پاورپوینت کامل دیدگاه معرفت شناختی و روش شناختی ابن خلدون درباره ی تاریخ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل دیدگاه معرفت شناختی و روش شناختی ابن خلدون درباره ی تاریخ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دیدگاه معرفت شناختی و روش شناختی ابن خلدون درباره ی تاریخ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل دیدگاه معرفت شناختی و روش شناختی ابن خلدون درباره ی تاریخ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
استادیار گروه تاریخ دانشگاه الزهرا(س(
عبدالرحمن بن خلدون به عنوان پدر فلسفه تاریخ شناخته شده است. برای بیش تر پژوهشگرانی که به بررسی اندیشه های ابن خلدون پرداخته اند، دیدگاه های او در عرصه فلسفه نظری تاریخ جاذبه بیش تری داشته است. بررسی دقیق مقدمه نشان می دهد که ابن خلدون افزون بر ارایه یک نظام نظری برای بررسی چگونگی تحول جوامع انسانی، دیدگاه هایی را مطرح می کند که در چارچوب فلسفه علم تاریخ یا فلسفه انتقادی تاریخ در خور بررسی است. این نوشتار بر آن است که نخستین بارقه های مباحثی چون تاریخ انتقادی، جامعه شناسی تاریخی و روان شناسی تاریخی در مقدمه قابل جستجو و شناسایی است.
– مقدمه
عبدالرحمن بن خلدون (۷۸۴ – ۷۳۲ق / ۱۳۸۲ – ۱۳۳۲م) تاریخ نگار، سیاست مدار، فیلسوف و ادیب مسلمان، در مقدمه ای که بر کتاب تاریخ خود العبر و در حقیقت بر تاریخ نگری و تاریخ نگاری نگاشت، اندیشه های بدیع، ژرف و بحث انگیزی را طرح افکند. از نخستین توجه دِبلو(d”Herblot) به ابن خلدون در سال ۱۱۰۹ قمری / ۱۶۹۷ میلادی تا این زمان، پژوهش های فراوانی درباره ی زندگی، آثار، اندیشه ها و زوایای ناشناخته و ناگشوده ی افکار این متفکر نواندیشِ جهان اسلام صورت پذیرفته است.(۱) در خلال این پژوهش ها، ابن خلدون به عنوان یک مورّخ، فیلسوفِ تاریخ و جامعه شناس و مبدع رشته های مختلفی از دانش های امروزین شناخته شده است. با وجود گستردگی این پژوهش ها و با آن که ابن خلدون شناسی در آغازِ راه خود نیست، نمی توان آن را کامل و سامان یافته دانست. با مطالعه ی مقدمه، می توان اندیشه هایی را باز شناخت که کم تر بدان توجه شده است. یکی از این زمینه ها، چگونگی و ابعاد پیوند فکری ابن خلدون با دانش تاریخ است. بیش تر آثاری که دیدگاه های ابن خلدون درباره ی تاریخ را مورد بحث قرار داده، تنها به ابعاد فلسفی این دیدگاه ها پرداخته و به فلسفه ی تاریخ محدود بوده است.(۲) گذشته از اثر تلبی(M.Talbi) درباره ی «ابن خلدون و معنی تاریخ»(۳) کم تر می توان اثر مستقلی را یافت که پیوند فکری ابن خلدون و تاریخ را از نظرگاه فلسفه ی تاریخ مورد بحث قرار نداده باشد؛ حال آن که این موضوع تنها یکی از ابعاد اندیشه های او درباره ی تاریخ است.
اندیشه های ابن خلدون درباره ی تاریخ (به عنوان یک علم) را می توان در دو نگرش اصلی جا داد: جایی که ابن خلدون از دیدگاه یک معرفت شناس یا فیلسوف علم (Epistemologist) به تاریخ می نگرد و دیگر جایی که او از منظر یک روش شناس (Methodologist) درباره ی تاریخ سخن می راند. در هر یک از این دو، اندیشه های ویژه ای درباره ی علم تاریخ طرح می شود که به طور جداگانه قابل بررسی است. نگرش ابن خلدون به تاریخ به عنوان یک فیلسوف تاریخ، به فلسفه ی نظری تاریخ محدود نمی شود و فلسفه ی انتقادی یا فلسفه ی علم تاریخ را نیز در بر می گیرد.(۴) در نوشتار حاضر از اندیشه ی ابن خلدون درباره ی فلسفه ی نظری تاریخ که مورد بررسی بسیار قرار گرفته است چشم می پوشیم و به بُعد معرفت شناسانه ی تفکر او درباره ی تاریخ توجّه می کنیم. نگاه بی سابقه و تازه ی او به تاریخ به عنوان دانشی مستقل، تعریف این دانش، بر شمردن ویژگی های آن و تفحّص در پیوند آن با دیگر دانش ها، در زمره ی مباحث معرفت شناسانه ی ابن خلدون در زمینه ی تاریخ است.
ابن خلدون در جایگاه یک روش شناس، با بینشی نبوغ آمیز، از روش تاریخ نگاری سنّتی انتقاد می کند و کاستی ها و نادرستی های آن را بر می شمرد. هنگامی که او در وادی شناخت انگیزه ی آن کاستی ها گام می زند، تحلیل هایی ارائه می کند که ناظر بر روان شناسی تاریخی، یعنی بُعد ناشناخته ی دیگری از اندیشه ی اوست. در نوشتار حاضر که بر اساس مطالعه ی مکرر مقدمه شکل گرفته است، کوشش می شود با تکیه بر مقدمه و توجه به آثار پژوهندگانِ عرصه ی ابن خلدون شناسی، جنبه های یاد شده ی اندیشه ی ابن خلدون مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد.
۲ – نگرش معرفت شناسانه ی ابن خلدون به تاریخ
۲ – ۱ – طرح تاریخ به عنوان یک علم
کسانی که از مباحثِ اصلی فلسفه ی علم تاریخ آگاه اند، به خوبی می دانند که مسأله ی علم بودن یا نبودنِ تاریخ از بنیادی ترین و متداول ترین بحث های این شاخه از فلسفه ی علم است. در فلسفه ی علم یا فلسفه ی انتقادی تاریخ سعی بر این است که روشن گردد آیا می توان تاریخ را علم دانست؟ موضوع، روش و فایده ی چنین علمی چیست و چه نسبت و پیوندی میان آن و علوم دیگر برقرار است؟
ابن خلدون که خود تاریخ درس می داد(۵) و کتابِ تاریخ مهمی از خود به یادگار نهاد،(۶) برای نخستین بار به این رشته از مطالعات انسانی، از دیدگاه علمی نظر کرد. گفته شده که ابن خلدون، تاریخ را به شیوه ای مطالعه کرد و مفهومی از آن ارائه داد که در کل با شیوه و مفهوم امروزی آن همسان است.(۷) هر چند چنان که محسن مهدی خاطر نشان می کند، ممکن است مقدمه، تاریخ فکر تاریخی را هم در بر داشته باشد،(۸) ولی به طور اصولی به خود فکر تاریخی اختصاص دارد. اگر توسیدید مبدع تاریخ بود، ابن خلدون آن را به صورت یک علم معرفی کرد(۹) و از این رهگذر، عنوانِ بنیان گذارِ برجسته ی علم تاریخ را به خود اختصاص داد.(۱۰)
پس از سده ی نوزدهم و بیستم میلادی، که در غرب علوم به شاخه های مختلف تقسیم شد، بسیاری از شاخه های نوین علم ظهور کرد و در عرصه ی علوم انسانی نیز تاریخ و جامعه شناسی، راه خود را از دیگر علوم جدا کردند و علاقه مندان به این دانش ها کوشیدند هویت آنها را به اثبات رسانند؛ از این رو، حتّی در میان خود مورّخان دو گرایش پدید آمد: نخست گرایش سنتی بود که کوشش برای ارتقای تاریخ به سطح یک علم را بی ثمر می دانست و دیگر دیدگاهی که درصدد بود تاریخ را بر مسند برتر و جایگاه استوارتری بنشاند و از آن به عنوان یک علم دفاع کند. به زعم پیروان مکتب پوزیتیویسم(positivism) (مثبت گرایی)، علوم طبیعی تنها منبع دانش است و بنابراین، تاریخ در زمره ی فعالیت های علمی محسوب نمی شود. از دیگر سو، برخی از فیلسوفانِ ایدآلیست(idealist) که خود تجربه ی تاریخ نویسی دارند، معتقدند که تاریخ هم ردیف علوم طبیعی قرار می گیرد، چرا که رشته ی مستقلی از دانش است و موضوع ویژه ای دارد و قابل تبدیل به هیچ دانش دیگر نیست. به نظر کالینگ وود، تجلّی تاریخ به صورت یک رشته ی مستقل، از ویژگی های زندگی فکری عصر حاضر است.(۱۱)
آنان که تاریخ را از جرگه ی علوم می رانند، این رشته را با علوم طبیعی مقایسه کرده و حکم می کنند که تاریخ از چنان ویژگی هایی برخوردار نیست. هواداران نظریه ی علم بودن تاریخ هم با مقایسه ای از همین دست، می کوشند آن ویژگی ها را برای تاریخ نیز اثبات کنند. نخستین گروه، سر و کار داشتن تاریخ با رویدادهای جزئی و منفرد را با اصل تعمیم در علوم طبیعی مباین می دانند. آنان بر این مهم پای می فشرند که ویژگی تکرار ناپذیری که سرشت وقایع تاریخی است، مانع تجربه پذیر بودن آن و رسیدن به قوانین کلّی است. مباحث درازدامنه و پیچیده ی دیگری نیز مطرح می شود که بررسی آن در حوصله ی این نوشتار نیست.(۱۲)
شایان نگرش است که مایه هایی از چنین بحث ها و پاسخ برخی از پرسش های اساسی این گفت وگوها در مقدمه دیده می شود و تفکر تاریخی امروزین، از بُعد معرفت شناسانه به تفکر تاریخی ابن خلدون بسیار نزدیک است. این که ابن خلدون دو گونه تاریخ را از یکدیگر جدا می کند و یکی را بر دیگری برتری می دهد، شاید ناظر بر همین دو دیدگاه باشد:
تاریخ از فنون متداول در میان همه ی ملت ها و نژادهاست. برای آن سفرها و جهان گردی ها می کنند. هم مردم عامی و بی نام و نشان به معرفت آن اشتیاق دارند و هم پادشاهان و بزرگان به شناختن آن شیفتگی نشان می دهند؛ و در فهمیدن آن دانایان و نادانان یکسان اند؛ چه در ظاهر اخباری بیش نیست درباره ی روزگارها و دولت های پیشین و سرگذشت قرون نخستین که گفتارها را به آنها می آرایند و بدانها مثل می زنند و انجمن های پرجمعیت را به نقل آنها آرایش می دهند….
و امّا در باطن، اندیشه و تحقیق درباره ی حوادث و مبادی آنها و جست وجوی دقیق برای یافتن علل آنهاست و علمی است درباره ی کیفیات وقایع و موجبات و علل حقیقی آنها…. (۱۳)
تفاوتی که ابن خلدون میان معنای ظاهری و باطنی تاریخ قایل می شود، همان تفاوتِ برداشت عوامانه درباره ی تاریخ و برداشت علمی است. طه حسین معتقد است که منظور ابن خلدون در این متن، علم به معنای عام آن، یعنی معرفت و آگاهی است؛(۱۴) در صورتی که سخنان بعدی ابن خلدون درباره ی ویژگی های تاریخ و روش های این علم به خوبی نشان می دهد که مراد او به هیچ رو معنای عام معرفت نبوده و علم به معنای خاص آن را مد نظر دارد.
اما تفاوت های تاریخ ظاهری و باطنی در چیست و این تفاوت ها چگونه می تواند اجزا و عناصر سازمان دهنده و قابل دفاعِ علم تاریخ باشد؟
هر چند این تفاوت ها را در مباحث بعد به تفصیل بررسی خواهیم کرد، در این جا مختصراً بدان اشاره می کنیم. نخستین اصلی که از تفاوت های این دو گونه تاریخ سرچشمه می گیرد، به تعریف ابن خلدون از تاریخ بر می گردد:
باید دانست که حقیقت تاریخ، خبر دادن از اجتماع انسانی، یعنی اجتماعِ جهان و کیفیاتی است که بر طبیعت این اجتماع عارض می شود؛ چون توحّش و هم زیستی و عصبیت ها و انواع جهان گشایی های بشر و چیرگی گروهی بر گروه دیگر و آن چه از این عصبیت ها و چیرگی ها ایجاد می شود، (مانند: تشکیل سلطنت و دولت و مراتب و درجات آن) و آن چه بشر در پرتو کوشش و کار خویش به دست می آورد، (چون پیشه ها، معاش، دانش ها و هنرها) و دیگر عادات و احوالی که در نتیجه ی این اجتماع روی می دهد.(۱۵)
هر چند ناصف نصار می گوید که ابن خلدون تعریف واحد و روشنی از تاریخ نمی دهد؛(۱۶) ولی گمان می رود این تعریف در شمار روشن ترین تعاریفی است که تا زمان ابن خلدون درباره ی تاریخ ارائه شده است. ویژگی اصلی این تعریف بهره مندی آن از عناصری است که تا مدّت ها، حتی برجسته ترین مورّخان بدان نیندیشیدند. چنین تعریفی، تاریخ را تنها، تاریخ سیاسی، یعنی تاریخِ حکومت ها و جنگ ها نمی داند. هر چند ابن خلدون در زندگی سیاسی شاهد حکومت های زودگذر و ستیزهای دودمانی فراوان بود، به هیچ رو غبار این آشفتگی های سیاسی، بر دامن اندیشه ی وی ننشست و افق اندیشه ی او را محدود نکرد. او واحدِ مطالعه ی تاریخ را جامعه می داند، نه دولت. تشکیل دولت ها و نزاع آنها با هم، تنها گوشه ای از این پرده و جزئی از صحنه ی بزرگ تر، یعنی اجتماع است. در این مجموعه نباید از «پیشه ها» و «دانش ها و هنرها» غافل بود. البته انسان در مرکز این توجّه قرار دارد و سرگذشت او کانون مطالعه ی علم تاریخ است.
روش تاریخی نیز از نکات مهمّی است که ابن خلدون بر آن تأکید دارد. از آن جا که در بخش دیگر این نوشتار مستقلاً درباره ی روش تاریخی بحث می شود، تنها به این نکته بسنده می کنیم که از نظر ابن خلدون روش تاریخی بر دو اصل انتقاد و تعلیل استوار است. هیچ تاریخی را نمی توان به راستی علم نامید، مگر آن که از دیدگاه انتقادی و علّی برخوردار باشد. ۲ – ۲ – فایده ی تاریخ
برای شناخت جایگاه یک علم، باید میزان سودمندی آن مورد توجّه قرار گیرد. ابن خلدون چه فایده ای برای تاریخ قایل است؟ نخست باید بگوییم که او تاریخ را دانشی بزرگ قلمداد کرده و به کسانی که از اسرار و فنون آن غفلت ورزیده اند انتقاد می کند:
… و متقدّمان، دانش تاریخ را بزرگ و با اهمیت تلقّی نکرده اند، مگر به عللی یاد کرده. به حدی که طبری و بخاری و پیش از آن دو، ابن اسحاق و نظایر آنها، از دانشمندان ملّت اسلام، آن را به خود نسبت داده و در شمار مورخان در آمده اند؛ ولی از بسیاری از این اسرار که در فن تاریخ هست غفلت ورزیده اند و حتّی کار به جایی کشیده که منتسبان به فنّ تاریخ در زمره ی نادانان شمرده می شوند؛ و عوام و آنان که در علوم راسخ نیستند، مطالعه و روایت از آن و خوض در آن و ریزه خواری از آن را بی اهمیت تلقی می کنند.(۱۷)
انتظار ابن خلدون از چنین دانش با اهمیتی چه بود؟ او می کوشید جامعه ی خود را به سوی هدفی که فلسفه ی سیاسی تعیین کرده بود ره نمون شود. دلیل کام یاب نبودن او در جریان های سیاسی این بود که از اوضاع و احوال ویژه ای که می بایست در قبال آن عمل کند آگاهی کافی نداشت. هیچ علمی نمی توانست او را به این آگاهی برساند. فقط تاریخ می تواند به مردِ عمل بیاموزد که دیگران در شرایط مشابه چگونه عمل کردند؛ چه راه هایی را برگزیدند و تا چه اندازه کام یاب شدند. تنها تاریخ می تواند علل ویژه ی رویدادهای خاصّی را بیان کند و نشان دهد که آیا راه هایی را برگزیدند و تا چه اندازه کام یاب شدند. تنها تاریخ می تواند علل ویژه ی رویدادهای خاصّی را بیان کند و نشان دهد که آیا راه های انتخاب شده و تصمیم های گرفته شده خوب بوده است یا نه. ابن خلدون به تاریخ روی آورد تا به علل، حدود و جهت انحطاط موطن خود در دوره ی حیاتش پی ببرد و بالاخره از آن یاری جوید، تا خردمندانه تر عمل کند. فقط تاریخ می توانست به مرد عمل یاری کندتا تشخیص دهد که چه راه های متفاوتی بر روی او باز است و تا چه حدود می تواند به تحقق آرمان های خود امیدوار باشد. هیچ یک از این کارها از علم عمران ساخته نبود؛ زیرا تاریخ است که با عمل سیاسی پیوندی بسیار نزدیک دارد.(۱۸)
سروش در اشاره به همین ثمره ی عملی علم تاریخ می گوید:
… علم تاریخ، انسان شناسی عملی و واقعی را می آموزد. انسانِ فلسفه، دیگر است و انسانی که در تاریخ شناخته می شود دیگر؛ و بسیار آموزنده است که آدمی انسان شناسی خود را از تاریخ برگیرد. دانستن تاریخ، تحمّل می آورد، تساهل می آورد، توفیق سیاسی می آورد، قدرت نوآوری به شخص می دهد، سعه ی صدر می دهد، جهان را فراخ تر می کند و….(۱۹)
از سوی دیگر، ابن خلدون به تاریخ روی نیاورد تا معیارها و هدف های خود را بیابد و بداند چگونه فکر تدریجاً به فعل در می آید و یا مسیر آینده ی تاریخ را پیش بینی کند و تکلیف آینده ی خود را بداند تا بتواند به جریان پیشاپیش تعیین شده ی تاریخ بپیوندد. در نظر او هیچ علمی نمی توانست مسیر آینده ی رویدادها و کردار آینده ی انسان را تعیین کند. مرد خردمند موظّف است تشخیص دهد در شرایط ویژه، بهترین کردار کدام است. تاریخ می تواند به خردمند یاری کند تا راه بهتری را برگزیند، اما نمی تواند راه را برای او انتخاب کند.(۲۰)
۲ – ۳ – جایگاه تاریخ در میان علوم
تاریخ از نظر معرفت شناسی در کدام دسته از علوم جا دارد؟ در یک تقسیم سنّتی، علوم به دو دسته ی عقلی و نقلی تقسیم می شود و تاریخ معمولاً در زمره ی علوم نقلی قرار می گیرد. این طرز فکر درباره ی تاریخ، با سنت تاریخ نگاری اسلامی آغاز شد که به خاطر اهمیت و تقدّس اخبار و احادیث پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و دیگر بزرگانِ دین، نقلِ بی کم و کاستِ آن اخبار در کتب مورّخان مورد اهتمام قرار گرفت. شاید برجسته ترین نماینده ی مکتب تاریخ نگاری سنّتی نقلی در اسلام، محمدبن جریر طبری (حدود ۳۱۱ – ۲۲۵ق / ۹۲۳ – ۸۳۹م) باشد که در تاریخ خود،تقریباً همه ی اخبار را بدون هیچ گونه نقد و تفکیک و تحلیل، در پی هم آورد و تلاش کرد مجموعه ای از اخبار متفاوت را در کنار هم گزارش کند. به عقیده ی روزنتال،(F.Rosental) طبری نخستین کسی بود که صورت وقایع نگاشتی را برای نوشته ی تاریخی مورد استفاده قرار داد و آن را به تکامل رساند.(۲۱)
ابوالحسن مسعودی (د. ۳۴۶ق / ۹۵۷م) به درستی چنین می نویسد که تاریخ نگاری نزد علمای مسلمان عبارت بود از نقل اطلاعات واقعی (خبر) و نه پژوهش نظری (بحث و نظر) و مؤلف خود را بیش تر یک گردآورنده (جامع) اخبار و اطلاعات می داند.(۲۲) این تاریخ نگاری در طول سده های پیاپی به شیوه ای تغییرناپذیر ادامه یافت. البته مورخان مبرّز و با اهمیتی چون مسعودی و ابن مسکویه (د. ۴۲۱ق / ۱۰۳۰م)، تاریخ نگاری و تاریخ را به شیوه ی دیگری نیز دیدند، ولی هرگز نتوانستند در جریان سنّتی و چیره ی تاریخ نویسی دگرگونی بنیادی پدید آورند.
برجسته ترین چهره در میان مورخانِ اندکی که با طرز تفکر سنتی تاریخ نگاری ناسازگاری نشان دادند، ابن خلدون بود. به نظر ابن خلدون
…تاریخ علمی است درباره ی کیفیات وقایع و موجبات و علل حقیقی آنها و به همین سبب تاریخ از حکمت سرچشمه می گیرد و سزاست که از دانش های آن شمرده می شود.(۲۳)
با چنین برداشتی، تاریخ از شکل سنتی و نقلی خود فاصله ای شگرف خواهد گرفت.
ابن خلدون سرچشمه ی تاریخ را حکمت می داند و بدین سان آن را از دو ویژگی بهره مند می سازد:نخست خصیصه ی ذاتی حکمت؛ یعنی کلان نگری. این در تفکر تاریخی ابن خلدون نکته ای اساسی است. از نظر او کار مورّخ به همه ی مظاهر اجتماعی فعّالیت بشری مربوط می شود: مسائل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی. به نظر ابن خلدون واقعه ی تاریخی اساساً واقعه ای اجتماعی است؛ از همین رو، باید در چارچوبی با ابعاد وسیع و متعدد تبیین شود و توالی زمانی با تحوّل عمومی جامعه پیوند یابد. رویدادهای تاریخی به صورت افقی و عمودی با هم پیوند دارد و تبیین یک رویداد به معنای قرار دادن آن در مجموعه ای از «شهادت ها و دلالت های بی شمار و همواره متغیر» است. بدین ترتیب ویژگی دوگانه ی رویدادِ تاریخی عبارت است از: انفراد زمانی و بُعد اجتماعی.(۲۴)
بدین سان، اگر چه مورخ با رویدادهای منفرد و جزئی سر و کار دارد، می تواند در نگرشی کلان به سیر رویدادها، به یک واحد مطالعه ی کلی، یعنی جامعه، نظر داشته باشد و در درون آن کلّ واحد، رویدادهای منفرد را سازمان دهد. ابن خلدون با پیوند زدن تاریخ و اجتماع، زمینه ی عملی آن کلان نگری را که امروزه از ویژگی های علوم اجتماعی است فراهم می کند.
دیگر ثمره تلقّی ابن خلدون از تاریخ برخوردار ساختن این دانش از جنبه ی تعقّلی و خردورزانه است. حکمت در ذات خود با عقلانیت پیوند دارد و علمی که از آن سرچشمه بگیرد نیز باید واجد این ویژگی باشد. این که او را موجد فلسفه ی تاریخ می دانند، ناظر بر همین معناست که ابن خلدون برای نخستین بار کوشید تاریخ را از نگرشی فلسفی بارور کند و رویدادهای جزئی را در قالبی کلان و فلسفی ببیند. ابن خلدون با طرح روش انتقادی در پذیرش اخبار تاریخی، همان جنبه ی تعقّلی نگرش فلسفی را پیش می کشد و بدین سان میان دو مفهوم نقلی و عقلی تاریخ پُلی می زند و تاریخ را در مرز میان این دو روش قرار می دهد. تاریخ تا جایی که به جمع آوری آگاهی ها و گزارش اخبار و اطلاعات می پردازد، کارکردی کاملاً نقلی دارد، ولی این تنها آغاز راه تاریخ نویسی است و خطا خواهد بود اگر گمان کنیم که تنها اخبار و آگاهی ها و گزارش ها علم تاریخ را تشکیل می دهد. با گذر از این مرحله و گام نهادن به وادی تعقّل و خردورزی برای نقد و سنجش اخبار تاریخی، به شیوه ای همه جانبه، تاریخ به حوزه ی علوم نزدیک خواهد شد.
البته، فلسفه در جایگاهی قرار داشت که می توانست مشکلات بزرگ تاریخ را حل کند، ولی تاریخ نگارانِ مسلمان، هرگز بدین منظور از آن استفاده ی مؤثری نکردند. مسأله ی جزئی بودنِ رویدادهای تاریخی و رابطه ی اعتبار آن با واقعیت، اسباب زحمت و بار خاطر تاریخ نگاران بود و آنان با وفاداری به تعریف خود از تاریخ، یعنی «علم گزارش واقعیات»، از این مقوله در کتاب های تاریخی خود چندان سخن نراندند.(۲۵) با دریغ بسیار، اندیشه های ابن خلدون در همه ی زمینه ها و از جمله در همین زمینه، رهروان شایسته و تأثیرگذاری نیافت و به فراموشی سپرده شد، تا آن که در کلام متفکران غربی با آرایه های دیگر چهره نمود و بسی طول کشید تا غربیان به اقرار آمدند که سرچشمه ی آن افکار بدیع، مقدمه ی ابن خلدون است. ۲ – ۴ – تاریخ و دانش های دیگر
معرفت شناسی، تاریخ را در زمره ی علوم مصرفی قلمداد می کند و آن را به علوم دیگر نیازمند می داند. ابن خلدون هم مورّخ را برای نقد اخبار تاریخی و داوری صحیح درباره ی آنها به علوم دیگری نیازمند می داند. در زیر به این علوم یاریگر و نظر ابن خلدون درباره ی آنها اشاره خواهیم کرد. ۲ – ۴ – ۱ – جغرافیا
تاریخ نگاری اسلامی ناگزیر با جغرافیا پیوند یافت. فتوحات مسلمانان و گسترش افق جغرافیایی، توجّه مورّخان را به جغرافیا جلب کرد؛ برای نمونه، در آثار اولیه ای چون فتوح البلدان بلاذری، می توان توضیحاتی را با سرشت جغرافیایی یافت. داده های جغرافیایی انگیزه ی مؤثری برای تحوّل و تطوّر علم جغرافیا در نزد مسلمانان شد و تا حد زیادی آن را موجّه ساخت، ولی تأثیر قابل ملاحظه ای بر تاریخ نگاری نگذاشت. آثار فتوح، همچون بلاذری، فرصت هایی را برای گام نهادن به عرصه ی مسائلِ جغرافیایی فراهم کرد.
نفوذ مؤثر دیگر جغرافیا در قلمرو تاریخ نگاری از طریق تاریخ های محلی صورت گرفت. این تاریخ ها، طبیعتاً، به جغرافیای مکان مورد بحث، شرح پستی و بلندی های آن، عمارت ها، بناهای یادبود و آثار باستانی می پرداخت. با پدید آمدن افرادی چون ابن عدیم که بخشی از تاریخ حلب او به جغرافیای شمال سوریه اختصاص یافت؛ ابن شدّاد که بر حسب تقسیمات ناحیه ای به نوشتن تاریخ شمال سوریه و بین النهرین همّت گماشت و برخی دیگر از تاریخ نگاران مصری؛ تاریخ های محلّی، به منزله ی متون جغرافیایی، از اهمّیتِ زیادی برخوردار شد.(۲۶)
نخستین مؤلّفی که تاریخ و جغرافیا را به سبکی ممتاز و درخشان با هم درآمیخت مسعودی بود. در آن زمان، احمد ابن ابی یعقوب، معروف به یعقوبی (د. ۲۸۴ق / ۸۹۷م) هنوز کتاب های تاریخی و جغرافیایی خود را مجزّا نگه داشته بود. مسعودی پیش از آن که در تاریخ خود به توصیف و شرح رویدادهای تاریخی بپردازد، به وصف شکل زمین، شهرها، پدیده های جغرافیایی برجسته، اقیانوس ها، کوه ها، جزیره ها، دریاچه ها، بناها، تغییر شکل های زمین و مسائلی از این دست پرداخت.(۲۷) کار مسعودی نتوانست بر دنباله روان سنّتِ طبری تأثیر گذارد، هر چند در میان آنان کسانی بودند که آثار جغرافیایی (اخبارالبلدان) را دسته ای از منابع خاص می دانستند که باید مورد استفاده ی تاریخ نگار قرار گیرد.(۲۸)
باید گفت که ابن خلدون پیوند جغرافیا و تاریخ را به گونه ی دیگری می دید. او چون مسعودی، تنها به توصیف جغرافیای طبیعی جهان نپرداخت و فلسفه ی جغرافیا را در مقدمه مطرح کرد و آن را با تاریخ پیوند داد. طبیعت در کانون اندیشه ی ابن خلدون قرار داشت و در بررسی جوامع و بیان تفاوت آنها با هم، از محیط زیست این جوامع سخن راند.
ابن خلدون
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 