پاورپوینت کامل مالک اشتر و اوضاع زمانه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مالک اشتر و اوضاع زمانه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مالک اشتر و اوضاع زمانه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مالک اشتر و اوضاع زمانه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
تحقیق درباره شخصیتهای تأثیرگذار جهان اسلام در قرن اول هجری برای نشان دادن تصویری نسبتاً واضح و درعین حال واقعی از اوضاع سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن روزگار ضروری است. مالک بن حارث نخعی، معروف به مالک اشتر، یکی از بزرگان و صاحب نفوذان شهر کوفه بود. وی در دوران خلافت عمر (پس از تأسیس کوفه در سال ۱۷ه)، عثمان و حضرت علی(ع) در این شهر اقامت داشت، ولی نفوذ و تأثیر وی بر حوادث و وقایع جهان اسلام در همه این دورهها یک ساننبود، در این مقاله سعی شده است نقش و جایگاه مالک در حوادث این دوران مهم بیست ساله، تجزیه و تحلیل شود.
خاستگاه
مالک بن حارث، معروف به مالک اشتر، از شاخه نخع قبیله مذحج و معروف ترین صحابی امام علی(ع) است. نسب وی در منابع این گونه ذکر شده است: مالک بن حارث بن عبدیغوث بن مسلمه بن ربیع بن حارث بن جزیمه بن سعد بن مالک بن نخع.[۱] هرچند بعضی از منابع، نام حارث بن جزیمه را در شجره نامه مالک ذکر نکردهاند،[۲] نسب وی تا ربیع، در آنها هماهنگ است. در برخی منابع متأخرتر[۳] و همچنین در شماری از پژوهشها[۴] نام او و پدرش، به اشتباه، مالک بن حرث، مالک بن اشتر و اشتربن حارث آمده است. به دلیل زخمی که در جنگ یرموک به پلک چشم مالک وارد شد، وی از آن زمان به بعد به اشتر معروف گردید و مردم، اغلب وی را با نام اشتر و نه مالک، میشناختند[۵] و ظاهراً در جنگ بزرگ صفین به افعی عراقیان و قوچ عراق نیز معروف شد.
اسلام آوردن مالک
از زندگانی مالک تا زمانی که نمایندگان پیامبر(ص) به یمن آمده و مردم را به اسلام دعوت نمودند، در منابع خبری ذکر نشده است. واقدی نقل میکند: زمانی که حضرت علی(ع) برای تبلیغ اسلام از سوی پیامبر به یمن و میان قبایل آن فرستاده شد، برخی از بزرگان شاخه نخع قبیله مذحج اسلام آوردند که از جمله آنان مالک بن حارث بود، آنها آن حضرت را در اقدامات نظامی در مذحج همراهی نمودند. [۶] پس از آن یمنیها آخرین نمایندگانی بودند که در نیمه محرم سال یازده هجری به حضور رسول الله رسیدند، آن گروه دویست نفره، در یمن با معاد بن جبل بیعت کردند و مسلمان شدند. [۷] مالک از بزرگان نخع بوده، ولی دقیقاً مشخص نیست که موفق به دیدار پیامبر شد یا نه. با توجه به این که هرکس اگر حتی یک بار پیامبر را ملاقات نموده باشد جزء صحابه محسوب میگردد و از مالک در اکثر منابع با نام تابعی یاد شده است[۸] و از طرفی مالک، خود را در شمار تابعین میداند،[۹] بنابراین ظاهراً مالک جزء دیدار کنندگان با پیامبر نبوده است؛ هرچند که مسلمان شدندش به دست علی(ع)، در دوره رسالت پیامبر بوده است.
اولین برخورد و آشنایی مالک با امام هم مربوط به همین دوران؛ یعنی اواخر حیات پیامبر میباشد، در واقع ارتباط میان مالک و علی(ع) در دورههای بعد، بیمقدمه نبود. مالک تحت تأثیر رفتار نماینده پیامبر(ص) قرار گرفت. ابوالحسن(ع) در جمع آوری زکات، برای یمنیها مشقت ایجاد نمیکرد و با آنان مدارا مینمود،[۱۰] آن حضرت با حرکتهای نظامی، تبلیغی، اقتصادی و قضایی، زمینه تحکیم دولت حضرت رسول(ص) را فراهم نمود. وی حکومتی کوتاه مدت با اختیارات کامل مالی در سرزمین مذحج و همدان به وجود آورد و در این مناطق، مالک بن حارث به دست ایشان مسلمان شد و بلافاصله آن حضرت را در اجرای ماموریتش همراهی نمود. مالک پس از پیکار اجنادین با خاندان خود، به نزد علی(ع) در مدینه آمد و بعد از آن، ابوبکر وی را به سمت شام فرستاد.[۱۱] درخشش مالک در جبهه روم و مقابله با قهرمانان رومی در منابع نمایان است، برعکس، در اوایل خلافت ابوبکر و جنگ با اهل رده، آن چنان که باید و شاید ذکری از اشتر در میان نیست.
اولین تلاش و کوشش مالک در فتح شام، مربوط به دوران فرماندهی خالدبن ولید بود؛ زیرا در نبرد تن به تن با یک فرمانده رومی به او خطاب میشود که تو از یاران خالد هستی؟ و مالک جواب میدهد: نه، من از یاران رسول الله هستم.[۱۲]
مالک در نبرد معروف یرموک، توان رزمی فوقالعادهای از خود نشان داد. [۱۳] چنانکه سیزده تن از سپاهیان رومی را کشت.[۱۴] در همین جنگ تیری یا ضربتی بر گوشه چشمش وارد آمد و پس از بریدن رگ چشم، پلک وی برگشت و به اشتر معروف شد.
از سخنان صعصعه بن صوحان به معاویه بن ابی سفیان (در دوران تبعید مالک و یارانش در شام) چنین استنباط میشود که مالک در فتوح عهد شیخین نقش و جایگاه مهمی داشته است. صعصعه در اعتراض به زندانی نمودن مالک، خطاب به معاویه گفت: آثار و فضایل اشتر در جهاد و تقویت دین بر تو پوشیده نیست.[۱۵] نبرد قادسیه، آغاز حضور مالک در عراق و جبهه ایران است. درست قبل از شروع این جنگ، اشتر با سپاهی به فرماندهی قیس بن هبیره یا هاشم بن عتبه بن ابی وقاص، به قادسیه آمد. ظاهراً این سپاه قبلاً از عراق به شام رفته بود، اما مالک قبلاً جزء این سپاه نبود و در منابع نقل شده است که کسانی، چون اشتر، جای کشتههای سپاه عراق را پر نمودند.
ظاهراً مالک بعد از نبرد قادسیه در عراق باقی ماند و پس از تأسیس شهر کوفه از بزرگان و اشخاص موثر مذحجی و بلکه یمانی این شهر گردید. هرچند حضور مالک در نبرد قادسیه و نبردهای دیگر مسلمانان با ساسانیان در منابع مشهود نیست، از سخنان مالک به سعید بن عاص میتوان فهمید که وی در فتوح مسلمانان در جبهه ایران نیز نقش موثری داشته است. مالک در اعتراض به سعید، حاکم کوفه در عهد عثمان، گفت: «عراق را که خداوند به وسیله شمشیر غنیمت ما کرده تو بوستان خودت و قومت میدانی».[۱۶] مالک و حوادث عصر عثمان
در دوران خلافت عثمان، امارت ایالتهای مختلف جهان اسلام به دست بنیامیه افتاد. خلیفه، حکومت شهرهای مختلف را به خویشان خود سپرد؛ به این ترتیب که کوفه را به ولید بن عقبه، برادر مادری خود؛ بصره را به عبدالله بن عامر، پسر داییاش؛ و مصر را به ابن ابی سرح، برادر رضاعی خویش، واگذار کرد و شام همچنان در دست معاویه باقی ماند. در برابر این انتصابهای جدید، تا زمانی که کارگزاران خلیفه دست به اقدامات ناشایست نزده بودند، جامعه اسلامی آرام بود. شروع شورش در کوفه، شهری که مالک از بزرگان آن محسوب میگردید، در اعتراض به عشرت طلبی و میگساریهای ولید بن عقبه بن ابی معیط صورت گرفت. ولید، آشکارا اهل عیش و نوش بود و این رفتارها در شهری که بسیاری از مسلمانان با سابقه در آن حضور داشتند و پایگاه جهاد کنندگان در راه خدا بود، تحملپذیر نبود. ولید، افزون بر این که از طلقاء (آزاد شدگان) محسوب میشد، در برابر مسلمانان حتی ظواهر را هم رعایت نمیکرد؛ ماجرای شرب خمر او و انجام دادن نماز صبح با حالت سکر و خواندن چهار رکعت به جای دو رکعت،[۱۷] اوج بیمبالاتی وی را نشان میداد. این اعمال و رفتارها خشم بسیاری از مردم را برانگیخت. سرانجام شورش مردم کوفه و رفتن برخی از بزرگان آنها از جمله مالک به مدینه، به عزل ولید و انتخاب سعید بن عاص به جانشینی وی، منجر شد.
سعید بن عاص در ابتدای ورود به کوفه اقدامات ولید را نکوهش کرد، ولی بیتدبیری و کوته فکری او در برخورد با سرشناسان شهر و بیان سخنان تفرقه افکن، موج جدیدی از اعتراضها را برانگیخت. نخستین اقدام ناشیانه سعید، مسخره کردن هاشم بن عتبه بود؛ در حالی که هاشم چشمش را در جنگ یرموک و پس از چابک سواریها از دست داده بود، سعید با لحنی تحقیرآمیز وی را اعور خواند و پس از گفتوگو و مشاجره با او، دستور داد وی را کتک بزنند و منزلش را بسوزانند. [۱۸] تمسخر، هتک حرمت و رفتار خشونتآمیز حاکم عثمان با هاشم بن عتبه، موجب اعتراض برخی از کوفیان شد، اما اعتراض جدیتر زمانی بود که سعید در جلسهای که برخی از بزرگان کوفه حضور داشتند، اعلام کرد: «عراق بوستان قریش است».[۱۹] مالک اشتر در اعتراض به سخنان سعید گفت: سواد را که خداوند در سایه شمشیر و سرنیزه غنیمت ما نموده بوستان خودت و قومت میدانی! بعد از این سخنان، بین ماموران سعید و طرفداران اشتر منازعاتی در گرفت. یمانیان و عدنانیان و حتی ایرانیهای زیادی در شهر کوفه ساکن بودند که در میان آنها تعداد یمانیها بیشتر بود. از اعراب شمالی نیز گروههای متعددی در کوفه میزیستند که قریش فقط قسمتی از آنها را تشکیل میدادند، در فتوحات هم، جنوبیها نقش برجستهتری داشتند. با این حال، سعید سخنانی تفرقه آمیز که مال دوستی و تعصبات قبیلهای وی را نشان میداد، به زبان میراند. مسلماً بزرگان یمانی و جهادگرانی که به این سخنان اعتراض کردند، از تسلط تدریجی قریش بر املاک و غنایم جهادگران نگران و ناراحت بودند. بیتدبیری سعید در گفتن سخنانی چنین تفرقه افکن، در میان مردم شهری که بافت قبیلهای داشت و بیتوجهی به حرکت و اعتبار جهادگران و اهداف آنها باعث شورشهای جدی در عهد امارت وی گردید. کشمکش سعید بن عاص و ناراضیان و اعتراض آنها به سخنان و عملکرد او در پایان به نامهنگاری سعید و خلیفه منجر شد. عثمان دستور داد رهبران و افراد شناخته شده شورش را به شام (نزد معاویه) تبعید نمایند. در شام، معاویه ابتدا تبعیدیان را به عنوان «سران» ستایش و پس از آن، به دلیل مخالفت آنان با والیان و قریش نکوهش نمود، شورشیان و از جمله مالک نیز، درباره دلایل شورش و اعتراضها سخن گفتند.
مالک برای آن که نشان دهد که برای ارزشهای دینی به پا خواسته و سخنان معاویه در خصوص اطاعت از حاکمان، مطابق دستور قرآن نیست، چنین گفت: «ای معاویه ما از آن جمله نیستیم که برهان خدای را پشت پا زنیم و بیفرمانی کنیم، اگر ائمه ما طریق حق روند و ما پیروی نکنیم کتاب خدا را پشت سرانداخته باشیم»[۲۰] معاویه از سخنان اشتر عصبانی شد و او و عمروبن زراره را که از وی دفاع نمود، به زندان انداخت. [۲۱] پس از اصرار یاران اشتر و آزادی وی، معاویه در نامهای به عثمان خواستار بازگشت شورشیان به کوفه شد.
در مرحله دوم، مالک و یارانش به حمص تبعید شدند. دقیقاً مشخص نیست که از دمشق به حمص فرستاده شدند و یا پس از اعتراضات مجدد به دستور عثمان از کوفه روانه حمص گردیدند، آن چه مسلم است رفتار عبدالرحمن بن خالدبن ولید، حاکم حمص، در مقایسه با رفتار معاویه با آنها با خشونت و تحقیر بیشتری – همراه بود. [۲۲] بنابر برخی نقلها، رفتار سخت عبدالرحمان، شورشیان را رام نمود و آنان توبه کردند و در نزد عبدالرحمن باقی ماندند،[۲۳] اما شواهد و قرائن حاکی از آن است که عوض نشدن رفتار والیان، مردم کوفه را خشمگین نمود و منزلت شورشیان را در نزد ایشان بالا برد و درست در زمانی که حاکمان عثمان با هدف مشورت برای آرام کردن شورشها و نارضایتیها به مدینه رفته بودند، اشتر و همراهانش ابتدا عازم مدینه شدند و پس از مذاکرات ناموفق با خلیفه، راهی کوفه گردیدند و در غیاب سعید بن عاص، بر شهر تسلط یافتند. مردم کوفه با مالک هم پیمان شدند که مانع ورود سعید به شهر شوند. در نتیجه این اقدام کوفیان، ابوموسی حاکم کوفه شد که هم مورد نظر کوفیان بود و هم عثمان با حکومت او مخالفتی نداشت.
یکی از حوادث دوره خلافت عثمان که در اندیشه و نگرش مالک درباره خلیفه سوم تأثیر گذار بود، تبعید ابوذر به ربذه و جان دادن وی در آن بیابان خشک و سوزان و در اوج تنهایی بود که با حضور مالک در مراسم دفن او مصادف شد. درباره حضور اشتر برای دفن ابوذر حدیثی نقل شده که نشان از فضیلت مالک اشتر است. براساس این روایت، هنگام مرگ ابوذر، تنها همسر یا دخترش با او بود، و وی از تنهایی خود و از این که پارچهای برای کفن ابوذر به همراه نداشت، ناراحت بود، ابوذر به وی دلداری داد و گفت: از پیامبر شنیده است که در هنگام مرگ، گروهی از مومنان بر جنازهاش حاضر میشوند.[۲۴] ام ذر گوید: «از تپههای ریگی بالا میرفتم و مینگریستم و باز برای پرستاری او بر میگشتم در همین حال بودیم که ناگاه از دور مردانی پیدا شدند که همچون کرکس بودند و مرکبهایشان ایشان را شتابان پیش میآورد.[۲۵] بنابر برخی روایتها، وقتی آنها به کنار ابوذر رسیدند وی از دنیا رفته بود، اما بر طبق نقل دیگر، وی سخن پیامبر(ص) را به ایشان گفت و به آنها بشارت داد، از جمله افراد حاضر در کاروان، مالک اشتر و حجربن عدی بودند[۲۶] ابوذر به آنها سفارش کرد که تنها کسی وی را کفن نماید که امیر، سالار گروه، و یا مامور برید و نقیب نباشد.[۲۷] در میان کاروانیان، تنها شخصی از انصار سالار و مامور نبود و همو، وی را در ردای خویش و دو جامه دیگر دفن کرد.[۲۸] براساس این نقلها مالک و حجر که از بزرگان مذحج و کنده بودند، نمیتوانستند ابوذر را دفن نمایند، ولی براساس روایتهای منابع شیعی، منظور ابوذر این بود که نماینده خلیفه؛ شامل امیر، برید و نقیب عهده دار دفن وی نباشند و مالک اشتر وی را کفن کرد و آن گروه به امامت وی بر ابوذر نماز گزاردند و او را دفن کردند.[۲۹] پس از دفن ابوذر، مالک درباره ایمان این صحابی و اعتراضهای او و نیز تبعیدش سخنرانی نمود.[۳۰]
مالک اشتر را از شورشیان برضد عثمان و فرمانده معترضان کوفی دانستهاند، حتی بعضی نام وی را جزء قاتلان عثمان ذکر کردهاند.[۳۱] ابن شبه نمیری در تاریخ مدینه المنوره نقلهای متضادی در خصوص اقدامات مالک در محاصره عثمان آورده است. براساس یکی از این روایتها، مالک میخواست عثمان را از بند محاصره شورشیان برهاند. براساس روایتی دیگر، مالک مانع از عملی شدن اقدامات صفیه جهت پراکنده کردن محاصره کنندگان گردید.[۳۲] حضور مالک در جریان محاصره خانه عثمان مسلّم است. برطبق برخی نقلها، وی مخالف بهکارگیری خشونت برضد خلیفه بود،[۳۳] ولی شواهد و قرائن دیگر حاکی از رضایت مالک از کشته شدن خلیفه به دلیل بدعتگذاری در دین است. مالک در خطبه خویش برای مردم کوفه درباره عثمان گفت: «پس از آن مردی به خلافت رسید که کتاب خدا را پشت سرانداخت… ما نابودی او را بر نابودی دین و دنیای خود ترجیح دادیم».[۳۴] در شعر مالک در هنگام مبارزه با محمدبن روضه نیز به این موضوع اشاره شده است.[۳۵] مالک در دوران خلافت علی(ع)
مالک اشتر یکی از تلاش کنندگان برای بیعت مردم با علی(ع) بود و به آن حضرت فرمود: ای امیرمومنان با تو بیعت میکنم که بیعت مردم کوفه به عهده من باشد.[۳۶] او در ابتدای خلافت امام علی(ع) خطاب به مردم فرمود: «ای مردم این است وصی اولیاء و وارث علم انبیاء آنکه در راه خدا بس گرفتاری کشید و امتحان داد، آنکه برای او کتاب خدا به ایمان گواهی داد و پیامبرش به بهشت رضوان کسی که فضایل او به حد کمال رسید و در سابقه و برتریش نه اواخر شک دارند و نه اوائل»[۳۷] سخنان مالک که دربرگیرنده بیان فضایل علی(ع) میباشد حاکی از آشنایی او با امام قبل از خلافت ایشان است و چنان که در صفحههای پیشین ذکر شد، مالک در مأموریت علی(ع) در یمن، تحت تأثیر رفتار ایشان قرار گرفت.
نظر مالک درباره بیعت و حرکت برای از بین بردن فتنه جمل این بود که بر اعراض کنندگان از بیعت و جهاد سختگیری شود و آنها زندانی شوند.[۳۸] علی با یارانش مشورت مینمود، ولی تصمیم نهایی را بر اساس ارزشها و اصولی که به آن اعتقاد داشت اتخاذ مینمود.
مالک نیز مشورتهایش را قبل از صدور رأی نهایی ارائه میداد، وی در این زمینه میگوید: «بر ماست قبل از این که سخن بگویی سخن بگویم و چون عازم شدی دیگر سخن نمیگوییم…»؛[۳۹] بنابراین نظر وچیا واگلری که میگوید: اشتر همواره در میان گروه خویش بود و به خود اجازه میداد نظر و خواستهاش را بر علی تحمیل نماید،[۴۰] درست نیست. برخلاف نظر مالک، کسانی که برای جهاد آماده نشدند زندانی نشدند و یا جریر به سفارت نزد معاویه فرستاده شد و بسیاری از موارد مشابه را میتوان ذکر نمود. یکی از اقدامات مهم مالک قبل از نبرد جمل، موفقیت وی در هماهنگ نمودن کوفیان برای پیوستن به علی(ع) بود. بعد از این که فتنهانگیزی طلحه و زبیر و اغلب مردم بصره آشکار شد، امیرالمومنین نمایندگانی برای یاری گرفتن از مردم کوفه، به آن شهر فرستاد که موفقیت چندانی در هماهنگ نمودن آنان نداشتند. جنگ با امالمومنین و حواری رسول خدا(ص)[۴۱] بسیاری را دچار شک و شبهه نموده بود و از طرفی ابوموسی اشعری، اولین حاکم علی(ع) در کوفه، نیز از حرکت مردم این شهر برای جهاد ممانعت مینمود، علی(ع) عماره بن شهاب را به حکومت این شهر برگزید، ولی مردم، بهجز ابوموسی، به کس دیگری راضی نمیشدند و عماره را به شهر راه ندادند. [۴۲] مالک برای بسیج کوفیان به آنجا رفت و با بهرهگیری از نفوذ قبیلهای و خطبهای که ایراد نمود، توانست مردم را به یاری امیرالمومنین برانگیزد، افرادی که قبل از آن مردد بودند، با آمدن اشتر به کوفه برای پیوستن به علی(ع) تمایل پیدا کردند و حتی برخی بر آن شدند تا وسایل ابوموسی را غارت کنند که مالک آنها را از این کار بازداشت.[۴۳] به این ترتیب، مأموریت حساس مالک اشتر با موفقیت انجام گرفت و با کمک سپاه کوفه شورش در هم شکسته شد و عراق تحت اختیار علی(ع) درآمد. مالک، در نبرد جمل فرماندهی جناح راست سپاه علی(ع) را برعهده داشت[۴۴] و بسیاری از پهلوانان لشکر جمل، مثل خباب بن عمرو و عبدالرحمن بن عتاب بن اسید، و به روایتی عمروبن یثربی را از پا در آورد. همآوردی مالک با عبدالله بن زبیر نیز معروف و مشهور است؛ با اینکه مالک زخمی کاری برعبدالله وارد ساخت، با فریادهای «اقتلونی و مالکا»ی ابن زبیر، از روی وی بلند شد و به جنگ با یاران ابن زبیر پرداخت،[۴۵] عبدالله نیز زخمی در بین کشتگان افتاد.
مالک، قبل و بعد از واقعه صفین، حکومت منطقه حساس جزیره (منطقه شمالی میان دو رود) را برعهده داشت؛ دلیلش هم روشن است: منطقه مرزی با شام باید در دست سرداری توانا، لایق، زیرک و هوشیار قرار میگرفت؛ بنابراین، سخن وچیاواگلری که مدعی است علی(ع) برای خلاص شدن از شرایطی که طرز تلقی منفی وی درباره متارکه جنگ به وجود آورده بود اشتر را به موصل فرستاد،[۴۶] صحیح نیست؛ زیرا مالک، قبل از صفین هم حاکم جزیره بود[۴۷] و اعتماد علی(ع) به مالک بعد از صفین بیشتر هم شد. [۴۸] مالک، در حالی که حاکم این منطقه حساس بود، مشاور علی(ع) نیز محسوب میشد. او در زمان حرکت برای پیکار صفین به کوفه آمد و مثل بسیاری دیگر از سرداران علی(ع) در تشویق مردم برای حرکت و جهاد خطبهای خواند. هنگامی که مردم رقه از ساختن پل بر رود فرات برای سپاه امام علی(ع) خودداری کردند، با سخنرانی مالک[۴۹] و راهکارهای مناسب او، این کار را انجام دادند. به محض آن که زیاد بن نضر و شریح بن هانی، فرماندهان پیشتاز علی(ع)، به وی اطلاع دادند که با پیشتازان معاویه رویارو شدهاند، امام مالک را به نزد آنها فرستاد و بر آن دو فرماندهی داد.[۵۰] مالک در اتحاد سپاه، حفظ روحیه، ایجاد انگیزههای معنوی و قومی برای پیکار، جواب دادن به همآوردی شهسواران نقش مهمی در حفظ موقعیت سپاه و کسب پیروزی داشت. در یکی از روزهای جنگ صفین که جناح راست سپاه علی(ع) پا به فرار گذاشتند، سخنرانی مالک، در نکوهش فرار آنها، غیرت جنگی سپاهیان را تحریک کرد و شکست را به پیروزی تبدیل نمود.[۵۱] پس از این تغییر و تبدیل، حضرت علی(ع) در خطبهای برای سپاهیانش چنین فرمود: «همانا از جای کنده شدن شما و بازگشتتان در صفها را دیدم… سرانجام سوزش سینهام فرو نشست که در واپسین دم دیدم آنان را راندید، چنان که شما را راندند و از جایشان کندید چنان که از جایتان کندند…»[۵۲]
معاویه از میان سرداران علی(ع) بیش از همه از مالک، پیکارها و همآوردیهایش وحشت داشت. روزی که عبدالله بن بدیل، یکی از پهلوانان برجسته سپاه علی(ع)، کشته شد، معاویه که بر جنازه وی حاضر شده بود، گفت: «خدایا مرا بر اشتر نخعی و اشعث کندی نیز پیروز بگردان».[۵۳] از اواسط نبرد صفین به بعد، معاویه درباره اشعث حساسیت نشان نمیداد و اغلب از جانب مالک نگران بود. در اواسط نبرد صفین، معاویه به یاران قریشی خویش گفت که برخی از یاران علی مرا اندوهگین کردهاند و از پنج سردار علی(ع) نام برد،[۵۴] در حالی که از اشعث خبری نبود. در سخنان اشعث نیز تمایلاتی مبنی بر توقف جنگ دیده میشد. وی در جواب نامه معاویه اظهار داشت که علت حمایت او از عراقیان، سکونت در آن منطقه است.[۵۵]
معاویه سرداران بزرگ خویش را به نبرد اشتر میفرستاد، اما نتیجه نمیگرفت؛ عبیدالله بن عمر در مصاف با مالک شکست خورد؛[۵۶] عمروبن عاص زخمی شد و فرار کرد[۵۷] و مروان از نبرد با وی اکراه داشت.[۵۸] برخی از مواقع نیز مالک از فرزندش ابراهیم میخواست برای مقابله با قهرمانان جوان سپاه معاویه، با آنان همآوردی نماید.[۵۹] اوج شهرت و هنرنمایی مالک مربوط به لیله الهریر در جنگ صفین است؛ وی در آغاز حمله سرنوشت ساز خویش در اواخر صفین خطبهای خواند و ضمن بیان ویژگیهای منحصر به فرد علی(ع)، سپاهیان را به اطاعت از خویش فرا خواند: «… چون تنور جنگ تفته شود و گرد از آوردگاه بر آید و نیزهها برهم شکند و. .. فرمانم را بپذیرید و به دنبالم باشید».[۶۰] مالک در لیله الهریر، فرماندهی جناح راست سپاه امیرالمومنین(ع) را بر عهده داشت، شجاعت، صدای رسا و نفوذ قبیلهای وی باعث شد تا پیروی از ناحیه وی آشکار شود، او در این شب سه نیزه در سینه شامیان شکست. مالک در حمله سرنوشت ساز خویش، در حالی که به سوی شامیان پیشروی میکرد به یارانش میگفت که به اندازه پرتاب تیرها و نیزههای او پیشروی نمایند و بعد از خستگی شدید مذحجیان، نیروهای داوطلب از قبایل متعدد را جمع نمود و سرانجام توانست آثار پیروزی نهایی را آشکار سازد، در این هنگام علی(ع) به خطبه ایستاد و گفت: «کار شما و دشمن بدین قرار است که میبینید و جز واپسین دم دشمن باقی نمانده است…»[۶۱]
پیشرویهای سپاه علی(ع)، معاویه و عمرو را به وحشت انداخت، در سپاه امام نیز برخی، از این پیشرویها راضی و خوشحال نبودند؛ شماری از اشراف قبایل، مثل اشعث بن قیس، پیروزی علی را به صلاح خویش نمیدانستند، بنابراین در حالی که مالک برای به زانو در آوردن سپاه معاویه همه تلاش خویش را انجام میداد، اشعث از لزوم ترک جنگ سخن میگفت[۶۲] و معاویه نیز پس از این که قرآنها را بر سر نیزه نمود، از سخنان اشعث بیشترین بهره را برد، وی گفت: اگر ما دست از پیکار برنداریم، رومیان و پارسیان بر فرزندان و زنان شامیان و عراقیان طمع خواهند بست.[۶۳] شعار تن دادن به حکمیت قرآن (پیشنهاد عمروبن عاص)، در حالی مطرح شد که دو سپاه از پیکارهای پیاپی به شدت خسته شده بودند و شامیان که نشانههای شکست نهاییشان آشکار شده بود، چاره کار را در این شعار یافتند.
وقتی سپاهیان علی(ع) شب هریر را به صبح رساندند، سحرگاهان چیزهایی پرچمگون در برابر صفوف شامیان دیدند و چون آفتاب برآمد فهمیدند که قرآنها بر نیزهها رفته است. پیشبینی عمرو درست بود؛ بین سرداران علی(ع)، در ادامه پیکار اختلاف ایجاد شد؛ گروهی موافق[۶۴] و عدهای مخالف[۶۵] ادامه جنگ بودند، اکثریت سپاه هم بانگ توقف جنگ را سر میدادند، در این حال، مالک با نیروهای داوطلب، جنگ را ادامه میداد. مخالفان ادامه جنگ پس از مدتی، با محاصره علی(ع)، از وی خواستند تا مالک را از صحنه نبرد فرا خواند. علی(ع) تلاش زیادی کرد تا آنان را قانع کند که این حیله است و معاویه و عمرو اهل حکم قرآن نیستند[۶۶] و اگر بودند در ابتدای جنگ و قبل از خونریزیها دعوت به حکمیت قرآن را میپذیرفتند، ولی فایدهای نداشت. حضرت علی(ع) به ناچار، یزید بن هانی را به نزد اشتر فرستاد و وی را فرا خواند، فرمان امام به یزید از راه دور و با صدای بلند بود، به دلیل این که ایشان در محاصره مخالفان جنگ قرار داشت، مالک به ابن هانی گفت که به نزد علی برو و به وی بگو: «… من از خداوند امیدوار
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 