پاورپوینت کامل علی (ع) و نحوه نگرش به قدرت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل علی (ع) و نحوه نگرش به قدرت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل علی (ع) و نحوه نگرش به قدرت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل علی (ع) و نحوه نگرش به قدرت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
تشریح اندیشه سیاسی علی(ع) و دیدگاه های وی درباره قدرت همواره مورد توجه مورخان و محققان بوده است. اما در این میان نظریه ای که امام علی(ع) را از سایر حاکمان اسلامی متمایز می نماید, حاکم آرمانی و اصولی بودن و نگاه اعتباری داشتن به قدرت است. نوشتار حاضر که مقدمه ای در این زمینه است, سعی در بررسی این دیدگاه بر اساس برخی شواهد تاریخی دارد.
مقدمه
به طور کلی, دو دیدگاه درباره نوع نگاه به قدرت وجود دارد که هر کدام تعریف و شاخص های ویژه خود را دارند, دیدگاه آرمان گرایی (ایده آلیسم) و دیدگاه واقع گرایی (رئالیسم).
بررسی دیدگاه واقع گرایی خارج از حوزه بحث است, اما ایده آلیسم ((به آن دسته از تئوریهایی اطلاق می شود که به ذهن یا روح اهمیت می دهد و قدرت مهم روح انسان را فکر او می داند و علاوه بر آن قدرت اراده یا آزادی اراده را نیز جزء قدرت های روح می داند)).((۲))در این دیدگاه, جست جوی قدرت به هر قیمت و حفظ آن با هر شیوه ای نامناسب است.اندیشه آرمان گرایی یا ایده آلیسم, بشر را ذاتا خوب و خیرخواه فرض می کند و این نظر که همگان در تلاش برای کسب قدرتند را مردود می داند. ایده آلیست ها امور و روابط بین الملل را بر مبنای اخلاق, عدالت, اعتماد و تعهد در نظر می گیرند. به اعتقاد آنان, سیاست باید مطابق آرمان ها یا اصول متعالی عمل کند. شاخص های مهم اندیشه آرمان گرایی عبارتند از:
- قدرت, فی نفسه, محلی از اعراب ندارد, بلکه فقط در جهت خیر از آن استفاده می شود;
- در این اندیشه, بیشتر به اعمال مسالمتآمیز تکیه و راه حل اختلاف از طریق آشتی جویانه دنبال می شود;
- آرمان ها و اخلاق در صحنه بین المللی, راهنما, انگیزه و معیار کشورها است;
- این اندیشه, بشر را ذاتا خوب و خیرخواه فرض می کند.((۳))
به نظر ما قدرت در دیدگاه علی(ع) اصیل نبوده تا جست و جو و حفظ آن به هر قیمت باشد, بلکه در نگاه حضرت, قدرت سیاسی, اعتباری و دستیابی و حفظ آن با استفاده از هر شیوه ای جایز نیست. علی(ع) واقعا اصول گرا بود و اصول را مهم تر از حکومت می دانست و در حقیقت قدرت برای او اصل و محور نبود, بلکه آن چه برایش مطرح بود, حفظ مکتب بود.
جرج جرداق نویسنده مسیحی لبنانی می نویسد:
حکومت و سیاست از آغاز پیدایش تا امروز دو معنا داشته, یکی این که سیاست دانش احیای مردم است و اگر این نباشد وسیله ای بی ارزش برای هدف پست است. دیگر این که سیاست چیزی جز یک مشت کارهای پهلوانی نیست و از علم و وجدان دور است, بلکه متکی بر حیله, نیرنگ, تزویر و نفاق است تا منافع اشخاص را تإمین کند, بدون این که به مصلحت و منفعت جمعی ارتباط داشته باشد.((۴))
در نگاه علی(ع) وظیفه حکومت, خدمتگزاری و دادگری است و اعتبارش فقط در این جهت است; بدین سبب حضرت قدرت را در خدمت احیا و گسترش اصول و اهداف متعالی مورد نظرش ـ که احیای سنت رسول و اصول اصیل اسلامی بود ـ می دانست.
در ادامه به اختصار, برای آرمانی نگریستن و اصولی و اعتباری بودن قدرت در نگاه علی (ع), شواهد تاریخی ارائه می شود. ۱. پاسخ منفی علی (ع) به درخواست حمایت ابوسفیان
بعد از آن که بیعت با ابوبکر روی داد ـ و محمد بن اسحاق هم تحت عناوین ((بیعت یوم السقیفه و بیعت العامه))((۵)) از آن یاد کرده است ـ و عده ای مهاجر و انصار از پذیرش بیعت ابوبکر خودداری ورزیدند و ابوسفیان هم آشکارا اعلام کرد که حاضر است در حمایت از علی (ع) مدینه را پر از سواران کند, حضرت دست به شورش نزد و حاضر نشد از حمایت شخصی چون ابوسفیان برای رسیدن به قدرت استفاده کند. جدا از امکان تحقق این امر, یک علت نپذیرفتن پیشنهاد ابوسفیان از جانب علی(ع) را می توان نگاه خاص آن حضرت به قدرت دانست; چه اگر قدرت را اصیل می دید, شاید می توانست با حمایت ابوسفیان آن را به دست آورد.
ابوسفیان بن حرب نیز از جمله کسانی بود که از بیعت با ابوبکر امتناع ورزید و گفت:
بنی هاشم, چنان نباشید که مردم و به ویژه تیم بن مره یا عدی در حق شما طمع کنند; چه امر زمامداری جز در میان شما و به دست شما نیست و جز ابوالحسن کسی شایستگی آن را ندارد. ای ابوالحسن, با دستی کاردان و نیرومند خلافت را قبضه کن, چه تو بر آن چه امید می رود, نیرومند و توانایی و البته مردی که قصی پشتیبان او است حق او پایمال شدنی نیست.((۶))
ابوسفیان بعد از جریان سقیفه به علی گفت:
آیا شایسته است پایین ترین تیره های قریش در کسب قدرت از تو پیش بیفتند؟! به خدا قسم, اگر بخواهی در حمایت از تو مدینه را پر از سواران جنگی می کنم, دست خود را دراز کن که با تو بیعت کنم.
علی(ع) در پاسخ گفت:
ای ابوسفیان, نه, همیشه به دنبال فرصتی برای ضربه زدن به اسلام هستی و من هیچ نیاز به کمک تو که پیوسته با اسلام و مسلمانان خصومت کردی ندارم.((۷))
حضرت خود درباره رد درخواست ابوسفیان می فرماید:
خلافت را بدینسان به دست آوردن, همچون آبی بد مزه و نا دلپذیر و لقمه ای گلوگیر است.((۸))
به هر حال, اگر چه ابوسفیان و عباس از علی(ع) خواستند برای کسب خلافت اقدام کند, اما او هیچ کوششی برای کنترل جماعت به وسیله بنی هاشم انجام نداد.((۹))
در حقیقت, با آن که علی(ع) بعد از رحلت پیامبر خود را شایسته خلافت و جانشینی رسول را, حق خود می دانست, چون با عدم اقبال مردم و جریان سقیفه مواجه شد, در چهار چوب نگاه اعتباری خود به قدرت, حاضر نشد از هر ابزاری برای کسب آن استفاده کند. ۲.همراهی با خلفای نخستین برای حفظ وحدت اسلامی
بعد از وقوع جریان سقیفه و بیعت مردم با ابوبکر و پیش آمدن جریان مرتدین, علی(ع) به منظور حفظ وحدت جامعه اسلامی و یاران اندک خود با ابوبکر بیعت کرد.
او به هیچ وجه نمی خواست رویداد سقیفه موجب بر هم خوردن وحدت مسلمانان شود. علی(ع) با تقدم بخشیدن به وحدت در روش سیاسی خود ثابت کرد که به رغم زمینه و موقعیت مناسب, وارد هیچ حرکت ماجرا جویانه ای نمی شود.((۱۰))
علی(ع) وقتی می بیند, اگر شمشیر بکشد مرکز خلافت اسلامی متلاشی است, اگر بخواهد به خاطر احقاق حقش شمشیر بکشد, ناچار صبر می کند.((۱۱))
بر اساس منابع تاریخی, ابوبکر اندکی قبل از مرگش عمربن خطاب را به جانشینی برگزید. علی(ع) چون با خلافت عمر مواجه شد, همانند عصر ابوبکر, به منظور پیشرفت امور مسلمین با او بیعت و همراهی نمود و حتی با این که خود را از حاضران شورای عمر, شایسته تر به خلافت می دانست, چون عثمان به خلافت رسید به منظور تقویت حاکمیت اسلام با او بیعت و همراهی کرد, هر چند که کمی بعد به سبب موضوعاتی که بررسی آن ها در حوصله این بحث نیست از عثمان فاصله گرفت.
می توان گفت, اگر علی(ع) به قدرت نگاه اصیلی داشت, دست کم می توانست با اتخاذ برخی مواضع و همراهی نکردن با خلفا, موجبات ضعف آنان را فراهم کند; اما به سبب آن که حفظ مکتب برایش مهم شمرده می شد, صبر تلخ پیشه کرد, که در خطبه شقشقیه بدان اشاره می کند:
خلافت را چون شتری ماده دیدند و هر یک به پستانی از او چسبیدند و سخت دوشیدند و تا توانستند, نوشیدند و من آن مدت دراز را با شکیبایی به سر بردم, رنج دیدم و خون دل خوردم.((۱۲)) ۳. علی(ع) و شورای عمر
علی(ع) بهترین فرصت برای کسب قدرت را در جریان شورای عمر به سبب پایبندی به اصول از دست داد و حاضر نشد با گفتن دروغ مصلحتی مبنی بر پیروی از سنت شیخین, قدرت را کسب کند و بعد به راه خود رود.
چون عمر ضربت خورد و رإیش درباره شخص معین قرار نگرفت, از این رو کار را در میان شش نفر از بزرگان صحابه نهاد که عبارت بودند از علی(ع), عثمان بن عفان, طلحه, زبیر, عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابی وقاص و به آن ها دستور داد در طی سه روز کسی را از میان خود به خلافت برگزینند.((۱۳))
در این شورا, چون بعد از مدتی عبدالرحمان از حق انتخاب شدن صرف نظر کرد, حق انتخاب کردن خلیفه را به دست آورد. عبدالرحمان به سوی علی(ع) آمد و دستش را گرفت و گفت:
با تو بیعت می کنم به شرط آن که بر اساس کتاب خدا و سنت رسول و سیره ابوبکر و عمر عمل کنی.
علی(ع) در پاسخ گفت:
تو با من بر اساس پیروی از کتاب خدا و سنت رسول و اجتهاد و رإی خودم بیعت کن. ((۱۴))
عبدالرحمن نپذیرفت و پیشنهاد خود را با عثمان در میان گذاشت و او به پیروی از کتاب خدا و سنت رسول و شیخین متعهد شد و به خلافت برگزیده شد.((۱۵)) در نگاه علی(ع) به قدرت, مصلحت اندیشی به منظور جلب نفع شخصی, زشت شمرده می شود. مصلحت همیشه مونتاژ دین و دنیا بوده است, اما علی(ع) مصلحت اندیشی را نمی پذیرد,((۱۶)) هر چند به بهای از دست دادن قدرت باشد. ۴.علی (ع) و تإکید بر محاکمه پسر خلیفه
بنا به نوشته مورخان, پس از کشته شدن عمر به دست ابولولو, عبیدالله بن عمر ,اقدام به قتل خود سرانه هرمزان (مسلمان) و دختر ابولولو و جفینه (مردی ترسا از حیره) کرد, اما عثمان با این استدلال که نمی تواند تحمل کند, دیروز پدر را بکشند و امروز فرزند را, حاضر به پرداخت دیه شد و از اجرای حکم قصاص خودداری کرد, اما علی(ع) بر این امر اصرار داشت که او باید قصاص شود, تا جایی که این تصمیم سبب شد بعد از روی کار آمدن علی(ع) به خلافت, عبیدالله بن عمر به نزد معاویه روانه شود.
مردم درباره خون هرمزان و نگهداری عثمان از عبیدالله بن عمر سخن بسیار گفتند. پس عثمان به منبر آمد و گفت: من خودم صاحب خون هرمزانم و آن را برای خدا و عمر بخشیدم و برای خون عمر آن را رها کردم.
پس مقداد بن عمرو به پا خاست و گفت: هرمزان چاکر خدا و پیامبر او است و تو را نمی رسد که حق خدا و پیامبرش را ببخشی. گفت: پس می نگریم و می نگرید. سپس عثمان, عبیدالله بن عمر را از مدینه به کوفه فرستاد و او را در خانه ای فرود آورد.((۱۷))
اما علی(ع) در عهد عثمان خواهان قصاص عبیدالله بن عمر بود و بر خلاف نظر عثمان بر این امر اصرار داشت.((۱۸)) و این امر به سبب پایبندی حضرت بر اجرای احکام اسلامی بوده است. ۵. علی (ع) و بدرقه ابوذر
علی(ع) در زمان عثمان, بر خلاف رإی او به همراه فرزندانش به بدرقه ابوذر که, از سوی عثمان به ربذه تبعید شده بود, رفت. عثمان به مروان گفت: ای مروان, او (ابوذر) را بیرون کن و کسی را مگذار که با او سخن گوید تا بیرون رود. پس علی و حسن و حسین و عبدالله بن جعفر و عمار بن یاسر برای دیدن ابوذر بیرون آمدند, پس علی رفت که با او سخن گوید, لیکن مروان گفت: امیرمومنان نهی کرده است که کسی با او سخن گوید. پس علی تازیانه را بلند کرد و بر شتر مروان نواخت و گفت: دور شو, خدایت به آتش کشاند. سپس او را بدرقه کرد و با او سخنانی گفت که شرح آن طولانی است((۱۹)) و هر مردی از آنان با او سخن گفت و بازگشتند و مروان نزد عثمان باز آمد و در این باب میان او و علی گله مندی پیش آمد و سخنانی زننده به یکدیگر گفتند.((۲۰)) ۶.علی (ع) و تإکید بر اجرای حکم شرعی درباره ولید بن عقبه
علی(ع) در عهد عثمان, بر ولید بن عقبه, حاکم منصوب خلیفه بر شهر کوفه, به دلیل شرب خمر حد جاری ساخت; این در حالی بود که بسیاری به سبب خویشی ولید با خلیفه از اجرای این حکم خودداری می ورزیدند. در سال ۲۶, عثمان ولید بن عقبه را والی کوفه کرد و او نماز بامداد را با مردم در حال مستی چهار رکعت خواند, پس عثمان او را عزل و به جای او سعید بن عاص را نصب کرد, و چون ولید از راه رسید, عثمان گفت که او را حد می زند, پس مردم برای خویشاوندی او, که برادر مادری عثمان بود, پیش نرفتند, اما علی برخاست و او را حد زد.((۲۱)) ۷. علی (ع) و قتل عثمان
از مطالعه منابع تاریخی و نهج البلاغه به دست میآید که علی(ع) موضع اصلاحی, انفعالی در جریان شورش علیه عثمان اتخاذ کرده و نظر حضرت اصلاح عثمان یا کناره گیری او از خلافت و واگذاری آن به شورا بوده است, نه قتل خلیفه. و علی(ع) شخصا برنامه ای برای قتل عثمان و استفاده از این موقعیت برای رسیدن به قدرت نداشته است. حضرت در جریان شورش علیه عثمان خواهان مهار بحران بود و بدین سبب بود که میانجیگری میان شورشیان و عثمان را پذیرفت و سعی کرد با سخنان خویش عثمان را وادار به اصلاح امور کند.
علی(ع) در نهج البلاغه شانزده نوبت درباره عثمان سخن گفته است و هر چند گروه انقلابیون را ذیحق دانسته, قتل عثمان در مسند خلافت را با مصالح کلی اسلام منطبق ندانسته است.((۲۲))
برای مثال, علی(ع) در چند مورد موضع خود را درباره قتل عثمان بیان داشت:
مردم بر عثمان خرده گرفتند, من یکی از مهاجران بودم, بیش تر خشنودی او را می خواستم و کم تر سرزنش نمودم.((۲۳))
به خدا سوگند کوشیدم آزار مردم را از او باز دارم, چندان که ترسیدم در این کار گناهکار شوم.((۲۴))
اگر کشتن عثمان را فرمان داده بودم, قاتل بودم و اگر مردمان را از قتل وی باز داشته بودم, یاری او کرده بودم.((۲۵)) ۸. علی (ع) و پذیرش خلافت
علی(ع) که خود را شایسته ترین کس برای جانشینی رسول خدا می دانست, چون پس از رحلت پیامبر به مدت بیست و پنج سال از کسب مقام خلافت دور ماند و در این مدت تغییراتی بر خلاف دیدگاهش در جامعه بروز کرد, بعد از آن که عثمان به قتل رسید, در آغاز حاضر به پذیرش مقام خلافت نشد و شرایط زمانی را بدترین زمان برای تحقق حکومت خود دانست و تنها بعد از اصرار توإم با فشار مردم و پذیرش شروطش آن را پذیرفت و این امر تنها بدین سبب بود که بتواند اهداف متعالی خود را پیاده کند, و گرنه علی(ع) قدرت محور نبوده است که در هر شرایطی به دنبال کسب قدرت برود.
بر اساس روایت منقری, علی(ع) در حالی که از پذیرفتن قدرت ناراضی بود, با اصرار مردم و به علت جلوگیری از تفرقه, خلافت را پذیرفت.((۲۶))
به گزارش مولف الغارات علی(ع) به علت فشار مردم و بعد از آن که مردم شروط وی را پذیرفتند و آنان قول همکاری و وحدت دادند, به ناچار خلافت را پذیرفت.((۲۷)) حضرت در پاسخ اصرار مردم فرمود:
مرا بگذارید و دیگری را به دست آورید که ما پیشاپیش کاری می رویم که آن را رویه ها است و راه راست ناشناسا گردید… من اگر وزیر باشم بهتر است تا امیر. ((۲۸)) ۹. علی (ع) و تإکید بر ظلم ستیزی و عدالت خواهی
نوع نگاهی که علی(ع) به قدرت و مظاهر آن داشت, سبب شد هیچ گونه ملاحظه ای در اجرای حق و گرفتن حق مظلوم از ظالم نداشته باشد, بدین منظور, به محض به دست گرفتن قدرت آشکارا اعلام کرد که تمام امتیازات باطل و اموالی که به ناحق در دوره عثمان به افراد داده شده است را باز پس می گیرد, و عدالت را بر قرار می سازد; و البته با علم به این که اتخاذ چنین سیاستی او را با مشکلاتی مواجه می کند, دست به این اقدام زد.
سیاست علی(ع) صریح بود و نمی خواست کاری را که می خواهد بکند در دلش مخفی نگه دارد و بگوید فعلا حرف صریحی نزنم تا این مردم که امروز آمدند با ما بیعت کنند و خیال کنند که این نظم موجود همان طوری که هست حفظ می شود, ولی بعد که بر کار سوار شدیم برنامه هایی را که می خواهیم, اجرا کنیم.((۲۹))
علی(ع) سعی در اجرای حدود الهی و برقراری عدالت و مساوات داشت; بدین منظور, در همان آغاز خلافت خود فرمود:
بدانید, اگر درخواست شما را پذیرفتم با شما چنان کنم که خود می دانم و به گفته گوینده و ملامت سرزنش کننده ای گوش نمی دهم.()
(۳۰) علی(ع) در زمینه ستاندن حق مظلوم از ظالم فرمود:الذلیل عندی عزیز حتی آخذ الحق له, والقوی عندی ضعیف حتی آخذ الحق منه.((۳۱))
عدالت خواهی و ستم ستیزی, شاخصه مهم شخصیت علی(ع) است تا جایی که علی(ع) یکی از اهداف حکومت خود را احقاق حق مستضعفان و برقراری عدالت می داند و گر نه حکومت فی نفسه برایش ارزشی نداشته است و خود در پاسخ ابن عباس حکومت را بی ارزش تر از نعلین پینه بسته ای دانسته است((مگر آن که حقی را بر پا سازم یا باطلی را بر اندازم)).((۳۲))
علی(ع) عدالت را رساندن هر فردی به حقش و در هم شکستن تمام موانع در ارتقای افراد و قرار گرفتن هر چیزی در جای خودش و اعطای هر حقی به مستحقش می داند و درباره فلسفه عدالت می فرماید:
خداوند متعال برای رهبران عدالت مقرر داشته که خود را با مستمندان یکسان قرار دهند تا فقرا ناراحت نشوند.((۳۳))
حضرت در اهمیت عدالت می فرماید:((ملاک السیاسه العدل))((۳۴)) و ((خیرالسیاسات العدل))((۳۵)) و ((العدل إفضل السیاستین)).()
علی(ع) در آغاز (۳۶)حکومت درباره اجرای عدالت فرمود:
به خدا اگر ببینم که به مهر زنان یا بهای کنیزکان رفته باشد, آن را باز می گردانم که در عدالت گشایشی است و آن که عدالت را برنتابد ستم را سخت تر یابد. ((۳۷))
حضرت در جای دیگر می فرماید:
به خدا اگر هفت اقلیم را با آن چه زیر آسمان ها است به من بدهند, تا خدا را نافرمانی کنم و پوست جوی را از مورچه ای ناروا بربایم چنین نخواهم کرد.((۳۸)) ۱۰.علی (ع) و تإکید بر اجرای سیاست تسویه درباره بیت المال
علی(ع) با روش هایی که بعد از پیامبر در تقسیم بیت المال شکل گرفت به مخالفت برخاست و در این امر بر مساوات و برابری بدون هیچ گونه تبعیض و امتیازی تإکید کرد و در یک اقدام عملی در آغاز خلافت خود به عبیدالله بن رافع, خزانه دارش, دستور داد به همه سه درهم بدهد که این عمل با اعتراض عده ای از اشراف و بزرگان مواجه شد و حتی عده ای چون طلحه و زبیر و… از قبول سهم خود به نشانه اعتراض خودداری کردند و مدتی بعد زنان عرب هم از این که در عطا با زنان عجم مساوی شدند, اعتراض کردند; اما علی(ع) کسی نبود که برای جلب رضایت عده ای از اصولش بگذرد و بدین سبب حتی در اواخر خلافت خود به درخواست مالک اشتر مبنی بر بخشش به سران قبایل و شیوخ به منظور استفاده از نفوذشان در بسیج مردم, پاسخ منفی داد.
علی(ع) با این که می دانست تقسیم عادلانه بیت المال هر چند حق است, اما هماهنگ با مصلحت نیست و باید سردمداران را مقدم شمرد و ثروتمندان صاحب زور را سهم بیش تر دهد و از سهم مستضعفان بکاهد, اما هرگز این کار را نکرد و دقیقا طرفدار اجرای حق و عدالت بود; هر چند برای گروهی ناخوشایند باشد تا جایی که از حمایتش دست بردارند و به مخالفتش برخیزند.((۳۹)) رفتارهای علی(ع) در عصر پیامبر هم به تبعیت از سنت رسول موید تقسیم برابر دارایی ها است. علی بعد از سریه یمن در زمان پیامبر, چون به خدمت حضرت رسید و سپس به سوی سپاه بازگشت و دید ابو رافع در قبال درخواست سپاهیان لباس های نو به آنان بخشیده است, از این کار او به شدت ناراحت شد و دستور داد آن جامه ها را از تن به در کندند.((۴۰)) حضرت به خویشان خود در این زمینه امتیازی نداد. ابو رافع, خزانه دار علی(ع) بر بیت المال می گوید:
روزی علی به خانه رفت, دخترش زیور گرفته بود و مرواریدی از بیت المال را بر او دید که از پیش می شناخته بود, گفت: این را از کجا آورده ای؟ به خدا باید دست او را ببرم. ابو رافع گوید: چون اصرار وی بدیدم, گفتم:ای امیرمومنان, به خدا من این را زیور برادر زاده ام کرده ام, اگر من نداده بودمش چگونه بدان دست می یافت. پس او خاموش شد.((۴۱))
بر اساس روایت های مختلف, علی(ع) به درخواست عقیل بن ابی طالب مبنی بر بخشش بیش از سهمش از بیت المال توجهی نکرد و آن را برابر با خیانت کردن به نمازگزاران روز جمعه (روایت ثقفی کوفی) یا سوختن در آتش (روایت نهج البلاغه) یا سرقت (روایت سیوطی) دانسته است. علی(ع) املاکی که عثمان به خویشان خود داد را باز پس گرفت((۴۲)) و بیت المال را طوری تقسیم می کرد که در محل آن چیزی دیده نمی شد.((۴۳))
عبدالله بن عباس به امام حسن(ع) نوشت:
برخی مردم به این دلیل پدر تو را ترک کرده و به سوی معاویه رفتند که چون او در تقسیم بیت المال به صورت مساوی با همه رفتار می کرد و آن ها نمی توانستند این اقدام او را تحمل کنند.((۴۴))
علی آن قدر در حفظ بیت المال دقیق بود و در این راه بر عمال و نزدیکان و مإموران خراج سخت می گرفت که مورخان او را به بخل و خست وصف کردند و کاملا طبیعی بود کسانی که به انگیزه حصول به منافع مادی قیام کرده بودند در مقابل چنین نگرشی به پا خیزند.((۴۵)) ۱۱. علی (ع) و بی اعتنایی به توصیه مصلحت اندیشان
علی(ع) در اقدامی مهم به عزل والیان عثمان (جز اب
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 