پاورپوینت کامل فصلی در تاریخ نگاری اسلامی طبقات ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل فصلی در تاریخ نگاری اسلامی طبقات ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فصلی در تاریخ نگاری اسلامی طبقات ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل فصلی در تاریخ نگاری اسلامی طبقات ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
گرچه کتب تاریخ نگاری, طبقات نگاری را یکی از اصیل ترین انواع و شعب تاریخ نگاری مسلمانان به شمار میآورند, اما در کمتر نوشته تاریخ نگاری می توان از مبانی و مبادی این شعبه سراغ گرفت تا آن جا که حتی تعریف مفهوم محوری (طبقه) را در این کتب نمی توان یافت.
از سوی دیگر, مقایسه حجم فراوان کتب طبقات نگاری در رشته های مختلف با حجم بسیار اندک مباحث مقدماتی این فن, چهره ای ناهمگون از آن را به نمایش می گذارد و با مراجعه به همین مباحث اندک, این نکته آشکار می گردد که این حدیث شناسان بودند که به جهت نیاز مبرم خود به چنین مباحثی, اقدام به طرح مبانی و مبادی طبقات نگاری, همچون تعریف طبقات و فواید و اشکالات آن نمودند.
نوشته حاضر بررسی این مباحث را به همراه مباحثی همچون سبک های مختلف طبقات نگاری و پیشینه نگارش درباره مبادی طبقات نگاری به عهده گرفته است.
مقدمه
با پدید آمدن دسته بندیهای سیاسی و به دنبال آن, پیدایش گرایش های مختلف کلامی در نیمه نخست قرن اول هجری و بخصوص در پایان آن, استفاده گروه های مختلف از سیره و سنت پیامبر اکرم(ص) به عنوان ابزاری برای اثبات حقانیت خود رشد فزاینده ای پیدا کرد.
این استفاده ابزاری, در آغاز در قالب هایی چون تقطیع گزارش های مربوط به سیره و سنت, و تنها بیان بخش سودمند آن در جهت منافع گروهی و تإویل آن گزارش ها صورت می گرفت که مسلمانان قبلا در هر دو بخش آن, در مورد اولین منبع معارف خود, یعنی قرآن کریم, تجارب گرانبهایی!! آموخته بودند; اما قالب سومی که به علل مختلف, اجرای آن در مورد قرآن کریم امکان پذیر نبود و به صورت گسترده ای در مورد سیره و سنت به کار گرفته شد, پدیده جعل بود. پدیده ای که گستره آن از همان آغاز محدود به سیره و سنت نشد. و به سراغ تاریخ و حوادث تاریخی نیز رفته و گزارش های فراوانی را خلق کرده است.
رشد روزافزون فتوحات مسلمانان و کوچ آن ها به سرزمین های تازه فتح شده و نیز بنیان گذاری شهرهای مهمی چون کوفه و بصره, باعث پدید آمدن پاره ای از تعصبات شهری در میان مسلمانان شد که این عنصر همانند تعصب قبیله ای و نسبی, توانست پدیده جعل را به خوبی در خدمت خود گیرد و علاوه بر بیان روایاتی در فضایل شهرها از زبان پیامبر اکرم(ص), به جعل حوادث تاریخی در مورد آن ها نیز بپردازد; همچنان که با ظهور شخصیت های مهم فقهی و کلامی, و هواداری شدید گروه های مختلف مسلمانان از آن ها, استخدام این پدیده در دستور کار قرار گرفت.
آنچه در این میان به رشد روزافزون این پدیده شتاب می بخشید, سایه سنگین نهی رسمی خلیفه دوم از تدوین حدیث بود که تا پایان قرن اول هجری بر سر جامعه اسلامی گسترانیده شده بود. سرانجام کار به جایی رسید که مورخان و محدثان هوشمند که در پی کسب حقیقت تاریخ اسلام و روایات نبوی بودند, تحمل نیاوردند و به فکر چاره افتادند و برای علاج این مشکل در اولین گام, مسإله اسناد را پدید آوردند; بدین ترتیب که هر گزارشگر سیره و سنت پیامبر اکرم(ص) باید گزارش خود را مستند به کسی کند که بی واسطه از او شنیده است تا آن که سلسله سند به شاهد عینی ماجرا منتهی شود.
این راه علاج توانست تا حدی از فعالیت جاعلان بکاهد,(۲) اما مشکل دیگر آن بود که بعضی از این جاعلان در جامعه اسلامی به عنوان استادان فن شناخته شده و افراد بی اطلاع از دروغگو بودن آن ها, روایات و گزارش های آنان را با ذکر سلسله سند در جامعه انتشار می دادند, و با گذر زمان و پدید آمدن نسل های دیگر, احوال آنان برای محدثان و مورخان ناشناخته می ماند. از این جا بود که گام بعدی برای جلوگیری از انتشار گزارش های دروغین برداشته شد, و آن پدید آوردن علمی با عنوان ((علم رجال)) بود که در آن احوال و صفات راویان و گزارش گران از جهاتی همچون راستگویی, قدرت ثبت و ضبط و… بررسی می شد.
اما هنوز مشکل از جهت دیگر وجود داشت و آن این که: در موارد فراوانی, هرچند همه افراد سلسله سند مورد اطمینان بودند, اما نظم و پیوستگی زمانی و مکانی میان آن ها مورد تردید بود; به این ترتیب که با نقادی سلسله سند و روایات, این نتیجه به دست میآمد که امکان نقل بی واسطه یک راوی از راوی بعدی از نظر زمانی یا مکانی وجود ندارد; مثل آن که راوی اول در زمان حیات علمی راوی دوم که به عنوان استاد او در سلسله سند مطرح شده, به دنیا نیامده و یا کودکی بیش نبوده است; و یا آن که, آن دو در دو شهر مختلف می زیسته اند و هیچ گاه یکدیگر را ملاقات نکرده بودند.
از این جا بود که نیاز به ایجاد رشته ای دیگر احساس شد که در آن ضمن بیان تاریخ تولد و مرگ راویان, و یا حداقل تعیین زمان حیات علمی آنان, و نیز مشخص کردن سرزمینی که در آن به تعلیم و تعلم اشتغال داشته اند, آن ها را دسته بندی نموده و تشخیص امکان برقراری رابطه شاگردی و استادی را در سلسله سند فراهم آورد.
این رشته که به نام ((طبقات)) شناخته می شود, در حقیقت حلقه مکمل زنجیره ((اسناد)) و ((رجال)) بود که بدون آن, فایده آن دو به طور کامل به دست نمیآمد. روشن است که بستر پیدایش, و یا لااقل بستر رشد این رشته, سیره و سنت نبوی بود که دانشمندان اسلامی را در قرون اولیه واداشت تا با هدف حفظ احادیث نبوی و جلوگیری از تحریف و جعل, به ایجاد و تکمیل آن بپردازند; هرچند بعدها صاحبان علوم دیگر همانند کلام, فقه, طب و… و البته نه با نظم و انضباط طبقات نگاری محدثین, به روش های گوناگون در علوم خود از آن بهره گرفته و مطالبی را به رشته تحریر در آوردند. مقاله حاضر به رغم سرمایه علمی اندک مولف آن, در نظر دارد تا مروری بر مبادی و مبانی این رشته, با توجه به نظرات دانشمندان شیعه و سنی داشته باشد, به این امید که صاحب نظران محترم با بزرگواری خود کاستی های آن و لغزش های نویسنده را متذکر شوند.
۱ـ تعریف طبقات
ریشه واژه طبقات, یعنی ((طبق)), در لغت به معنای چیزی است که چیز دیگر را کاملا می پوشاند, چنان که در تعریف آن چنین آمده است: ((الطبق غطإ کل شی)).(۳)
این واژه در قرآن نیز به همین معنا به کار رفته است, چنان که می فرماید:
((الذی خلق سبع سماوات طباقا))(۴)
کاربرد این کلمه در طبقات و مراتب اجتماعی افراد نیز هماهنگ با معنای لغوی آن می باشد, زیرا طبقه بالاتر در حقیقت نوعی پوشش (به واسطه تفوق) نسبت به طبقه پایین تر دارد, چنان که حضرت علی(ع) همین معنا را در خطاب خود به مالک اشتر به کار برده است:
((و اعلم ان الرعیه طبقات لا یصلح بعضها الاببعض))
و در ادامه آن, حضرت(ع) به بیان بعضی از این طبقات اجتماعی همانند سپاهیان, قضات, کاتبان, بازرگانان, اهل ذمه و طبقه مسکینان می پردازد.(۵)
هم چنین, کاربرد این واژه در مورد نسل های اصناف مختلف, همچون حاکمان و سلسله های حکومت گر و نیز دانشمندان رشته های مختلف علوم, نیز نوعی هماهنگی با معنای لغوی آن دارد, زیرا نسل متقدم به علت تقدم زمانی خود, در حقیقت نوعی برتری نسبت به نسل متإخر دارد که می توان با مسامحه آن را نوعی پوشش فرض نمود.
آن چه از بررسی این واژه به دست میآید آن است که ((طبقه)) در لغت به معنای گروه شبیه به هم به کار نرفته است, و از این جا به اشتباه ابن الصلاح, که مورد تبعیت دیگران نیز قرار گرفته, پی می بریم که در تعریف لغوی طبقه چنین می گوید:
((الطبقه فی اللغه عباره عن القوم المتشابهین))(۶).
و اما آن چه درباره معنای اصطلاحی این کلمه می توان گفت آن است که: گرچه قهرمانان اولیه این رشته, اشخاصی همچون هیثم بن عدی (م ۲۰۷ه”), واقدی (م ۲۰۷ه”), محمدبن سعد (م ۲۳۰ه”) و خلیفه بن خیاط (م۲۴۰ه”) بوده اند که شخصیت تاریخی آن ها بر شخصیت حدیثی شان غلبه دارد, و نیز گرچه صاحب نظران علوم دیگر همانند کلام, فقه, طب, تفسیر, نحو… کتبی با عنوان طبقات در حرفه خود به رشته تحریر در آورده اند, اما این حدیث شناسان بودند که از غفلت دانشمندان دیگر علوم برای ارائه تعریفی از این کلمه, استفاده کرده و آن را اصطلاحی خاص برای علم حدیث قرار داده و در تعریف آن چنین بیان کردند:
((الطبقه قوم تقاربوا فی السن و الاسناد اوفی الاسناد فقط));(۷)
منظور از نزدیکی در اسناد, آن است که استادان روایی آن ها, ولو به صورت تقریبی, در یک زمان می زیسته اند.
این تعریف از سوی حدیث شناسان شیعه نیز مورد قبول قرار گرفت, چنان که شهید ثانی(ره) در تعریف این کلمه چنین می فرماید:
((الطبقه فی الاصطلاح عباره عن جماعه اشترکوا فی السن و لقإ المشایخ ثم بعد هم طبقه اخری و هکذا)).(۸)
دیگر حدیث شناسان شیعه نیز مشابه این تعریف را ارائه کرده اند.(۹) آن چه در این تعریف باید مورد توجه قرار گیرد, کاربرد توإم اشتراک در سن و اشتراک در اسناد (لقإ المشایخ) است, که این نشانگر آن است که هیچ یک از این دو قید نمی تواند به تنهایی ملاک تعریف قرار گیرد, زیرا گرچه معمولا راویان یک طبقه دارای سنین نزدیک به هم می باشند, اما موارد بسیاری یافت می شود که راویانی به علت اشتغال به تحصیل زود هنگام یا دیر هنگام, تفاوت چشم گیری با هم شاگردان خود دارند, درحالی که از نظر مشایخ و استادان با هم در یک طبقه قرار می گیرند.
از طرف دیگر, ((اشتراک فی الاسناد)) یا ((اشتراک فی لقإ المشایخ)) نیز نمی تواند به تنهایی ملاک تعریف قرار گیرد, زیرا در موارد فراوانی راویان دو طبقه مختلف در بعضی از مشایخ با یکدیگر اشتراک دارند, درحالی که طبق اتفاق نظر طبقات نویسان, آن ها در یک طبقه جای نمی گیرند. به عنوان مثال, در میان روایت کنندگان از حضرت علی(ع), به نام تعداد فراوانی از طبقه اصحاب, همانند زیدبن ارقم, ابوسعید خدری, برإبن عازب, عبدالله بن مسعود, عبدالله بن عباس, ابوهریره و جابربن عبدالله انصاری برخورد می کنیم, درحالی که تعداد فراوانی از طبقه تابعین, همانند زر بن حبیش اسدی, مالک اشتر, ابوالاسود دئلی و سعید بن مسیب نیز از آن حضرت(ع) روایت نقل کرده اند.(۱۰)
علاوه بر این که, این قید به تنهایی نمی تواند جامع افراد باشد, زیرا ممکن است راویان یک طبقه همانند طبقه تابعین دارای مشایخ روایی; یکسان نباشند; مانند آن که عمده شیوخ روایی بعضی از آن ها صحابی بوده, درحالی که عمده شیوخ عده ای دیگر تابعی باشند; مثلا عمده شیوخ روایی یکی از بزرگان تابعین, یعنی سعیدبن مسیب (۱۳ـ۹۴ه”) اصحابی همانند عثمان, زیدبن ثابت, ابوهریره, عایشه و ام سلمه می باشند,(۱۱) درحالی که عمده شیوخ هم طبقه او, یعنی ابراهیم نخعی (م ۹۵ یا ۹۶ه”), تابعینی همچون مسروق بن اجدع, (م ۶۲ یا ۶۳ه”), علقمه بن قیس (م ۶۱ یا ۶۲ه”), ربیع بن خثیم (م ۶۱ یا ۶۲ه”) و سویدبن غفله (م ۸۰ یا ۸۱ه”) بوده اند. و درباره او[ ابراهیم نخمی] چنین گفته اند که در کودکی نزد عایشه رفت, اما روایتی از او نقل نکرد.(۱۲)
اشکالی که بعضی از معاصران به این تعریف وارد کرده اند آن است که گاهی ممکن است سن و زمان حیات علمی روایان متقارب بوده, اما به عللی همچون بعد مکانی, طرق و یا اسنادهای آن ها مختلف باشد. مانند آن که به موارد فراوانی برخورد می کنیم که تابعان شامی از اصحابی نقل می کنند که تابعان بصری و کوفی از آن ها حدیثی نشنیده اند, و بدین ترتیب نمی توانیم در مورد آن ها ادعای ((تقارب فی الاسناد)) بنماییم.(۱۳)
اما این اشکال را می توانیم با این بیان دفع کنیم که منظور از ((تقارب فی الاسناد)) تنها یکسانی اسناد و, به عبارت دیگر, مشایخ نیست, بلکه شامل هم طبقه بودن مشایخ روایی نیز می گردد; یعنی اگر دو تابعی (حال چه هر دو از یک شهر بوده و یا از شهرهای مختلف باشند) از افراد مختلفی از طبقه اصحاب نقل روایت نمایند به گونه ای که هیچ اشتراکی در نام استادان آن ها وجود نداشته باشد, باز ((تقارب فی الاسناد)) صادق است. اما وارد نبودن این اشکال مانع از آن نخواهد بود که کار اولین کتب طبقات, همانند طبقات این سعد که مولف, طبقات تابعین و پس از آن را بر اساس شهرهای محل سکونت آن ها تقسیم بندی نموده است, را تحسین نماییم; زیرا ناگفته پیداست که این عمل در تحصیل فایده طبقات نگاری موثرتر است, و شاید ملاحظه همین نکته باشد که بعضی را ناگزیر به آوردن عنصر ((تقارب مکانی)) در تعریف طبقات نموده باشد, به گونه ای, که از تعریف قبلی عدول نموده و تعریف زیر را ارائه کرده اند:
[))الطبقه هم] طائفه من الرواه (اوالعلمإ) تعاصروا زمنا کافیا و جمعت بینهم علاقه مکانیه اوعلمیه او قبلیه ما))(۱۴)
اما نکته ای که تذکر آن در پایان این بحث لازم است آن است که با مطالعه کتب طبقات نگاری و نیز نظرات دانشمندان این فن, نمی توان به تعریفی که جامع همه آن نظرات بوده و مقبول نزد همه طبقات نگارن باشد, دست یافت و شاهد این مطلب این که, بعضی از دانشمندان حدیث به این نکته اعتراف نموده اند که ممکن است یک راوی به اعتبارات مختلف در طبقات متفاوت جای گیرد, چنان چه ابن الصلاح درباره انس بن مالک چنین می گوید,(۱۵) و یا مثلا مجلسی اول, ابان بن ابی عیاش را از اصحاب طبقه نهم, دهم و یازدهم به حساب میآورد.(۱۶)
۲ـ سبک های طبقات نگاری
با بررسی کتبی که در رشته های مختلف با عنوان ((طبقات نگاری)) نگاشته شده است, در می یابیم که مولفین بعضی از آن ها بخصوص در رشته هایی غیر از حدیث و فقه, معنای اصطلاحی طبقات را در نظر نگرفته وبالحاظ معنای لغوی و توجه به نوعی تضایف در نسبت سنجی بین طبقات مختلف کتب خود را به نگارش در آورده اند; به عنوان مثال, ابن سلام جمحی در کتاب ((طبقات الشعرإ)) (طبقات فحول الشعرا), پس از تقسیم شاعران به شاعران دوره جاهلی و دوره اسلامی, در طبقه بندی هر دوره ملاک هایی چون جودت شعر, زیادی اشعار, نظر علما درباره آنان, و تشابه شعری آن ها با یکدیگر در نظر گرفته است,(۱۷) بدون آن که در درون طبقات جاهلی و اسلامی به مسایلی چون تقدم و تإخر زمانی و رابطه استادی و شاگردی بپردازد. حتی با کمی مسامحه می توان نوعی تضایف را در کتبی همانند ((التعریف بطبقات الامم)) قاضی صاعداندلسی مشاهده کرد که در آغاز با لحاظ ملاک هایی چون قلمرو حکومتی و سرزمینی, همه امت های روی زمین را به هفت گروه ۱ـ ایرانیان ۲ـ کلدانیان ۳ـ یونانیان, رومیان, افرنگان و… ۴ـ قبطیان ۵ـ ترکان ۶ـ هندیان و سندیان ۷ـ چینیان, تقسیم نموده و آن گاه همه آن ها را در دو طبقه بزرگ تر توجه کنندگان به علوم (همانند هندیان, ایرانیان, یونانیان و…) و بی توجهان به علوم (مانند چینیان و ترکان که در عوض در صنایع مهارت دارند) جای داده است.(۱۸)
از آن جا که قصد متمرکز ساختن بحث بر روی معنای اصطلاحی طبقه را داریم, این گونه کتب را از دایره بحث خارج نموده و به اصطلاح, آن ها را کتب طبقات نگاری به شمار نمیآوریم.
در این میان به دسته ای از کتب با عنوان طبقات برخورد می کنیم که صاحبان آن ها, کتب خود را با ترتیب الفبایی و ذکر اساتید و شاگردان به نگارش در آورده اند, بدون آن که عنصر دیگر طبقه, یعنی اشتراک گروهی (قوم تقاربوا), را مد نظر قرار دهند. بدین ترتیب سزاوارتر آن است که این نوع کتب را کتب تراجم بنامیم, نه کتب طبقات و بدین گونه, کتب فراوانی که به عنوان طبقات شناخته می شوند, از جرگه کتب طبقات خارج می شوند, که در ذیل به نام تعدادی از آن ها اشاره می شود:
الجواهر المضیئه فی طبقات الحنفیه, ابن ابی الوفإ قرشی (۶۹۶ـ۷۷۵ه”); طبقات الاولیإ, سراج الدین ابوحفص عمربن علی بن احمد (۷۲۳ـ۸۰۴ه”); غایه النهایه فی طبقات القرإ, شمس الدین ابی الخیرحمدبن محمد جزری (م ۸۲۳ه”); طبقات النحاه و اللغویین, تقی الدین ابی قاضی شهبه اسدی شافعی (۷۷۹ـ۸۵۱ه”); تاج التراجم فی طبقات الحنفیه, شیخ ابی العدل زین الدین قاسم بن قطلعو بغا (۸۷۹ه”); بغیه الوعاه فی طبقات اللغویین و النحاه, عبدالرحمن سیوطی (۸۴۹ـ۹۱۱ه”); (این کتاب همانند برخی دیگر از کتب تراجم, در آغاز به جهت تیمن و تبرک, اسامی محمد و احمد را ذکر می کند و سپس به ترتیب الفبایی می پردازد).
طبقات المفسرین, شمس الدین محمدبن علی الداودی (م ۹۴۵ه”) و طبقات الحنابله, قاضی ابوالحسن محمدبن ابی یعلی الزبیدی. و در میان کتب طبقات شیعه می توان کتابی همانند ((معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه)) نوشته سیدابوالقاسم خویی را از این سنخ دانست که با آن که عنوان طبقات در آن به کار رفته, اما به گونه الفبایی تنظیم شده است.
هم چنین, کتبی که تنها پیوستگی زمانی را بدون طبقه بندی مشخص مدنظر قرار می دهد, نیز از بحث ما خارج می شوند, که از این نوع می توانیم به کتاب ((طبقات الشعرا)) نوشته عبدالله بن معتز (۲۴۷ـ۲۹۶ه”) و ((نزهه الالبإ فی طبقات الادبإ)) نوشته ابوالبرکات عبدالرحمن بن محمدبن ابی سعید انباری نحوی (م ۵۷۷ه”) اشاره نماییم. و بالاخره, کتبی که ملاک زمانی طبقه را یک قرن, یعنی صد سال, قرار داده اند, و شرح حال دانشمندان هر قرن را بر اساس حروف الفبایی یا به ترتیب سال وفات و یا بدون ترتیب مشخص بیان کرده اند, نیز از محل بحث ما خارج است; زیرا یک قرن زمانی نیست که بتواند گروهی مشخص را در خود جای دهد, از این نوع کتب می توانیم کتب زیر را مثال بزنیم:
کتاب الذیل علی طبقات الحنابله لابن رجب, زین الدین ابوالفرج عبدالرحمن بن شهاب الدین بغدادی (۷۳۶ـ۷۹۵ه”); طبقات النسایین, بکرابوزید (که نسابین قرن پانزدهم, از سال ۱۴۰۱ـ۱۴۰۶ه” , را علاوه بر قرون گذشته نیز ذکر می کند); منیه الراغبین فی طبقات النسابین, سیدعبدالرزاق کمونه الحسینی (که نسابین شیعه و سنی را از قرن اول تا چهاردهم مورد بررسی قرار می دهد); الفتح المبین فی طبقات الاصولیین, عبدالله مصطفی مراغی (که به قول نویسنده کتاب, اولین کتابی است که زندگانی اصولیون اعم از شیعه و سنی را تا قرن چهاردهم ذکر می کند), طبقات اعلام الشیعه, شیخ آغابزرگ طهرانی;
و موسوعه طبقات الفقهإ, جعفر سبحانی (تحت اشراف). اما کتبی که در دایره بحث باقی می ماند را می توان از جهت سبک نگارش به سه قسم تقسیم کرد:
الف. کتبی که در آغاز با ذکر شماره طبقه, طبقات را دسته بندی کرده و سپس به ذکر دانشمندان به ترتیب حروف الفبا پرداخته و در ذیل هر نام, شماره طبقه او را نیز ذکر کرده اند.
کتاب شاخص در این سبک در میان اهل سنت کتاب تقریب التهذیب ابن حجر عسقلانی (۷۷۳ـ۸۵۲ه”) است که در آغاز طبقات راویان را از صحابه پیامبر اکرم (ص) تا ترمذی (م ۲۷۹ه”) به چهار طبقه بزرگ صحابه ـ تابعین, اتباع تابعین و تبع الاتباع تقسیم نموده و سپس آن ها را به دوازده طبقه کوچک تر بخش نموده و هر طبقه را شماره گذاری کرده است; مثلا صحابه را طبقه اول, تابعین بزرگ همچون سعیدبن مسیب را طبقه دوم, تابعین متوسط مانند حسن بصری و ابن سیرین را طبقه سوم و… دانسته است.(۱۹) در میان شیعه, دانشمندانی چون محمدتقی مجلسی, ابن ابی جامع عاملی و آیت الله بروجردی به این سبک عمل کرده اند; بدین گونه که مرحوم مجلسی طبقات محدثین از شیخ طوسی (۳۸۵ـ۴۶۰ه”) و نجاشی (۳۷۲ـ۴۵۰ه”) تا اصحاب امام حسین(ع) و امام علی(ع) را در دوازده طبقه تقسیم بندی کرده و طبقات را بر خلاف ابن حجر از پایین به بالا شماره گذاری نموده است; یعنی طبقه شیخ طوسی را طبقه اول و طبقه اصحاب امام حسین(ع) و امام علی(ع) را طبقه دوازدهم قرار داده است و سپس به ترتیب الفبا به ذکر راویان پرداخته و در ذیل نام هر کدام, شماره طبقه او را نیز ذکر کرده است. (۲۰)
شیخ عبداللطیف بن علی بن احمدبن ابی جامع عاملی از شیخ مفید تا ابن ابی عمیر را به شش طبقه تقسیم نموده و هریک را به نام مشهورترین در آن طبقه از قرار زیر نام گذاری کرده است:
۱ـ طبقه شیخ مفید ۲ـ طبقه شیخ صدوق ۳ـ طبقه کلینی ۴ـ طبقه سعد ۵ـ طبقه احمدبن محمدبن عیسی ۶ـ طبقه ابن ابی عمیر(۲۱)
و آیت الله بروجردی طبقات روات را از صحابه پیامبر اکرم(ص) تا طبقه شیخ طوسی (یعنی رواتی که سال وفاتشان حدود ۴۵۰ه” می باشد) در دوازده طبقه تقسیم بندی کرده و در بعضی از طبقات به معاصران روات اهل سنت نیز اشاره می نماید, اما متإسفانه در هنگام مرتب کردن سلسله اسانید کافی, شماره طبقات را ذکر نمی کند وی سپس طبقات راویان شیعه از شیخ طوسی(ره) تا اساتید خود را به بیست و چهار طبقه تقسیم می کند که مجموع طبقات با دوازده طبقه پیشین به سی و شش طبقه می رسد.(۲۲) و بدین ترتیب خود را در طبقه سی و هفتم قرار می دهد.(۲۳)
ب. کتبی که از همان آغاز بر اساس طبقه بندی و البته طبق ملاک های مختلفی که صاحبان آن ها در طبقه بندی دارند, سامان گرفته است و در ذیل هر طبقه نام روات و محدثین آن طبقه آمده است.
بسیاری از کتب طبقات اهل سنت بر این منوال است, که از آن جمله می توانیم از کتبی همچون الطبقات الکبری, ابن سعد (م ۲۳۰ه”) طبقات خلیفه بن خیاط (م ۲۴۰ه”), الطبقات مسلم بن حجاج نیشابوری (۲۰۶ـ۲۶۱ه”), کتاب های الثقات و مشاهیر علمإ الامصار ابن حبان بستی (م ۳۵۴ه”) تذکره الحفاظ ذهبی (م ۷۴۸ه”), طبقات المحدثین باصبهان و الواردین علیها, نوشته ابی الشیخ انصاری (۲۷۴ـ۳۹۶ه”) نام ببریم که معمولا به تقسیم بندی طبقات در سه طبقه بزرگ اصحاب, تابعین و تابعی التابعین پرداخته و هر یک طبق ملاک های خود در دورن این سه طبقه بزرگ, طبقات کوچک تری را نیز ذکر می کنند. در این میان, بعضی از دانشمندان این رشته که قصد بررسی طبقات بعد از این سه دوره را دارند, به شماره بندی طبقات اقدام می نمایند که از این نوع می توان به کتابی همچون ((تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام)) ذهبی اشاره نموده که ضمن بررسی حوادث سیاسی اسلام, به طبقه بندی عصرهای زندگانی دانشمندان پرداخته و از سال وفات پیامبر اکرم(ص), (۱۱ه”) تا سال ۶۴۰ه” را در ۶۴ طبقه را تقسیم نموده و هر طبقه را شماره گذاری کرده است. او هم چنین در کتاب سیراعلام النبلإ در یک تقسیم بندی دیگری دانشمندان و اشراف, از تابعین تا زمان اساتید و شیوخ خود, را در ۳۵ طبقه جای داده است.(۲۴)
وی در کتاب دیگر خود که ((معرفه القرإ الکبار علی الطبقات و الاعصار)) نام دارد, قاریان قرآن را تا قرن ششم در دوازده طبقه تقسیم بندی نموده و شماره گذاری می کند و در هر طبقه معمولا به ذکر نام افراد بر اساس تاریخ وفات آن ها می پردازد که آخرین قاری این کتاب در سال ۵۳۹ه” وفات یافته است.
هم چنین بعضی از کتب ترتیب یافته برای طبقه بندی فقها نیز از این سبک پیروی کرده اند که در این میان می توانیم کتاب ترتیب المدارک و تقریب المسالک لاعلام مذهب مالک نوشته قاضی عیاض (م ۵۴۴ه”) را شاهد بیاوریم که ۱۵۰۰ تن از فقهای مالکی شهرهای مختلف را تا زمان خود در
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 