پاورپوینت کامل غیبت صغری و نخستین بحران های امامیه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل غیبت صغری و نخستین بحران های امامیه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل غیبت صغری و نخستین بحران های امامیه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل غیبت صغری و نخستین بحران های امامیه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

وفات امام حسن عسکری علیه السلام در هشتم ربیع­الاول سال ۲۶۰ه، جامعه امامیه را با وضعیت دشواری که در تاریخ شیعه به غیبت صغری مشهور است، روبرو کرد. نوشتار حاضر به بررسی تاریخی این دوره، خاصه فعالیت­های دو سفیر نخست و برخی از دشواری­های مهم امامیه، با تکیه بر اسناد باقی مانده از این دوران پرداخته است. در ادامه، آراء کلامی دو متکلم برجسته این دوره؛ یعنی ابن قبه و ابوسهل نوبختی، مورد بحث قرار گرفته است.

درآمد سابقه تفکر غیبت در اندیشه امامیه

انشعاب و تفرق در جامعه شیعه بعد از وفات هر امام به دلایل مختلف، امری متداول بوده است[۱] گاه شدت فشارهای سیاسی موجب می­شد تا شناخت امام دشوار شود. به عنوان مثال، شیخ صدوق در مقایسه تردید شیعیان در وفات امام کاظم علیه السلام با اخبار دال بر وفات امام حسن عسکری علیه السلام می­نویسد:

«الاخبار التی وردت فی موته (یعنی الامام الحسن العسکری) هی أوضح و أشهر و أکثر من الأخبار التی وردت فی موت أبی الحسن موسی بن جعفر علیهما السلام، لأن أبا الحسن علیه السلام مات فی ید الأعداء و مات ابو محمد الحسن بن علی علیهما السلام فی داره علی فراشه و جری فی أمره ما قد أوردت الخبر به مسنداً فی هذا الکتاب»[۲]

یکی از انشعاب­های مهم جامعه امامیه، حرکت واقفه بعد از رحلت امام موسی کاظم علیه السلام (شهادت ۱۸۳ه) است. به دلیل آن که این حرکت حامیان فراوانی در میان علماء امامیه داشت و آنها نخستین آثار مستقل در باب غیبت را تدوین کردند.

با این که در منابع، اندیشه توقف بر یک امام و انکار وصایت جانشین وی پیش از این زمان نیز به دیگر فرقه­های شیعه نسبت داده شده است، اما جریان واقفه به دلیل دیرپایی و تکاپوی فکری در جهت تثبیت اندیشه خود، از دیگر حرکت­های مشابه متمایز می­گردد.

گزارش­های موجود درباره پیدایش واقفه به سه دسته تقسیم می­شود: نخست، اطلاعات ملل و نحل نویسان است که در ذکر فِرَق امامیه به واقفه اشاره کرده­اند؛ دوم، کتاب­های رجالی امامیه که در بیان وثاقت یا عدم وثاقت رجال امامی و اصحاب ائمه به واقفی بودن افراد و برخی از آراء و نظریه­های آنها پرداخته­اند؛ سوم، فصلی است در کتاب الغیبه نوشته شیخ طوسی (د: ۴۶۰ه)، در رد کلام واقفی­ها که از رساله­ای واقفی با عنوان فی نصره الواقفه، مطالبی نقل کرده است.

سوای گزارش های ملل و نحل نویسان، دقیق ترین ماخذ برای شناخت واقفه، همان گونه که اشاره شد، بخش هایی از کتاب فی نصره الواقفه از عالمی واقفی به نام ابومحمد علی بن احمد علوی موسوی می باشد که شیخ طوسی در کتاب الغیبه آورده است. چند حدیث زیر اهمیت خاصی دارند:

۱ـ موسوی از شخصی به نام محمد بن عطاء به دو واسطه از امام صادق علیه السلام روایت کرده که ایشان خطاب به نخستین راوی حدیث فرمودند: ای سعید، امامان دوازده نفرند، چون شش تن آنها بگذرند، خداوند بر هفتمی گشایش خواهد نمود و پنج تن از ما اهل بیت حکومت خواهند کرد و خورشید از مغرب بر ششمین آنها طلوع می کند.[۳]

۲ـ موسوی از عبدالله بن جلبه (د: ۲۱۷ هـ) از رجال واقفی و مؤلف کتاب الصفه فی الغیبه علی مذاهب الواقفه،[۴] از حازم بن حبیب نقل کرده که وی به امام صادق علیه السلام گفته است: پدرم درگذشت و خداوند بر من نعمت (مال) داد و روزی نصیب کرد. آیا اجازه می دهی که با این پول به حج بروم؟ حضرت فرمودند: بلی. سپس به ابوحازم گفتند: ای ابوحازم هر کسی که نزد تو آید و درباره صاحب این امر (صاحب هذاالامر) به تو بگوید که وی را غسل داده و دفن نموده و بر وی خاک ریخته است، سخن او را باور نکن. [۵]

(دو روایت زیر که موسوی از قول چند تن از شیوخ اصحاب خود (واقفه) از امام صادق علیه السلام روایت کرده، مهم ترند.

۳ـ در این احادیث آمده است: ابوالحسن را دو غیبت است، یکی از این دو غیبت کوتاه و دیگری طولانی است. طولانی بودن غیبت تا آن حد خواهد بود که کسی به نزد شما می آید که گمان می کند او درگذشته و بر ایشان نمازخوانده اند و وی را دفن کرده اند. این شخص دروغ گو است. وصی و امام نمی میرد، مگر وصی را به جانشینی خود منصوب کند و وصی را تنها وصی دیگری خواهد بود. [۶]

۴ـ موسوی به نقل از ابراهیم بن مستنیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده که ایشان فرموده اند، برای صاحب این امر دو غیبت است که یکی از دیگری طولانی تر خواهد بود. این طولانی بودن تا بدان حد طول خواهد کشید که بعضی بگویند او مرده است و برخی بگویند کشته شده است. در این حال جز عده قلیلی از اصحاب او بر طریقش باقی نخواهند ماند و کسی بر محل وی و عاقبت کارش مطلع نخواهد شد، جز بنده ای که امور ایشان را انجام می دهد. [۷]

دو روایت آخر از حیث آن که به دو غیبت اشاره دارند، جالب توجهند. از آن جا که طوسی تنها روایتی در عدم امامت امام رضا علیه السلام (شهادت ۲۰۴ هـ) از قول موسوی نقل کرده است[۸]، [احتمالاً] زمان نگارش تقریبی اثر وی قبل از این سال باشد.

اصرار واقفه در عدم پذیرش امام رضا علیه السلام و ائمه بعد از ایشان، به مرور زمان تعدیل شد. جالب توجه است که اشعری و نوبختی هر دو نقل کرده اند:

«و قد قال بعضهم (یعنی گروهی از واقفه) ممن ذکرانه حی (یعنی امام موسی کاظم علیه السلام)، ان الرضا و من قام بعد من ولده الرضا لیسوا بائمه و لکنهم خلفاؤه واحداً بعد واحد الی اوان خروجه و ان علی الناس القبول منهم والسمع و الطاعه لهم و الانتهاء الی امرهم لانه قد استخلفهم و امره».[۹]

جریان واقفه حداقل تا اوایل قرن چهارم دوام آورده است. محدث مشهور، حمید بن زیاد (د: ۳۱۰ هـ) از آخرین فقهاء واقفی شناخته شده است. [۱۰] دوران امامت امام رضا تا امام حسن عسکری ـ علیهما السلام ـ دوره نزاع میان جریان واقفه با گروهی از امامیه است که به توالی ائمه بعد از امام موسی کاظم علیه السلام اعتقاد داشتند. آن گونه که جعفربن حرب معتزلی نگاشته است، می توان از کشاکش میان این دو جریان در جلب امامیان متحیر و سرگردان سخن گفت. جعفر بن حرب (د: ۲۳۶ هـ)، سه گروه پدید آمده بعد از وفات امام کاظم علیه السلام را معرفی کرده و در خصوص گروه سوم می نویسد:

«و فرقه شکت فی أمره و قالت لا ندری أحی هوأم میت؟. و مضواعلی الشک حیناً ثم مال أکثرهم الی علی بن موسی. فقالوا بامامته و قطعوا علی موت ابیه و صارت بقیتهم الی الوقف علی موسی…». [۱۱] نخستین بحران؛ جعفر و ادعای امامت

هشتم ربیع الاول سال ۲۶۰ هـ، امام حسن عسکری علیه السلام در سامرا درگذشت، در حالی که فرزندی شناخته شده از ایشان مشاهده نشده بود. ملل و نحل نویسان شیعه و زیدی در این باره چنین نوشته اند:

«توفی (الحسن عسکری) ولم یر له خلف و لم یعرف له ولد ظاهر»[۱۲]؛ «توفی (الحسن العسکری) و لم یر له اثر و لم یعرف له ولد ظاهر»[۱۳] و حاکم جشمی (متوفی ۴۹۴ هـ) به نقل از ناصر اطروش (متوفی ۳۰۴ هـ) می نویسد:

«و ما یدعیه القطعیه فأغرب و أعجب، لان صاحبهم لم یشاهد مولداً و لا طفلاً و لا ناشیاً و لا کهلاً علی أن الروایه صحت أن الحسن توفی و لا خلف له و قسمت ترکته بین أخیه جعفر و أخته، هکذا ذکر الناصر فی کتابه و کان لقی الحسن و صحبه».[۱۴]

جامعه شیعه، همانند دیگر مواقع که با رحلت امامی، دچار تفرقه و تشتت می شد، فرقه فرقه شد. تنها تفاوت وضع حاضر با گذشته در آن بود که بعد از رحلت امامان پیشین، امامی ظاهر و فرزند امام قبل، ادعای امامت از قِبل امام پیشین داشت. در حالی که اینک جامعه شیعه با چنین امری روبه رو نبود. برعکس، جعفر برادر امام حسن عسکری علیه السلام ادعای امامت نمود. [۱۵] ادعای او مورد پذیرش بخش اعظم جامعه شیعه قرار گرفت. از جمله گروه هایی، چون فطحیه امامت او را قبول کردند. [۱۶] دلیل این امر نیز مشخص بود؛ امام حسن عسکری علیه السلام بدون فرزندی که برای اکثر مردم شناخته شده باشد، جامعه را ترک کرده بود و تلقی امامیه نیز این بود که امام حقیقی باید جانشین داشته باشد و این روش، خود یکی از راه های اطمینان از صحت ادعای امامت بوده است. از طرفی بزرگان و اصحاب نزدیک حضرت نیز در آغاز مدعی نبودند که حضرت فرزندی دارند. دلیل این امر نیز در یکی از توقیعات، منصرف کردن خلیفه از پی جویی فرزند حضرت بیان شده است. [۱۷]

در چنین وضعیتی، ابوعمروعثمان بن سعید عمری با اعلام آن که نائب و سفیر امام است، توانست توجه بخشی از جامعه شیعه را به سوی خود جلب کند. وی از سن یازده سالگی به خدمت امام جواد علیه السلام در آمده بود و فرد محترم و ثقه ای در نزد ایشان بوده است. [۱۸] وی هم چنین به خدمت در نزد امام هادی و عسکری علیهما السلام مشغول بوده است.

مهم ترین منبع برای پژوهش وضعیت جامعه شیعه در این برهه و فعالیت های نواب، نوشته های معروف به توقیعات است. قدیمی ترین گزارش درباره توقیعات، گفته ابوسهل نوبختی در کتاب التنبیه فی الامامه است. با توجه به شواهدی که در این رساله ذکر شده، زمان تالیف آن حدود ۲۸۸ ه است. [۱۹]

نوبختی درباره توقیعات می نویسد:

«و دیگر آنکه حسن بن علی که بر وی سلام باد، گروهی را از پس خود نهاده است که از جمله ثقات اند، کسانی که از وی مسائل حلال و حرام را روایت کرده و نامه ها و اموالی از شیعیان را به حضرت می رسانند. آنان جواباتی به سؤالات شیعیان می نویسند و افرادی عادل و امین می باشند که در ایام امام، عدالت آنها شناخته شده بود. چون امام درگذشت بر آن اتفاق داشتند که او را پسری است و همو امام است و به مردم دستور دادند که از نام وی سؤال نپرسیده و این امر را از دشمنانش (غیر شیعیان) پنهان دارند[۲۰] و سلطان (المعتمد علی الله) در یافتن امام سعی بلیغی نمود و افرادی را مامور مراقبت از کنیزان امام نمود تا از عدم حاملگی آنها مطمئن شود».[۲۱]

اهمیت توقیعات باعث شد تا عبدالله بن جعفر حمیری به گردآوری آنها در کتابی بپردازد. این کتاب به نحو مستقل باقی نمانده، ولی در کتاب کمال الدین و تمام النعمه تالیف شیخ صدوق (د: ۳۸۱ ه) و کتاب الغیبه نوشته شیخ طوسی (د: ۴۶۱ ه)، برخی از توقیعات به نقل از این کتاب حمیری نقل شده است. فعالیت های نخستین سفیر

تحلیل محتوای برخی توقیعات این امکان را به ما می دهد تا از ماهیت فعالیت های نواب مطلع شده و تمهیداتی که آنها در تثبیت عقاید امامیه به کار برده اند، بشناسیم. برای این منظور چند توقیع را که در بردارنده مطالبی مهم درباره جامعه امامیه در این دوره اند، با توجه به روند تاریخی صدورشان بررسی می کنیم.

به رغم مخالفت هایی که در پذیرش ادعای عثمان بن سعید در سفارت امام غائب صورت گرفت، به زودی موقعیت وی تثبیت شد. عبدالله بن جعفر حمیری (د: بعد از ۲۹۳ه)، نقل کرده است: «در سالی بعد از وفات امام حسن عسکری(ع) به قصد حج بیرون رفتم. در بغداد به نزد احمد بن اسحاق قمی رفتم. چون به نزد وی رفتم، اباعمرو عثمان بن سعید را نزدش یافتم. احمد بن اسحاق مرا تحریض نمود تا از عمری بپرسم که آیا امام را دیده است؟ حمیری قبل از بیان پرسش خود به عمری گفت: عقیده وی بر آن است که زمین بدون حجت و امام نخواهد بود، جز چهل روز قبل از قیامت که زمین بدون حجت خواهد بود. احمد بن اسحاق نیز از امام حسن و امام هادی که خدای بر آنان رحمت کناد، شما را فردی ثقه و امین که معالم خود را از وی بگیریم، وصف کرده است. اینک من می خواهم پرسشی از شما بپرسم، آیا حضرت را دیده اید؟ عمری در پاسخ دیدار خود با حضرت را تایید نمود. حمیری از ابوعمر و پرسید که نام حضرت چیست؟ عمری پاسخ داد: شما از اینکه نام ایشان را بپرسید، نهی شده اید».[۲۲]

ادامه خبر از فعالیت های عمری، نکته های ارزش مندی در اختیار ما قرار می دهد. عمری با اشاره به فعالیت های خود می گوید:

«ما مساله غیبت را نزد سلطان مقصود المعتمد علی الله (حک: ۲۷۹ – ۲۵۶ ه) این گونه جلوه داده ایم که ابا محمد (امام حسن عسکری علیه السلام) در گذشته است و او را فرزندی نیست. خلیفه سپس میراث امام را تقسیم کرد و آن کسی که حق وی نیست، آن را دریافت داشت. (مقصود جعفر برادر امام است) پنهان داشتن نام وی برای آن بود که دیگر به دنبال او نگردند».[۲۳]

دومین حرکت عمری در تثبیت وضعیت جدید، علاوه بر منع نام بردن حضرت، مخالفت با تعیین زمان خاصی برای ظهور بود؛ او افرادی که زمان خاصی برای ظهور حضرت تعیین کردند، دروغ گو معرفی کرد.

مطلبی که از این دو خبر می توان دریافت، نقش جایگاه خاندان های شیعه در تثبیت مسئله غیبت بوده است. خاندان اشعری نقش و نفوذ مهمی در قم داشتند. [۲۴] احمد بن اسحاق مورد اشاره در خبر ابوعلی احمد بن اسحاق بن سعد اشعری قمی، بزرگ قمیان است. وی از راویان حدیث امام جواد، امام هادی و خاصه امام حسن عسکری علیهم السلام بوده است. [۲۵]

خبر دیگر از فعالیت های عثمان بن سعید درباره نقش وی در رفع تردید گروهی از شیعیان است. علی بن محمد علان کلینی در بغداد به نقل از ابوعمر و عثمان بن سعید[۲۶] بیان داشته است:

«ابن ابی غانم قزوینی و گروهی از شیعیان در مورد وجود فرزندی برای حضرت نزاع داشتند. ابن ابی غانم ادعا داشت که ابا محمد درگذشته است و فرزندی از خود برجا نگذاشته است. شیعیان برای جویا شدن از حقیقت مطلب (گویا ابن ابی غانم را فردی معتبر می دانستند) به ناحیه مقدسه نامه نوشتند. در پاسخ آنها در نوشته ای ادعای ابن ابی غانم رد شده وجود فرزندی برای حضرت مورد تاکید قرار گرفت. در این نقل شیعیان را از حیرت و پریشانی برحذر داشته و در اثبات وجود حضرت به احادیث مروی از ائمه پیشین استناد شده است. هم چنین تاکید شده است که بعد از درگذشت هر امامی امام دیگری خواهد بود (اذا أفل نجم طلع نجم) و منکر حضرت، کافر معرفی شده است».[۲۷]

تاریخ رخ دادن این حوادث را می توانیم از توجه به زمان درگذشت نخستین سفیر دریابیم. در منابع از زمان وفات وی سخنی گفته نشده است، با این حال می توان براساس زمان جانشینی فرزند عمری؛ یعنی محمد بن عثمان که ادعای جانشینی وی مورد انکار هلال ابن احمد عبرتایی قرار گرفت، قضاوت کرد. احمد بن هلال در سال ۲۶۷هـ در گذشته است. [۲۸] بر این اساس حوادث مورد بحث به پیش از سال ۲۶۷هـ اشاره دارد.

مخالفت های جعفر با ادعای شیعه، مهم ترین چالش عصر عمری بوده است. جعفر برخی از شیعیان را با خود همراه کرده بود. اهمیت همراهی بزرگان جامعه امامیه برای پذیرش ادعاهایش ـ که خود شاهد دیگری بر نقش و اهمیت آنان در تثبیت عقاید امامیه است ـ جعفر را واداشت تا به احمد بن اسحاق اشعری، بزرگ قمیان که در آن زمان در بغداد اقامت داشت، نامه ای بنگارد. [۲۹] جعفر در این نامه بر احاطه اش بر علم دین تاکید و اعلام کرد که آن چه شیعه درباره علم امام و شرایط آن باید بداند، می داند و بنابراین پیروی از وی، به عنوان امام بر حق، لازم است.احمد بن اسحاق نامه را به نزد عمری فرستاد تا در این خصوص پاسخ لازم را بدهد.

عمری در پاسخ به ادعای جعفر، نخست ادعای او که امام واجب الاطاعه­ای وجود ندارد، رد و استدلال های خود را این گونه بیان کرد:

  1. خداوند، خلق را بیهوده نیافریده است؛ بعثت پیامبران برای آشنا کردن آنها با خداوند و دستورات وی بوده است. هر کدام از انبیاء نیز معجزه هایی داشته است تا با آنها بر خلق احتجاج کند.
  2. خداوند، محمد(ص) را به عنوان خاتم الانبیاء مبعوث نمود و چون او درگذشت، امامت را برعهده برادر، پسر عمو و وارثش، علی بن ابی طالب، قرار داد. سپس امر امامت در فرزندان او باقی ماند. (ثم الی الاوصیاء من ولده واحداً واحداً).
  3. ویژگی امامان در عصمت آنها و دوری از گناهان است. خداوند آنها را طاهر گردانیده و از گناه به دور داشته و آنها را خزائن علم خویش قرار داده است. اگر چنین نبود، مردمان در شان و مقام یک سان بودند (و امر امامت معنی پیدا نمی کرد) و حق از باطل شناخته نمی شد.
  4. اما آن چه که این باطل گرای دروغ­گو (المبطل المفتری) ادعا کرده است (جعفر)، نمی دانم به چه می خواهد، ادعایش را اثبات کند. آیا به تفقه در دین خدا که به خدا سوگند حلال را از حرام نمی شناسد. آیا تقوی دارد که دلیلی بر امامتش باشد. خدا شاهد است که وی برای تعلیم سحر چهل روز نماز واجب را ترک کرده و شراب خوردن وی نیز امر مشهوری است. [۳۰]
  5. برای آن که از آن چه گفته ام مطمئن شوی به نزد وی رفته و از احکام نماز و حدود آن از وی سؤال کن تا ناتوانی و نادانی وی برایت اثبات گردد.
  6. بدان که خداوند امر امامت را، بعد از امام حسن و حسین علیهماالسلام در دو برادر قرار نمی دهد.[۳۱]

این خبر از چند جنبه، مهم است. نخست آن که نشان می دهد برخی بزرگان شیعه، چون احمد بن اسحاق اشعری درباره ادعای جعفر تردید هایی داشته اند. این ابهام ها با پرسش از مسائل فقهی از جعفر رفع شده بود؛ روشی که در زمان دیگر ائمه نیز برای آگاهی از ادعای امامتشان انجام شده بود. هم چنین خبر، عقیده عدم رسیدن امامت به دو برادر را بیان می کند. پذیرش این نظر در جامعه شیعه نقش مهمی در رد دیدگاه های جعفر داشته است. فعالیت های دومین سفیر

با درگذشت عثمان بن سعید، فرزند وی، ابوجعفر محمد بن عثمان، عهده دار سفارت و امور ناحیه مقدسه شد. نخستین مشکل وی، مواجهه با کسانی بود که سفارت پدرش را قبول داشتند، اما از پذیرش سفارت وی امتناع کرده بودند. مهم ترین این افراد، احمد بن هلال عبرتایی بوده است. این دشمنی ها باعث شد تا مطالبی بر ضد عبرتایی جعل و ادعا شود که وی حتی در زمان امام حسن عسکری (ع)، فردی خطاکار و مطرود حضرت بوده است. با این حال، زهد و عبادت وی در نزد گروهی از شیعیان منطقهوی باعث گردید تا این مطالب مورد توجه قرار نگیرد. با مرگ عبرتایی در سال ۲۶۷هـ ظاهراً این مشکل به زودی حل شد. برخی دیگر از منکران سفارت ابوجعفر در ملاقاتی که با امام صورت گرفت، از رای خود برگشته و ابوجعفر را تایید کردند. [۳۲]

یکی از توقیعات زمان ابوجعفر عمری، دربردارنده نکته های مهم تری درباره فعالیت های وی در این برهه است، و تحلیل کامل آن، جنبه های ارزش مندی، از اوضاع امامیه در این زمان را روشن می کند. به منظور ارائه تحلیلی از متن این توقیع، نکات مهم آن را به صورت شماره گذاری شده، ذکر می کنیم.

این توقیع در پاسخ به سؤال های فردی به نام اسحاق بن یعقوب صادر شده است. دربارهاسحاق بن یعقوب اطلاع چندانی در دسترس نیست، ولی با توجه به پرسش های وی از برخی وکلا می توان احتمال داد که وی از افراد مرتبط با آنها بوده است.

۱ـ اما از آن چه پرسیده ای که خداوند تو را هدایت کرده و با دلیل، بر تو نادرستی ادعای منکران ما ثابت گشته است، بدان که بین خدا و کسی از بندگانش خویشی نیست. هر کس مرا انکار کند، از من نیست و طریقش چون پسر نوح است.

۲ـ اما امر عموی من جعفر و فرزندش، هم چون برادران یوسف است که بر پیامبر ما و اهل بیتش و او سلام و درود باد. [۳۳]

۳ـ فقاع حرام است، اما خوردن شلماب اشکالی ندارد.

۴- اما آن چه از اموال شما می گیریم، تنها برای آن است که مالتان را حلال نماییم.

هر کس که این را نمی پسندد، می تواند از دادن آن خودداری کند. آن چه که خدا به ما داده، بهتر از آن چیزی است که به شما داده شده است.

۵ـ زمان ظهور فرج به دست خداوند است و آنان که زمانی برای آن معین می کنند، دروغ گویند.

۶ـ اما در مسائل پیش آمده، به نزد راویان حدیث ما بروید که آنان حجت من بر شما و من حجت خدا بر ایشان هستم.

۷ـ محمد بن عثمان بن سعید عمری ـ که خدای از وی و از پدرش که پیش از وی (سفیر ما) بود، خشنود باد ـ ثقه است و نوشته من است. (کتابه کتابی)

۸ـ خداوند محمد بن علی مهزیار اهوازی را هدایت خواهد کرد و تردید وی از بین خواهد رفت.

۹ـ ما تنها آن اموال شما را می پذیریم که از دسترنج حلال به دست آمده باشد. پولی که از فروش کنیزان آوازه خوان به دست آمده باشد، حرام است.

۱۰ـ محمد بن شاذان بن نعیم از شیعیان ماست.

۱۱ـ ابوالخطاب محمد بن ابی زینب و اصحابش ملعونند. با آنها به مجالست منشین که من و پدرانم از ایشان بیزاریم.

۱۲ـ اما طمع کاران به اموال ما که آن را حلال دانسته و آن را مصرف می کنند، آتش می خورند.

۱۳ـ خمس برای شیعیان ما حلال است و دادن آن برای طهارت مولدشان ضروری است.

۱۴ـ اما تردید و پشیمانی کسانی که در دین خدا شک کرده اند درباره آن چه که برای ما فرستاده اند، به آنهایی که تمنای پس گیری هدایای خود را دارند، اموالشان را پس بده، ما را به هدایای افراد مردد نیازی نیست.

۱۵ـ اما در خصوص علت غیبت، همان گونه که خداوند می فرماید: « مپرسید از آن چه که [اگر] بدانید، شما را خوش نخواهد آمد». کسی از پدران من نبود، جز آن که بیعت یکی از طاغوت های زمان بر گردنش بود، اما من در حالی ظهور خواهم کرد که بیعت کسی بر من نیست.

۱۶ـ اما غیبت من، هم چون پنهان شدن خورشید در پس ابر است. من امان مردمان هستم، همان گونه که ستارگان امان آسمان می باشند. در این باره سؤال نپرسید و خویش را به سختی میفکنید. بیش از توجه به این مسائل دعا کرده و ظهور ما را از خدا بخواهید. سلام بر تو باد ای اسحاق بن یعقوب و هر کس که از راه حق پیروی می کند».[۳۴]

این خبر از چند جهت مهم است. نخست آن که مؤید حضور طرفداران ابوالخطاب در این دوره است. نهی از مجالست با آنها حاکی از حضور آنها در شهرهای شیعه، خاصه کوفه است. براساس بخش هایی چاپ نشده از کتاب الهدایه الکبری می توانیم به ارتباط پیروان ابوالخطاب و محمد بن نصیر نمیری پی ببریم. این را می دانیم که بعد از حرکت ابوالخطاب، وی طرفدارانی به دست آورده بود. [۳۵] این مسئله به نگارش آثاری منتهی گردید؛ گروهی در تایید او و عده ای در رد وی آثاری به رشته تحریر در آوردند. ابواسحاق ابراهیم بن ابی حفص کاتب از اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام، کتاب الرد علی الغالیه و أبی الخطاب و اصحابه و احمد بن محمد بن علی قلاء سواق و برادرش علی، کتاب ما روی فی ابی الخطاب محمد بن ابی زینب را تالیف کرده اند. [۳۶] این آثار در اواخر قرن سوم تالیف شده اند و فحوای عنوان هایشان دلالت بر آن دارد که آثاری در رد ابوالخطاب بوده اند.

کتاب های مقتل أبی الخطاب و مناقب أبی الخطاب، نوشته

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.