پاورپوینت کامل هرمزان؛ کارنامه و حیات سیاسی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل هرمزان؛ کارنامه و حیات سیاسی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هرمزان؛ کارنامه و حیات سیاسی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل هرمزان؛ کارنامه و حیات سیاسی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
یکی از عوامل انتقال فرهنگ و تمدن ایرانی به جهان اسلامی در قرون نخستین اسلامی نخبگان ایرانی بودند که چشمپوشی از مطالعه آنها خطایی بزرگ در شناخت تاریخ ایران و اسلام خواهد بود. هرمزان سردار بزرگ یزدگرد سوم یکی از این افراد بود که در تحولات سیاسی، نظامی و فرهنگی شامگاه عهد ساسانی و اوایل دوره اسلامی نقش آفرین شد. در مقاله حاضر ضمن بررسی حیات سیاسی هرمزان کارنامه وی در انتقال عناصر فرهنگ ایرانی به تمدن اسلامی مورد بحث قرار می گیرد.
هرمزان از نخستین عاملان این انتقال
خاندان هرمزان ۲ که در مآخذ عربی و فارسی به همین نام و گاهی با تحریف به صورت فیرزان و در بعضی مآخذ به نام هرمیزان آمده به یکی از هفت خاندان ممتاز دوره ساسانی می رسد.۳ هرمزان در دوره ی ساسانی فرمانروای خوزستان و مهر جانقذق – در لرستان – بود که این مناصب در خاندان وی موروثی بود. وی در آثار موَرّخانی مانند طبری و بلعمی با لقب «شاه اهواز» معرفی شده است. در دوره ی ساسانی خوزستان شامل هفتاد شهر بوده که هرمزان بر همه ی آنها امارت داشت.۴
علی رغم انتساب هرمزان به خاندان های ممتاز، خویشاوندی او با خاندان ساسانی نیز یکی از دلایل کسب مقام های سیاسی و نظامی بوده است وی در جنگ های قادسیه و جلولا حضور داشت ۵ و هنگام عقب نشینی یزدگرد سوم به قم و کاشان با اجازه ی پادشاه به خوزستان و مهر جانقذق – مقر فرمانروایی خود – بازگشت و هسته ی مقاومت را در مقابل اعراب به دست گرفت.۶ هر چند این مقاومت فاقد رهبری و سازمان مرکزی بود، اما در قالب یک سازمان دهنده ی محلی این ایستادگی را اداره ۷ و تا قبل از محاصره ی شوشتر، روند پیشروی مسلمانان را کند کرد، ولی با فشار روزافزون نیروهای اسلام تاب مقاومت در خود ندید و تسلیم مسلمانان شد.
در خصوص میزان تأثیر شخصیت هرمزان در دربار ساسانی قبل از ورود مسلمانان و حضور وی در کشمکش های داخلی خاندان ساسانی اطلاعی در دست نیست اما با توجه به پیوند سببی او با خاندان ساسانی ۸ و همراهی با یزدگرد سوم در جلولا و بعد از آن صحنه ی مقاومت او در خوزستان را می توان نشانه ی وفاداری و اطاعت وی که تا مدتها بعد نیز ادامه داشت قلمداد نمود. او با توجه به خطر جانی در محضر خلیفه ی مسلمین نیز حاضر به اسلام آوردن نشد و به روایتی در زندان ۹ و یا بعد از آزادی مسلمان شد.۱۰ نقش نظامی هرمزان
هرمزان، فرمانروای خوزستان به دنبال نبرد جلولا به اهواز مرکز قلمرو حکومتی خود آمد و از آنجا به حدود میشان که در دست اعراب مقیم ناحیه ی بصره بود، یورش برد. ظاهراً یزدگرد او را به این تهاجمات تحریک می کرد. هرمزان مانع راه اعراب گردید و تاخت و تازهای او دفع نشد تا آنکه پادگان های بصره و کوفه با کمک یکدیگر او را از میشان بیرون راندند و چون ناگزیر به مصالحه شد، ناچار قسمتی از قلمرو خود را از دست داد. بعدها با قبیله ای عرب که در حوالی ولایت او سکونت داشتند، راه ستیز گرفت و بار دیگر با همسایگان عرب خود دشمنی را آغاز کرد، اما این بار نیز مجبور شد که تن به صلح دهد و ناچار شرایط ناگوار صلح را بپذیرد. هنگامی که به اصرار یزدگرد، سربازان فارس برای مقابله با اعراب با سپاه خوزستان متحد شدند، ستاره ی بخت هرمزان اندکی درخشیدن گرفت؛ خلیفه نعمان بن مقرن را در رأس سپاهی به دفع وی گسیل کرد. در اربق، جنگی درگرفت که سرانجام هرمزان علی رغم مقاومت نیروهایش، راه فرار در پیش گرفت و پس از مدتی راهی شوشتر شد. ابوموسی اشعری فرمانده ی بصره، مأمور محاصره ی شوشتر شد و به دستور خلیفه، گروهی از کوفیان نیز به او پیوستند، محاصره طولانی شد و عاقبت اعراب به یاری یکی از اهالی از راه زیرزمینی به شهر هدایت شدند. هرمزان پس از تصرف شهر توسط اعراب به قلعه ی خود پناه برد. افرادی که با هرمزان بودند از بیم اعراب، کسان خود را هلاک کرده و اموال را به رودخانه ریختند تا به دست اعراب نیفتد و سرانجام اعراب قلعه را گشودند. هرمزان به شرط آنکه وی را نکشند و به نزد خلیفه بفرستند، ناگزیر تن به تسلیم داد. او را به مدینه اعزام کردند در حالی که خوزستان به تدریج به دست اعراب افتاد و پس از شوشتر نوبت به شوش و جندی شاپور رسید.۱۱ هرمزان در مدینه
طبری وقایع ورود هرمزان به مدینه را ضمن حوادث سال هفده هجری آورده و می نویسد ابوسبرد، هرمزان را همراه عده ای که انس بن مالک و احنف بن قیس هم در میان آنان بود به مدینه اعزام کرد۱۲ و از جمله دیگر همراهان این هیأت،۱۳ یک عده زنان ایرانی را به مدینه بردند. برخی اسناد وانمود کرده اند که دختری به نام شهربانو یا دخترانی از یزدگرد سوم در میان آنها بودند، حال آنکه یزدگرد مدتها پیش از این وقایع خانواده ی خود را به خراسان برده بود.۱۴ به عقیده ی برخی، شهربانو دختر هرمزان بوده نه یزدگرد سوم.۱۵
مطلب مهم دیگر در ورود به مدینه نحوه ی لباس پوشیدن هرمزان بود که همراهان مسلمان او برای نشان دادن درجه ی اهمیت عمل خود در شکست دادن حاکم خوزستان و نیز تحقیر هرمزان، زیورآلات و تاج هرمزان را بر تنش کرده و به محضر عمر وارد شدند.۱۶ تماشای این نوع لباس و جواهرآلات برای اعراب می توانست تداعی کننده ی گفته های عمر در ابتدای حمله به ایران باشد که با استناد به حدیث پیامبرصلی الله علیه وآله در فتح گنج های خسرو، مسلمانان را به جنگ برضدّ ایرانیان تحریک کرده بود. در بدو ورود به مدینه به خانه ی عمر رفتند و او را نیافتند، ناچار راهی مسجد شدند۱۷ و در این هنگام مردم برای اولین بار شخصی را با این هیأت پرشکوه و جلال مشاهده کردند که تا مدتها در اذهانشان باقی ماند.۱۸ هرمزان در محضر عمر
عمر با مشاهده ی هرمزان با آن لباس های فاخر حاضر به ملاقات نشد و زمانی که او را به عنوان شاه خوزستان معرفی کردند، ملاقات را پذیرفت به شرطی که لباس های هرمزان را عوض کنند و به دستور عمر لباس های او را بر تن سراقه بن مالک بن جُعشُم، کردند و خلیفه خدا را سپاس گفت که زیور و لباس کسرایان را بر تن فقرای مسلمین کرده و نخوت و تکبّر ایرانیان به ذلّت و خواری تبدیل شده است.۱۹
سخنانی که میان آنها رد و بدل شد و مورخان حکایت کرده اند، نشان از آن دارد که هرمزان هنوز وضع موجود را نپذیرفته و ضمن سخنان خود ادعا دارد که پیروزی مسلمانان بر ایرانیان از روی لیاقت و مهارت آنان نبوده، بلکه خواست خدا بوده، همانگونه که قبلاً خدا با ایرانیان بوده و پیروزی های بزرگی نصیب ایرانیان کرده است. در این مورد نوشته اند که هرمزان پس از کسب اجازه در سخن گفتن، بر زبان آورد که «ما ایرانیان و شما اعراب تا وقتی که کار به دست خودمان بود، ما بر شما چیره بودیم و اکنون که خدا با شما است، ما در برابر شما تاب نیاوردیم.» عمر از انس بن مالک در این مورد نظر خواست و او نیز بدون اینکه بخواهد عمر را خشمگین سازد گفت: «من در پشت سر خود شکوه فراوان و دشمنی سرسخت دیدم، اگر تو او را بکشی مردم از زندگی نومید خواهند شد و بر سرسختی و پایداری آنها خواهد افزود و اگر او را زنده بگذاری آن مردم به زنده ماندن خود امیدوار خواهند شد و از سرسختی آنها خواهد کاست.» عمر دریافت که انس با وجود قتل برادرش براء بن مالک، حاضر به کشتن هرمزان نیست، گفت: «من چگونه کشنده ی براء و مجزه بن ثور را زنده بگذارم» انس پاسخ داد: «به کشتنش راه نداری چون تو او را امان دادی»، ولی عمر نپذیرفت و از انس شاهد خواست که چه وقتی به هرمزان امان داده است. انس می گوید: «من از نزد عمر بیرون شدم و در همان حال، زبیربن عوام را دیدم که آنچه من به یاد داشتم، او نیز به یاد داشت، وی به سود من شهادت داد و عمر دست از هرمزان برداشت و او مسلمان شد و عمر عطایی برای وی مقرر کرد».۲۰
روایت بلاذری با روایت های دیگر تفاوت دارد به طور مثال، ابن سعد۲۱ جریان آب خواستن هرمزان و شکستن عمدی ظرف آب و گفته ی عمر مبنی بر «عدم اجتماع آب نخوردن و کشتن» را آورده و دیگر مورخان مانند طبری، مقدسی و ابن اثیر نیز آن را تکرار کرده اند، ولی بلاذری جریان معروف آب خواستن هرمزان را نیاورده و در نتیجه مسلمان شدن هرمزان نیز با دیگر روایت ها تفاوت دارد.
احتمالاً هرمزان چند بار با عمر ملاقات کرده و در ملاقات اول جریان آب خواستن اتفاق افتاده و علی رغم عصبانیت عمر و دستور قتل هرمزان در حضور صحابه و از جمله حضرت علی علیه السلام در جلسه ی اول عمر فرمان خود را عملی نکرد و دستور حبس هرمزان را داد و او در زندان بود که اسلام آورد. در تاریخ قم آمده که بعد از مشکل شدن کار هرمزان، عمر او را به زندان انداخت تا سرانجام به دست عباس بن عبدالمطلب اسلام آورد و عمر برای او غنیمت معین کرد؛۲۲ دلیل این ادعا نیز در اخبار الطوال ضمن حوادث اخبار صفین آمده که حضرت علی علیه السلام به عبیدالله بن عمر، قاتل هرمزان گفت: «که تو هرمزان را به ناحق کشتی با اینکه به دست عموی من عباس، اسلام آورده بود و پدرت دوهزار درهم وظیفه معین کرده بود، حال از من انتظار داری که در امان بمانی.» از سوی دیگر بنا به قول بلاذری، عمر از انس که مأمور اعزام هرمزان بوده، شاهد خواسته و او زبیر بن عوام را یافته که زبیر هم به نفع انس شهادت داده و اتفاقاً زبیر بن عوام، انس و ابوسعید خدری از جمله افرادی بودند که در مجلس حاضر بودند. اگر فقط یک ملاقات صورت گرفته و همه حاضر بوده اند و هرمزان در آن جلسه مسلمان شده که دیگر نیازی به شاهد نیست. دلیل دیگری از ابن سعد مبنی بر اسلام نیاوردن هرمزان در ملاقات اول، موجود است و آن اینکه حضرت علی علیه السلام به عمر فرمود: «میان او و همراهانش جدایی بیفکن» که عمر دستور داد، هرمزان و نزدیکانش را سوار بر کشتی کردند که به سوی شام بروند، شاید در دریا غرق شوند و از قضا کشتی غرق شد، ولی هرمزان و دیگر همراهانش صدمه ای ندیدند و عمر دستور داد آنها را زندانی کردند۲۳ و در زندان اسلام آورند.
با مسلمان شدن هرمزان – چه از سراجبار یا اختیار – عمر او را به خدمت خود درآورد و در اموری که به آنها اشاره خواهد شد طرف مشورت قرار داد. هرمزان و تأسیس دیوان
در خصوص تاریخ تأسیس دیوانی که بعدها دیوان بیت المال نام گرفت، اختلاف نظر وجود دارد. برخی تأسیس آن را سال بیستم هجری و در ماه محرم می دانند مانند ابن سعد، بلاذری و یعقوبی،۲۴ ولی برخی مانند طبری و به دنبال او ابن اثیر، ابتدا در وقایع سال پانزدهم هجری ۲۵ راجع به آن توضیح مفصل می دهند و بعد در ضمن حوادث سال بیستم هجری اشاره ی کوتاهی نسبت به آن می کنند. اختلاف دیگری که میان مورخان وجود دارد، در ابداع کننده ی این دیوان است، برخی به ولید بن هشام بن مغیره، علی علیه السلام یا عثمان ۲۶ و برخی به «شخص ایرانی» اشاره می کنندکه همان هرمزان بوده است.۲۷
در مورد تاریخ تأسیس، سال بیستم صحیح تر به نظر می رسد. زیرا اولاً اکثر مورخان بر این سال تکیه کردنده اند دیگر اینکه با وجود پیروزی های مسلمانان، آنها هنوز نتوانسته بودند به کاخ های تیسفون راه یابند که غنایم را به مدینه منتقل کنند و خلیفه اموال را بر اساس دیوان تقسیم کند.
موضوع دیگری که جای بحث دارد، ارسال اولین اموال توسط ابوهریره حاکم بحرین و این ادعا است که وی بانی دیوان شد. اگر سال بیستم هجری را به عنوان سال تأسیس دیوان بپذیریم، ابوهریره در همان سال به حکومت بحرین رسیده؛ چگونه ممکن است که وی در کوتاه ترین زمان، اموالی به مدینه ارسال کرده باشد که عمر را به فکر تأسیس دیوان انداخته باشد؟ در حالی که تا سال بیستم اموال بسیاری از مناطق ایران به مدینه رسیده بود و ارزش غنایم بیش از اموال ارسالی از بحرین بود.
مطلب دیگر خاستگاه ایرانی بودن دیوان است. هر چند ابن خلدون ریشه ای کهن برای آن بیان می کند ولی آن حکایت ۲۸ مهر تأییدی بر ایرانی بودن اصطلاح دیوان است و مسلماً شخصی ایرانی آشنا به دیوانسالاری ایران باید در تدوین آن دخالت داشته باشد، و البته نقش افراد دیگر را در حد مشورت نمی توان انکار کرد.
ابن طقطقی در مورد شرایط تأسیس نخستین دیوان ۲۹ چنین شرح می دهد: «در صدر اسلام، مسلمانان همان سپاهیان بودند و جنگ ایشان هم برای دین بود نه برای دنیا، در میان آنها نیز پیوسته کسانی یافت می شدند که بخشی از مال خود را در راه خیر بذل می کردند و در مقابل یاری اسلام و پیغمبرصلی الله علیه وآله به هیچ گونه پاداش جز از جانب خداوند چشم نمی داشتند، پیغمبرصلی الله علیه وآله و ابوبکر هیچ کدام برای آنها وظیفه ای مقرر نکرده بودند، لیکن چون به جهاد می رفتند و مالی به غنیمت می آوردند، هر یک بهره ای را که دین برای او معین کرده بود، دریافت می کردند و چون از اطراف هم مالی به مدینه می رسید، آن را در مسجد می آوردند و پیامبرصلی الله علیه وآله آن را میان آنها تقسیم می کرد. در تمام مدت خلافت ابوبکر هم بدین منوال می گذشت، ولی چون سال پانزدهم هجری رسید، عمر که در این هنگام بر مسند خلافت نشسته بود؛ مشاهده کرد که کشورها یکی پس از دیگری به دست مجاهدان اسلام گشوده می شوند و گنجینه های ایران به تصرف درآمده و بارهای زر و سیم و جواهرات گرانبها و لباس های فاخر به مدینه وارد می گردد، پس چنین اندیشید که به مسلمانان گشایشی دهد و تمام آن اموال را میان آنها تقسیم کند، ولی نمی دانست این کار را چگونه انجام دهد و همه ی آن اموال را چگونه ضبط کند. در این هنگام یکی از مرزبانان ایران که در مدینه بود، چون عمر را در کار خود سرگردان یافت به وی گفت: پادشاهان ایران را چیزی است که آن را دیوان می نامند و تمام جمع و خرج کشور ایشان در آن ضبط است و هیچ چیز از آن خارج نیست و هر کسی از دولت وظیفه و مقرری دارد، نامش در آن ثبت است و هیچ گونه خللی بر آن راه نمی یابد، پس عمر متوجه این امر شد و شرح آن را پرسید، مرزبان چگونگی آن را شرح داد و همین که عمر آن را نیک دریافت به تأسیس دیوان پرداخت و برای مسلمانان هر یک نوعی وظیفه مقرر داشت و برای همسران، کنیزان و نزدیکان پیامبرصلی الله علیه وآله نیز سهمی تعیین کرد، به طوری که همه ی درآمدها مصرف می شد و چیزی در بیت المال نمی ماند».۳۰
با خبری که ابن سعد از محمد بن مصعب قرقسانی روایت کرده می توان به نحوه ی تقسیم غنایم قبل از تأسیس دفتر و دیوان پی برد، بنابر این روایت روزی برای عمر مالی رسیده بود که مردم دور او جمع شدند و ازدحام کردند، در این هنگام سعد بن ابی وقاص برای رساندن خود به عمر، مردم را با زور کنار می زد و عمر که متوجه موضوع شد با تازیانه بر سر او زد و گفت تو به صورتی جلو آمدی که گویی ترسی از فرمانروای خداوند در دل نداری، خواستم به تو بفهمانم که فرمانروای خدا نیز از تو ترس ندارد.۳۱
از برخی منابع تاریخی اطلاعات جزئی تری راجع به موضوع تأسیس دفتر آمده است از جمله اینکه در زمان خلافت عمر، ابوهریره حاکم بحرین مبلغ پانصد هزار درهم ۳۲ نزد عمر آورد و در بدو امر خلیفه باور نمی کرد که چنین مبلغی همراه ابوهریره باشد وی در سؤال مجدد خلیفه پاسخ داد، آری همراه من مبلغی هست به مقدار پنج بار صد هزار تا، عمر باز هم باور نکرد و ابوهریره را مرخص کرد تا فردا حاضر شود، در ملاقات بعدی باز هم گفتگوهای قبل تکرار شد و عمر پذیرفت و پس از آن به مسجد رفته و موضوع را با مردم در میان گذاشت که مال بسیاری برای ما رسیده، اگر می خواهید آن را به پیمانه بین شما تقسیم کنم و اگر می خواهید با شماره، که مردی از میان جمع برخاست و گفت ای امیرمؤمنان! من ایرانیان را دیده ام که برای این کار دیوانی دارند، تو هم برای ما دیوانی تأسیس کن.۳۳ گفته شده شخصی که این درخواست را کرده هرمزان بوده که در مدینه اقامت داشته است.۳۴
خبر دیگری را نیز ابن سعد نقل کرده است مبنی بر این که عمر در یک نظرخواهی چگونگی تدوین دیوان را خواستار شد، حضرت علی علیه السلام که در جلسه حاضر بود و فرمود هر چه را نزد تو آوردند، بدون اینکه ذره ای از آن نگهداری شود، بین مردم تقسیم کن، عثمان نیز نظر خود را که مبتنی بر شمارش اموال بود، ارائه کرد و در پایان ولید بن هشام بن مغیره نیز از سفر خود به شام و مشاهده ی تقسیم اموال میان ساکنان آنجا سخن گفت و سرانجام عمر با جمع بندی نظرات حاضران دستور تدوین دیوان ضبط اموال را داد.۳۵
عمر به منظور اجرای فرمان تأسیس دیوان، سه تن از نسب شناسان معروف به نام های عقیل بن ابی طالب، مَخرَمه بن نوفَل و جُبَیر بن مطعم بن نوفل بن عبد مناف را فراخواند تا مردم را بر حسب اسلام آوردن و مشارکت در غزوات طبقه بندی کنند، ابتدا خواستند از عمر و خاندان او شروع کنند که نپذیرفت و دستور داد، از بنی هاشم آغاز کرده و سپس به ترتیب خاندان ابوبکر و بعد عمر و خانواده اش را در فهرست اسامی قرار دهند و بقیه ی مردم نیز در مراتب بعدی قرار گیرند.۳۶
در خصوص اعطای مبالغ به افراد، روایات متعددی با ارقام متفاوتی وجود دارد. عمر از فرزندان حضرت علی علیه السلام فقط حسن علیه السلام و حسین علیه السلام را بر دیگر فرزندان ارجحیت داد و برای هر یک پنج هزار درهم مقرر داشت و برای عباس عموی پیامبرصلی الله علیه وآله به سبب قرابت وی هفت هزار درهم معین کرد و کسی را بر اهل بدر بالاتر قرار نداد، جز همسران پیامبرصلی الله علیه وآله که برای هر یک دوازده هزار درهم تعیین کرد.۳۷
ملاک های تقسیم عطایا به مهاجر، انصار، اهل بدر، اهل قادسیه، خاندان هاشمی، عباسی، فرزندان انصار و مهاجر، تابعان، تابعان تابعان، خاندان صحابه ی معروف مانند آل زبیر، آل ابوبکر۳۸ و غیره مشکلاتی برای عمر ایجاد کرد و در اواخر حکومت خود اظهار پشیمانی نمود و اقرار کرد، اگر در این سال زنده بمانم به گونه ای عمل خواهم کرد که همه از بهره ی مساوی برخوردار شوند،۳۹ ولی بهره مندی بزرگان از خزانه روز به روز بر فاصله ی میان آنان و مردم افزود تا جایی که طبقه ی اشرافی به وجود آمدند که خود را جدا از مردم می پنداشتند و در دوره ی عثمان و علی علیه السلام مشکلاتی را ایجاد کردند «… به نظر می رسد، خلیفه و مسلمانان که آن روز چنان مصلحتی اندیشیدند، نمی دانستند پایان این طرز توزیع چه خواهد بود و یا به فکر آنان نمی رسید که تنی چند از بزرگان به عنوان مقرری ثابت، بیش از مقدار مصرف خود از خزانه بهره می برند».۴۰ علت دیگر نیز بر پا شدن دیوان عطایا بر اساس ضرورت – نه برنامه ریزی اصولی – و ترتیب ساسانیان بود که حیف و میل بسیاری در آن معمول شد و شکایات بسیاری مطرح شد که مستمری ها را برای پاداش یا می افزودند یا می کاستند یا به خواست خلیفه به سران سپاه منتقل می کردند، هر چند که به گفته ی کلودکاهن، این رسم از ابتدا دارای نظم خاصی بود.۴۱ دیوان سپاه
هرمزان علاوه بر تدوین دیوان بیت المال در تأسیس دیوان سپاه نیز دخالت داشت و خلیفه را در این مورد راهنمایی کرد. هرچند این دو در آغاز یک دیوان بوده اند که هم برای نگهداری حساب بیت المال و اداره ی امور آن به کار می رفته و هم برای ثبت نام مسلمانان و کسانی که به جهاد می رفتند، برای تعیین بهره ای که از غنیمت جنگی یا درآمدهای دیگر نصیب آنان می گردید. در واقع این دیوان با تمام سادگی که در این دوره داشت به تنهایی جانشین دو دیوان خراج و سپاه بود که در دوره های بعد با شاخه های فراوان به وجود آمد.۴۲
در مورد یکی بودن دیوان بیت المال و سپاه روایتی نقل شده که هرمزان به عمر گفته بود «لشکری که تو بسیج نموده و این همه اموال صرف آن می کنی، اگر کسانی از رفتن به جنگ سرباز زده به جای مانند، فرمانده لشکر از کجا بدان آگاه می شود؟ در این صورت دیوانی برقرار کن»، عمر نیز راجع به دیوان از هرمزان پرسید، او نیز برایش تفسیر کرد.۴۳
در مورد تأسیس دیوان بیت المال همان گونه که آورده شد، افرادی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 