پاورپوینت کامل مقایسه اندیشه مهدویت شیعه اثنی عشری و نظریه پایان تاریخ فوکویاما ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مقایسه اندیشه مهدویت شیعه اثنی عشری و نظریه پایان تاریخ فوکویاما ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مقایسه اندیشه مهدویت شیعه اثنی عشری و نظریه پایان تاریخ فوکویاما ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مقایسه اندیشه مهدویت شیعه اثنی عشری و نظریه پایان تاریخ فوکویاما ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

موضوع پایان تاریخ که از آموزه­های ادیان و مذاهب مختلف آن از جمله تشیع اثنی عشری است، در دوران معاصر نیز مورد توجه ویژه اندیشمندان مغرب زمین قرار گرفته است. فوکویاما از نظریه­پردازانی است که اندیشه­های او در این زمینه آوازه یافته است. در این مقاله پایه­های نظری مهدویت در سپهر اندیشه­ای تشیع اثنی عشری با نظریه پایان تاریخ فوکویاما در محورهای زیر مقایسه شده است: قانونمندی تاریخ، تکامل تاریخ، کرامت انسان و سرانجام چیستی و ویژگی­های غایت تاریخ، این مقاله به این نتیجه دست یافته است که مهمترین تفاوت مبنایی این دو نظریه، در نگاه به انسان و ابعاد وجودی اوست. واژه های کلیدی: تشیع اثنی عشری، مهدویت، نظریه پایان تاریخ، فرانسیس فوکویاما. اندیشه مهدویت تشیع اثنی عشری نظریه مهدویت در نزد شیعه اثنی عشری دارای عناصر اصلی اعتقاد به وجود یک جریان کلی در نظام طبیعت و جهان (تاریخ عام بشری و قانونمند ی تاریخ)، سیر تکاملی تاریخ و اعتقاد به پایان و فرجام خوش برای تاریخ است.[۱] این عناصر که از خاستگاه الهی برخوردارند می توان در مقوله فطرت الهی انسان خلاصه کرد. نظریه پایان تاریخ فرانسیس فوکویاما عناصر اصلی موجود در نظریه فوکویاما عبارت اند از: قانونمندی تاریخ، ماتریالیسم تاریخی، کرامت انسانی و دمکراسی لیبرال جهان شمول. فوکویاما وجود تاریخ منسجم و عام بشری و به عبارت دیگر قانونمندی تاریخ را از طریق ماتریالیسم اثبات می کند و در ادامه به میلِ شناخته شدن در انسان (کرامت) نیز می پردازد. او معتقد است نظام سیاسی دمکراسی لیبرال، قابلیت پاسخگویی به ماتریالیسم و میل به شناخته شدن را دارد؛ لذا غایت تاریخ منسجم و جهت دار در نزد فوکویاما، دمکراسی لیبرال جهان شمول است. فوکویاما درباره قانونمندی تاریخ و ماتریالیسم تاریخ، آرای هگل و مارکس را مبنا قرار می دهد.[۲] اما بیان می کند که خودش مجدداً به اثبات این عناصر می پردازد، چرا که به علت گذشت زمان و بروز تجربیات و روی کار آمدن دیگر دولت های رقیب دمکراسی و لیبرال، آرای این اندیشمندان با تناقض هایی مواجه شده است. تاریخ عام بشری و قانونمندی تاریخ اندیشه مهدویت شیعه اثنی عشری اعتقاد به تاریخ عام بشری و وجود یک سیر و تطور تاریخی در جهان که به منزله پذیرش قانونمندی تاریخ است، در نزد شیعه اثنی عشری پذیرفته است. این سیر و تطور تاریخی نزد شیعه با توجه به خاستگاه الهی، معنا و مفهوم تعریف شده خود را دارد. منظور از قانونمندی و قائل بودن به قانون، پذیرش اصل علیت و عدم پذیرش حدوث تصادفی حوادث (عدم علیت) است. از آنجا که هر قانون علمی، گویای یک ارتباط علّی و معلولی میان دو پدیده است و از هیچ استثنایی هم برخوردار نیست، برای تحقق یک معلول، وجود علت تامه واجب است و نیز عکس آن هم واجب است. از عدم پذیرش علیت به تصادف تعبیر می شود. بر این اساس همه امور تحت تقدیر و تدبیر حکیمانه الهی و نظم و نظام ضروری عالم واقع است، بدون اینکه جبری در کار آید و اراده آزاد فاعل های مختار سلب شود، چرا که اراده خدای متعال در عرض اراده های فاعل های مختار نیست، بلکه در تراز بالاتری قرار دارد.[۳] به عقیده شیعه اثنی عشری، تطورات تاریخی قانونمند است؛ یعنی جوامع با وجود انواع تفاوت ها و اختلاف های قوانین زیست شناختی و روان شناختی، در قوانین جامعه شناختی از اشتراک برخوردارند. این باور دارای ریشه قرآنی است؛ یعنی گروه ها، قشرها و جوامعی که در طول زمان و پهنه زمین پدیدار شده اند و خواهند شد با وجود وجوه اختلافی با یکدیگر، جهات اشتراکی نیز دارند که قوانین جامعه شناختی متکفل بیان آنهاست.[۴] نظری اجمالی به قرآن کریم می رساند که این کتاب آسمانی به یک رشته قوانین تکوینی و تشریعی مشترک بین همه جوامع قائل است. از برخی آیات بر می آید که حکمت نقل داستان های جوامع و اقوام پیشین این است که دیگران از اعمال و پیامدهای کارهایشان درس بگیرند و عبرت بیاموزند: لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهُ لِّأُوْلِی الاَلبابِ؛[۵] إِنَّ فِی ذَلِک لَعِبْرَهً لِّأُوْلِی ألْأَبْصارِ؛[۶] شایان ذکر است که پند آموزی از آنچه بر جوامع پیشین رفته تنها در صورتی ممکن و مفید است که یک واقعه تاریخی، پدیده ای منحصر به فرد و متعلق به یک جامعه خاص نباشد، بلکه می تواند در هر جامعه ای تکرار شود. همچنین آیات دیگری در قرآن کریم، مردم را به سیر فی الارض و دریافت و شناخت عاقبت کسانی که پیش از ایشان بوده اند.[۷] یا سرانجام تکذیب کنندگان[۸] فرا می خواند؛ این آیات ضمن تأکید بر تفکر و تأمل در واقعیات و حوادث تاریخی به منظور عبرت اندوزی و پند آموزی، دلالت دارند بر اینکه جوامع گذشته، حال و آینده، جهات مشترکی دارند که درس گرفتن از گذشتگان را برای آیندگان ممکن و مطلوب می سازد. اینها همگی مؤید وجوه اشتراک تکوینی همه جوامع و قوانین جامعه شناختی مشترک و احکام اخلاقی و حقوقی و نظام ارزشی و فرهنگ مشترک هستند که ثمره همان حقیقت واحده همه ادیان و شرایع الهی یعنی فطرت توحیدی انسان است. اصول و کلیات تکوینی انسان از زمان خلقت تا ابد یکسان خواهد ماند، چرا که فطرت انسانی، فطرتی واحد است که در میان همه آدمیان مشترک است و قوانین حقیقی مشترکی دارد.[۹] براساس این دیدگاه، تاریخ عام بشری به انتزاع فطرت واحد خدا جو در همه انسان ها در طول تاریخ گذشته و حال و آینده، اثبات و پذیرفته می شود.[۱۰] فطرت که قانونمندی تاریخ و جوامع را به بار می آورد، مستلزم تکامل تاریخ نیز است؛ البته تکاملی که شیعه اثنی عشری مطرح می کند، تعریف و مفهوم خاصی دارد که در بخش های آینده به آن می پردازیم. نظریه پایان تاریخ فرانسیس فوکویاما فوکویاما برای اثبات تاریخ عام بشری (تاریخ منسجم، جهت دار) از علوم طبیعی آغاز می کند و آن را مفروض خود قرار می دهد. او اعتقاد دارد که هر چند جوامع دارای فرهنگ ها و ریشه های تاریخی یا میراث های فرهنگی متفاوت اند، اما علوم طبیعی بر جوامع اثر یکسانی می گذارد؛[۱۱] بدین ترتیب که اگر همه کشورهای جهان را دو گونه فرض کنیم. کشورهای توسعه یافته و ثروتمند و کشورهای توسعه نیافته و فقیر، کشورهایی که دارای فناوری و ثروت هستند، روز به روز ثروتمند تر می شوند و حتی اگر به سرشاری ثروت برسند، پس از آن به برتری نظامی توجه می کنند و سعی دارند این امر را گسترش بدهند، چرا که اولاً همواره در نظام بین الملل جنگ وجود دارد و هیچ دولتی برای حفظ استقلال خود، نباید از این نوسازی های دفاعی و نظامی به دور بماند؛ ثانیاً علوم طبیعی جدید در زمینه امکانات تولید اقتصادی، افق یکسانی را ایجاد می کند؛ بدین ترتیب که فناوری و انباشته شدن نامحدود ثروت، در ابتدا باعث ارضای امیال بشری می شود و چون انباشت ثروت، نامحدود است و از سوی دیگر امیال بشری روز به روز در حال زیاد شدن است، همواره باید ارضا بشود و در نهایت براساس این فرآیند، تمام جوامع بشری، قطع نظر از ریشه های تاریخی یا میراث های فرهنگی بیش از پیش و به طور فزاینده، شبیه یکدیگر و برابر با یکدیگر و همگن می شوند. همچنین، تمام کشورهایی که به تازگی نوسازی اقتصادی را تجربه می کنند، ناگزیر هر چه بیشتر به هم شبیه می شوند؛ بدین ترتیب که این کشورها که در حال تجربه نوسازی اقتصادی هستند، ناگزیرند که از نظر ملی در قالب یک دولت متمرکز به وحدت و یکپارچگی دست یابند، به شهرنشینی روی آورند، شکل های سنتی سازمان اجتماعی مانند قبیله، فرقه و خانواده را به وسیله شکل های مبتنی بر کارکرد و کارآیی که از نظر اقتصادی عقلایی است، جایگزین کنند و برای شهروندان خودشان، تعلیم و تربیت همگانی را فراهم آورند، این جوامع، از طریق بازارهای جهانی و فرهنگ عام مصرفی، بیشتر به هم پیوند می خورند و مرتبط می شوند. مضافاً اینکه منطق علوم طبیعی جدید تفسیر مادی و اقتصادی از دگرگونی تاریخی، تحولی عام و همگانی را در جهت سرمایه داری تحمیل می کند. پس ساز و کار تاریخی تبلور یافته در علوم طبیعی جدید تا حد زیادی برای تبیین سرنوشت دگرگونی تاریخی و یکسانی فزاینده جوامع نو، کافی است.[۱۲] در حقیقت فوکویاما براساس ماتریالیسم تاریخی، تاریخ عام بشری و جهت داری تاریخ را اثبات می کند. به علت اهمیت مبنایی ماتریالیسم تاریخی در اندیشه فوکویاما در آینده به طرح این نظریه می پردازیم. تکامل تاریخ اندیشه مهدویت شیعه اثنی عشری در دیدگاه شیعه اثنی عشری، منظور از تکامل، گام برداشتن در مسیر کمال است.[۱۳] نظریه تکامل در نزد شیعه اثنی عشری ریشه در قرآن کریم دارد. در این نظریه، اعتقاد بر این است که بشر و تاریخ بشری از ابتدا تا انتها در مسیر تکامل قرار داشته و خواهد داشت و این امر، تحت عنوان نبرد دائمی میان حق و باطل و سرانجام برتری و پیروزی حق بر باطل بیان شده است. جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباَطِلُ ان الباطل کانَ زَهُوقاً؛[۱۴] لِیحِقَّ الْحَقَّ وَ یبْطِلَ الباطِلَ وَ لَوْ کرِهَ الْمُجْرِمُونَ.[۱۵] ذَلِک بِأَنَّ اللهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا یدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبطِلُ وَ أَنَّ اللهَ هُوَ الْعَلِی الْکبِیرُ.[۱۶] مقوله تکامل یعنی انسان براساس اختیار خود به نیازها و خواسته های فطری اش[۱۷] از جمله حقیقت جویی و حق گرایی و غیره پاسخ مثبت بدهد و در انواع بهتر شدن ها، پاسخ دادن ها به خواسته های فطری، در سیر تکامل گام بر دارد. به علت اصالت فطرت انسانی که نشئت گرفته از اصالت حق است و به علت عدم اصالت باطل[۱۸] که همانا هرگونه دور شدن از فطرت الهی انسان است و نیز از آنجا که انسان بر اساس اختیار خود در جهت باروری و ثمر رسانی نهال مستعد فطرت گام بر می دارد یا باز براساس اختیار و اراده خود و خطای تطبیق خواسته فطری و حقیقت مورد جست وجو، از حق دور می شود و به سمت باطل حرکت می کند، مقوله تکامل، معنا و تبیین می شود. قرآن هنگامی که از هدایت و حرکت به سمت حق سخن می­گوید، آن را مقید به اذن خود کرده است:. .. فَهَدَی اللهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِیه مِنَ الّْحَقِّ بِإِذّْنِهِ وَ اللهُ یهْدِی مَن یشَاءُ إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ…. [۱۹] علامه طباطبائی در شرح این آیه فرموده است: معنای آیه چنین است که اگر خدا دسته­ای از مومنین را هدایت کرده به اذن خود کرده است، چون او مجبور به هدایت کسی نیست، هرکه را بخواهد هدایت می­کند و هرکه را بخواهد نمی­کند، چیزی که هست خودش خواسته که تنها کسانی را هدایت کند و به صراط مستقیم رهنمون شود که ایمان داشته باشند.[۲۰] تکامل و مفهوم آن به معنای برتری و ارزش بالای یک دوره نسبت به دوره قبل از خود نیست. نظریه تکامل به منزله نبرد دائمی میان حق و باطل و پیروزی نهایی حق تا همین اندازه و به همین مفهوم در نزد شیعه اثنی عشری مطرح و پذیرفته است و هرگونه تفسیر از تکامل به منزله پیشرفت علوم بشری، افزایش روزبه روز جمعیت جهان و پیچیده شدن ارتباطات و غیره مجال و مبحث دیگری را می طلبد.[۲۱] نظریه پایان تاریخ فرانسیس فوکویاما ماتریالیسم تاریخی یا ماتریالیسم دیالکتیک[۲۲] تاریخی برداشتی اقتصادی از انسان بدون برداشتی انسانی از اقتصاد و تاریخ است؛ یعنی تاریخ ماهیتی مادی و به تبع وجودی دیالکتیکی دارد. منظور از اینکه تاریخ ماهیت مادی دارد این است که اساس همه حرکات، جنبش ها، نمودها و تجلیات تاریخی هر جامعه، سازمان اقتصادی آن جامعه است؛ به عبارت دیگر، نیروهای تولیدی و روابط تولیدی در جامعه است که بر همه نمودهای معنوی جامعه مانند اخلاق، فلسفه، مذهب، قانون و فرهنگ شکل می دهد و جهت می بخشد و با دگرگون شدن آن، همه این امور دگرگون می شوند.[۲۳] درماتریالیسم تاریخی، نگاه به تاریخ و به طور کلی نگاه به انسان سازنده تاریخ، نگاه مادی گرایانه است. در این دیدگاه، ابعاد دیگر وجود انسان مانند آنچه مخصوصاً در ادیان الهی مطرح است، در نظر گرفته نمی شود و امور معنوی مانند فلسفه، هنر و دین همگی تابع بُعد مادی وجود انسان است. در قسمت کرامت انسان درباره نگاه به انسان از دیدگاه فوکویاما، به دیگر ابعاد وجودی انسان نیز می پردازیم. ۱. تکامل قدمت اعتقاد به نظریه تکامل، به دوران باستان باز می گردد. اکثر فیلسوفان دوران باستان، کل بشر را همانند موجود زنده ای می پنداشتند که مراحل متوالی کودکی، نوجوانی و پختگی را طی می کند؛[۲۴] یعنی بشر همواره از بدتر به بهتر و از پست تر به برتر در حرکت بوده است؛ از جمله می توان به پاسکال، ویکو، کنت، کندرسه، هگل و مارکس در این زمینه اشاره کرد.[۲۵] اما گروهی معتقد به تکامل نیستند و معتقدند دوره عمر، شکلی از ولادت، نوزادی، خردسالی و کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی، کمال و پختگی، پیری و سالخوردگی و مرگ است که نه تنها در مورد موجودات زنده صادق است، بلکه در مورد جوامع، تمدن ها، تاریخ و. .. نیز صدق می کند. افلاطون برای توجیه انحطاط و سقوط دولت -شهر یونان و امپراتوری ایران، معتقد به این دیدگاه است.[۲۶] معتقدان به ماتریالیسم تاریخی از جمله فوکویاما، هگل و مارکس، تاریخ را دارای جنبه تکامل و پیشرفت می پندارند و البته منظور ایشان از تکامل تاریخ بشری، اعتقاد به پیشرفت و تکامل در خط مستقیم و بدون انحراف و کجروی و بی وقفه نیست، چرا که همواره دوره های رکود و انحراف و عقبگرد وجود دارد. ایشان به طور کلی معتقدند منحنی سیر جوامع و حرکت تاریخ، هر چند فراز و نشیب های فراوان و چشم گیری داشته باشد، نهایتاً صعودی و رو به بالاست.[۲۷] سیر تکاملی جوامع از نظر هگل و مارکس، به صورت حرکت از جوامع قبیله ای ساده مبتنی بر بردگی و کشاورزی معیشتی به تئوکراسی ها، نظام های سلطنتی و اشرافی و فئودالی مختلف و دموکراسی لیبرال نو و سرمایه داری مجهز به موتور تکنولوژی است.[۲۸] ملاک تکامل در نظر معتقدان ماتریالیسم تاریخی، بعد مادی انسان است.[۲۹] از این تکامل تاریخی اصطلاحاً تحت عنوان تکامل دیالکتیک (ابزاری) تاریخ یاد می شود و فوکویاما با استفاده از این گونه نگرش تکاملی، تاریخ را متکامل می پندارد.[۳۰] ۲. دیالکتیک تاریخی اندیشمندان معتقد به دیالکتیک، در این طرز تلقی از تاریخ، تحولات تکاملی تاریخ را از زاویه انقلاب اضداد به یکدیگر توجیه می کنند و این امر را نه منحصراً در تاریخ بلکه در دیگر ابعاد طبیعت که تاریخ نیز جزئی از آن است یا حداقل مبنای تاریخ، بعد مادی انسان است، در نظر می گیرند. فوکویاما هم در طرح نظریه خود به عامل طبیعت و تأثیر یکسان آن بر تاریخ جوامع تمسک می جوید.[۳۱] معتقدان به این دیدگاه برای بینش دیالکتیک، مبانی و اصولی را مطرح می کنند که مهم ترین آنها عبارت اند از: اصول حرکت، تضاد بانی حرکت، ارتباط بین اجزا و جدال درونی اشیا که همواره رو به تزاید است. و نیز همه این اصول و مبانی را هم در ماده و هم در اندیشه تعمیم می دهند و با تمسک به اصل تضاد که بسیار حائز اهمیت است و منجر می شود که از درون شیء، ضد شی ء ناشی شود، عقیده دیالکتیک را مطرح می کنند.[۳۲] این عقیده دیالکتیک یا مثلث هگلی، مبنی بر دو تبدیل و یک ترکیب است؛ یعنی تبدیل اشیا به ضدشان و تبدیل ضد به ضد ضد و ترکیب در مرحله سوم.[۳۳] بدین ترتیب، هر مرگی، خلاق است. هر چیزی ضد خودش را در درون خودش دارد، ضد خودش از درون خودش جوانه می زند و تضاد خلاق منتهی به مرحله کامل تر از خود می شود و با وجود تضاد خلاق است که تکامل رخ می دهد و مجدداً تز و آنتی تز و سنتزی در سطح بالا و بالاتر خواهند بود.[۳۴] بر این اساس، تاریخ و تکامل آن، این گونه مطرح می شود که تاریخ یک جریان دائم و یک ارتباط متقابل میان انسان، طبیعت و اجتماع در یک صف آرائی و جدال دائم میان گروه های در حال رشد انسانی و گروه های در حال زوال انسانی است که در نهایت امر در یک جریان تند و انقلابی به سود نیروهای در حال رشد پایان می یابد و بالأخره یک تکاپوی اضداد است که همواره حادثه به ضد خودش و او به ضد ضد تبدیل می گردد.[۳۵] کرامت انسانی در اندیشه مهدویت شیعه اثنی عشری براساس تعالیم اسلامی، انسان از دو امر تکوینی و سرشتی و غیر اکتسابی غریزه و فطرت برخوردار است. غریزه مربوط به امور تکوینی و سرشتی بعد حیوانی انسان است مانند غریزه گرسنگی و فطرت مربوط به امور تکوینی و سرشتی بعد ماوراءی حیوانی انسان است.[۳۶] منظور از فطرت آن ویژگی ذاتی و تکوینی در انسان است که نیاز به استدلال و آموزش ندارد و به منزله استعدادی است که در همه انسان ها وجود دارد.[۳۷] انسان وقتی وارد جامعه می شود، جامعه یا او را درست پرورش می دهد یا در جهت عکسش مسخ می کند و روی اصل فطرت را می پوشاند و حکم فطرت را از بین می برد.[۳۸] اصل فطرت یا نظریه فطرت ریشه در قرآن و سنت اهل بیت علیهم السلام دارد. خداوند در قرآن کریم می فرماید: فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللهِ ذَلِک الدِّینُ الْقَیمُِ وَ لَکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُِونَ.[۳۹] امام باقر(علیه السلام) درباره تفسیر واژه حنیف در آیه «حُنَفَاءَ لِلّهِ غَیرَ مُشْرکینَ بِهِ وَ مَن یشْرِک بِاللهِ فَکأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَآءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکانٍ سَحِیقٍ»،[۴۰] سخن از فطرت می آورند و می فرمایند: «هی الفطره التی فطرالناس علیها لاتبدیل لخلق الله، قال فطرهم الله علی المعرفه».[۴۱] همچنین حضرت در جای دیگر از قول پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: «کل مولود یولد علی الفطره یعنی علی المعرفه بان الله عزوجل خلقه»؛[۴۲] یعنی در فطرت هر کس این معرفت هست که خداوند، آفریننده اوست. دانشمندان مسلمان، براساس آیه سی سوره روم و نیز آیات دیگر درباره اراده و اختیار انسان، مانند آیه «إِنَّ اللهَ لَا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ»[۴۳] و «إِنَّا هَدَینَهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکراً وَ إِمَّا کفُوراً»[۴۴]، نظریه فطرت الهی و خداجوی انسان که همراه با اراده انسان است را اثبات می کنند؛ فطرت همچون استعدادی در نهاد بشر وجود دارد که علاوه بر آن، انسان براساس اختیار خود آن را می پروراند یا از آن دور می شود. انسان براساس اراده و اختیار خویش راه خود را انتخاب می کند؛ چنانچه قرآن کریم می فرماید: وَ مَنْ أَرَادَ الْاَخِرَهَ وَسَعَی لَهَا سَعْیهَا وَ هُوَ مُؤْمِنُ فَأُوْلَئِک کانَ سَعْیهُم مَّشْکوراً.[۴۵] انسان بر اساس همین اراده و اختیار خود راه انحراف از فطریات و دور شدن از آن را در پیش می گیرد. در این زمینه قرآن کریم می فرماید: «وَ مَا ظَلَمْنَهُمْ وَلَکن کانُواْ أَنفُسَهُمْ یظْلِمَونَ».[۴۶] نظریه کرامت انسانی و پایان تاریخ فوکویاما پس از اثبات تاریخ عام و جهان شمول بشری، به طرح ضرورت عواملی می پردازد که باعث اثبات و پذیرش لیبرال ـ دموکراسی می شود. او معتقد است تأثیر یکسان علوم طبیعی بر جوامع و نتایج ناشی از آن، باعث اثبات دموکراسی ـ لیبرال نمی شود.[۴۷] وی برای بیان علت اینکه نقطه متکامل تاریخ جهان شمول و عام بشری، فقط دموکراسی لیبرال است به انسان و دیگر ابعاد وجودی او می پردازد و در این قسمت باز هم به آرای هگل تمسک می کند که البته در انتهای آن، تغییرات لازم را لحاظ می کند. فوکویاما در تبیین بحث، مقوله کرامت انسان را مطرح می کند و می گوید: «با وجود اینکه علوم طبیعی جدید تا حدود زیادی می تواند در مورد جهان ما روشنگر و تبیین کننده باشد، ولی تفسیرهای اقتصادی تاریخ، کامل و رضایت بخش نیستند، چرا که انسان صرفاً یک حیوان اقتصادی نیست. تفسیرهای مادی و اقتصادی نمی توانند حقیقت این مطلب را توضیح دهند که چرا دموکرات، یعنی هوادار اصل حاکمیت مردم و تضمین حقوق اساسی تحت حکومت قانون هستیم. به همین دلیل است که باید به یک تفسیر دوم و موازی از تاریخ رو آوریم؛ به تفسیری که نه صرفاً وجه اقتصادی انسان است، بلکه تفسیری که بیانگر آشکار ساختن کلیت (همه ابعاد) بشر باشد».[۴۸] فوکویاما به تفسیر غیر مادی و غیر اقتصادی از تاریخ که هگل مطرح کرده است تمسک می کند.[۴۹] تفسیر غیر مادی و غیر اقتصادی از تاریخ، بر پایه پیکار برای شناختی استوار است که هگل مطرح کرده است؛ البته قدمت این تفسیر به دوران باستان می رسد که افلاطون هم در کتاب جمهور[۵۰] خود آن را مطرح کرده است.[۵۱] فوکویاما می نویسد: «هگل معتقد است که انسان ها مانند حیوانات، نسبت به اشیا جز خود، مانند غذا، آب، سرپناه و بالاتر از همه نسبت به حفظ جسم خویش نیازها و امیالی[۵۲] دارند؛ اما از آنجا که انسان علاوه بر اینها، میل یا آرزوی سایر انسان ها را نیز دارد، یعنی چون خواهان «شناخته شدن»[۵۳] است، فرقی بنیادین با حیوان دارد. به ویژه او میل دارد که به عنوان انسان، یعنی موجودی با ارزش یا کرامت معین[۵۴] شناخته شود و میل به این ارزش و کرامت تا جایی است که انسان برای حفظ آن حاضر است به پیکار بپردازد و حتی جان و حیات خود را که این حفظ حیات هم برای او بسیار حائز اهمیت است، در این راه بدهد.[۵۵] میل به شناخته شدن، همان طور که گفته شد، قدمت طولانی دارد و نخستین بار افلاطون در کتاب جمهور به شرح آن پرداخت. افلاطون در این کتاب، روح را مرکب از سه جزء (قوه) می داند: شهویه (آرزو)، عقلیه (شناخت) و غضبیه. بیشتر رفتارهای بشر را می توان به عنوان تلفیقی از دو جزء آرزو و عقل تبیین کرد؛ آرزو، انسان را به طلب اشیا جز خود بر می انگیزد و عقل یا محاسبه، بهترین راه تحصیل آنها را به وی نشان می دهد. ولی افزون بر این، انسان ها طالب شناسایی ارج و ارزش خویش یا افراد، اشیا و اصولی هستند که خود برای آنها ارزش قائل اند. تمایل به قائل بودن ارزش برای خود و طلب شناخته شدن آن ارزش، همان چیزی است که در زبان متداول امروز، «عزت نفس»[۵۶] خوانده می شود. تمایل به احساس عزت نفس از همان غضبیه روح نشئت می گیرد. قوه غضب، همچون نوعی احساس ذاتی بشر از عدالت است. هر فرد خود را واجد

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.