نیز مشروع دانسته و احترام و قدردانی از آن را واجب می داند.

تلاش های صاحب الامامه و السیاسه مبنی بر دفاع از دستگاه خلافت, موجب شده که وی به موضع گیریهای متناقضی دست بزند, از قبیل: تإیید همزمان امویان, شیعیان و عباسیان. ولی این اشارات وی تا اندازه ای متغیر و بی ثبات نیز هستند.

طبری (متوفای ۳۱۰ق)

الف ـ زندگی و رشد علمی

۱) نسب و محل ولادت

وی محمد بن جریر بن یزید بن کثیر است(۵) و گفته شده نامش خالدبن غالب(۶) می باشد و با این که به خاطر طلب علم و تإلیف و تدریس هرگز ازدواج نکرد, اما کنیه ابوجعفر را برای خود انتخاب نمود(۷), زیرا می خواست به آداب اسلام و سنت پیامبر(ص) که مردم مسلمان را به اخذ کنیه تشویق می نمود, عمل نماید. طبری در سال ۲۲۴ق و گفته شده ۲۲۵ق در آمل یکی از شهرهای طبرستان(۸) به دنیا آمد, لذا لقب آملی یا طبری را نیز پیدا نمود. اما لقب طبری مشهورتر است و گفته شده که وی را بغدادی نیز می خوانده اند, چون تا هنگام وفات در شهر بغداد سکونت داشته است.(۹)

بروکلمان تنها کسی است که اصالت وی را فارسی می داند, به این علت که ((… وی به سازگار کردن و تطبیق میان اخبار آغاز آفرینش که از کتب مقدس به دست آمده, و اخبار افسانه ها و اساطیر فارسی اقدام نموده است)).(۱۰) اما تکیه بر این دلیل, درست نیست, زیرا طبری عمل سازگار کردن و تطبیق را نه فقط روی اساطیر فارسی, بلکه میان اخبار آغاز آفرینش و اساطیر بیزانسی نیز اجرا نموده است.

اما این که بروکلمان برای تإیید نظریه خود یعنی عجمیت طبری به تولد وی در شهر آمل طبرستان استناد می کند به هیچ وجه مورد قبول نیست, زیرا مسلمانان ۱۹۵سال پیش از تولد طبری, در سال ۲۹ق وارد این مناطق شده بودند و این مناطق پس از چندی محل مهاجرت های گسترده اعراب گردیده بود. علاوه بر این ها طبری یکی از بزرگ ترین حامیان امت و لغت عربی در تإلیفات خود می باشد و این سخن که هر کس دارای لقب عجمی باشد پس عجمی محسوب می شود, اشتباهی است که برخی از پژوهشگران ـ بر این اساس که اکثر علمای اسلامی در عصر عباسیان از عجم بوده اند ـ مرتکب آن شده اند.

طبری در میان خانواده ای با تقوا و دانشمند پرورش یافت و در آغوش پدری تربیت شد که رعایت حال فرزندش را نموده و به او اهمیت می داد. پدرش وی را در حالی که هنوز کودکی خردسال بود به طلب علم و صرف کردن وقتش در راه آن تشویق نمود. او نیز قرآن را در هفت سالگی حفظ کرد و در هشت سالگی امام جماعت گردید و در نه سالگی نوشتن حدیث را آغاز کرد.(۱۱) هم چنین پدرش وی را در حالی که تنها دوازده سال داشت به سفرهای علمی تشویق نمود و گفته شده وی در این هنگام بیست سال داشته است.(۱۲) گفته اند پدرش در طبرستان به کار تجارت اشتغال داشته و صاحب باغی بوده است که طبعا می توانسته هزینه فرزندش را هر جا که باشد تقبل کند.(۱۳)

طبری در میان مراکز علمی گوناگون عصرش از قبیل ری, بغداد, بصره, واسط و کوفه به سفرهای علمی پرداخت و سپس در سال ۲۵۶ق و گفته شده سال ۲۶۳ق رهسپار مصر گردید و در مسیر خود از دمشق و بیروت نیز دیدن کرد. سپس دوباره به بغداد بازگشت و از آن جا نیز در سال ۲۹۰ق راهی طبرستان شد. اما طولی نکشید که برای بار سوم به بغداد بازگشت, و در فضای وسیع آن استقرار یافت و خود را وقف قرائت و تإلیف و تدریس نمود.

۲) اساتید

وی علوم خود را نزد شماری از اساتید فرا گرفت که برخی از چهره های برجسته آنان در شهر ری عبارت بودند از: محمدبن حمید بن حیان, ابو عبدالله رازی (متوفای ۲۴۸ق) که از وی حدیث اخذ کرده است, محمدبن مقاتل رازی(متوفای ۲۴۸ق) که از وی فقه عراق را اخذ نموده است و بالاخره احمد بن حماد بن سعد, ابو محمد انصاری رازی دولابی (متوفای ۲۹۶ق) که از کتاب وی, المبتدإ و المغازی, مطالبی را اقتباس نموده است. و در بصره از افراد زیر اخذ حدیث کرد: عمران بن موسی بن حبان قزاز لیثی, ابوعمر بصری(متوفای بعد از سال ۲۴۰ق), محمدبن عبدالاعلی صنعانی, ابوعبدالله بصری(متوفای ۲۴۵ق) و بالاخره احمد بن مقدام بن سلیمان بن اشعث بن اسلم عجلی بصری(متوفای ۲۵۳ق) و در کوفه از ولید بن شجاع بن ولید بن قیس سکونی, ابوهمام کندی ابن ابی بدر کوفی(متوفای ۲۴۳ق), اسماعیل بن موسی فزاری ابومحمد (یا ابواسحاق) کوفی(متوفای ۲۴۵ق), محمدبن علإ همدانی, ابوکریب کوفی(متوفای ۲۴۸ق) و بالاخره هنادبن سری بن مصعب سری تمیمی دارمی(متوفای ۲۹۱ق) روایاتی را دریافت و در بغداد احادیثی را از احمد بن منیع, ابوجعفر بغوی بغدادی (متوفای ۲۴۴ق), اسحاق بن ابی اسرائیل ابراهیم بن کامجرا, ابویعقوب مروزی(متوفای ۲۴۵ق), حسن بن محمد بن صباح, ابوعلی بغدادی زعفرانی(متوفای۲۶۰ق) استماع کرد و شعر شاعران را نزد احمد بن یحیی بن زید بن یسار (ثعلب) ابو العباس(متوفای ۲۹۱ق) فرا گرفت و فقه شافعی را نیز نزد حسن بن احمد بن یزید بن عیسی بن فضل بن بشار, ابو سعید اصطخری(متوفای ۳۲۸ق) درس گرفت و در شام از ابراهیم بن یعقوب سعدی حافظ, ابو اسحاق جوزجانی(متوفای ۲۵۹ق) حدیث اخذ کرد, چنان که علم حروف را از عباس بن ولید بن مزید عذری, ابوالفضل بیروتی(متوفای ۲۷۰ق) فراگرفت و در مصر از یونس بن عبدالاعلی, ابوموسی صدفی مصری(متوفای ۲۶۴ق) علم قرائت را فرا گرفت, چنان که از سعدبن عبدالله بن عبدالحکم, ابوعمر فقیه مالکی(متوفای ۲۶۸ق), فقه مالک را درس گرفت و نیز فقه شافعی را از ربیع بن سلیمان بن عبدالجبار بن کامل, ابو محمد از موالی بنی مراد(متوفای ۲۷۰ق) اخذ نمود.

ملاحظه می شود که اکثر اساتید طبری از محدثان, فقیهان, قاریان, لغت دانان و نحویانی هستند که در تشکیل شخصیت علمی وی تإثیر به سزایی داشته و از فرهنگ بالای او پشتیبانی کرده اند, لذا طبری توانست یکی از بزرگان عصر خود گردد و ریاست مرکز مهمی را میان آنان به عهده گیرد. وی از برجسته ترین علمای عراق, مصر و شام کسب علم و فیض نموده و تلاش می کرد از مذاهب گوناگون فقهی عصرش اطلاع حاصل کند. البته اساتید وی در باب اخبار و تاریخ, کمتر متخصص و یا مشهور بودند, اما اکثر آنان به خصوص از علمای علوم دینی به شمار میآمدند. ظاهرا تلاش اصلی طبری روی جنبه های دینی بود و تحقیقات تاریخی وی در واقع تکمیل کننده آن بوده است.

۳) ویژگی های اخلاقی

طبری یکی از زاهدترین و امین ترین علما محسوب شده و ((از دنیا و اهلش روگردان بوده و خود را بالاتر از آن می دانست که ذلیل دنیا گردد))(۱۴) و در راه خدا و حقیقت, از سرزنش احدی نمی هراسید. در حالی که در این راه ((از افراد نادان, حسود و بی دین آزارها و زشتی ها دید)).(۱۵) طبری برای کسب مال و تحصیل رزق هرگز بر درآستان خلفا و امیران و وزیران زانو نزد, حتی می گوید: ((هزینه ارسالی پدرم تا مدتی به تإخیر افتاد, لذا برای تهیه غذا ناچار شدم جیب های پیراهنم را بفروشم)).(۱۶) در منابع تاریخی آمده است: وی هدایای مکتفی خلیفه عباسی(متوفای ۲۹۵ق) و وزیرش عباس بن حسن بن ایوب جرجائی یا مادرانی(متوفای ۲۹۶ق) و نیز هدایای والی شهر موصل ابوالهیجإ عبدالله بن حمدان بن حمدون ثعلبی عدوی(متوفای ۳۱۷ق) را رد کرد و نپذیرفت. چنان که منصب قضا و رد مظالم را نیز در عصر مقتدر عباسی(متوفای ۳۲۰ق) به عهده نگرفت.(۱۷)

۴) اوضاع اجتماعی

دوره ای که طبری در آن می زیست مملو از اختلافات مذهبی و آشوب های سیاسی بود, که انگ زدن و متهم کردن افراد به بدعت یا تشیع, سکه رایج آن عصر بود. خصوصا در میان علمای همطرازی که نظریه های مختلف علمی داشتند. حنابله آن عصر طبری را متهم به تشیع نموده بودند, چرا که وی در کتاب اختلاف الفقهإ از ذکر نام احمدبن حنبل(متوفای ۲۴۱ق) به عنوان یک فقیه, خودداری نموده و او را تنها یک محدث محسوب کرده بود. این امر به دشمنی حنابله و تعصب آنان علیه طبری منجر شد. هم چنین رد کردن ((حدیث جلوس)), اوضاع را وخیم تر کرد, زیرا حنابله درباره این آیه قرآن که ((ای پیامبر پاره ای از شب را به عبادت برخیز, امید است که خدا تو را به مقام پسندیده ای برانگیزاند))(۱۸) عقیده داشتند که خداوند در روز قیامت به پاداش شب زنده داری و عبادت پیامبر(ص) همراه او بر عرش می نشیند. اما وقتی دیدند طبری این حدیث را رد کرده است, او را به رافضی گری متهم کرده و مردم را علیه او تحریک نمودند, و حتی در مسجد به طرف او شیشه های جوهر پرتاب کردند(۱۹); به ویژه این که تعداد حنابله بغداد در این دوره به هزاران می رسید, زیرا مردم به خاطر موضع گیری ابن حنبل درباره خلق قرآن, در زمان مإمون(متوفای ۲۱۸ق) و معتصم عباسی (متوفای ۲۲۷ق) اغلب به مذهب وی گرویده بودند.

حنابله خانه طبری را سنگ باران کرده و از ورود شاگردانش به داخل خانه جلوگیری نمودند, به طوری که ((نازوک, صاحب شرطه وقت, با ده ها هزار سرباز به محافظت از طبری در برابر مردم پرداختند))(۲۰) اما ((حنابله در حق او ظلم کردند))(۲۱) و طبری در خانه اش خلوت گزید و برای آنان کتابی به نام الاعتذار نگاشت تا مذهب احمد حنبل و عقاید وی را توضیح داده و تمایل خود را به ابن حنبل ابراز نماید که در همان کتاب از کسانی که وی را متهم کرده و عقیده دیگری را به او نسبت می دهند, به شدت انتقاد کرده است.

البته جدال های فقهی طبری با استادش داود بن علی بن خلف اصبهانی, ابوسلیمان, ملقب به ظاهری(متوفای ۲۷۰ق) در متهم شدن وی به رافضی گری سهیم بوده است, زیرا طبری کتابی به نام الرد علی ذی الاسفار نگاشت و در آن اجتهاد و تفسیرهای استادش را درباره عقاید اسلامی, مورد انتقاد قرار داد. به دنبال این عمل, فرزند ((ظاهری)) یعنی محمدبن داود, کتابی مشابه, به نام الانتصار من محمدبن جریر نگاشت تا مواضع پدرش را تقویت و پشتیبانی نماید. وی در این کتاب, طبری را به رافضی گری و ارتکاب اعمال زشت متهم نمود. مردم عوام نیز این حرف ها را از او گرفته و آن را دائما دهان به دهان تکرار می کردند.

عامل دیگری که اتهام رافضی گری طبری را تقویت کرد تصحیح حدیث غدیرخم(۲۲) توسط وی بود. دشمنان او از همین موضوع بهره برداری کرده و اقدام به وارد کردن اتهامات علیه او نمودند, به طوریکه او را رسوای شهر نموده و به عقاید وی ناسزا می گفتند. ابن حجر (متوفای ۸۵۲ق) در این باره تإکید می کند که ((وی را متهم به تشیع کردند چون حدیث غدیرخم را صحیح دانسته بود))(۲۳) در حالی که طبری در این حدیث نظری مخالف با شیعه نیز داشت.

به نظر می رسد خلط و اشتباه اسمی بین امام طبری با محمدبن جریر بن رستم طبری

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.