پاورپوینت کامل شخصیت و عملکرد عمربن عبدالعزیز و دیدگاه امام باقرعلیه السلام درباره او ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شخصیت و عملکرد عمربن عبدالعزیز و دیدگاه امام باقرعلیه السلام درباره او ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شخصیت و عملکرد عمربن عبدالعزیز و دیدگاه امام باقرعلیه السلام درباره او ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شخصیت و عملکرد عمربن عبدالعزیز و دیدگاه امام باقرعلیه السلام درباره او ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

مقدمه

تاریخ سیاسی اسلام به ویژه مقطع بعد از رحلت پیامبر اکرمr دارای نکات تاریک و مبهمی است؛ از این رو بررسی تحلیلی و تطبیقی جایگاه، نقش و عملکرد دو مکتب عمده فکری و سیاسی در میان مسلمانان، یعنی ـ مکتب اهل بیت(علیه السلام ) و مکتب خلفا ـ کار چندان آسانی نیست، زیرا وجود گرایش های سیاسی و اعتقادی در مورخان، برخورد گزینشی آنها با وقایع تاریخی و جهل یا سکوت آنها در قبال بسیاری از حوادث جامعه اسلامی و… مشکلات فراوانی را پیش روی تاریخ نگاران قرار می دهد، البته این مشکل در همه مقاطع تاریخی به یک حد مصداق ندارد، بلکه در مراحل مختلف براساس شرایط سیاسی اجتماعی متفاوت است.

مقطع تاریخی امامت امام محمد باقر(علیه السلام ) یکی از ناشناخته ترین این دوره ها به حساب می آید؛ به طوری که به ندرت می توان تحلیل مستقلی را از زندگی سیاسی آن حضرت به دست آورد. در این میان، چگونگی ارتباط امام باقر(علیه السلام ) با عمربن عبدالعزیز، خلیفه اموی و ارزیابی عملکرد او با علویان از پیچیدگی خاصی برخوردار است، چرا که به فرموده امام علی (علیه السلام ):

اگر باطل با حق در نیامیزد، حقیقت جو آن را بشناسد و بداند، و اگر حق به باطل پوشیده نگردد دشمنان را مجال طعنه زدن نماند. لیکن اندکی از این و آن گیرند، تا به هم درآمیزد و شیطان فرصت یابد و حیلت برانگیزد.[۱]

پژوهشگران تاریخ اسلام در ارزیابی شخصیت عمر بن عبدالعزیز به دو گروه تقسیم شده اند؛ اکثر آنها از او چهره ای مثبت و خلیفه ای عادل، زاهد و راشد را ترسیم می کنند و با تکیه بر اعمال مثبت او از نکات منفی زندگی اش چشم پوشی کرده و درصدد توجیه سؤالات اساسی در خصوص مشروعیت خلافت او برآمده اند.[۲] اما گروهی دیگر نگرشی مثبت به او ندارند و مدارک تاریخی موجود هم تا حدی این دیدگاه را تایید می کند. بنابراین در مطالعه ای همه جانبه باید تمامی مدارک موجود و سؤالات طرح شده مورد توجه قرار گیرد.

در این راستا شخصیت عمر بن عبدالعزیز را می توان در محورهای زیر بررسی کرد:

  1. مشخصات فردی عمربن عبدالعزیز؛
  2. عملکرد او قبل از خلافت؛
  3. عملکرد او در دوره خلافت؛
  4. عکس العمل امویان در قبال رفتار عمر با علویان؛
  5. ارزیابی عملکرد و شخصیت عمر.

مشخصات فردی عمر بن عبدالعزیز

ابوحفص عمر فرزند عبدالعزیز بن مروان بن حکم و مادرش «ام عاصم» دختر عاصم­بن عمر است. وی در «حلوان» روستایی در مصر به دنیا آمد که پدرش امیر آن جا بود. بعد از درگذشت پدرش، عمویش عبدالملک، او را به دمشق فرا خواند.

در ماه صفر سال ۹۹ مردم با او به عنوان خلیفه بیعت کردند و در سال ۱۰۱ ه. در ۳۹ سالگی پس از دو سال و پنج ماه خلافت در دیر «سمعان» در منطقه دمشق از دنیا رفت.[۳]

حیات عمر بن عبدالعزیز قبل از خلافت

هنگامی که ولیدبن عبدالملک به خلافت رسید عمر را در سن ۲۵ سالگی در ماه ربیع الاول سال ۸۷ به ولایت مدینه منصوب کرد.[۴] وی در سال ۹۳ ه. از این سمت عزل شد و به شام بازگشت.[۵]

در پی اختلاف بین ولید بن عبدالملک و برادرش سلیمان بر سر جانشینی ولید، ولید در صدد عزل سلیمان از ولایت عهدی و انتصاب فرزندش به این مقام برآمد و حتی توانست موافقت و مساعدت بسیاری از اشراف را با تطمیع و تهدید جلب کند، اما عمربن عبدالعزیز با ولید همراهی نکرد و گفت که «ما با سلیمان بیعت کرده ایم». در نتیجه در معرض آزار و اذیت ولید قرار گرفت و زندانی شد. ولی پس از سه روز مورد شفاعت قرار گرفت و آزاد گردید و بعد از این که سلیمان به خلافت رسید به عنوان ولیعهد او معرفی گردید.[۶]

تجمل پرستی و مشی اشرافی عمر به خصوص قبل از رسیدن به خلافت امری معروف و مشهود است. حجاج صواف می گوید: عمر بن عبدالعزیز در هنگامی که والی مدینه بود به من دستور داد که چند پیراهن برایش بخرم و من پیراهن هایی برایش خریدم که در میان آنها پیراهنی به مبلغ چهارصد درهم بود. عمر وقتی آن را با دستش لمس کرد، گفت که چقدر خشن و زبر است.[۷]

هارون بن صالح از پدرش نقل می کند که ما پول زیادی به لباس شوی می دادیم تا لباس های ما را با آبی که لباس های عمربن عبدالعزیز را با آن شسته بود بشوید، به خاطر عطر زیادی که در لباس های او وجود داشت.[۸]

ابن عساکر در تاریخ خود می نویسد: کسانی که به عمر حسادت می ورزیدند هیچ عیبی نمی توانستند از او بگیرند، مگر این که بگویند او در استفاده از نعمت ها زیاده روی وافراط می کند و با تفاخر و تکبر راه می رود.[۹]

عملکرد سیاسی عمر در دستگاه خلافت اموی و میزان مشارکت او در مظالم امویان در هنگام امارت بر مدینه نیز قابل تأمل است. از میان گزارش های ناقص موجود در متون تاریخی می توان به بعضی از آنها اشاره کرد.

یعقوبی می نویسد که ولید به عمر بن عبدالعزیز (در زمانی که والی مدینه بود) نوشت که مسجد پیامبرr را خراب نموده و منازل اطراف را به آن ضمیمه نماید و اتاق های زمان پیامبرr را نیز جزء مسجد قرار دهد، عمر نیز چنین کرد. هنگامی که شروع به خراب کردن خانه ها کردند و اتاق ها در حال خراب شدن بود خبیب بن عبدالله­بن زبیر به نزد عمر رفت و گفت سوگند به خداوند تو این آیه از قرآن را که می گوید: «إنّ الذین ینادونک من وراء الحجرات» را نابود می کنی. عمر در مقابل این گفتار صد تازیانه به او زد و بر روی سر او آب سرد ریخت، در حالی که روز سردی بود و در اثر آن خبیب مرد. پس از آن که عمر به خلافت رسید و زهد اختیار نمود همیشه از آنچه با خبیب کرده بود، اظهار ندامت و پشیمانی می کرد.[۱۰]

همچنین ابن عساکر می نویسد:

ولید بن عبدالملک به عمربن عبدالعزیز دستور داد که دست مردی را که دیگری را با شمشیر مجروح کرده بود، قطع کند و عمر هم به همین دلیل دست او را قطع کرد. این گناهی بود که همیشه به خاطر آن از خداوند طلب مغفرت می نمود.[۱۱]

عملکرد دوره خلافت عمربن عبدالعزیز

عملکرد عمر بعد از رسیدن به خلافت را در ابعاد مختلف باید مورد بررسی قرار داد.

  1. رفتار شخصی و خانوادگی عمر: چنان که بعضی از مورخان گزارش داده اند، عمر بعد از رسیدن به خلافت در وضع اقتصادی خود و تصرفات خانوادگی اش تغییراتی داد؛ از جمله تجمل پرستی و مشی اشرافی خود را تا حدودی کاهش داد. به لباس های ارزان قیمت اکتفا کرد و زندگی اش از سطح پایین تری برخوردار شد و مازاد دارایی خود را بذل و بخشش می کرد.[۱۲] او همانند سایر مردم بر روی زمین می نشست و آنچه از اموال (بیت المال) را که در دست فامیل و خانواده خودش بود، پس گرفت و اعلام کرد که این اموال متعلّق به مردم است و به ناحق و از روی ظلم به دست آمده است. او این اموال را به صاحبانش بازگرداند و به همین دلیل بعضی از نزدیکانش او را از عواقب این کارها بر حذر داشتند، ولی او مقاومت می کرد.[۱۳]

ولی عمر بعضی از خوشگذرانی ها را حتی در هنگام خلافت هم رها نکرد؛ برای مثال گفته می شود که: صدای غنا هرگز در گوش او قطع نشد، چه قبل از آن که امیر مدینه بود، و چه زمانی که حکومت به او واگذار شد تا زمانی که از دنیا رفت معمولاً به غنا گوش می سپرد.[۱۴]

  1. روش زمامداری عمر بن عبدالعزیز: عمر در دستور العملی به کارگزاران خود نوشت:

بدانید که (پیش از این) سختی ها و بلاهای فراوانی از حکام جور به مردم رسیده است؛ کارگزاران فاسد سنّت های بدی را در میان مردم پایه گذاری کرده اند که به ندرت انگیزه حق و قصد مدارا و احسان به مردم را داشتند. بنابراین، هر کسی از مردم که قصد حج دارد، سریعاً حقش را به او بدهید تا با آن آماده حج شود و مادامی که با من مشورت نکرده اید مبادرت به قطع و اعدام نکنید. عمر خودش نیز تمام روز را به رسیدگی به امور مسلمانان می پرداخت و آن را باب رحمت الهی می دانست.[۱۵] اما با وجود این، همواره روشی میانه و تدریجی را در اجرای امور در پیش گرفته بود، به طوری که به دلیل عدم قاطعیت مورد اعتراض پسرش قرار گرفت. ولی او با استشهاد به حرمت تدریجی خمر از جانب خداوند، و نگرانی از عدم تحمل مردم و رویگردانی آنها از تمام حق و بروز فتنه، رفتار خود را موجه می دانست.[۱۶]

اگر چه نمونه هایی از برخورد قاطع با تخلفات را می توان در زندگی سیاسی او دید؛ برای مثال مسعودی نقل می کند که به یکی از کارگزارانش نوشت که شاکیان از تو زیاد، و تشکر کنندگان از تو کم شده اند، یا عدالت پیشه می کنی و یااز مقام خود عزل خواهی شد.[۱۷]

از نظر مکتب فکری، چنان که عمر خودش اعلام کرد سنّت رسول خداr را از مجرای سیره شیخین جست وجو می کرد و هر چیزی غیر از آن را خارج از دین می دانست.[۱۸]

در تفکر سیاسی او، معاویه از جایگاه ویژه ای برخوردار بود؛ به طوری که ابراهیم بن میسره می گوید: هرگز ندیدم که عمربن عبدالعزیز کسی را زده باشد، مگر فردی را که به معاویه دشنام بدهد. عمر چنین فردی را تازیانه می زد.[۱۹]

  1. رفتار عمر در قبال علویان: اقدامات عمر در قبال علویان را می توان در چند محور خلاصه کرد:

الف) منع لعن امام علی (علیه السلام )

منع لعن امام علی بارزترین اقدام عمر در قبال خاندان پیامبرr و اساسی ترین دلیل حسن ظن عموم شیعیان به اوست. به لحاظ تاریخی اصل وقوع چنین اقدامی از جانب عمر مسلّم می نماید؛ زیرا مورخان متعددی تصریح کرده اند که بنی امیه برفراز منابر بر امام علی(علیه السلام ) سبّ و لعن می کردند.[۲۰] ولی هنگامی که عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید این عمل را ترک کرد و به عمال خود نیز دستور داد که آن را ممنوع کنند و به جای آن یکی از آیات زیر را بخوانند:[۲۱] «ربنا اغفرلنا ولاخواننا الذین سبقونا بالایمان و لا تجعل فی قلوبنا غلاً للذین آمنوا ربنا انّک غفور رحیم».[۲۲] و یا «ان الله یأمر بالعدل والاحسان و ایتاء ذی­القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی یعظکم لعلکم تذکرون».[۲۳]

در خصوص دلیل و چگونگی این اقدام عمر، مورخان بر دو امر تاکید دارند:

دلیل اول: عمر خود درباره سبب محبتش به علی(علیه السلام ) می گوید:

من در مدینه نزد عبیدالله بن عبدالله بن عتبه بن مسعود، مشغول تحصیل علم بودم. روزی نزد او رفتم در حالی که او مشغول نماز بود. نماز او طول کشید و من همچنان منتظر تمام شدن نمازش بودم. بعد از پایان یافتن نمازش رو به من کرد و گفت: از کجا فهمیدی که خداوند بعد از این که از شرکت کنندگان در جنگ بدر و بیعت رضوان راضی بود، دوباره بر آنها غضبناک شده است؟ من پاسخ دادم که چنین چیزی را نشنیده ام. گفت: پس این چیزهایی که از تو در مورد علی(علیه السلام ) به من رسیده است، چیست؟ گفتم من از شما و از درگاه خداوند عذر می خواهم! و رفتار گذشته خود در مورد علی (علیه السلام ) را کنار گذاشتم.[۲۴]

دلیل دوم: عمر در مورد اقدامش می گوید:

من می دیدم که پدرم در هنگام خواندن خطبه هنگامی که به اسم علی (علیه السلام ) می رسد، کلام را در دهان می گرداند. از وی پرسیدم: ای پدر، من احساس می کنم که شما در هنگام خواندن خطبه، وقتی به اسم علی(علیه السلام ) می رسید دچار نوعی تقصیر می شوی؟ گفت: تو هم متوجه این رفتار من شده ای!؟ گفتم بلی. سپس گفت: ای فرزندم، اگر مردمی که در اطراف ما هستند، فضایلی را که ما درباره علی(علیه السلام ) می دانیم، بدانند، بدون شک از ما جدا شده و به اولاد علی(علیه السلام ) روی خواهند آورد.[۲۵]

بنابراین معلوم می شود که عمر بن عبدالعزیز قبل از این دو واقعه، در قبال امام علی(علیه السلام ) رفتاری همانند بقیه مردم داشت و بروز این دو حادثه و شاید موارد مشابه دیگر، سبب شد که او رفتار خود را تغییر دهد.

ب) بازگرداندن فدک و حقوق مالی علویان به آنها

یکی دیگر از اقدامات اساسی عمر در قبال علویان بازگرداندن فدک به فرزندان فاطمه(سلام­الله علیها) بود؛ حقی که معاویه آن را به مروان داده بود و مروان هم آن را به پسرش، عبدالعزیز بخشیده و عمر آن را به اصطلاح از پدر به ارث برده بود. فدک در دست اولاد فاطمه(سلام­الله علیها) بود تا این که یزیدبن عبدالملک به خلافت رسید و دوباره آن را از آنها گرفت.[۲۶]

مسعودی می نویسد:

عمر بن عبدالعزیز به فرماندار خود در مدینه نوشت که ده هزار دینار در میان فرزندان علی بن ابی طالب(علیه السلام ) تقسیم کند. فرماندار در جواب نوشت که علی(علیه السلام ) فرزندان متعددی از میان تیره های مختلف قریش دارد، مقصود کدام فرزندان او هستند؟ عمر (با ناراحتی) نوشت که اگر من به تو دستور بدهم که گوسفندی قربانی کنی، تو خواهی پرسید که آیا سیاه باشد یا سفید؟ وقتی این نامه من به دست تو رسید ده هزار دینار را در میان فرزندان علی از فاطمه (رضوان الله علیها) تقسیم کن، چرا که حقوق زیادی از آنها ضایع شده است.[۲۷]

در بعضی از گزارش ها در ذیل این دستور تصریح شده است که فدک ملک شخصی پیامبرr بوده است.[۲۸] عبدالله بن محمد بن عقیل نقل می کند:

اولین مالی را که عمربن عبدالعزیز تقسیم کرد و برای ما فرستاد به زنان ما به مقدار مردان و به کودکان مان به مقدار آنچه به زنان تعلق می گیرد داد. به طوری که به ما اهل بیت سه هزار دینار رسید و به ما نوشت که: اگر من باقی باشم همه حقوق شما را خواهم داد. [۲۹]

همان طور که در متن اکثر این گزارش ها آمده است عطایای عمر به بنی هاشم و اولاد علی (علیه السلام ) به عنوان درآمد حال و گذشته فدک بود، که بنا حق از آنان ستانده شده بود.

ج) ابراز محبت عمر به علویان

سعید بن ابان قرشی نقل می کند:

عبدالله بن حسن در حالی که گیسوانی بلند و سن اندکی داشت بر عمر بن عبدالعزیز وارد شد. عمر او را بر بالای منبر نشاند و خود روبه روی او نشست و درخواست های او را برآورده کرد. یکی از چین خوردگی های شکم او را گرفت و به شدت فشرد، به طوری که احساس درد کرد و به او گفت این را به عنوان نشانه ای برای شفاعت به خاطر داشته باشد. وقتی که از مسجد خارج شد نزدیکانش او را ملاقات کرده و گفتند: تو با یک پسربچه کم سن و سال این گونه برخورد می کنی! عمر در جواب آنها گفت: از افراد بسیار موثقی شنیدم به طوری که انگار خود از دهان رسول اللهr شنیده باشم که فرمود: «به درستی که فاطمه(سلام­الله علیها) پاره تن من است. و آنچه او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده است». من می دانم که اگر فاطمه(سلام­الله علیها) زنده بود قطعاً کاری که من با فرزند او کردم خوشحالش می نمود. نزدیکانش پرسیدند. پس چگونه این عمل تو که شکم او را فشردی، با این کلام تو سازگار است؟ عمر پاسخ داد که هیچ یک از بنی هاشم نیست، مگر این که حق شفاعت دارد و من امیدوارم که از جمله شفاعت شدگان توسط این فرد باشم.[۳۰]

همچنین یزید بن عیسی بن مورق گزارش می کند:

من در زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز در حالی که او در خناصره (سرزمین کوچکی از توابع حلب) بود و به هر غریبی دویست درهم می داد نزد او رفتم. دیدم در حالی که شلوار و جامه ای از پشم برتن دارد، تکیه کرده است. از من پرسید: تو از چه قومی هستی؟ جواب دادم که من از اهل حجازم. پرسید از کدام شان؟ گفتم از اهالی مدینه ام. پرسید از چه طایفه­ای؟ گفتم از قریش­ام. پرسید از کدام خاندان قریشی؟ گفتم از بنی­هاشم هستم. پرسید از کدام گروه بنی هاشم؟ گفتم از دوستداران علی(علیه السلام ) هستم. پرسید کدام علی؟ من سکوت کردم دوباره پرسید کدام علی؟ من سکوت کردم دوباره پرسید: کدام علی؟ گفتم علی بن ابی طالب. راست نشست و عبایش را کنار گذاشت. سپس دستش را به روی سینه اش گذاشت و گفت: و من نیز به خدا قسم دوستدار علی هستم. شهادت می دهم که گروهی از کسانی که پیامبرr را درک کرده بودند، گفته اند که رسول خداr فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» بعد مزاحم را صدا زد و از او پرسید که به امثال او چند درهم می دهی؟ پاسخ داد دویست درهم. گفت به او به خاطر محبت به علی پنجاه دینار بده. سپس پرسید: آیا تو از جمله مستمری بگیران از بیت المال هستی؟ گفتم خیر! دستور داد تا مرا در زمره مستمری بگیران قرار دهند. در پایان گفت به سرزمین خودت بازگرد که به زودی آنچه برای دیگران فرستاده می شود برای تو هم خواهد آمد.[۳۱]

د) لغو ممنوعیت کتابت حدیث: از جمله اقدامات مثبت عمر بن عبدالعزیز لغو ممنوعیت نوشتن حدیث بود. این ممنوعیت به دلایل سیاسی از زمان خلیفه اول و دوم شروع شده بود.[۳۲] و تا زمان عمر بن عبدالعزیز ادامه داشت. وی با صدور بخشنامه ای فرمان داد که: «احادیث رسول خداr را بنویسید، زیرا من بیم آن دارم که با مرگ اهل علم، چراغ علم [پیامبرr] خاموش گردد.»[۳۳]

روابط امام باقر(علیه السلام ) با عمر بن عبدالعزیز

هنگامی که عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید، از فقها برای مشورت و همکاری دعوت کرد و نزدیک ترین مردم به او فقها بودند. او فرستاده ای نیز نزد ابوجعفر محمد بن­علی الباقر(علیه السلام ) فرستاد. وقتی امام(علیه السلام ) نزد او آمد عمر ساعتی با ایشان مشورت کرد. هنگام خداحافظی، عمر از امام(علیه السلام ) تقاضای موعظه و نصیحت کرد، امام(علیه السلام ) فرمود: تو را سفارش به تقوای الهی می کنم و این که بزرگ را پدر و کوچک را پسر و مردان را برادر خود بدانی. عمر گفت: خداوند تو را رحمت کند، تو همه آنچه را که ان شاءالله موجب خیر و سعادت ما می شود جمع کردی، به شرط این که ما به آن عمل کنیم و خداوند ما را بر آن یاری فرماید.

بعد از این که امام به وطن خود بازگشتند، عمر پیغام فرستاد که من می خواهم به دیدن شما بیایم. امام(علیه السلام ) فرستاده ای نزد او فرستاد و فرمود لازم نیست شما بیایید من نزد شما خواهم آمد. عمر قسم یاد کرد که حتماً من باید به محضر شما بیایم. در نتیجه عمر نزد امام آمد و به ایشان نزدیک شد و سینه اش را بر سینه امام گذاشت و شروع به گریه کرد. سپس در مقابل امام نشست؛ و زمانی که از محضر امام خارج می­شد، تمام خواسته های امام(علیه السلام ) را برآورده کرده بود. عمر برگشت و بعد از این دیدار هرگز همدیگر را ندیدند، تا هر دو از دنیا رفتند.[۳۴]

  1. عکس العمل امویان در قبال رفتار عمر با علویان

گزارش های تاریخی حکایت از نارضایتی امویان از عملکرد عمر در قبال علویان دارد. امام صادق(علیه السلام ) به نقل از پدر بزرگوارشان امام باقر(علیه السلام ) نقل می کند:

هنگامی که عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید و به ما عطایای بزرگی داد، برادرش بر او وارد شد، و به او گفت که بنی امیه از این که تو فرزندان فاطمه(سلام الله علیها) را بر آنها برتری می دهی خرسند نیستند. عمر در جواب گفت: علت این که من فرزندان فاطمه(سلام الله علیها) را ترجیح می دهم، این است که من شنیده ام پیامبرr می فرمود: «به درستی که فاطمه پاره تن من است، آنچه او را خوشحال کند، مرا خوشحال کرده است؛ و آنچه او را بیازارد، مرا آزرده است». بنابراین من در پی تحصیل سرور رسولr و دوری از آزار ایشان هستم.[۳۵]

از طرف دیگر بعضی از مورخان نوشته اند که عمر بر اموال بنی امیه سخت گیری می کرد و بسیاری از آنچه را که از بیت المال غصب کرده بودند، از آنها پس گرفت. همین امر نیز سبب کراهت آنها از او شده و موجب گردید که او را مسموم کرده و به قتل رسانند.[۳۶]

  1. ارزیابی شخصیت عمر

الف) از نگاه دیگران

قیس بن جبیر می گوید: مثل عمر در میان بنی امیه مثل مؤمن آل فرعون است».[۳۷]

مسعودی نیز می گوید:

عمر در نهایت تعبد وتواضع بود وهنگامی که به خلافت رسید کارگزاران اموی را که قبل از او بر مسند امور بودند، کنار گذاشت و در حدی که در توان او بود، بهترین افراد را به کار گرفت و کارگزاران او هم روش او را دنبال کردند.[۳۸]

همچنین از او به عنوان کسی که دین را بر دنیا مقدم می داشت، یاد می کردند.[۳۹]

ابن طقطقا در فخری اشعاری را در رثای او به سید رضی(رضوان الله علیه) نسبت می دهد که در آن خطاب به عمر بن عبدالعزیز گفته شده است که اگر قرار باشد که چشمم بر جوانی از بنی­امیه بگرید، من بر تو خواهم گریست، و اگر جزا و پاداشی برای من مقدور بود، به تو پاداش می دادم، چرا که تو ما را از سب و دشنام حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام ) نجات دادی. چون تو پاک بودی، اگر چه خانواده تو این طور نبودند، و تو بهترین اموات آل فرعون هستی.[۴۰]

درباره موضع بنی هاشم در قبال رفتار عمر نقل شده است که گروهی از بنی هاشم اجتماع کردند و نامه ای نوشتند و برای عمر بن عبدالعزیز فرستادند. در این نامه از او به خاطر این که با اقدامات خود موجب صله ارحام در بین بنی هاشم شده تشکر کردند، چرا که آنها از زمان معاویه تحت ظلم و ستم بوده اند.[۴۱]

ب) موضع امام باقر(علیه السلام ) نسبت به عمر بن عبدالعزیز

چنان که از مباحث گذشته معلوم شد، رفتار امام باقر(علیه السلام ) در مقابل عمر رفتاری، ناصحانه بود. این از بیان امام(علیه السلام ) در جواب سوال عمر از دلیل رفتار دوگانه امام با او و خلیفه قبل از او سلیمان بن عبدالملک، به وضوح معلوم می شود.

یعقوبی نقل می کند که روزی عمربن عبدالعزیز امام سجاد(علیه السلام ) را به یاد آورد و گفت که چراغ دین، جمال اسلام و زینت عابدان، از میان ما رفت. به او گفته شد که فرزندش ابوجعفر محمدبن علی بازمانده (یادگار) اوست. عمر نامه ای به امام باقر(علیه السلام ) نوشت و خواست بدین وسیله او را ارزیابی کند. امام باقر(علیه السلام ) در جواب نامه ای به عمر نوشت و در آن عمر را موعظه کرده و ترسانید. عمر دستور داد که متن نامه امام باقر(علیه السلام ) به سلیمان بن عبدالملک را حاضر کردند، مشاهده کرد که امام (علیه السلام ) با او به ملایمت سخن گفته است. عمر به والی مدینه دستور داد که محمد بن علی(علیه السلام ) را احضار کند و ا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.