پاورپوینت کامل اصلاحات در امپراتوری عثمانی از عصر لاله تا عهد تنظیمات ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل اصلاحات در امپراتوری عثمانی از عصر لاله تا عهد تنظیمات ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اصلاحات در امپراتوری عثمانی از عصر لاله تا عهد تنظیمات ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل اصلاحات در امپراتوری عثمانی از عصر لاله تا عهد تنظیمات ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
نویسنده، در این نوشتار بر آن است تا رویکرد دولت مردان عثمانی به مقوله اصلاحات و ضرورت های آن را بررسی کند. پرسش هایی مانند این که امپراتوری عثمانی در چه شرایطی اصلاحات را به مثابه یک راه حل برگزید؟ اندیشه ها و تحولات تأثیرگذار بر اصلاحات کدامند؟ برداشت سلاطین عثمانی از راه اصلاحات (در زمان طرح آن) چه بوده است؟ در این میان نقش عوامل خارجی به ویژه غربی ها در اصلاحات نیز از مسائل مهمی است که نگارنده این مقاله در پی یافتن پاسخ های مناسبی برای آنهاست. دوره زمانی این نوشتار از آغاز عصر لاله (۱۷۱۸ – ۱۷۳۰م) تا ابتدای عهد تنظیمات (۱۸۳۹م) را دربر می گیرد.
مقدمه
امپراتوری عثمانی (۱۹۲۳ – ۱۲۸۰م) یکی از امپراتوری های بزرگ اسلامی به شمار می رود که بیش از شش صد سال دوام یافت. عثمان مؤسس اولیه امیرنشین عثمانی با تعریف دو کارکرد ویژه برای امارت خود – که عبارت از «جهاد اسلامی» و «مرزبانی قلمرو اسلامی» در مقابل مرزهای مسیحی بود – جایگاه ویژه ای در نزد دیگر امارت های آناتولی به دست آورد.
عثمان همیشه، رو به مرزهای مسیحی، علاوه بر پاسداری از قلمرو اسلامی، به دنبال گسترش سلطه خود در بلاد کفر بود. به همین سبب، از همان ابتدا روحیه و سبک تهاجمی را در ساخت سیاسی امارت خود تقویت نمود. این روحیه در دوره های بعد هم که «امارت» عثمانی به «امپراتوری» تبدیل شد، در نزد حاکمان حفظ شد. توجه خاصّ به تأسیس ارکان هجومی در ساختار سیاسی و نادیده گرفتن مقوله دفاع برگرفته از همین مسأله بود.
به طور کلی تاریخ امپراتوری عثمانی را در نگاهی کلان می توان به چهار دوره متفاوت با هم، به شرح زیر تقسیم نمود:
- عهد تکوین و استقرار (۱۴۵۳ – ۱۲۸۰م)
- عهد طلایی (۱۵۶۶ – ۱۴۵۳م)
- عهد توقف و رکود (۱۷۱۸ – ۱۵۶۶م)
- عهد اصلاحات و زوال (۱۹۲۳ – ۱۷۱۸م)
تقسیم بندی مذکور، در برخی از اجزاء آن قابل خدشه است، با این حال، با کلّیت آن – با اندک تفاوت هایی – وجدان جمعی صاحب نظران مسائل عثمانی موافق است.
پروژه اصلاحات در امپراتوری عثمانی متعلق به دوره چهارم؛ یعنی عهد اصلاحات و زوال است. ویژگی های کلی این دوره، که پادشاهی سیزده سلطان عثمانی را شامل می شود، به شرح زیر است:
- سلاطینی که در این دوره بر مسند قدرت نشستند، حاکمانی ضعیف و یا متوسط الحال بودند که فاقد ویژگی های شخصیتی بزرگانی همانند بایزید دوم، سلیم اول و سلیمان اول بودند. از آن جا که در نظام های امپراتوری، ساخت قدرت و کارآمدی آن به شدت وابسته به فرد حاکم و قائم به ذات اوست ظهور سلاطینی نه چندان برجسته، امپراتوری عثمانی را در ادامه روند موفقیت های عهد طلایی، با ضعف ساختاری و کارآمدی روبه رو کرد.
- بروز ضعف در رأس هرم قدرت، امپراتوری را در حفظ و اداره قلمرو پهناور خود دچار مشکل نمود. به تدریج سرزمین های مفتوحه در مرزهای شرقی و غربی از سلطه عثمانی خارج شد. صفویان با ظهور سلطانی مقتدر (شاه عباس)، موفق شدند بخش های زیادی از قلمرو اشغال شده خود را بازپس گیرند. در مرزهای غربی نیز عثمانی ها در جنگ با دشمنانشان (به ویژه با و نیزی ها) بر سر تصرف جزیره کرت ناموفق بودند. همچنین در این دوره رویارویی عثمانی ها با روس ها، اتریشی ها و دیگر قدرت های اروپایی در مرزهای غربی، غالباً با شکست عثمانی همراه بود، چنان که بروز شورش های داخلی – که به شورش های «جلالی» معروف بود – اوضاع را برای سلاطین این دوره بحرانی تر کرد.
در این دوره، عثمانی نه تنها نمی توانست به تهاجم و پیشروی های خود تداوم ببخشد، بلکه در دفاع و نگهداری از قلمروهای متصرفه نیز ناتوان بود. علت آن هم روشن بود، چرا که در ساخت سیاسی امپراتوری همه نهادها با هدف تداوم بخشیدن به حالت تهاجمی تأسیس شده بود و امپراتوری در هنگام هجوم دشمن، فاقد نهادها و تأسیسات دفاعی بود. به همین سبب به راحتی بعد از رکود و توقف در مرزها، نشانه های زوال و فروپاشی را در ساختار خود احساس کرد و برای به تأخیر انداختن زوال خود، به اصلاحات رو آورد.
پیش از این، (در عهد رکود و توقف)، سلاطین امپراتوری به این نتیجه رسیده بودند که دیگر نمی توانند قلمرو جغرافیایی خود را گسترش دهند. این در حالی بود که تا نیمه دوم قرن شانزدهم میلادی این فرایند به صورت موفقیت آمیزی دنبال می شد؛ ارتش عثمانی به پیروزی های چشمگیر و پی در پی در سر حدّات عادت کرده بود و به ندرت قدرتی نظامی در آسیا، اروپا و آفریقا می توانست در برابر ارتش قدرت مند عثمانی مقاومت کند.
از این رو تحوّلات قرن هفدهم برای بابعالی به گونه ای دیگر رقم خورد. در آغاز این قرن احمد اوّل (۱۶۱۷ – ۱۶۰۳م) مجبور به امضای عهدنامه ای شد که بر اساس آن سلطان عثمانی ناچار بود رفتار برابر و محترمانه ای با طرف مقابل در پیش گیرد. عهدنامه سیتواتوروک ۱ که با اتریش در سال ۱۶۰۶م امضا شد؛
برای اولین بار آتش بسی نبود که از استانبول به «شاه وین» دیکته شده باشد بلکه عهدنامه ای بود که در مرز مورد مذاکره قرار گرفت و توافقی بود با «قیصر روم» که به موجب آن سلطان عثمانی، سرانجام عنوان «پادشاه» را به شاه هابزبورگ اعطا می کرد و رفتاری برابر را با وی پیش می گرفت.۲
پیمان کارلوفجا (کارلوویتس)۳ که در پی شکست عثمانی از دولت های اتریش، روسیه، لهستان و ونیز در سال ۱۶۹۹م منعقد شد، امپراتوری را در هیبت شکست خورده ای تمام عیار که چاره ای جز پذیرش برتری نظامی اروپاییان نداشت، به تصویر کشید، امّا این پایان کار نبود، زیرا بعد از امضای معاهده مذکور که به موجب آن قسمتی از مجارستان و ترانسیلوانی به اتریش، پادولیا به لهستان و موره به ونیز واگذار شد، امپراتوری دچار چالش های درونی بنیادی شد، چرا که به دست خود، بخشی از «دارالاسلام» را به کافران واگذار کرده بود و توجیه افکار عمومی برای این امر آسان نبود.
مهم ترین مسئله ای که عثمانی پس از معاهده کارلوفجا، با آن روبه رو شد، مسئله غرب و توجّه به آن بود؛ امپراتوری ناخواسته با مقوله ای روبه رو شده بود که دیگر به هیچ وجه نمی توانست نسبت به آن بی توجه باشد. غرب یا «دارالکفر» همواره برای عثمانی تداعی گر مفاهیمی، مانند «اقوام مشرک مغلوب» بود که فاقد حسن و برتری نسبت به مسلمانان بودند. اما بعد از معاهده کارلوفجا،این نگرش دچار تغییر و چالش ناخواسته ای شد؛ عثمانی دریافت که اروپا از جنبه نظامی و سازمان های اجتماعی به برتری های درخور توجّهی دست یافته است. شاید اولین تلنگر فکری بعد از همین معاهده در نزد عثمانی ها پیدا شد که باید «چیزهایی» را از غرب یاد بگیرند. اما در این زمان، بی گمان این «چیزها»، در حوزه نظامی، آن هم به صورت ناقص، موردنظر بود. بر این اساس، رویکرد امپراتوری به اجرای یک سلسله اصلاحات ناقص، یکی از نتایج معاهده کارلوفجا می باشد. عموجان زاده حسین پاشا کوپرولو۴ (۱۷۰۲ – ۱۶۴۴م) – فرزند بزرگ ترین برادر محمّد کوپرولو – این اصلاحات را آغاز کرد و پس از انعقاد معاهده یاد شده، سه سال در مقام «وزارت اعظم» خدمت کرد.
حسین پاشا اقداماتی انجام داد که ارتش حالتی کارا و قابل اطمینان پیدا کند. فهرست حقوقی افراد قاپی قولو بررسی شد. اعضایی که دیگر از عهده انجام وظایف خود برنمی آمدند، از کار برکنار و روستاییان ترک آناتولی به جای آن منصوب شدند، این افراد موظف بودند که همواره تحت انضباط و آموزش باشند. سنّت قبلی استفاده از وجود صنعتگران در دسته های نظامی به صورت پاره وقت ملغی شد. با اتخاذ چنین اقداماتی، شمار افراد ینی چری که پیش از قرارداد کارلوویتز به هفتاد هزار تن رسیده بود… به سی و چهار هزار تن مرد جنگجو که همواره آماده رزم بودند، تقلیل یافت. شمار افراد دسته توپخانه هم از شش هزار تن به هزار و دویست و پنجاه تن کاهش پیدا کرد. با استخدام افرادی از میان قبایل عشایری و همچنین سپاهیان مقتدرتری که از مجارستان گریخته بودند، سواره نظام فئودال تقویت شد. دوباره مقرر شد که به افراد سپاهی حقوق کافی پرداخت بشود و تحت نظارت سنجاق بیگ ها، آموزش [ببینند] و سلاح لازم در اختیارشان قرار گیرد تا در موقع ضرورت به لشکر فرا خوانده شوند… کوشش هایی نیز صورت گرفت که نیروی دریایی عثمانی… بازسازی شود… تنها در این زمان بود که عثمانی ها نوآوری های دریایی اروپاییان را در قرن هفدهم، در تحوّل کشتی های پارویی به بادبانی پی گرفتند و ناوگانی از گالیون ها۵ ساختند و برای تأمین نیروی انسانی لازم تشکیلات دریایی جدیدی را گسترش دادند… و آخر از همه اینکه وزیر اعظم در دستگاه دبیری و تشکیلات قصر نیز اصلاحاتی انجام داد. دبیران بی کفایت با دریافت نیمی از حقوقشان بازنشسته شدند و به جای آن جوانان عثمانی تربیت شده در مدارس دبیری به کار گرفته شدند.۶
اگر چه فقره بالا طولانی است، اما اقدامات اصلاحی عموجان زاده حسین پاشا را به طور مبسوط و کامل بیان می کند. چنان که قبلاً گفته شد، اندیشه اصلاحی در نزد دولتمردان عثمانی در این دوره، بسیار ناقص و عقیم شکل گرفته بود. به همین علّت، بلافاصله با اقدامات عموجان زاده حسین پاشا مخالفت های جدی صورت گرفت که در رأس مخالفان، «شیخ الاسلام فیض اللَّه افندی» قرار داشت.۷ غالب عالمان امپراتوری عثمانی از اسلام گرایان سنتی بودند که اساساً با تحوّل و تغییر مخالفت می ورزیدند، به دلیل آن که آنها نوگرایی و نوسازی را بیش از آن که «راه حل» بدانند، یک مسئله و آسیب تلقی می کردند؛ به بیان دیگر، دلیل اصلی مخالفت آنها با روند اصلاحات این بود که آن را نه راه حل، بلکه آسیبی برای نظم اجتماعی خود می پنداشتند. شیخ الاسلام فیض اللَّه افندی نیز درباره اصلاحات چنین نگرشی داشت. او همانند طبقه حاکم فقط تا آن جا با اجرای اصلاحات موافق بود که برای حفظ امپراتوری در مقابل دشمنان آن ضرورت داشت. امّا به محض اینکه خطر برطرف می شد، برای عقیم کردن تأثیر اصلاحات تلاش می کرد تا موقعیت خود و اطرافیانش در ساختار قدرت به خطر نیفتد. اقدامات شیخ الاسلام عاقبت به سقوط حسین پاشا و کناره گیری او در سال ۱۷۰۲م منجر شد که چند ماه بعد مرگ او را هم به همراه داشت.۸
بعد از عقیم ماندن اصلاحات ناقص عموجان زاده حسین پاشا، عثمانی چند سال پس از آن، مجبور به امضای معاهده پاساروفجا۹ در ۱۷۱۸م شد که بر اساس آن، بسیاری از سرزمین های زیر سلطه عثمانی، مانند بلگراد از تصرفش خارج شد.۱۰
امّا معاهده کوچوک کاینارجا۱۱ – که در سال ۱۷۷۴م، بین روسیه و عثمانی ۱۲ منعقد شد – به مراتب تحقیرآمیزتر و خردکننده تر بود. در این معاهده شخصیت قهرمان و پیروز امپراتوری عثمانی در رویارویی با دشمنان غیر مسلمان به شدت زیر سؤال رفت؛
بر طبق این عهدنامه، سلطان نه تنها مجبور به صرف نظر کردن از سرزمین های فتح شده ای بود که ساکنین اش مسیحی بودند، بلکه اجبار داشت از سرزمین های قدیمی مسلمان نشین در کریمه نیز صرف نظر کند. یکی دیگر از مواد عهدنامه حق دخالتی بود که در مورد اتباع مسیحی ارتدوکس به امپراتوری روسیه داده می شد که به تدریج تقریباً جنبه تحت الحمایگی نسبت به آنها پیدا کرده بود.۱۳
معاهدات دیگری هم که بین عثمانی و دشمنانش منعقد شده است، کم و بیش همین وضعیت یک طرفه را نشان می دهد؛ معاهده سیستوا۱۴ (۱۷۹۱م) با اتریش؛ صلح یاسی ۱۵ (۱۸۷۲م) با روسیه؛ صلح قلعه سلطانیه (۱۸۰۹م) با بریتانیا؛ معاهده بوخارست با روسیه (۱۸۱۲م)؛ پیمان ادرنه با روسیه (۱۸۲۹م) و پیمان خونکار اسکلسی با روسیه در (۱۸۳۳م)، برخی از معاهده هایی است که در قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم بین عثمانی و قدرت های اروپایی منعقد شد و غالباً به نفع اروپایی ها و در جهت تضعیف و تجزیه عثمانی بوده است.
پاسخ به این سؤال که چرا عثمانی بعد از آن دوره طلایی و با شکوه سلطان سلیمان قانونی (۱۵۶۶ – ۱۵۲۰م)، این گونه در سراشیبی ضعف و انحطاط قرار گرفت، موضوعی است که باید به صورت مستقل بدان پرداخت. البته ناگفته نماند که عثمانی شناسان توانمندی، مانند برنارد لوئیس، استانفورد جی. شاو، انور ضیاء کارال و. .. به این موضوع و علل و عوامل آن در پژوهش های مستقل خویش، توجّه کرده اند. شاید نتوان مطلب ناگفته و تازه ای در این باره بیان کرد، با این حال، نگارنده با مطالعه آثار موجود به این جمع بندی دست یافته است که اکتشافات علمی که با رنسانس در اروپا شکل گرفت و دانش های مختلف را با هدف معطوف به تغییر در خدمت قدرت های اروپایی قرار داد، وزنه معادلات سیاسی را در جهان به نفع آنها سنگین نمود. مدتی بعد یعنی در قرن های هجدهم و نوزدهم، اروپا به پیشرفت های بیشتری دست یافت و شکاف قدرت و ثروت بین این قاره و دیگر مناطق جهان عمیق تر شد. با وقوع انقلاب صنعتی، ظرفیت های اقتصادی اروپا بیش از پیش افزایش یافت؛ بوروکراتیزه شدن بیشتر تشکیلات اقتصادی، ظهور تکنولوژی جدید، تولید بخار و برق و توسعه علم در این دوره، تسلط اقتصادی روزافزون اروپا بر سایر منطقه ها را در پی داشت. برنارد لوئیس معتقد است که اکتشافات جغرافیایی اروپاییان به مثابه ضربه ای بسیار محکم بر امپراتوری عثمانی بود، ضربه ای چنان کاری که انتظار آن نمی رفت و بیش از هر چیز بر اقتصاد امپراتوری تأثیر گذارده و بنیان های آن را در هم شکست.۱۶ این تحولات علمی، برتری سیاسی در عرصه های بین المللی را برای آنها به همراه داشت. مجهز شدن ارتش های اروپایی به سلاح های نوین و آموزش های مدرن نظامی، برتری نظامی آنها را در مقابل دشمنانشان در چنان سطحی قرار داد که عملاً دست نیافتنی و شکست ناپذیر می نمودند. از قرن هفدهم به بعد، عثمانی باید با قدرت هایی دست و پنجه نرم می کرد که در حوزه های نظامی، دچار تحولات و دگردیسی های بنیادی شده بودند.
آن چه در این میان در مبحث انحطاط عثمانی حائز اهمیت بیشتری است، نه قدرت گیری خصم بلکه انکار این واقعیت از سوی بابعالی و عدم پذیرش تحول پیش آمده در جبهه دشمن بود. عثمانی نه تنها هیچ علاقه ای به پی گیری تحولات جبهه مقابل نداشت بلکه اساساً خود را به آن بی نیاز تصور می نمود، اما زمانی که در میدان های جنگ، تن به تن اروپایی ها سایید و خود را از شکست آنها ناتوان دید و به انعقاد معاهدات یک طرفه تن داد، به ناگزیر پذیرفت که دشمن دیرینه به ابزارنوینی مسلح شده است که دیگر شکست دادن آن، آسان نخواهد بود. بعد از شکست های اولیه، عثمانی ها به این فکر افتادند که از علوم نوین نظامی و سلاح های پیشرفته اروپایی، در ارتش خویش بهره مند شده و بدان ها مجهز گردند.۱۷ اما مسئله ای که عثمانی را در این عرصه به شدت دچار چالش می نمود این بود که دارندگان سلاح های جدید، کافرانی بودند که امکان هیچ گونه همکاری و همیاری مسالمت آمیز با آنها وجود نداشت. اسلام گرایان سنتی حاکم بر بابعالی همیشه این آیه را در گوش حاکمان نجوا می کردند که «یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء تلقون الیهم بالموده»۱۸ (ای کسانی که ایمان آورده اید، هرگز نباید دشمنان من و دشمنان خودتان را به عنوان یار برگزینید و با آنان پیوند دوستی برقرار سازید). می توان گفت که مهم ترین علت عقب ماندگی عثمانی از تحولات نوین جهانی، اندیشه اسلام گرایان سنتی بود که نمایندگان آن شیخ الاسلام ها و قاضی زاده هایی بودند که ایجاد تغییرات بنیادین و کسب دانش های جدید را بیش از هر چیز دیگری برای موقعیت خود (در ساختار امپراتوری) مضرّ و خطرآفرین می دانستند.
به هر حال، آن زمان که دانش و قدرت در اروپا به کمک هم، سیادت جهانی را به ارمغان آوردند، عثمانی نخواست یا نتوانست خود را با تحولات نوین زمانه همراه سازد تا از قافله پیشرفت عقب نماند و نتیجه آن شد که تفوق علمی اروپا به حوزه نظامی و سیاسی هم وارد شد و عثمانی را در رویارویی های نظامی به شدت تحت تأثیر قرار داد.
اگر چه در باب دور شدن عثمانی از عهد طلایی به علل و عوامل مختلف دیگری نیز اشاره می شود اما به زعم نگارنده، باید آن عوامل را فرع بر «مسئله غرب» و واکنش نامناسب عثمانی به آن دانست. اگر عوامل انحطاط را به مسائلی مانند «کناره گیری سلاطین از مشارکت در امور حکومتی و نظامی»۱۹ یا «کاهش اقتدار مقام وزیر اعظم» و یا «گسترش شورش های داخلی»۲۰ محدود کنیم، شاید به نوعی دچار خطای تقدم فرع بر اصل شده باشیم.
به هر حال، عثمانی در قرن هفده و هجده میلادی با یک واقعیت انکارناپذیر رو به رو شد و آن دوری از دوره عظمت و شکوه خود و ورود به حالت ضعف و ناتوانی در مقابل بحران های داخلی و رویارویی های بیرونی بود. این مسئله گویای این حقیقت بود که امپراتوری دچار بحران شده است و برای خروج از آن باید راهکارهایی اندیشید؛ از همین روست که از قرن هفدهم در این امپراتوری، اندیشه های مختلفی برای خروج از بحران و بازگشت به عهد طلایی طرح می شد. بدون تردید مهم ترین عوامل محرکه در شکل گیری این اندیشه ها، همان وضعیت موجود (زمینه سیاسی و اجتماعی امپراتوری) بود که نیاز به تولید اندیشه هایی که عثمانی را در خروج از بحران های پیش آمده یاری دهد، بیش از پیش احساس می شد.۲۱
همان طور که پیش تر گفته شد اصلاحات عموجان زاده حسین پاشا به نوعی پاسخ به بحران های موجود و برای خروج از آن بود. اما عدم فهم درست و منطقی از وضعیت امپراتوری در نزد محافظه کاران سنّتی – که به شدت مخالف تغییرات بودند – باعث عقیم ماندن برنامه های اصلاحی او شد. – عصر لاله (۱۷۳۰ – ۱۷۱۸م.)
با روی کار آمدن احمد سوم (حک: ۱۷۳۰ – ۱۷۰۳م) و واگذاری بخش زیادی از اختیارات خود به وزیران برگزیده اش،۲۲ این فرصت برای صدر اعظم برجسته، «داماد ابراهیم پاشا» (۱۷۳۰ – ۱۷۱۸) فراهم آمد تا با توجه به بحران های در پیش رو و نیاز زمانه، دست به اصلاحات بنیادی تری بزند. اولین اقدام ابراهیم پاشا تحکیم و تداوم بخشیدن به معاهده پاساروفچا بود تا در سایه صلح ایجاد شده بتواند برنامه اصلاحی خود را پیش ببرد. شریف ماردین معتقد است که ابراهیم پاشا از نخستین کسانی است که به اصلاحات در ارتش و علل موفقیت ارتش های اروپایی توجه کرده است.۲۳ برنامه اصلاحی ابراهیم پاشا در سه حوزه حائز اهمیت است؛ ۱. توجه به رابطه دو سویه و تنگاتنگ با غرب
ابراهیم پاشا معتقد به برقراری روابط دیپلماتیک با غرب بود. بر این اساس بعد از ایجاد روابط حسنه و منظم با سفیران اروپایی مقیم استانبول، برای نخستین بار، سفیران خود را به کشورهای اروپایی اعزام کرد تا علاوه بر برقراری مناسبات دیپلماتیک، به توسعه مبادلات اقتصادی و تجاری کمک نماید. این اقدام ابراهیم پاشا یک سنت شکنی بی پرده در اندیشه اسلامی حاکم بر بابعالی بود. اسلام گرایان سنتی، همواره مخالف برقراری رابطه با اروپاییانی بودند که ساکنان دارالکفر و دارالحرب به شمار می آمدند. ترکان مسلمان به توصیه اسلام گرایان سنتی حتی مسافرت به دارالکفر و مبادلات اقتصادی با آنها را هم جایز نمی دانستند. اما ابراهیم پاشا از نخستین افرادی است که این سنت اعتقادی را در سطح دستگاه حاکمه عثمانی شکست و به احمد سوم در سال ۱۷۲۰م توصیه کرد که ایلچیانی را برای نزدیکی هر چه بیشتر امپراتوری به اروپا، به فرانسه اعزام کند.۲۴ دو نقل قول مستقیم از چارلز عیسوی و برنارد لوئیس ارزش و اهمیت کار ابراهیم پاشا را بیشتر نمایان می کند. این دو نقل قول را با توضیحات مرحوم عبدالهادی حائری می خوانیم:
چارلز عیسوی می آورد که ترکان و عربان اندیشه رفتن به سرزمین کافران را برای بازرگانی به خود راه نمی دادند و در بهترین حالت به کافران اجازه می دادند تا به سرزمین آنان بیایند. هنگامی که پیوند میان عثمانی و اروپا بایسته می نمود ناچار مسئولیت گفتگو و تماس با اروپائیان را که به علت کافر بودن شان وابسته به «دارالحرب» به شمار می آمدند به نامسلمانان عثمانی یعنی شهروندان درجه دوم آن کشور واگذار می گردید. از دیدگاه مسلمانان عثمانی این گونه داد و ستد و پیوند با کافران، پست و زشت شمرده می شد و از همین روی بود که بیشتر کارهای کلیدی و حساس مانند بانکداری و روابط دیپلماسی و خارجی عثمانی و ضمناً جاسوسی، در دست مسیحیان و یهودیان آن کشور قرار داشت.
برنارد لوئیس می گوید:
به طور کلی گفت و گو با نمایندگان خارجی در استانبول از سوی کارکنان نامسلمان بابعالی چهره می بست، مسافرت به خارج برای امور دیپلماسی یا بازرگانی نیز معمولاً به نامسلمانان واگذار می شد. تنها گاهگاهی یک بلند پایه [مسلمان ] عثمانی به مأموریت [خارج ]می رفت و [در آن هنگام هم ] معمولاً یک مترجم نامسلمان وی را همراهی می کرد.۲۵
ابراهیم پاشا با توجه به نیازهای زمانه و ضرورت برقراری ارتباط متقابل سیاسی با اروپا، سفیرانی را به پاریس، وین، مسکو و لهستان اعزام نمود. در میان آنها ییرمی سکیز چلبی محمد،۲۶ شناخته شده تر است. او موظف بود روابط سیاسی و تجاری عثمانی را با فرانسه گسترش داده و علاوه بر آن موفقیت ها و پیشرفت علمی اروپاییان را در حوزه های نظامی، اداری و سیستم حکومتی گزارش کند. گزارش های او در قالب کتابی با عنوان سفارتنامه منتشر شده که هم اکنون موجود است.۲۷ ۲. تلاش برای کسب دانش غربی
یکی از مؤلفه های برنامه اصلاحی ابراهیم پاشا توجه ویژه به کسب دانش و پیشرفت های مختلف اروپاییان بود. او اهتمام خاصّی به خرج داد تا به شیوه های مختلف، زمینه های انتقال دانش و تکنولوژی غربی را به جامعه عثمانی فراهم سازد؛ راه اندازی گروه های ترجمه متون عربی، فارسی و ترجمه آثاری از اروپایی ها در زمینه تاریخ، فلسفه، نجوم و همچنین موضوع های قدیمی تری که با سنت مسلمانان محافظه کار هم خوانی داشت،۲۸ برخی از اقدامات ابراهیم پاشا می باشد. مهم تر این که بخش بزرگی از مسئولیت ییرمی سکیز چلبی محمد این بود که بدون هیچ گونه تحقیرانگاری در برابر تمدّن غرب، پیشرفت ها و موفقیت های آنها را گزارش نماید. چلبی محمد هم در سفارتنامه خود توضیحات مفصّلی از پیشرفت های تمدّنی غرب ارائه می کند که بدون تردید در جامعه عثمانی آن روزگار می توانست تأثیرات بسزایی به جا بگذارد.
او در این کتاب از بنیادهای هنری، نظامی، بیمارستان ها، رصدخانه ها، تالارهای تشریح پزشکان، بندرگاه ها، شیوه های قرنطینه نهادهای صنعتی، گیاه شناسی و جانورشناسی، پارک ها و تماشاخانه ها، سیستم های ارتباطی، تونل ها و سدهای متحرک… و پیشرفت های فرانسویان در زمینه ستاره شناسی و رصد و ابزارهای فراوان و گوناگونی که در آن به کار می رفت… و از دوربین های بزرگ ستاره شناسی و ماشین های بی شماری که برای دیدن ستارگان به کار می رفته و از آینه های توگرد سوزانی که… به بزرگی سینی های بزرگ غذاخوری فلزی دمشقی بوده و آن چنان گرمایی پدید می آورده که چوب را می سوزانده و سرب را آب می کرده [یاد کرده ]است.۲۹
تلاش ابراهیم پاشا برای ورود دانش غربی به جامعه عثمانی – در یک مرحله – موفقیت آمیز بود و زمینه های تحول و تغییرات بنیادین را در امپراتوری فراهم آورد و آن زمانی بود که او ابراهیم متفرقه را یاری نمود تا اولین چاپخانه را در تاریخ عثمانی تأسیس کند. این اقدام با مخالفت های زیادی به ویژه از سوی صنف نساخان و کاتبان استانبول روبه رو شد، اما ابراهیم پاشا پس از آن که به شیخ الاسلام اطمینان داد که هرگز کتاب های مقدس دینی را چاپ نخواهد کرد، موافقت او را برای تأسیس چاپخانه گرفت؛ بدین ترتیب، با ورود صنعت چاپ به امپراتوری و ترجمه و چاپ آثار علمی در حوزه های گوناگون، چون تاریخ، ریاضیات، جغرافیا و. ..، مقدمات تحولات بنیادین پی ریزی شد.۳۰
ابراهیم متفرقه شخصاً کتابی را در سال ۱۷۳۲م با عنوان اصول الحکم فی نظام الامم منتشر نمود که تحولات فکری عمیقی را از خود به جا گذاشت. او در این کتاب ضمن توصیف حکومت و انواع آن، به سلطان عثمانی یادآور شد که در صورتی می تواند در برابر قدرت اروپا دوام بیاورد که نه تنها از علوم نظامی بلکه از دانش جغرافیایی و روش های حکومتی جهان جدید نیز بهره مند شود.۳۱ اقدامات متفرقه نو مسلمان تا بدان جا تأثیرگذار و تحوّل زا بود که برخی چاپخانه و آثار او را بزرگ ترین و ماندگارترین میراث دوره لاله قلمداد کرده اند.۳۲ ۳. اغوا در توجه به مظاهر تمدنی غرب
سوّمین مشخصه پروژه اصلاحی ابراهیم پاشا که هم در گزارش سفیران اعزامی او و هم در اقدامات بابعالی مشاهده می شود، توجه به مظاهر تمدنی غرب از قبیل تجمل گرایی، تغییر نوع پوشش ها، شیوه برگزاری مراسم جشن و تفریح و سرگرمی به شیوه اروپاییان و. .. است. اطلاق «دوره لاله» به این مقطع از تاریخ عثمانی نشأت گرفته از همین رویه (توجه به مظاهر غربی) است. برپایی کاخ ها و عمارات مجلّل، انجام دادن تزئینات به شکل اروپایی، پرورش گل لاله، ولخرجی های بی حدّ و حصر سلطان در جشن ها و سرگرمی ها و تأثیرپذیری از آداب و رسوم اروپاییان حتی در تغییر مبل و صندلی و نوع پوشش، از نشانه های توجه به ظواهر تمدن غربی است. اتفاقاً پاشنه آشیل برنامه اصلاحی ابراهیم پاشا در همین جا نهفته بود. یک تلنگر خارجی؛ یعنی شکست عثمانی از نادرشاه در مرزهای شرقی امپراتوری، زمینه مخالفت ها و شورش های داخلی را بر ضد سلطان و وزیر اعظم نوگرایش فراهم کرد. شورش ینی چری ها همراهی عالمان را نیز به دنبال داشت؛ علما در ابتدا هیچ مخالفتی از خود نشان نداده بودند، اما وقتی شورش ینی چری ها آغاز شد با آن همراهی کردند.۳۳
قیام پاترونا خلیل آلبانی الاصل ۳۴ در استانبول که سلطان و وزیر اعظم را متهم به واگذاری قلمرو اهل تسنن به کفّار کرده بود، مکمل شکست عثمانی از نادر شاه شد تا پرونده سلطان احمد سوم و وزیر اعظم او بسته شود و پایان عصر لاله را رقم زند. – استقرار «نظام جدید» (۱۸۰۷ – ۱۷۸۹م)
گام بعدی اصلاحات، دوره سلیم سوم و پروژه «نظام جدید»۳۵ اوست.۳۶ اگر چه در دوره عبدالحمید اول (۱۷۸۹ – ۱۷۷۴م) کم و بیش اقداماتی اصلاحی توسط شخص سلطان و وزیر اعظم اش خلیل حمید پاشا (وزارت: ۱۷۸۵ – ۱۷۸۲م) صورت گرفت که منجر به ورود مشاوران نظامی خارجی – به ویژه فرانسوی – به امپراتوری و تأسیس آموزشگاه مهندس خانه توسط بارون دوتوت و اقداماتی شبیه این برای تقویت ارتش و نیروی دریایی عثمانی گردید. اما این کارها آب باریکه ای بود که به هیچ روی نمی توانست پیکره کهنه و انعطاف ناپذیر امپراتوری را تکان دهد. ولی اقداماتی که در زمان سلیم سوم (۱۸۰۷ – ۱۷۸۹م) انجام گرفت، توانست لایه هایی از ساخت جامعه عثمانی را تحت تأثیر قرار داده و مقدمات تغییرات بنیادی را در دهه های بعدی فراهم سازد. شکست های متناوبی که عثمانی در میدان های نبرد از ارتش روسیه دریافت می کرد، بیش از پیش زمینه اجرای اصلاحات در حوزه های مختلف سیاسی و نظامی امپراتوری را فراهم نموده بود. ۱. ویژگی های اصلاحات سلیم سوم
در یک ارزیابی کلّی، اصلاحات دوره سلیم سوم دارای چند ویژگی است: نخستین ویژگی ابعاد گسترده و دامنه وسیع آن نسبت به دوره های پیشین است؛ برنامه اصلاحی سلیم حوزه های مختلفی، از جمله اصلاحات قضایی، اصلاحات در مقام وزرات و جلوگیری از ارتشا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 