پاورپوینت کامل علل سقوط امپراتوری موحدان از دیدگاه مورخان معاصر اسپانیا۱ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل علل سقوط امپراتوری موحدان از دیدگاه مورخان معاصر اسپانیا۱ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل علل سقوط امپراتوری موحدان از دیدگاه مورخان معاصر اسپانیا۱ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل علل سقوط امپراتوری موحدان از دیدگاه مورخان معاصر اسپانیا۱ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
ترجمه: دکتر عبدالله همتی گلیان ۲
یکی از دلایلی که مورخان معاصرِ اسپانیایی، به تاریخ دوره ی موحدان علاقه ی کم تری نشان داده اند، عنایت بیش تر آنان به تاریخ های محلی است؛ تمایل به این تاریخ ها بعد از پیشرفت دموکراسی – ربع آخر سده ی ۲۰ – در این کشور رخ نموده است. این گرایش موجب شده تا آنان نه فقط نسبت به اشخاص و چهره های محلی دلبستگی نشان دهند، بلکه به جوامع محلی، خاصه مدجنان و یهودیان نیز علاقمند شوند. مقاله ی حاضر این موضوع را در مفهوم وسیع تری مورد بررسی قرار می دهد، یعنی به موقعیت مطالعات اسلامی در اسپانیای معاصر می پردازد و این سؤال را مطرح می کند که آیا واقعاً مورخان اسپانیایی بر تفسیر تخیلی و جدلی، که در مورد گذشته ی اندلس داشته اند، فائق آمده اند؟
اسپانیای اسلامی یا اندلس، همواره جایگاه خاصی در افکار محققان و نیز اکثر مردم داشته است. اندلس تصویری از خلافتِ با شکوهِ امویان را که به مرکزیت قرطبه، در این سرزمین تأسیس کردند در اذهان منعکس می کند و یادآور کاخ ها، ثروت ها و جلال های از دست رفته ی سده ی ۱۰ میلادی اسپانیا است. این تصویر، توسط کتاب های تاریخی، آثار هنری، موسیقی و بقایای بر جای مانده از آن دوره جاودان شده است. در مورد عصر درخشان تاریخ اندلسِ اسلامی، نسبت به دوره ای که این سرزمین افتخارات کم تری داشته و رو به انحطاط نهاده، مطالعات بیش تری انجام شده و در واقع این دوره تحت الشعاع این عصر درخشان قرار گرفته است؛ هم چون دوره ی ملوک الطوایفی، که به دنبال فروپاشی خلافت قرطبه، در سده ی ۱۱ میلادی رخ نمود و یا عصر دو امپراتوری بربری مرابطان و موحدان، که در پی دوره ی ملوک الطوایفی اندلس را به سوی وحدت سوق داد و در مقایسه با عصر خلافت، مطالعه راجع به این دوره ها کم تر صورت گرفته است. باید گفت فقدان علاقه به بررسی دوره ی بعد از خلافت، تا اندازه ای ناشی از این واقعیت است که تاریخ اندلسِ اسلامی نیز مشابه خلافت شرقی، به سه دوره ی پیدایش، عظمت و انحطاط تقسیم شده است. در این میان، مورخان بیش تر به دوره ی عظمت آن عنایت کرده اند.
این مقاله بر آن است، تا توضیحاتی که مورخان اسپانیایی سده های ۱۹ و ۲۰، در مورد علل سقوط امپراتوری موحدان (سده ی ۱۳ م) ارائه داده اند را مورد بررسی و تحلیل قرار دهد. در نیمه ی سده ی ۱۳ میلادی، هنگامی که موحدان نظارت خویش را بر اندلس از دست دادند، موازنه ی قدرت در شبه جزیره ی ایبریا به طور قطعی به نفع پادشاهانِ مسیحی رقم خورد و به استثنای پادشاهی غرناطه، سایر نواحی شبه جزیره به دست مسیحیان افتاد. این وقایع تاریخی، نشان دهنده ی این بود که مسیحیان در جریان باز پس گیری (reconquest) اراضی اسلامی، به سودی پایدار و سرشار دست یافته بودند و به همین دلیل، این حوادث، بخش اعظم تحقیقات را تا کنون به سوی خویش جلب کرده است. مورخان اسپانیایی طی دو سده ی گذشته، توضیحات مختلفی در مورد علل سقوط موحدان، ارائه داده اند و این توضیحات متأثر از تحولات فکری و تاریخی، که در اسپانیا طی آن دو سده رخ داده بود، می باشد.
مورخان اسپانیایی سده های ۱۹ و ۲۰، دو گونه تفسیر راجع به علل سقوط موحدان عرضه داشته اند. تفسیر نخست توسط آن دسته از مورخان اسپانیایی مطرح شده که در سده ی ۱۹ و نیمه ی اول سده ی ۲۰ می زیسته اند. این گروه، علت سقوط دولت موحدان را منحصر به برتری مسیحیانِ اسپانیا بر مسلمانان این سرزمین می دانند. به طور کلی در آغاز دهه ی ۱۹۵۰ میلادی، مورخان اسپانیایی در این مورد، نظرات متعادل تری ارائه و در توضیحات خویش کم تر از مسیحیان جانب داری کرده؛ هم چنین عواملِ خارج از اندلس را مورد توجه قرار داده اند. در ربع آخر سده ی ۲۰، از میان تحولات سیاسی، اجتماعی و فکری، تفسیر دیگری درباره ی علل سقوط موحدان بیان شده که بعد از دیکتاتوری فرانکو، بر اسپانیا تأثیر گذاشته است. در حالی که مورخان اسپانیایی در ۳۰ سال اخیر، تمایل داشته اند تا به خاطر کمک های فرهنگی و اقتصادی موحدان به اسپانیا، از آنان ستایش کنند؛ اما همین مورخان به بررسی این نهضتِ بربری، علاقه ی کم تری نشان داده اند.
برای فهمیدن نقشی که موحدان در تاریخ اندلس داشته اند باید به طور مختصر به این دولتِ بربری و گرفتاری های آن در اندلس پرداخته شود. نهضت موحدان بر اساس اصلاحات مذهبی شکل گرفته بود. رهبر این جنبش، ابوعبداللَّه محمد بن تومرت، از قبیله ی بزرگ مصموده بود که برای مدتی از سال ۱۱۰۶ تا ۱۱۱۷ میلادی به شرقِ اسلامی سفر کرد. نظر به این که ابن تومرت در تعلیمات خویش، بر یگانگی خداوند تأکید می نمود، حرکت او جنبش موحدان نامیده شد. وی پس از بازگشت از شرق، مصمم شد تا برنامه ی اصلاحاتِ مذهبی خویش را عملی سازد؛ به همین منظور در صدد برآمد تا اعمال بربرها را از زواید غیر اسلامی تطهیر و پاک سازی نماید. به دنبال این حرکت، دیری نپایید که ابن تومرت با مرابطان به کشمکش پرداخت؛ او هم چنین با فقهای مذهب مالکی که به رژیم مرابطان مشروعیت بخشیده بودند، نیز درگیر شد. این در حالی بود که مرابطان در صدد تعقیب و دستگیری ابن تومرت بودند. ابن تومرت روانه ی مناطق کوهستانی شد و در جایی که تحت محافظت ابوحفص عمر، رییس قبیله ی بربری بود، پناهنده شد. ابن تومرت در سال ۱۱۲۲ میلادی، خود را مهدی خواند. او در سال ۱۱۲۴ میلادی به سوی دهکده ی تینملل،(Tinmallal) واقع در کوه های اطلسِ علیا، حرکت کرد و در آن جا بود که جنبش موحدان به شکل قبیله ای، سازمان یافت و دارای ماهیت سیاسی شد. از آن پس، موحدان آشکارا با مرابطان به مقابله پرداختند.
پس از مرگ ابن تومرت، تهاجمات موحدان علیه مرابطان توسط جانشین وی، عبدالمؤمن، هدایت شد. عبدالمؤمن به حاکمیت مرابطان در شمال افریقا پایان بخشیده، اندلس را نیز فتح کرد. موحدان تا سال ۱۱۴۸ میلادی تنها موفق شدند که بر جنوب غربی اندلس، اِعمال قدرت نمایند؛ اما به واسطه ی مخالفت برخی از رهبران مسلمان، هم چون ابن مردنیش، نتوانستند کنترل مناطق شرقی اندلس را در دست گیرند. نخستین شرح و تفسیر در مورد علل سقوط موحدان
در سده ی ۱۹ میلادی، مطالعات اسلامی در اروپا رشد سریعی پیدا کرد. هنگامی که قدرت های اروپایی، صاحب فرمانروایی گسترده ای بودند و سلطه ی آنها بخش اعظمی از جمعیت مسلمانان را در بر می گرفت؛ در این زمان بود که محققان اروپایی، به مطالعات اسلامی علاقمند شدند. در اسپانیا نیز مانند سایر نقاط اروپا، در سده ی ۱۹ میلادی این مطالعات، توسعه یافت؛ اما این رشته در اسپانیا از ویژگی خاصّی برخوردار شد که با دیگر کشورهای اروپا متفاوت بود. اسپانیا دارای گذشته ای اسلامی، با تاریخی طولانی بود که در آن برخوردهای نظامی فراوانی بین مسلمانان و مسیحیان رخ داده بود و این برخوردها هم چنان ادامه داشت؛ تا این که در اوایل سده ی ۱۷ میلادی با اخراج مسلمانان، پایان یافت.
یکی از مورخانِ اسپانیایی اوایل سده ی ۱۹، که به مطالعات اندلسی دلبستگی داشتند، خوزه آنتونیوکنده(Jose Antonio conde) متولد ۱۷۶۶ میلادی بود. او نخستین مورخی بود که تنها بر اساس منابع عربی، به مطالعه ی تاریخ اسپانیا پرداخت و گزارشی از مسلمانان این سرزمین تدوین کرد. وی در سال ۱۸۲۰ میلادی، دو جلدِ نخستِ اثر خویش را با عنوان تاریخ تسلط اعراب بر اسپانیا(Historia de la dominacion de los arabes en Espana) منتشر کرد. پس از مرگ وی، جلد سوم آن نیز در سال ۱۸۲۱ انتشار یافت. این اثر به زودی بر اذهان تأثیر نهاد و موجب بیداری اندیشه ها شد. آکادمی سلطنتی تاریخ اسپانیا، اعلام کرد که کتاب کنده، سبب نوعی تحول و انقلاب در تاریخ و ادبیات اسپانیا خواهد شد. کنده در مقدمه ی این اثر توضیح داده که برای وی ضرورت داشته تا منابع اولیه ی عربی را بررسی کند، زیرا وقایع نامه های مسیحی علاوه بر این که حوادث را به اختصار نقل کرده اند، هم چنین باید آنها را به عنوان گزارش های مشکوک دشمنان، که در فضایی خصمانه و کینه توزانه نوشته شده اند، مورد ملاحظه قرار داد. همه ی تاریخ های قبل از این دوره، منحصراً بر اساس وقایع نامه های مسیحی، به رشته ی تحریر درآمده بودند. کنده معتقد بود که آنها برای دوره ی حکومت اعراب در اسپانیا، ارزش ناچیزی قائل شده اند.
کنده مجموعه ای از نسخه های عربی را ترجمه و آنها را ضمیمه ی اثر خویش نمود تا بدین وسیله آن چه را که وی به عنوان وارونگی، در تاریخ اسپانیا تصور می کرد، تصحیح نماید. از آن جا که تاریخ، به بشریت زندگی می آموزد، کنده معتقد بود باید نادرستی از آن زدوده شود و در نتیجه، وظیفه ی مورخ بررسی منصفانه و بی طرفانه ی وقایعِ تاریخی است. اصرار کنده بر واقع نمایی تاریخ، یکی از ویژگی های ایده های معاصر اروپایی، در مورد تاریخ نگاری است. لئوپلدرانکه،(Leopold von Ranke) مورخِ برجسته ی آلمانی اوایل سده ی ۱۹، در مورد تاریخ، بیان می کند که تاریخ، خواهانِ دوستی خالصانه ی حقیقت است. به منظور تحقق این هدف، رانکه پیشنهاد می کند که مطالعه ی وقایع تاریخی، باید مبتنی بر سند انجام گیرد. هم باید این چنین بررسی ها به نحوِ دقیقی صورت گیرد و مشخص گردد که آیا می توان انگیزه های واقعی (حقیقت) را کشف کرد.
کنده اعتقاد داشت که راهِ رسیدن به حقیقتِ تاریخی آن است که بپذیریم باید، گذشته ی مسلمانان را از زبان خودِ آنان بررسی کنیم. این اعتقاد کنده با اندیشه ی رانکه – هر چه واقعه ای مستندتر و دقیق تر مورد مطالعه قرار گیرد، مفیدتر است و حقیقت بیش تر آشکار می گردد – شباهت دارد. کتاب کنده توسط محققان اروپایی، خصوصاً دوزی – محقق هلندی – به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. او ادعا می کرد که دانش و اطلاعات کنده از زبان عربی، ناچیز بوده و اطلاعات وی در حدّ آشنایی با حروف عربی بوده است.
در هر حال، کتاب کنده سلسله کارهای جدیدی را در زمینه ی تاریخ اسپانیا به راه انداخت. چنان که گذشت سده ی ۱۹ میلادی، سرآغاز گسترش مطالعات عربی در اسپانیا بود. در این رابطه فرانسیکو کودرا(Francisco codera) (1836 – 1917 م)، نخستین چهره ی برجسته، به شمار می رفت. او هنوز هم در اسپانیا به عنوان پدر مطالعات عربی شناخته می شود. آثار کودرا به خاطر استفاده از روش های علمی، دارای اعتبار است. وی تحقیقات بسیاری را انجام داد و اطلاعات فراوانی را گرد آورد. کودرا در حالی که در دانشگاه مادرید به تدریس اشتغال داشت، با کمک دانشجویانش چندین نسخه ی عربی را که اخیراً در ناحیه ی آراگون پیدا شده بود، استنساخ نمود و منتشر کرد.
کودرا معتقد بود برای محققان اسپانیایی، به ویژه آنهایی که در ناحیه ی آراگون متولد شده اند، روی آوردن به مطالعات عربی، ضروری است. او آشکارا اظهار داشت که از سده ی ۸ تا ۱۱ میلادی به لحاظ فکری و فرهنگی، مسلمانان بر پیروان مسیح، برتری داشته و زبان مکاتبه در میان دانشمندان، عربی بوده است. او خاطر نشان کرد که همه ی مردمِ قلمرو آراگون باید زبان عربی را فرا گیرند؛ زیرا دانستن آن، مربوط به تاریخ بیگانگان نیست بلکه به خود ما تعلق دارد و اسپانیایی ها نیز مانند ما، در اندلس متولد شده اند. کودرا و شاگردانش هم چون ریبرا،(Ribera) در جمع آوری و چاپ نسخه های عربی، که اغلب با هزینه ی شخصی خودشان انجام می گرفت، پیش قدم بودند.
کودرا از مشکلات تحقق ایده ی خود کاملاً آگاه بود. او در جلسه ی ورودیه ی شاگردش ژولین ریبرا تارّاکو،( TarragoJulian Riberay) به آکادمی سلطنتی تاریخ اسپانیا، یک سخنرانی ایراد کرد و در آن، از این که نظریات ریبرا، راجع به نفوذ فرهنگ مسلمانان در اسپانیا، حتی توسط روشنفکران به آسانی پذیرفته نمی شود، شکوه نمود. مطابق نظر کودرا، چنین ایده هایی مستقیم یا غیر مستقیم، در برابر اندیشه های ناصوابی قرار می گرفت که عمیقاً ریشه در گذشته داشت، راهنمای بسیاری از این اندیشه های نادرست، وجود این ایده بود که، هیچ چیزِ خوب و مطلوبی از مسلمانان صادر نمی شود.
هر چند آن گونه که کودرا انتظار داشت، اثرش نتوانست علاقه ی زیادی را در مورد مطالعات عربی ایجاد کند، ولی وی تعدادی از مورخان را تربیت کرد که ایده هایش را تداوم بخشیدند. دانشجویان وی به خاطر توانایی های علمی اش، او را می ستودند. شاید معروف ترین دانشجوی او، رامون منندزپیدال (Ramon Menendez Pidal) باشد، او خاطر نشان کرد که کودرا عادت داشت تا درباره ی مسأله ای، اطلاعات زیادی را بیان کند و بلافاصله خودش آنها را دفع نماید، وی بدین وسیله قصد داشت تا دیگران را متوجه مشکلاتِ حلّ قطعی آن مسأله کند.
علاوه بر آن که در اواخر سده ی ۱۹ میلادی، در اسپانیا مطالعات عربی (اسلامی) توسعه یافت، هم چنین این کشور شاهد رویدادهای مهم تاریخی، در این ایام بود؛ حوادثی که به شکل شورش ها و ناآرامی های سیاسی بروز کرد و مدت ها اسپانیا را دچار پریشانی و آشفتگی نمود. اسپانیا شاهد برکناری حکومت پادشاهی بود، ولی بار دیگر در ربع اخیر این سده این نظام برقرار گردید. در این زمان نظام سیاسی اسپانیا، به تناوب بین حکومت لیبرال ها و محافظه کارها تغییر می کرد. در چنین فضا و محیطی مورخان اسپانیایی، در تفسیری که راجع به گذشته ی اسلامی این کشور ارائه می دادند، با هم دیگر اختلاف نظر داشتند و این اختلافات ناشی از گرایش های سیاسی آنان بود. به طور کلی، مطابق آن چه که خوان فوستر،(Joan Fuster) مورخ والنسی سده ی ۲۰، اظهار داشته، تاریخ اسپانیا در سده ی ۱۹، بسیار محدود شده بود؛ زیرا اشرافیت و روحانیت سنتی، تاریخ را با تمایلات دنیوی ترکیب کرده و آن را در خدمت گرایش های خاصّی در آورده بودند. این آمیختگی تاریخ با تمایلات، قطعاً سخنان جدل آمیزی را پدید می آورد که اغلب آنها هم چون سراب بی اساس بودند.
باید توجه داشت که عوامل خارجی نیز در ناپایداری های اوضاع اسپانیا، مؤثر بوده است. در سال ۱۸۹۸ این کشور، مستعمرات خویش را در کوبا، پورتوریکو و فیلیپین از دست داد. اسپانیایی های معاصر، از این حوادث به عنوان بدبختی و مصیبتی بزرگ برای کشورشان یاد کرده اند. در واقع این رویدادها برای اسپانیا فاجعه ای مادی و معنوی به شمار می رفت، چون در مقایسه با سایر نواحی اروپا، بی کفایتی این کشور را نشان می داد. متفکران اسپانیایی درصدد برآمدند تا دلیل بی کفایتی کشورشان را کشف کنند و بدین منظور بررسی ماهیت و ویژگی جامعه ی اسپانیا را آغاز کردند. آنان برای انجام چنین کاری به مطالعه ی تاریخ این سرزمین روی آوردند، تا عواملی که موجب شده اسپانیا از سایر اروپا متمایز باشد را شناسایی کنند. این بررسی شامل گذشته ی اسلامی اسپانیا نیز می شد و به منظور شناسایی ویژگی اسپانیا، دوره ی اسلامی آن، موضوع قابل توجهی محسوب می شده است. در این میان، راجع به بررسی دوره ی اسلامی اسپانیا، متفکران این سرزمین، نسبت به اسلام دو رویکرد و دو شیوه ی نگرش را در پیش گرفتند؛ مثلاً، رامون منندزپیدال در اظهاراتش، به انعکاس نظرات کودرا پرداخته و مطرح کرده است که مسلمانان در تاریخ اسپانیا نقش مثبتی داشته اند و خود نیز برای مسلمانان چنین جایگاهی قائل بود، اما تأکید می کرد که همه ی آنان اسپانیایی هستند. به نظر پیدال، حتی مسلمانانی که دارای پدر عرب یا افریقایی بودند و مادرشان گالیسی (جیلیقی)، کاتولونی و یا باسکی بود، باز هم در شمار اسپانیایی ها قرار می گرفتند. در طرف دیگر این جدال، کلودیو سانچس آلبرنوز(Claudio Sanchez Albornoz) قرار داشت، وی بیان کرده که فتح اسپانیا توسط اعراب، حادثه ی غم انگیزی بود که حاصلی جز مصیبت و اندوه برای این کشور نداشت. این واقعه موجب عقب ماندگی اسپانیا از سایر نواحی اروپا شده بود. به عقیده ی سانچس آلبرنوز، مسلمانان به لحاظ فرهنگی، مردمی فرومایه و ناتوان بودند که درهای اسپانیا را بر روی پیشرفت و توسعه ای که در سایر نقاط اروپا رخ می داد، بسته بودند.
این جدل، در اواخر سده ی ۱۹، پایان یافت. هم چنین نفوذ اسلام در اسپانیا، این بحث را شامل می شد که آیا این کشور باید وارد مغرب (مراکش) و جزء آن شود؟ در سال ۱۹۰۱، ریبرا تاراگو، مطرح کرد که اسپانیا کشوری است که رهبرانش بدون برخورداری از موهبت الهی، در آن به حکم رانی می پردازند و باید از همه ی ادعاهای امپریالیستی خویش دست بردارند و در مرحله ی نخست توجه خود را به امور داخلی کشور معطوف نمایند. ریبرا به خصوص مدافع بیرون ماندن اسپانیا از مسائلِ مغرب (مراکش) بود، چون به نظر وی مردم آن کشور دارای ویژگی هایی از قبیل: یاغی گری و خشونت بودند. در واقع به نظر می رسد، تمایل ریبرا به مراکش، محدود بدان جا می شد که وی بتواند از منابع عربی سده های میانه، راجع به تاریخ اندلس استفاده کند؛ برای مثال، او در سال ۱۸۹۳ به عنوان مأمور سیاسی، برای خریدن نسخه های خطی عربی به مراکش سفر کرد.
در سال ۱۹۰۱ میلادی، مقارن دوره ای که اسپانیا در زمینه ی هویت ملی و رشد مطالعاتِ عربی (اسلامی) دچار بحران شده بود، آندرس پایلس ایبارسِ(Andres Piles Ibars) والنسی، کتاب اعراب والنسیا(Valencia arabe) را منتشر کرد. در واقع، اثر پایلس ایبارس به انعکاس مضمون جامعه ای می پرداخت که نویسنده در آن زندگی می کرد. پایلس در پیش گفتار این کتاب، خاطر نشان می کند که قصد دارد اطلاعات جدیدی را عرضه نماید، آگاهی هایی که عرب شناسانِ حرفه ای اسپانیا به گونه ای از آن دوری جسته بودند. او مطرح نموده که به خاطر توسعه ی مطالعات عربی، این اطلاعات برای او قابل دسترسی بوده است. پایلس هم، مانند کنده عقیده داشت که برای محقق اسپانیایی ضروری است تا از منابعِ عربی استفاده کند و آنها را با مآخذِ مسیحی مقایسه نماید.
پایلس همانند سایر متفکرانِ اسپانیایی، علاقه داشت تا ماهیت و ویژگی جامعه ی اسپانیایی را درک کند. او در پایان اثر خویش، این سؤال را مطرح می کند که آیا مسلمانان در دوره ی تسلط بر اسپانیا به پیشرفتِ این کشور کمک کرده اند؟ و در ادامه راجع به آن، پاسخی منفی ارائه می دهد. مطابق نظر پایلس، تعدادی از متفکران اسپانیایی به سبب نادانی، از فرهنگ اسلامی ستایش کرده اند؛ چون آنان قصد داشتند تا از قدرت کاتولیسم، که اساس تمدن عالی بود، بکاهند و برتری غیر قابل انکارِ آن را نادیده بگیرند.
پایلس برای سقوط موحدان، علل متعددی را مطرح می کند که همه ی آنها دارای ماهیتی میهن پرستانه و جانب دارانه بودند. او بدون پرداختن به وقایع تاریخی که در سایر بخش های امپراتوری موحدان رخ داده بود، پادشاهان مسیحی اسپانیا را در جنگ با مسلمانان، به عنوان جناح پیروز معرفی می کند. پایلس از علت سیاسی، به عنوان نخستین علت سقوط موحدان یاد کرده است. به عقیده ی وی یک سال پس از شکست موحدان از مسیحیان، در نبرد عِقاب (Las Navas de Tolosa) و به دنبال آن مرگ الناصر (حاکم موحدی)، موحدان دچار کشمکش های خاندانی شدند. در جنگ عِقاب که در سال ۱۲۱۲ میلادی، بین موحدان و مسیحیان رخ داد، قوای متحد مسیحی؛ متشکل از نیروهای لئون، قشتاله، ناوار و آراگون بر مسلمانان فائق آمدند، که پایلس آن را پیروزی درخشانِ مسیحیان معرفی می کند. به نظر وی در این زمان، مسیحیان از گرفتاری ها و مشکلات داخلی مسلمانان بهره بردند. هم چنین فردیناند سوم، پادشاه قشتاله (کاستیل)، به تحریک مادرش، بی باکانه تهاجمات خویش را بر ضد موحدان آغاز کرد.
علاوه بر این، پایلس برای سقوط موحدان، یک علت دینی نیز ذکر می کند و با نگرشی جانب دارانه به تفسیر آن می پردازد. هم چنین او اعتقاد داشت که موحدان در شمار متعصبانِ دینی بودند؛ تعصب از آن جا ناشی می شد که آنان در جنبش خویش، بر اصلاحات مذهبی تأکید می کردند و در صدد آن بودند تا در میان پیروانشان، دین واقعی را رواج دهند و تعالیم دینی را از بدعت ها پاک کنند و بدین منظور ابن تومرت، حرکت خویش را آغاز کرد. به دنبال آن، موحدان با اعمالی نظیر نوشیدن شراب و پرداختن به موسیقی، مخالفت ورزیدند. تعصب مذهبی موحدان هنگامی بیش تر آشکار می شود که پایلس اَعمالِ مذهبی آنان را با آن چه که نزد مسلمانان اندلس معمول بود، مورد مقایسه قرار داده و خاطر نشان می کند که مسلمانان اسپانیایی موافق مذهب موحدان نبودند. اینان که مولدان یا مسیحیانِ مسلمان شده، خوانده می شدند، در پی آن بودند تا دولت های مستقلی به وجود آورند و قوانین خاصّ خود را داشته باشند، تا با اسلامِ دو رگه ای که به آن اعتراف کرده بودند، هماهنگ باشد. باید توجه داشت قوانینی که پایلس از آنها سخن می گوید، مربوط به فقه مذهب مالکی بود، از این رو موحدان، مخالف این قوانین بودند. پایلس به جای این که در مورد نظام های گوناگونِ حقوقی، بحث کند و به تشریح آنها بپردازد ادعا می کند اسلامی که اندلسی ها به آن پای بند بودند، به خاطر زمینه های اسپانیایی و مسیحی آن، از ماهیتی انعطاف پذیر و عالی تر برخوردار بوده است.
پایلس در مورد سقوط موحدان، یک علت اقتصادی را نیز مطرح می کند. به گفته ی وی به محض این که المأمون (حاکم موحدی) از اندلس به سوی شمالِ افریقا حرکت کرد ابن هود مرسی، رهبر مسلمانان اندلس، بر ضد موحدان قیام نمود. به عقیده ی پایلس، ابن هود، یک عرب نیکوکار از نسل امرای سابق سرقسطه بود. او رهبری گروه ملی را که امیدوار بودند وی به مردمی که مورد آزار و اذیت و رفتارهای ناعادلانه قرار گرفته اند، آزادی و عدالت را بازگرداند برعهده داشت. ابن هود برخلاف حاکمان ستمگرِ موحدی، درصدد برآمد تا مالیات ها را بر اساس مقرراتِ منصفانه ای تنظیم کند.
یکی دیگر از محققان این گروه – طرف دار مسیحیان و اسپانیایی ها – آنخل گونزالث پالنسیا(Angel Gonzalez Palencia) بود، کسی که با راهنمایی های ریبراتاراگو، به تحقیق پرداخت. گونزالث پالنسیا، در سال ۱۹۲۵، کتابی با عنوان تاریخ مسلمانان اسپانیا(Historia de la Espana musulmana)منتشر کرد که در آن، به طور مختصر به حضور مسلمانان در اسپانیا پرداخته است. به عقیده ی وی، بعد از آن که موحدان نتوانستند در برابر جنبش بازپس گیری مسیحیان، مانعی جدی ایجاد کنند،
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 