پاورپوینت کامل خواجه نصیرالدین طوسی و فتح بغداد ۱۰۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل خواجه نصیرالدین طوسی و فتح بغداد ۱۰۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خواجه نصیرالدین طوسی و فتح بغداد ۱۰۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل خواجه نصیرالدین طوسی و فتح بغداد ۱۰۶ اسلاید در PowerPoint :
>
سیل خروشان قتل و غارت مغولان از آسیای میانه تا ایران را در کام خود فرو برد و حتی شهر بغداد را به آتش و غارت و بیداد خود سوزاند. عده ای از نویسندگان شیعه و سنی باعث حادثه خونین بغداد را خواجه نصیرالدین طوسی می دانند؛ شیعیان هدف خواجه را از این کار، گامی به سود جهان اسلام، و سنیان نابودی اسلام می دانند. خواجه نصیرالدین طوسی اندیشمندی بلند مرتبه است که مقام مهم اداری وی در دستگاه مغولان و هماهنگی او با حمله هلاکو خان به بغداد از یک سو، فعالیت های گسترده او در زمینه های علمی و فنی و نجومی از سوی دیگر موضعی جدال انگیز را درباره او پدید آورده است. به نظر میرسد که طوسی هم از سوی ممدوحان خود و هم از طرف منتقدانش تا حدودی مورد قضاوت نادرست قرار گرفته است. در این نوشتار به میزان نقش یا عدم نقش خواجه نصیرالدین طوسی در یورش مغولان به بغداد پرداخته است.
مقدمه
به گواهی تاریخ، روزگاری مشرق زمین گاهواره تمدن بوده است. در تاریخ مشرق زمین، قرن هفتم ویژگی خاصی دارد؛ در این قرن که از یک طرف قرن کشت و کشتار است و از طرف دیگر قرن رونق علم و دانش، نابغه ای ظهور یافت که توانست علم و سیاست و دین و اخلاق را با سرپنجه تدبیر و تنویر خود پیوند دهد و با به کار گرفتن چنین استعدادی قله های فرو پاشیده علم و دانش را دوباره بر افراشته سازد. او فیلسوف، منجم، متکلم و سیاست مدار شیعی محمد بن محمد بن حسن معروف به خواجه نصرالدین طوسی است. در روزگاری که شمشیر تاتار و مغول، خاندان های کوچک و بزرگ را از هم پاشیده و دنیا از هجوم مغول ها به وحشت فرو رفته و فساد و کسادی دانش و مروت حکمفرما بود، ظهور چنین دانشمندی مایه اعجاز است. نصیرالدین پس از جلب اعتماد «هلاکوخان» و انتخابش به عنوان مشاور، از این فرصت کمال استفاده را برد و بنای عظیمی را پی ریزی کرد که تاریخ از آن بهره ها برده است.
هلاکو در سی ذی القعده ۶۵۳ / اول ژانویه ۱۲۵۶ به همراه ۱۲۹ هزار مرد جنگی از جیحون گذشت و تقریباً بدون هیچ مقاومتی بخش های شمالی فلات ایران را تصرف کرد و به پیشرفت خود به سوی غرب ایران ادامه داد. رکن الدین خورشاه، آخرین رئیس اسماعیلیه، سعی می کرد تا به هر صورتی هلاکو و مغولان را از تصرف قلاع اسماعیلیه منصرف کند، اما در سال ۶۵۴ ق، قلعه الموت به تصرف در آمد و حکومت اسماعیلیه بعد از ۱۷۰ سال به پایان رسید و به دستور منگوقا آن، برادر هلاکو، خورشاه کشته شد. هلاکو بعد از شکست اسماعیلیه، عازم بغداد شد و در این عزیمت بزرگانی مانند عطاملک جوینی، خواجه نصیرالدین طوسی و ابوبکربن سعد اتابک در رکابش بودند.
در فاصله یورش اول و دوم مغول به سرکردگی چنگیز و هلاکو به ایران، یعنی در سال (۶۳۷ ق/ ۱۰۳۸م) رکن الدین خورشاه اسماعیلی برای جلب مساعدت دولت های اروپایی بر ضد مغولان هیئتی به اروپا فرستاد؛ اما اروپاییان به این درخواست پاسخ مثبتی ندادند. به گفته ماتیو پاریس دولت های اروپایی سفیران اسماعیلی را به سردی پذیرفتند و به پیشنهادهای آنان توجهی نکردند. هیئت دیگری نیز به همین منظور به دربار هنری (Henry) سوم پادشاه انگلیس رفت؛ ولی این هیئت نیز توفیق نیافت، زیرا اسقف وینچستر (Winchester) پس از شنیدن خبر ورود سفیر اسماعیلی، گفت بگذارید این سگان یکدیگر را پاره کنند و نسل یکدیگر را براندازند، آن وقت ما بر روی خرابه های شهرهای ایشان آیین کاتولیک را بنیان می نهیم؛ در آن صورت دنیا یک شبان و یک رمه خواهد داشت.[۱] اما این هجوم ویرانگر نه تنها ایران را بلعید، بلکه تا اروپای مرکزی نیز رسید و سپاهیان «جبه» و «سوباتای» به روسیه رسیدند و چندی بعد لشکریان نوه چنگیز به نام «با تو» به روسیه، لهستان، مجارستان، دالماسی، ترانسیلوانی و شبه جزیره بالکان راه یافتند و همه جا به قتل عام و ویرانی و هلاکت پرداختند.
یورش مغول در سراسر جهان آن روز چنان هراسی ایجاد کرد که به گفته ماتیو پاریس ماهیگیران گاتلند (Gothland) و فریزلند (freisland) جرأت نمی کردند از دریای شمال عبور کنند و در یارموت (Yarmouth) به صید ماهی بپردازند و در نتیجه در آن سال ماهی هرینگ در انگلستان فراوان و ارزان شد، به طوری که چهل یا پنجاه عدد آن به یک سکه نقره حتی در نواحی دور از ساحل خرید و فروش می شد.[۲]
ایران حدود چهل سال به دست مغولان غیر مسلمان غارت شد و عده زیادی به خاک و خون کشیده شدند؛ ولی در تمام این مدت دربار خلفای عباسی در دو طرف دجله در بغداد به عیش و نوش مشغول بودند و از اینکه دشمن نافرمانی چون خوارزمشاهیان نابود شد خوشحال بودند و با آن همه سپاه هیچ اقدامی برای دفاع از مردم بی دفاع نکردند.[۳] اما سؤالی که در اینجا مطرح است اینکه نهاد خلافت چرا در برابر مغولان بیگانه به سرعت به زانو در آمد؟
ابواحمد عبدالله مستعصم که در سال ۶۴۰ ق به خلافت رسیده بود مردی بی کفایت، بی تدبیر و عشرت طلب بود و تدبیر امور را به وزیر خود مؤید الدین علقمی ـ که به پندار بعضی خود و یارانش در اندیشه برانداختن خلیفه بودند ـ سپرده بود. ابن کثیر که برای خلیفه عباسی خیلی متأثر است، می نویسد: تعداد سربازان خلیفه از مرز بیست هزار نفر تجاوز نمی کرد. همین تعداد هم در نهایت سختی و ذلت به سر می بردند، به طوری که در خیابان ها و درهای مساجد گدایی می کردند. به گفته مورخان هنگامی که قوم غارتگر مغول در دروازه های شهر بغداد بودند، خلیفه در کاخ خود با کنیزکان و زن های آوازه خوان مشغول خوش گذرانی بود.[۴]
سیاست سست و متزلزل مستعصم عباسی و وزیرش، که قادر به تصمیم مشخص و قاطعی نبودند، بستن یک پیمان مسالمت آمیز را با مغولان غیر ممکن ساخت. به علاوه ظلم و ستم عباسیان بر عموم مردم و فساد حاکم بر دستگاه خلافت، زمینه مساعدی را بر سقوط بغداد و خاندان ظالم عباسی فراهم آورد.
هلاکو در روز دهم رمضان سال ۶۵۵ ق. ایلچیانی پیش خلیفه فرستاد و از او خواست شخصاً به خدمت آید یا ابن علقمی و دو ندیمش سلیمان و دوات دار صغیر را برای رسانیدن پیام به نزد او فرستد. خلیفه دو نفر دیگر را فرستاد و هلاکو را تهدید کرد و دستور داد که به خراسان برگردد. هلاکو بار دیگر توصیه خود را تکرار کرد و این بار به تدبیر ابن علقمی قرار شد هدایایی برای هلاکو فرستاده شود و به نام وی در بغداد خطبه و سکه رایج گردد؛ ولی دوات دار مانع شد و سلیمان خلیفه را به تجهیز لشکر وا داشت. این بی تدبیری ندیمان، تاوان سختی داشت و بغداد قتل عام شد و خلیفه را به نمد و نمدمالان سپردند.
«تصمیم گرفته شد تا خلیفه را در نمدی بپیچند و به تدریج با ضرب چوب و لگد بکشند تا در صورت ظهور حادثه ای احتمالی، دست از کار بکشند».[۵]
لابد این نهایت لطف مغولان بود که خلیفه را به همان شیوه ای کشتند که شاهزادگانشان را می کشتند![۶]
در چهارم صفر ۶۵۶ ق. سرانجام مغولان شهر بغداد را به آتش غارت و بیداد سپردند و مردم را به تیغ بی دریغ گذراندند. به دستور هلاکو لشکریان تا چهل روز بغداد را قتل عام کردند. گویند بیش از ۰۰۰/۳۰۰/۲ نفر را کشتند و از خون مردم نهرها جاری شد و در دجله ریخت. «مغولان به قدری کشتند که از خون کشتگان نهری بر صفت نیل روان گشت».[۷] به گفته مورخان، لشکر مغول حدود دویست هزار نفر بودند.[۸]
هلاکو سپس فرمان غارت بغداد را صادر کرد و مستعصم به دست خود کلید خزائن اجدادی را به هلاکو سپرد. خواجه نصیر نوشته است که هلاکو طبقی زر پیش خلیفه نهاد و گفت بخور. او گفت زر نتوان خورد. گفت پس چرا نگه داشتی و به لشکریان ندادی؟ و این درهای آهنین را چرا پیکان نساختی و به کنار جیحون نیامدی تا من از آب نتوانم گذشت؟ خلیفه گفت تقدیر خدا چنین بود. هلاکو گفت پس آنچه بر سر تو خواهد آمد نیز به تقدیر خداست.[۹]
نکته قابل تأمل درباره فتح بغداد اینکه برخی از نویسندگان شیعی و سنی، خواجه نصیر را باعث و بانی حادثه خونین بغداد دانسته اند. گروهی خواجه نصیر را بر هم زننده وحدت دولت عربی ـ اسلامی دانسته و معتقدند به دست او وحدت عربی در آن زمان پاشیده شد؛ اما امعان نظر منصفانه در تاریخ روشن می سازد که خلیفه عباسی معاصر سلطان خوارزمشاه نامه هایی به چنگیز خان مغول نوشت و در آن او را برای برای حمله به ایران برای از بین بردن دولت ایران تشویق کرد. بی شک تهاجم مغول به ایران مقدمه هجوم آنان به بغداد بود. در حقیقت خواجه در این باره گناهی نداشت و اگر لیاقت و کیاست خواجه پس از آنهمه وقایع و خونریزی نبود جهان اسلامی امروز چه وضعی داشت؟
برای تحقیق درباره خواجه نصیرالدین طوسی در هجوم مغولان به بغداد باید منابع مهم مربوط به تاریخ تحولات آن دوره را مورد بررسی قرار داد.
طبقات ناصری از منهاج سراج به سال ۶۵۸ ق / ۱۲۵۹ م که چند ماهی پس از سقوط بغداد نوشته شده است، هرگز هجوم مغولان به بغداد را به خواجه نصیرالدین طوسی نسبت نداده و حتی نامی از خواجه نصیرالدین در کتاب خویش ذکر نکرده است.
ابن فوطی در کتاب الحوادث الجامعه که در سال ۶۵۷ ق نوشته، ضمن پرداختن به سقوط بغداد وکشته شدن خلیفه عباسی، به نقش خواجه در فتح بغداد اشاره ای نکرده است.[۱۰]
خواجه نصیرالدین طوسی در رساله ای به نام «کیفیت واقعه بغداد» که یورش مغولان به بغداد را بررسی کرده، از فعالیت و نقش خود در یورش هلاکو به بغداد سخنی نرانده است.[۱۱]
منابع یاد شده قدیم ترین منابع تاریخی در زمینه سقوط بغداد است؛ ولی همان طور که گفته شد، دلیل و نشانه ای از آن نوشته ها درباره نقش تأثیرگذار خواجه نصیرالدین طوسی در یورش هلاکو به بغداد یافت نمی شود. می توان گفت خواجه نصیرالدین که در رساله «کیفیت واقعه بغداد» به عنوان یک ناظر و شاهد عینی، حوادث سقوط بغداد را گزارش می کرده، اما از نقش خود در این حادثه سخنی نگفته، می تواند نشانه عدم نقش سازنده و تعیین کننده او در روند سقوط بغداد باشد.
حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده (۷۳۰ ق / ۱۳۲۹ م) نیز به نقش خواجه نصیرالدین در یورش به بغداد اشاره نکرده است.
ابن طباطبا (ابن طقطقی، متوفای ۷۰۹ ق) در کتاب الفخری فی الاداب السلطانیه و الدول الاسلامیه که از منابع مهمی است که در روزگار نزدیک به سقوط بغداد به سال ۷۰۱ ق نگاشته است. درباره احوال مستعصم عباسی و فتح بغداد نوشته، ولی از خواجه نامی نبرده است، جز اینکه می گوید: هنگامی که ابن علقمی نزد هلاکو آمد، خواجه او را معرفی کرد.[۱۲]
ابوالفداء در المختصر فی اخبار البشر مطالبی درباره فتح بغداد و حتی شرح حال طوسی آورده است؛ ولی به نقش او در سقوط بغداد اشاره نکرده است.[۱۳]
ابن عبری (متوفای ۶۵۸ ق) بحثی درباره فتح بغداد آورده و از وفات خواجه و علوم مربوط به او بحث مفصلی کرده است؛ ولی از مسائل سیاسی و نقش او در فتح بغداد یا تشویق خواجه، سخنی نیاورده است.[۱۴]
مؤلف طبقات ناصری حتی در بیان حوادث سال ۶۵۸ ق و سقوط بغداد، به پیروزی های خیالی و خیانت ابن علقمی پرداخته است، اما هیچ اسمی از خواجه نیاورده است.[۱۵]
محمد بن شاکر کتبی (متوفای ۷۶۴ ق) مؤلف کتاب فوات الوفیات، از زندگی خواجه و حرف شنوی هلاکو از وی سخن به میان آورده، ولی به تأثیر خواجه در فتح بغداد و تحریک هلاکو اشاره ای نکرده است.[۱۶]
ابن وردی (متوفای ۷۴۹ ق) مورخ قرن هشتم هجری در کتاب تاریخش واقعه بغداد را آورده و درباره نقش علقمی وزیر سخن گفته، ولی درباره خواجه حرفی نزده است.[۱۷] او در تعیین سال وفات خواجه از وفات او در سال ۶۷۱ ق و خدمت علمی اش به هلاکو و ساختن رصدخانه، سخنان زیادی گفته، ولی اشاره ای به تأثیر او در فتح بغداد نکرده است.
ذهبی، رجالی و محدث اهل سنت (متوفای ۷۴۶ ق)، ضمن تشریح فتح بغداد (۶۵۶ ـ ۶۵۷ ق) و بیان موضع علقمی، اشاره ای به خواجه نکرده است.[۱۸]
نخجوانی در تاریخ السلف که در سال ۷۲۴ ق نوشته است، با وجود بحث درباره فتح بغداد،[۱۹] از خواجه سخنی نگفته است.
غسانی (متوفای ۷۶۱ ق) ضمن اهانت های زیاد به ابن علقمی در مورد فتح بغداد،[۲۰] اسمی از خواجه و نقش او نبرده است.
ابن کازرونی (۶۱۱ ـ ۶۹۷ ق) در کتابش نامی از خواجه طوسی به میان نیاورده است.[۲۱]
ابن تغری بردی در کتاب النجوم الزاهره ضمن بیان عدم تدبیر و عیاشی خلیفه و گوش سپردن او به ساز و آواز، اشاره ای به نقش طوسی نکرده است.[۲۲]
سیوطی در تاریخ الخلفا با اینکه مثل ابن وردی و ذهبی تعصب خاصی بر ضد شیعه دارد، اشاره ای به نقش خواجه در سقوط بغداد ندارد.
امیرعلی در مختصر تاریخ العرب ضمن نقل جزئیات جنایات مغول در بغداد و خیانت ابن علقمی، اسمی از خواجه نبرده است.[۲۳]
تا قبل از ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم جوزیه یا خواندمیر، اشاره ای به نقش خواجه در سقوط بغداد نشده است. این دلیلی بر صحیح نبودن تهمت خواجه و عدم صحت نقل های مغرضانه است. ابن خلدون در العبر با اینکه به شدت از ابن علقمی انتقاد کرده و مستعصم را ستایش کرده است، از خواجه سخنی نگفته است. ده ها کتاب تاریخی درباره سقوط بغداد و حتی چگونگی مقدمات و نامه های هلاکو به المستعصم نوشته و علل و عوامل سقوط بغداد را پیش از سقوط تا قتل عام و پس از سقوط توضیح داده اند، اما حتی یک نفر و یک گزارش از خواجه به عنوان محرک نام نبرده است جز رشیدالدین فضل الله که در کتاب جامع التواریخ به این ادعا پرداخته است. ظاهراً جامع التواریخ رشید الدین فضل الله (۷۱۰ ق/ ۱۳۱۰ م) نخستین کتاب تاریخی است که هجوم هلاکو به بغداد را به نوعی به خواجه نصیرالدین نسبت می دهد. رشیدالدین در این زمینه می نویسد که خان بزرگ مغول «منگوقا آن» به هلاکو دستور داد که بر توران، ایران، دژهای اسماعیلیان و بغداد یورش برد، و افزود که اگر خلیفه بغداد خدمت هلاکو را پذیرفت و به فرمان وی گردن نهاد باید در امان بماند و گرنه وی را به سرنوشت دیگر نافرمایان دچار سازد. هلاکو در این زمینه با ارکان دولت و اعیان حضرت در باب عزیمت به رایزنی پرداخت. حسام الدین منجم که به فرمان «قا آن» مصاحب او بود گفت که مبارک نباشد قصد خاندان خلافت کردن و لشکر به بغداد کشیدن، زیرا هر پادشاه که قصد بغداد و عباسیان کرد، از ملک و عمر تمتع نیافت. چون این ستاره شناس پر آوازه به واسطه قربت جرأتی داشت سخنان و هشدارهای خود را بدین گونه به روشنی و بی پرده آورد که در صورت یورش هلاکو به بغداد شش فساد ظاهر می گردد: یکی آنکه اسبان بمیرند و لشکریان بیمار شوند، فساد دیگر اینکه آفتاب برنیاید. به علاوه گفت که دیگر باران نخواهد بارید و باد صَرصَر برخیزد و جهان به زلزله خراب شود، و افزون بر آن گیاهی از زمین نروید و سرانجام پادشاه بزرگ [هلاکو] در آن سال وفات کند.
بنا به سخن رشیدالدین به رغم این هشدارها بخشیان و امرا گفتند رفتن به بغداد عین مصلحت است. در این هنگام هلاکو به سراغ خواجه نصیرالدین رفت و با وی کنکاج کرد. خواجه متوهم گشت و پنداشت که بر سبیل امتحان است. گفت از این احوال هیچ یک حادثه نشود. فرمود که پس چه باشد؟ گفت آنکه به جای خلیفه هلاکو خان بود. حسام الدین را طلب فرمود تا با خواجه بحث کند. خواجه گفت به اتفاق جمهور و اهل اسلام بسیاری از صحابه کبار شهید شده اند و هیچ فسادی ظاهر نشد و اگر گویند خاصیت عباسیان است؛ از خراسان طاهر به حکم محمود بیامد و برادرش محمد امین را بکشت و متوکل را پسرش به اتفاق امرا بکشت، منتصر و معتز را امرا و غلامان بکشتند و علی هذا چند خلیفه دیگر بر دست هر کس به قتل آمدند و خللی ظاهر نگشت.[۲۴]
همان طور که پیش تر هم گفته شد، سخنی درباره نقش خواجه نصیرالدین در سقوط بغداد قبل از سخنان بالا مشاهده نشده است.
کتاب تجزیه الامصار و تزجیه الاعصار (وصاف الحضره) (۷۲۸ ق/ ۱۳۲۷ م) که هفده سال پس از جامع التواریخ نگاشته شده است، درباره گفت وگوی خواجه نصیرالدین طوسی با هلاکو در خصوص هجوم به بغداد می نویسد:
هلاکو در تصمیم این عزیمت و استضافت آن مملکت از رأی مولانا نصیرالدین استکشافی کرد و از روی احکام نجومی استشارتی و بعد از تسییر طالع و تقویم کواکب و تحقیق نظر و اتصالات سعود عرضه داشت که استخلاص آنجا بی تحمل مزید کلفتی بر دست مواکب منصور میسر خواهد شد و مدت اقامت و خلافت به سر، و اثر الوصول وصول الاثر. اگر صورت قضا و قدر موافق این حکم باشد از اثر سیاسی دولت پادشاه تواند بود و الّا شعر: «ادبربالنجوم ولست ادری، و ربّ الأرض یفعل ما یشاء، من از رهگذر ستارگان تدبیری می اندیشم؛ ولی نمی توانم آگاه و مطمئن باشم؛ خداوند روی زمین آنچه را که بخواهد می کند». هلاکو خان به دلی ثابت و ضمیری منفسح استعداد نهضت و حرکت لشکر را به سوی بغداد اشارت راند.[۲۵]
چنانکه مشاهده شد، هیچ گونه تغییر و تفاوتی بین سخنان رشیدالدین فضل الله و وصاف الحضره دیده نمی شود.
شیخ تقی الدین احمد بن عبدالرحیم، مشهور به ابن تیمیه، درباره خصوصیات خواجه نصی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 