پاورپوینت کامل تاریخ و میراث اسلامی و چالش های معاصر ۷۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تاریخ و میراث اسلامی و چالش های معاصر ۷۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تاریخ و میراث اسلامی و چالش های معاصر ۷۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تاریخ و میراث اسلامی و چالش های معاصر ۷۸ اسلاید در PowerPoint :

>

در گفت وگو با دکتر محمد الطالبی (تاریخ نگار و متفکر تونسی(

دکتر محمد الطالبی (متولد ۱۹۲۱م. تونس) متفکر و محقق برجسته جهان عرب, دکتر در رشته تاریخ, استاد و رییس سابق دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تونس است. وی صاحب پژوهش ها و آثار متنوع و فراوانی در تاریخ اسلام (عصر میانه), مسایل اسلامی معاصر و موضوع گفت وگوی اسلام و مسیحیت است. بیش تر آثار وی به زبان فرانسوی است و برخی از این آثار, به وسیله دیگران, به عربی ترجمه شده است.

آن چه از پی میآید بخش عمده گفت وگوی مجله مقدمات, (المجله المغاربیه کتاب) وابسته به اتحادیه نویسندگان مغرب با دکتر الطالبی است.

O آیا در مطالعات و پژوهش های تاریخی شما رابطه نزدیکی بین تمدن اسلامی دوره میانه و مشکلات کنونی جوامع اسلامی وجود دارد؟ یا این رابطه تنها در حد گفت وگو است؟ و آیا می توان که جامعه اسلامی دارای ویژگی های خاصی و در کنار آن مشکلاتی است در برابر تاریخ و در مسیر تاریخ سرسختی می کند و پایدار می ماند؟

دکتر محمد الطالبی:تاریخ پیش از هر چیز پیوستگی و ارتباط است. در حیات بشری و در کل هستی, گسستی وجود ندارد. هم چنان که محال است بتوان, حوادث, مشکلات و نقاط استفهام پیاپی را از هم جدا کرد و این امور را به زمان معینی منحصر دانسته و به آن نسبت داد. ما, وارث گذشتگان خود هستیم و آیندگان وارث ما خواهند بود. ما نقطه اتصال گذشته و آینده هستیم. بنابراین, تاریخ, ارتباط و پیوستگی است. هیچ سلف گرایی محض و یا نواندیشی محضی وجود ندارد. ما هم سلف ایم و هم خلف; به گونه ای که اگر بخواهیم مشکلات امروز را حل کنیم, نیازمند به نگرش فراگیری هستیم که گذشته و حال و آینده را یک جا گرد آورد. حداقل, در نگاه یک مورخ, باید این سه ضلع زمانی را یک جا دید و برای حل مشکلات, جامع نگر بود. از این رو مورخ, نقش مهمی در تبیین این دیدگاه دارد. یعنی باید با عقلانیت گذشته به سراغ آن رفت تا گذشته (ماضی) مفهوم, معقول و قابل درک شود و آنگاه به گونه ای روشن تر, نقطه آغازی برای حل مشکلات اکنون و به ویژه, برای اشراف به آینده گردد.

من ـ خودم ـ در دو سطح زمانی به سر می برم: در زمان ((حال)) زندگی می کنم و به حکم پیشه و تخصص خود در زمان های ((گذشته)) سیر می نمایم. هر انسانی همزه وصلی بین دو سمت حیاتی است که به هم پیوسته و دارای منطق خاص خود است; و مورخ, در پی این اتصال است. او نقشی در درک عقلانیت ((گذشته)) ـ ماضی ـ دارد; نه برای آن که ((گذشته)), صرفا گذشته بماند, بلکه برای این که ((گذشته)) به حوزه عقلی ما وارد شود و به ما در حل مشکلات امروز و آماده شدن برای آینده, توانایی بخشد. من ـ شخصا ـ رابطه ای صمیمانه با همه مشکلات روز دارم. این رابطه فقط در سطح رویدادهای تمدن عربی, اسلامی نیست; بلکه رابطه ای با حیات انسان است, از آن رو که, ((انسان)) است و با غیر خود ـ از گذشته, حال و آینده ـ پیوستگی دارد و می کوشد به گونه ای مفهوم, معقول و به دور از دوگانگی درونی, گسست و بیگانگی زندگی کند. مشکل امروز ما این است که به دلیل عدم پردازش روشن و عقلی گذشته, گرفتار شلوغ کاری و ازهم گسیختگی می شویم. این مشکل, امروزه بیش از گذشته نمایان است. امروزه می توانیم بگوییم که همه انسان ها ـ هر جا که باشند ـ همسایه یکدیگر هستند. من احساس می کنم که با ژاپنی ها, چینی ها, امریکایی ها, افریقایی ها و اروپایی ها ـ حقیقتا و در همه ابعاد ـ معاصرم و این احساس را به لطف ابزارهای دیداری ـ شنیداری رایج می دانم.

بنابراین, زمانی که سخن می گویم و یا چیزی می نویسم, احساس تعلقی قوی به خانواده بزرگ بشری دارم. بشری که حیات امروز و آینده اش به هم پیوسته است. همین احساس سبب می شود تا هنگام اندیشیدن و تإمل, بکوشم به ((نزدیک)) و آن چه, پیوندی ریشه دار با آن دارم, مانند وطن و دین و تمدن و فرهنگ اکتفا نکنم. من با همه این امور, رابطه ای قوی دارم, اما در دایره ای وسیع تر که شامل همه هستی است به آن ها می اندیشم.

اکنون از بعد دینی ـ که اهتمام فراوان به آن دارم ـ سخن می گویم. آن چه نظر من را سخت متوجه خود کرده, این است که تفاوتی اساسی میان شیوه خطاب در رسالت محمدی و دیگر رسالت های پیشین, وجود دارد. همه پیامبران پیشین, در سطح مجموعه بشری معینی قرار می گیرند و بنابراین خطابشان هم, با گروه معینی از انسان ها بوده است. به عنوان مثال موسی و عیسی به سوی بنی اسرائیل فرستاده شدند. درباره عیسی, انجیل ها, تصریح دارند که وی برای بنی اسرائیل مبعوث شده بود. اما هنگامی که به قرآن می نگرم, چنان می بینم که گویا این کتاب, برای دوره جدید, دوره نوگرایی و عصرگرایی آمده است. خطاب خدا نه تنها متوجه قریش, اعراب و یا قبیله ای خاص نیست, بلکه متوجه همه انسان ها در همه عصرها است. از اول تا آخر قرآن ـ جز در موارد استثنایی و اندک ـ نمی بینیم که خداوند اعراب را مخاطب قرار داده باشد. خطاب قرآن به انسان است: ((یا ایها الانسان. ..)), ((یا ایهاالناس. ..)).

این دروازه ای که اسلام گشوده است, نقطه عطف مهمی است که ما را از خطابی محدود به مجموعه ای اندک از انسان ها بیرون آورده و به حوزه خطاب به انسان ـ از آن حیث که انسان است ـ وارد می نماید. به این ترتیب, من خود را نیازمند فهم انسان و گزینه های مختلفی که او پیش رو دارد, می دانم. تاریخ, در این کار به من, کمکی فراوان می کند. منظور من از تاریخ, فقط تاریخ اسلام نیست, بلکه, تاریخ غرب نیز من را یاری می کند. صفحات گذشته تاریخ , تجربه بشری گسترده ای را برای من به نمایش می گذارد و من را در فهم بهتر ((حال)) توانایی می بخشد. تاریخ گذشته این امکان را به من می دهد تا خود را در سطح عصر جدید قرار دهم. در عصر خطابی که به همه بشریت توجه دارد. با این تصویر, هنگامی که نصوص مقدس یا تاریخ تمدن و فرهنگ خود را می خوانم, هیچ گاه فراموش نمی کنم که رصالت این تمدن, فرهنگ و دین در سطحی جهانی است. همین عامل, انگیزه ورود من به گفت وگو با ادیان دیگر است. این گفت وگو, به مدد ابزارهای دیداری ـ شنیداری فراگیری که وسیله نزدیکی همه انسان ها و سطوح با یکدیگر شده است, به ما امکان ورود و حضور بیش از پیش در زندگی امروز و آینده را می دهد.

از این روی من معتقدم که امروزه, هر تفکری باید از این داده های جدید آغاز کند. از این نقطه که انسان را ـ از حیث انسان بودن ـ مورد توجه قرار دهد. باید همیشه به یاد داشته باشیم که خطاب الهی متوجه آدم و همه فرزندان آدم است. این خطاب, متوجه انسانی است که خدا از روح خویش در او دمیده و اسمإ خویش را به او آموخته است; به گونه ای که او, آهنگ معرفت می کند; قصد[ تسخیر و] سر در آوردن از فضا می کند و قصد پی بردن به همه چیز. چرا؟ زیرا وی در سطح انسان شناختی, همه اسمإ را به طور ضمنی فرا گرفته است. هرچیزی حامل اسمی است. هرچیزی را می توان در تصوری از تصورات قرار داد که ما به مدد کلام آن را در بند می کشیم, ارث می بریم و به ارث می نهیم. چنان که گفتم, خطاب الهی متوجه همه فرزندان آدم است. با چنین ساختاری در تفکر, می توانیم از فضاهای تنگ به فضاهایی وسیع منتقل شویم. هنگامی که سخن می گویم این نکته را فراموش نمی کنم که در عین تعلق داشتن به خانواده و وطنی معین و عضویت در گروه های شغلی و علمی مشخص, به خانواده ای به گستردگی همه بشریت تعلق دارم. ریشه دار کردن این احساس سبب می شود تا شایسته ((انسان)) بودن ـ به کامل ترین معنای آن ـ شوم; انسانی که درباره مشکل انسان ـ از آن حیث که انسان است ـ می اندیشد. امروزه, جدالی بین فضاهای تنگ و فضاهای باز وجود دارد که سبب شده است تا گفتمان امروز, به آفاقی بسیار فراتر از آنچه که در گذشته معمول بود, سرازیر شود. در تمدن های گذشته, انسان محصور در قبیله, و ملت, و سرزمین و یا مجموعه خاصی بود. اما امروز, این انسان بیش از هر زمانی احساس می کند که به بشریت گرایش دارد. اخوتی بشری برقرار شده است که باید حمایتش کنیم, باید آن را درک کنیم و پیوندهایی میان همه افراد خانواده بزرگ بشری, برقرار کنیم. باید در عین ریشه دار ماندن و حفظ اصالت, انفتاح داشت. ریشه در ژرفای خاک خویش و انفتاح به روی همه بشریت.

در کارهای شما اهتمامی گسترده به مسإله تدین ـ چه در بعد فعلی و چه در بعد تاریخی آن ـ ملموس است. مطالعاتی در زمینه برخی فرقه ها در مغرب انجام داده اید. به نگرش انسان مسلمان معاصر به خویش, دیگران و چگونگی زیستن مومنانه و متدینانه او در روزگار معاصر توجه خاصی داشته اید. آیا می توان مطالعات و بررسی های تاریخی شما را مدخل و یا مواجهه ای برای انگاره های معاصر در این زمینه, به شمار آورد؟

دکتر محمد الطالبی:هر تفکری در عین حال که نوعی مواجهه است, نوعی گشودگی (انفتاح) هم, هست. مواجهه از آن رو ضروری است که ما افکار خویش را به دقت ارزیابی کنیم, به دیگران گوش فرادهیم و با تجارب, گزینه ها و افکار دیگران, معرفت های خویش را غنا بخشیم. البته من به مواد تاریخی بسیاری متنوعی توجه داشته ام. تاریخ رویدادها, تاریخ نظم سیاسی و تاریخ دولت ها. اما تاریخ انسان, فقط اینها نیست. تاریخ, تاریخ اندیشه ها و نظریات, عقلیات, کتابت و قلم است. تاریخ همه چیز را شامل می شود. تاریخ تلاشی است برای فهم ابعاد انسان, از آن رو که انسان است. همین امر سبب توجه من به مسائل اقتصادی, بانک ها, موضوعات اعتقادی و اندیشه ای و. .. بوده است. به نظر من, همه این امور, رویکردی واحد دارند و آن فهم انسان ـ از حیث انسان بودن ـ است. اما در مورد مسإله تدین, من ایده ای دارم که برایم بسیار ارزشمند است و آن را ایده ای ریشه ای و مبنایی می دانم و آن, این که دینداری باید همیشه پاسخی آزادانه به دعوتی آزادانه باشد. دعوتی که از هستی بخش موجودات جهان صادر می شود و پاسخی که از قله موجودات جهان و اوج آفرینش ـ که انسان است ـ داده می شود. بنابراین, گفتمان دینی, پیش از هر چیزی باید آزادانه باشد. من نمی دانم فائده ایمان تحمیلی چیست؟ چنین چیزی با اساس ایمان منافات دارد. بنابراین, ایمان[ راستین] مقتضی این است که پاسخی آزادانه, داوطلبانه و خالی از هرگونه فشار, زور و تحمیل باشد. خدا, خود, انسان را آزاد آفریده است. در چندین جای قرآن آمده است که اگر خدا می خواست مردم را امتی یگانه میآفرید. اما خدا خواسته است تا مردم, در قالب ملت ها, قبایل و مجموعه های فکری متعدد باشند. خدا از انسان خواسته است تا ایمان را از راه باور و پذیرش آزادانه و از راه استعداد ذاتی خود برای سر در آوردن از همه چیز, و گزینش برترین گردن نهد; و از این مسیر, وارد فضایی الهی شود. البته همه ما, از آن رو که آفریدگان خدا هستیم, در فضای الهی به سر می بریم. ولی نوع دیگری از ورود به فضای الهی هست که با ورود محبت خدا در دل که ناشی از رابطه ولإ (دوستی) بین آفریدگار و آفریده است, انجام می شود. خداوند ولی و دوست صالحان است و کسانی را که به دعوتش گردن نهاده اند, دوست دارد و کفر و شر, را برای بندگانش نپسندیده است. بنابراین, خدا, محبت است. خدا ما را فرا می خواند تا پاسخ محبت او را خواسته, آزادانه و با پذیرش قلبی بدهیم. مثالی می زنم: کسی که تحت اجبار و تحمیل در صف نمازگزاران قرار می گیرد و ناچار نماز می خواند و یا اقدامی اجتماعی انجام می دهد, کارش چه فائده ای دارد؟ چه اثری را می توان از این گونه کار انتظار داشت؟ از نمازی که حضور قلب در آن نیست و معراج انسان نیست, چه فایده ای می توان برد؟ نماز برای آن وضع شد تا معراج پیوسته انسان, به سوی خدا باشد, معراجی که حداقل ۵ مرتبه در شبانه روز تکرار می شود. البته کسانی بیش از این مرتبه به معراج خدا می روند. معراج به سوی خدا باید خود خواسته و در اجابت دعوت پروردگار حکیم باشد, پروردگاری که خواسته است تا انسان آزاد باشد. خواسته است تا انسان به سبب روحی که در او دمیده است, از همه موجوات هستی, برتر باشد. در درون هر انسانی, شعله ای از حکمت و نور خدا هست

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.