پاورپوینت کامل آل بویه، عباسیان و تشیع ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آل بویه، عباسیان و تشیع ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آل بویه، عباسیان و تشیع ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آل بویه، عباسیان و تشیع ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint :

>

سالها قبل از ورود آل بویه به بغداد، خلفای عباسی، عملا”قدرت دنیوی خود را به امیرالامراها منتقل کرده بودند. برادران بویه که گرایش­های شیعی داشتند، پس از فتوح خویش در ایران، متوجه بغداد شدند. معزالدوله پس از ورود به بغداد، در صدد برآمد تا خلافت را از عباسیان به خاندان علی(ع) منتقل نماید، ولی باصلاحدید وزیرش، از این کار منصرف شد و به تغییر خلیفه عباسی اکتفا کرد. انتخاب فردی مطیع به مقام خلافت و خلع آنان در موقع لازم، امتیازی بود که آل بویه در این خصوص به دست آوردند؛ بدین ترتیب، نه تنها اقتدار دنیوی، بلکه اقتدار معنوی خلفای عباسی به تدریج رو به کاستی گذاشت.

اما در دراز مدت، غیبت امیران بویی از بغداد و اختلاف میان آنها در شاخه­های عراق و فارس، زمینه بازیابی قدرت خلفا را فراهم آورد. آنان به تدریج قدرت معنوی خود را افزایش دادند و سپس برای دست یابی به قدرت دنیوی، از قدرت نظامی نو پای طغرل سلجوقی، برای شکستن دیلمیان سود جستند. لیکن خلفای عباسی دیگر هیچگاه به جایگاه قدرتمند اوّلیه خود بازنگشتند.

مقدمه

دیلمیان که از دیرباز به علت شجاعت و آگاهی از مهارت­های جنگی، در شاخه نظامی ایران سرآمد بودند، در قرن سوم و چهارم هجری بر مسند قدرت حکومتی ایران و اسلام تکیه زدند. کارآمدی در بخش نظامی، آنان را در تسلط بر قلمرو وسیعی از جهان اسلام یاری کرد. به قدرت رسیدن آل بویه که اعتقادات شیعی داشتند، تحولی بزرگ در وضع دیلمیان و شیعیان­ایران ایجاد کرد. تسلط آنان بر بغداد و خلفای عباسی،در جامعه­ بغداد و­سرزمین­های اسلامی نیز تحولاتی در پی داشت.

حکومت آل بویه، نقطه عطفی سیاسی در تاریخ ایران و بغداد بود؛ آنان اولین حکومت ایرانی بودند که توانستند به آمال بسیاری از امیران ایرانی، از جمله یعقوب لیث صفاری و مردآویج زیاری، دست یابند و بر خلافت عباسی مسلط گردند.

جایگاه و موفقیت خلفای عباسی در دوره قدرت یابی آل بویه و در طول حکومت آنان، موضوع مورد بحث مقاله حاضر است. موقعیت سیاسی خلفای عباسی در دوره آل بویه

باگذشت بیش از سه قرن از سقوط حکومت ساسانیان در ایران، خلافت اموی و سپس عباسی، با تسلط بر امور سیاسی، قدرت خود را بر ایرانیان تحمیل می کردند و تسنن، مذهب غالب دستگاه خلافت و بالطبع مورد پذیرش حاکمان و کارگزاران دستگاه خلافت در قلمرو حکومت اسلامی، از جمله ایران بود.

حکومت آل بویه نقطه عطف سیاسی در روابط ایران و بغداد و آغازی بر ورود خلفای عباسی به دوره ضعف سیاسی و از دست دادن اقتدار معنوی و دنیوی است. تسلط آل بویه بر بغداد، ضعف خلفای عباسی را که از چندین دهه پیش آغاز شده بود، آشکار ساخت.« از آن پس خلفا را جز لوا و منشور فرستادن و خلعت دادن و پاسخ پادشاهان اطراف، کاری نماند».[۱]

آل بویه، اختیارات معنوی و دنیوی را از خلفای عباسی سلب کردند، به طوری که پس از زوال آل بویه نیز خلفا هیچ­گاه به جایگاه قدرت­مند اولیه خود بازنگشتند. بیرونی، رویداد تسلط آل بویه بر بغداد را تغییری بنیادی در امر خلافت می­داند و می­نویسد: «سلطنت در آخر ایام متقی و آغاز ایام مستکفی از آل عباس به آل بویه انتقال یافت».[۲] ابن خلدون نیز معتقد است: «به راستی که اساس خلافت به کلی روی به ویرانی نهاده بود».[۳]

آن­چه موجب جسارت دیلمیان در پیش­روی به سوی بغداد و تسلط بر خلافت عباسی شد، پای­بندی آنان به فرهنگ ایرانی و گرایش به مذهب تشیع بود. موقعیت جغرافیایی سرزمین دیلم، موجب شده بود تا کمتر دست­خوش تهاجم بیگانگان و تغییر و تحول سیاسی و فرهنگی قرار گیرد. این وضعیت، آن­جا را به پناهگاهی امن برای علویان تحت تعقیب و ناراضیان خلافت عباسی تبدیل کرد که در دراز مدت سبب گرایش دیلمیان به مذهب تشیع و تضاد آنان با حکام خلافت عباسی گردید.

با تسلط آل بویه بر بغداد، موقعیت خلفای عباسی کاملا متزلزل شد. عملکردها، اندیشه­های متفاوت و میزان قدرت امیران بویی، جایگاه خلفای عباسی را در طول حکومت آل بویه تعیین می­کرد. در مرحله اول، با ورود معزالدوله به بغداد، اقتدار معنوی و دنیوی خلفای عباسی کاملا محدود گردید. این امر با روی کار آمدن عزالدوله که درباره مذهب تشیع متعصب­تر می­نمود، تشدید گردید. در مرحله دوم، عضدالدوله سعی داشت در روابط خویش با خلیفه، موضع معتدل­تری در پیش گیرد، ضمن آن­که اندیشه دست­یابی به مقام معنوی خلافت و جمع آن با قدرت دنیوی امیران و پادشاهان ایرانی را در سر می­پروراند. در مرحله سوم، جانشینان عضدالدوله، خود دچار ضعف شدند و مشکلات داخلی حکومت آل­ بویه، آنان را از بغداد و خلفای عباسی غافل نمود و خلفا با توسل به قدرت­های موازی و رقیب آل بویه، در صدد برآمدند تا اقتدار معنوی و دنیوی پیشین را بازستانند. تسلط آل بویه شیعی مذهب بر خلفای عباسی

عباسیان به سبب بهره­گیری از ایرانیان و دوست­داران آل محمد(ص) در رسیدن به قدرت، ناچار بودند در رفتار با مردمان ایران و شیعیان ملایمت نشان دهند. ادامه این وضع به حضور بیشتر ایرانیان و شیعیان در دربار خلافت انجامید. تأثیر مربیان و وزیران شیعی تا آن­جا بود که خلفا در مواقع اضطرار سیاسی، به داشتن گرایش­های شیعی تظاهر می­کردند. علی­رغم آن که خلافت غالباً سنی مذهب در حدود سه قرن بدون رقیبی نیرومند در اوج قدرت سیاسی قرار داشت، شیعیان با نفوذ تدریجی در دستگاه خلافت و دست­یابی به مشاغل کلیدی؛ مانند وزارت، بر قدرت سیاسی مسلط گردیدند. ادامه این وضع خلفا را ضعیف­تر و مخالفانشان را قوت می بخشید. در دوره راضی بالله (۳۲۹ – ۳۲۲هـ ) قدرت دنیوی خلیفه، عملاً به امیرالامراها – که اغلب از ایرانیان و شیعیان بودند- منتقل شد؛ خراسان و ماوراءالنهر در دست سامانیان، طبرستان و گرگان در دست علویان و فارس و بلاد مرکزی در دست آل بویه و آل زیار قرار داشت. آنان هر چند به ظاهر مطیع خلیفه بودند، در واقع، به طور مستقل حکومت می کردند. کرمر معتقد است: «خلفا به امیرالامراها متکی بودند و به دستور آنها منصوب و معزول می­شدند».[۴]

ضعف خلفا در دوره های بعد آشکارتر شد، قدرت آنان راه سراشیبی در پیش گرفت که به تسلط بیشتر سپاهیان بر خلیفه انجامید. مستکفی ( ۳۳۴ – ۳۳۳هـ)، که هم­زمان با حکومت آل بویه بر مسند خلافت تکیه زده بود، هم­چون خلفای دیگر دچار ضعف بود، از این­رو، بغداد برای ورود افراد تازه نفس، حتی با گرایش­های شیعی آمادگی داشت.

هم­زمان، قدرت سه برادر بویی (علی، حسن و احمد) در ایران، در حال شکل­­گیری بود. آنان پس از تسلط بر فارس و قسمتی از جبال، به تحریک برخی از حکام مخالف خلیفه، به فکر تسلط بر بغداد افتادند. با توجه به وضع بغداد و ضعف خلفا، خواسته آنان به زودی جامه عمل پوشید.

با تسلط احمد بن بویه، معزالدوله، بر بغداد ( ۳۳۴هـ)، مستکفی، برای رهایی از تسلط گستاخانه ترکان، حضور احمد بن بویه را در بغداد غنیمت شمرد. او گفته بود: «من پنهان شدم تا ترکان بر من تکیه نکنند و قدرتشان فرو ریزد و احمد بن بویه بی رنج پیروز گردد».[۵] با این­همه، عمر خلافت مستکفی نمی توانست دوام یابد. معزالدوله نگران اقدامات او و اطرافیانش برای بازیابی قدرت بود. وی می­بایست خلافت یا خلیفه را تغییر دهد. ابتدا درصدد برآمد تا خاندان خلافت را تغییر دهد و آن را به آل علی(ع) منتقل کند. همدانی می نویسد: «می خواست با اباالحسن محمد بن یحیی زیدی علوی بیعت کند»،[۶] ولی به صلاحدید وزیرش، صیمری، از این کار منصرف شد و خلیفه ای مطیع از عباسیان را به فردی از خاندان علی(ع) ترجیح داد. صیمری معتقد بود که اگر خلیفه، علوی باشد، معزالدوله ناچار خواهد بود از او اطاعت کند و چه بسا فقط به منزله فرمانده لشکر ایفای نقش نماید. صیمری گفته بود: «هرگز چنین مکن و کسی را که قوم تو فرمانبردار او باشند به خلافت منشان چه بسا به فرمان او تو را از میان بردارند».[۷] خطر دیگری که تغییر خاندان خلافت به دنبال داشت، شورش عباسیان بود که در نقاط مختلف قلمرو حکومت در اکثریت به سر می بردند و در نظر آنان، مشروعیت حکومت­ها با فرمان خلیفه تأمین می گردید و خطر سوم از جانب خلفای فاطمی مصر بود که با از میان رفتن خاندان عباسی، در صدد گسترش قلمرو خود برمی آمدند و چون خود را وابسته به آل علی(ع) می دانستند، مدعی تسلط بر بغداد و آل بویه نیز می شدند.

پس معزالدوله برای رسیدن به مقاصد آل بویه، تغییر خلیفه را که عملی تر و منطقی تر می نمود، بر تغییر خلافت از عباسیان به خاندان دیگر ترجیح داد. به زودی بهانه های لازم برای انجام این امر نیز فراهم گردید. به احمد بن بویه خبر رسید که مستکفی با حمدانیان علیه او توطئه می کند «اخبار و اسرار وی را به آنها نوشته، بعلاوه چیزها که از پیش از او به دل داشت».[۸] دستگیری رهبر شیعیان محله باب الطاق و اقدامات خلیفه در برقراری ارتباط با سرداران بویی، از جمله اسپهدوست[۹] و روزبهان بن خورشید،[۱۰] موجب نگرانی معزالدوله شد. ترتیب مهمانی از سوی پیش­کار خلیفه و دعوت از سپاهیان ترک و دیلم نیز مزید بر علت گردید. برای همین، معزالدوله تصمیم گرفت کار را یک سره کند. وی، در مجلس خلیفه حضور یافت و همراهانش با برنامه ای حساب شده، خلیفه را از تخت به زیر کشیدند و پس از انتقال او به کاخش، زندانی کردند. منشی و پیش­کار خلیفه نیز بازداشت شدند. بوییان با ابوالقاسم بن فضل، ملقب به المطیع لله، بیعت کردند(۳۳۴هـ). وی، از رقیبان دیرین مستکفی در امر خلافت بود.

معزالدوله با این­که خلیفه جدید را سوگند داده بود تا« علیه او کاری نکند و دشمنی نورزد»[۱۱]، نسبت به او بد گمان بود، به همین علت، وقتی برای جنگ از بغداد خارج می شد، خلیفه را نیز همراه خود می برد و «مطیع مثل اسیر نزد او بود»[۱۲]. معزالدوله برای مطیع، مقرری تعیین کرد و این نهایت قدرت آل بویه و تسلط کامل آنان بر خلیفه عباسی را نشان می دهد. مسعودی که در این دوره می زیست، می نویسد: «هم اکنون احمد بن بویه دیلمی ملقب به معزالدوله و دبیرانش بر کار مطیع تسلط دارند و امور دربار خلافت را سرپرستی می کنند و به وقت حاضر که سال ۳۴۵هـ است چنانکه به ما خبر می رسد؛ زیرا مدتهاست از عراق دوریم و به مصر و شام اقامت داریم، بیشتر رسوم خلافت و وزارت از میان رفته است».[۱۳] معزالدوله برای تحکیم بیشتر موقعیت حکومت آل بویه، از اقتدار خود نسبت به خلیفه سود می جست و در اعطای القاب و فرمان­های حکومتی خلیفه، اعمال نفوذ می کرد. رفتار سازش­کارانه خلیفه برای برآوردن خواسته های معزالدوله، ترازوی قدرت را در جانب آل بویه سنگین تر می نمود. در این زمان، تقریبا تمامی حقوق معنوی و دنیوی خلیفه از حیطه قدرت او خارج شده بود. برای خلیفه مقرری محدودی تعیین شد که با گذشت زمان، حتی به بهانه­هایی تقلیل یافت.[۱۴] اختیارات خلیفه در انتصاب صاحب منصبان، حتی آنان که به امور معنوی اشتغال داشتند، از جمله کسانی که منصب نقیب، امیر الحاج و قاضی القضات داشتند، در زمان عضدالدوله سلب گردید.

پس از مرگ معزالدوله و جانشینی پسرش، عزالدوله، رابطه او و خلیفه شکل جدیدی به خود گرفت. عزالدوله، از طرفی در تظاهر به مذهب تشیع تعصب و اصرار نشان می­داد و از طرف دیگر، در امر سیاست، توانایی و تدبیر معزالدوله را نداشت. جنگ­های متعدد او با همسایگان خارجی، حکومت را با مشکلات مالی و سرکشی عوامل نظامی رو به رو ساخت، در سال ۳۶۰هـ برای رفع مشکل رومیان ـ که پیشرفت­هایی از جانب موصل داشتند ـ از خلیفه تقاضای کمک مادی کرد و جنگ با کفار را از وظایف او دانست، در حالی که از زمان ورود معزالدوله به بغداد، خلیفه قدرت معنوی خود را از دست داده و از نظر مادی نیز متکی به آل بویه بود. خلیفه در پاسخ گفت: «غزا هنگامی بر من واجب است که فرمانروایی به دست من باشد. دارایی و سپاه در اختیار من بود. اکنون که من جز به اندازه بخور و نمیر ندارم، همه آنها در دست شما و فرمانروایان دیگر کشور است، نه غزا نه حج نه هیچ یک از وظایف پیشوا بر من واجب نیست. من برای شما تنها این نام را دارم که خطیبان شما بر منبرها می آورند تا مردم را برای شما آرام کنند. هر گاه می خواهید از این نیز کناره گیرم، کنار خواهم رفت و همه کارها را به شما می سپارم».[۱۵] سخنان خلیفه موقعیت او را در حکومت آل بویه نشان می­دهد. خلیفه خود را فاقد قدرت معنوی و دنیوی می دانست. به هر حال عزالدوله با تهدید بسیار موفق شد مبلغی از خلیفه بگیرد، ولی جهادی صورت نگرفت.

ضعف خلیفه و عزالدوله، اختلاف میان سپاهیان را که ترکیبی از ترکان و دیلمیان بودند، شدت بخشید. این اختلاف، بیش­ از آن­که جنبه قومی و نژادی داشته باشد، اختلافی مذهبی میان ترکان سنی و دیلمیان شیعه بود. تسلط فرمانده ترک، سبکتکین، بر اوضاع بغداد بدان­جا رسید که خلیفه (المطیع لله) را خلع و فرزند او، الطایع بالله را به خلافت نشاند.

حکومت عزالدوله دو بار مورد تعرض عضدالدوله (پسر رکن الدوله و پسر عموی عزالدوله) قرار گرفت. در بار اول، مهم­ترین اقدام عضدالدوله پس از تسلط بر عزالدوله، بازگرداندن خلیفه به بغداد بود. خلیفه حدود بیست روز[۱۶] می شد که از بغداد خارج شده بود «در مساجد خطبه خوانده نمی شد».[۱۷] عضدالدوله می خواست با حمایت خلیفه، تسلطش را بر بغداد تثبیت کند و از حمایت اهل تسنن بغداد نیز برخوردار شود. لشکرکشی دوم عضدالدوله به شکست کامل عزالدوله انجامید. عضدالدوله و پیوند خلافت و پادشاهی

وقتی عضدالدوله پیروزمندانه وارد بغداد شد، مورد استقبال خلیفه عباسی قرار گرفت ( ۳۶۷هـ). او طی مراسمی وارد دربار خلیفه شد. عضدالدوله سعی کرد تا با تلفیق آداب دوره ساسانی و اسلامی نزد خلیفه بار یابد، ضمن آن­که تواضع او به خلیفه، برای اطرافیانش ایجاد سؤال ننماید، ولی وقتی عضدالدوله مجبور به بوسیدن زمین در مقابل خلیفه شد، زیار بن شهر آکویه، یکی از همراهانش، با تعجب گفت:« این خداست؟ عضدالدوله شنید و به عبدالعزیز بن یوسف گفت: به او بفهمان که خلیفه خداست در زمین».[۱۸]

خلیفه اختیارات حکومتی خود را به عضدالدوله تفویض کرد. عضدالدوله حتی اختیار خلیفه در انتخاب قاضی القضات بغداد را به خود منتقل کرد. [۱۹] برای خلیفه فقط اداره امور خصوصی خودش باقی ماند. خلیفه دو پرچم که نشانه فرمان­روایی شرق و غرب قلمرو حکومتی خلیفه بود به او عطا کرد. «علاوه بر درفش سفیدی که مرسوم بود و به امیران لشکر می دادند، درفش زربفت ویژه ولیعهدان نیز داده شد».[۲۰] از امتیازات دیگری که عضدالدوله کسب کرد، ذکر نام و دعا برای او در خطبه بعد از نام خلیفه بود که در خاندان بویه سابقه نداشت. [۲۱] لقب تاج المله نیز به القاب عضدالدوله افزوده شد و او اولین فرد از آل بویه بود که از خلیفه دو لقب دریافت کرد. [۲۲] الطایع بالله دستور داد هنگام نماز پنج گانه، بر در خانه­اش نقاره بکوبند. ابن اثیر گفته است: «قبل از آن چنان رسمی جاری نبود».[۲۳]

پیروزی عضدالدوله بر عزالدوله به سود اهل تسنن و خلیفه عباسی بود. عضدالدوله سیاست مصالحه در پیش گرفت. او سعی داشت بر قدرت معنوی خلفا نیز دست یابد و آن را به خاندان بویه منتقل نماید. از این­رو، دخترش را در سال ۳۶۹هـ به ازدواج طایع بالله، خلیفه عباسی، در آورد تا فرزند مشترک آن دو نقش خلیفه ـ پادشاه را برعهده گیرد و مقبول تمامی مسلمانان، اعم از شیعه و سنی گردد.

ابن مسکویه، هدف عضدالدوله از وصلت دخترش با خلیفه را این گونه بیان می کند: «دارای پسری شود که ولیعهد باشد و خلافت به آل بویه برسد، پادشاهی و خلافت در دولت دیلمی یکی شود»،[۲۴] اما خلیفه عباسی که به تمام خواسته های مدبرانه و سیاست­مدارانه عضدالدوله به دیده تشریفات درباری می نگریست و شاید به علت آگاهی از هدف اصلی عضدالدوله، وصلت با دختر او را نوعی تشریفات و التفات بیش از حد به خاندان بویه تلقی کرد و دختر او را هیچ­گاه زن رسمی خود ندانست و مسلما” فرزندی نیز از او متولد نشد. تلاش خلفای عباسی در بازیابی اقتدار معنوی و دنیوی

عدم همکاری الطایع بالله با خواسته عضدالدوله، سرآغازی در بازیابی اقتدار گذشته خلیفه عباسی بود. الطایع بالله سرانجام در زمان بهاءالدوله دیلمی خلع و اموالش مصادره شد (۳۸۱هـ). عتبی، علت آن را استقلال خواهی و زیاده طلبی خلیفه ذکر می کند و می نویسد: «به حکم آنکه امیرالمؤمنین الطایع بالله در مهمات مملکت از مشاورت او (بهاء الدوله) عدول می جست و برخلاف رضا و موافقت او کارها می راند و از آن سبب خللها روی می نمود».[۲۵]

بهاء الدوله با خلع الطایع بالله، درباره خلیفه جدید به شور نشست. احمد بن اسحاق برای تصدی این سمت مناسب تشخیص داده شد. او که بعد از رسیدن به خلافت، القادربالله لقب گرفت، در اختلاف با خواهرش بر سر میراث پدر، به علت سعایت او نزد الطایع بالله، متهم به خیانت درباره خلیفه شد و به همین علت به بطیحه گریخت و در آن­جا به سر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.