پاورپوینت کامل غایت مندی تاریخ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل غایت مندی تاریخ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل غایت مندی تاریخ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل غایت مندی تاریخ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

«آینده تاریخ» یا «پاورپوینت کامل غایت مندی تاریخ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint» از مباحث ریشه دار در اندیشه بشری است و از دیرباز تأملات و مطالعات زیادی را متوجه خود ساخته است، به طوری که در دوره های اخیر، دانشی را با عنوان «آینده پژوهی یا تاریخ آینده» وارد عرصه آموزش های دانشگاهی کرده است. گرچه بسیاری از متفکران از منظر دینی به این پدیده می نگرند؛ اما برخی از اندیشه گران نیز از نظر گاه فلسفی بدان روی آورده و به زعم خویش کوشیده اند تا با شناخت «تاریخ به مثابه واقعیت» سمت و سوی حرکت آن را دریافته و از طریق آن دریچه ای برای نگاه به «آینده» گشوده و دورنمای زیست بشری را پیش بینی کنند.

در این مقاله پس از تبیین رویکرد غایت گرایانه، به کوتاهی دیدگاه ها و نظریه های ناظر به «آینده تاریخ» اشاره شده است. البته همچنان از منظر علمی ابهام های موجود در اطراف موضوع بی پاسخ می ماند که آیا به راستی با فرض وجود واقعیتی به نام «تاریخ» که با مطالعه گذشته حیات بشری، تنها ابعاد و جوانبی از آن دست یافتنی است، می توان به غایت داری «تاریخ» دست یافت و آینده را پیش بینی کرد؛ به تعبیر دیگر، آیا آینده تاریخ براساس دانش های انسانی و در رأس آن، یافته های تاریخی، قابل شناسایی و درک است یا تصور چنین چیزی، زاده اوهام غیر عالمانه آدمیان به حساب می آید. در این نوشتار به تبیین چیستی این نظریه پرداخته می شود.

مقدمه

تاریخ به کدام سو می رود و آیا برای تاریخ واقعیتی ورای آنچه آدمیان می آفرینند یا در زندگی آدمی رخ می نماید، قابل تصور است و با فرض وجود چنین واقعیتی، آیا قانون و سنتی بر آن حاکم است یا نه و آیا می توان آن را دریافت؟ آیا تاریخ حرکت یا حیاتی دارد و آیا این حرکت دارای جهت، هدف و غایتی است و آیا کشف مسیر تاریخ ممکن است یا نه؟ سؤالاتی از این دست که در خصوص واقعیت، غایت و هدف تاریخ است، همیشه به عنوان پرسش هایی اساسی، ذهن فیلسوفان تاریخ را به خود مشغول داشته است. این مسائل به ویژه مسئله «جهت داری تاریخ» و «غایت مندی آن» در طبقه بندی کلان، از دو منظر قابل بررسی است:

  1. از منظر دین و داده های وحیانی و در مفهومی گسترده تر، ماورای تجربه بشر؛
  2. از زاویه تعقل و دستاورد اندیشه ای انسانی.

نگاه به تاریخ از منظر اول که بحثی پردامنه، ارزشمند و در عین حال دست یافتنی تر است مستلزم جست وجوی مستقل و رویکردی ویژه است و در آنجا نشان داده می شود که در دین یا باورهای فراتجربی بشر، چه تصویری از آینده تاریخ عرضه شده و بر اساس داده های آن یا آنها جهان به کجا خواهد رسید؟ بدیهی است که ادیان آسمانی، به ویژه اسلام که برای همیشه¬ی تاریخ و برای همه آدمیان آمده است، به حکم مأموریت معنا دهی به زندگی و امیدبخشی به آدمی، آینده روشن و هدف داری را ترسیم کرده و سیر حرکت تاریخ را به سوی آن نشان می دهد، چنان که خداوند باری تعالی در قرآن مجید می فرماید: «ما در کتاب زبور نوشتیم (حکم قطعی خویش را مسجل ساختیم) که زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد». همچنین در جای دیگر از زبان حضرت موسی اشاره فرمودند که زمین از آن خداوند است وآن را به هر که بخواهد به میراث خواهد داد و عاقبت از آن پارسایان است. قرآن با این بیان آینده ای روشن و مبتنی بر تدبیر پارسایان را نوید داده است. در این آیات و دیگر آموزه های وحیانی، آینده مشخصی برای تاریخ وجود دارد که قطعاً تحقق خواهد یافت.

اما منظر دوم که نگاهی فلسفی یا مبتنی بر تجربه عقلانی انسان به تاریخ است، پر پیچ و خم و همراه با ابهامات بسیار است، به گونه ای که ابراز سخن قطعی درباره آن آسان نیست و هر چه ابراز گردد باز جای نقد و بررسی وجود دارد و فیلسوف تاریخ، خود در ارائه تصویری کلی و جامع از تاریخ عمدتاً دچار شک و تردید از یک سو و نقد و نقض از سوی دیگر است.

تبیین موضوع «پاورپوینت کامل غایت مندی تاریخ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint» یا «آینده تاریخ» مستلزم طرح مباحثی مقدمی است که از ذکر پاره ای از آنها در اینجا گزیری نیست؛ اول آنکه تاریخ به چه معناست؟ دوم آنکه آیا تاریخ تابع قانونی خاص است؟ سوم آنکه آیا فرض پیروی تاریخ از قوانین، کشف و دریافت آنها ممکن است؟ چهارم آنکه آیا می توان آینده تاریخ را پیش بینی کرد؟ پس از روشن شدن این مباحث، مقوله غایت در تاریخ و معنای آن و نیز دیدگاه ها و نظریاتی که در این باره وجود دارد، قابل طرح خواهد بود. البته با توجه به مجال اندک، در اینجا تنها به درآمدی بر این مباحث می پردازیم.

در باره تاریخ

برای تبیین مسئله، لازم است درباره «تاریخ» مباحثی را بیان کنیم.

  1. تاریخ در عرصه اندیشه بشری چه معنایی دارد؟ ارائه تعریف روشن و متفاهمی از تاریخ زمینه گفت وگوی مشترک را فراهم می سازد؛ چنان که ولتر، نویسنده و فیلسوف فرانسوی، بر این نکته پای می فشرد که «اگر می خواهی با من صحبت کنی، اول اصطلاحاتی را که به کار می بری تعریف کن».

مفهوم اصطلاحی تاریخ حداقل بر دو معنای کاملاً متمایز و در عین حال درهم تنیده اطلاق می گردد. همین تشابه لفظی و در هم تنیدگی موجب تداخل ها و مشکلات و کژفهمی هایی می شود. در پی این دو معنا که دو حوزه مطالعاتی گوناگون را رقم زده و سازوکارهای ویژه خود را طلب می کند، دو فلسفه تاریخ پدید آمده است: یکی، کوششی برای کشف معنا و مفهومی در سیر و روند کلی رویدادها یا ماهیت عمومی فرایند تاریخی که فراتر از عقلانیتی است که کار و پژوهش متداول تاریخی می تواند به آن دست یابد؛ دوم، تحلیل فلسفی مطالعات تاریخی یا تاریخ نگاری است؛ توصیفی منطقی، عقلانی و معرفت شناختی از آنچه مورخان انجام می دهند. این دو شاخه چنین نام یافته اند:

الف) فلسفه نظری تاریخ (speculative philosophy of history)؛

ب) فلسفه علم تاریخ یا فلسفه انتقادی تاریخ یا فلسفه تحلیلی تاریخ؛

(analytical philosophy of history or critical philosophy of history).

شایان ذکر است که تاریخ گاه به مثابه واقعیت است و گاه به مثابه دانش، و به تعبیر دیگر، «یک ساحت و معنای تاریخ، ساحت هستی شناختی (ontology) است و معنا و مفهوم دیگر آن معرفت شناختی (epistemology) است. تاریخ به معنای هستی شناختی آن فرایندی مستقل از ذهن، و واقعیتی است که جدای از آن را به مثابه یک ابژه (object) و موضوع مورد تأمل و معرفت خویش قرار دهیم یا نه، جریان دارد، مانند طبیعت»؛ اما تاریخ به معنای معرفت شناختی، دانشی است که مطالعه کنش انسان ها در گذشته را برعهده دارد و در صدد شناسایی گذشته است؛ بنابراین تاریخ در معنای اول، جدای از اندیشه و توجه بشر، خود پدیده ای دارای استقلال وجودی است و در معنای دوم، دانش یا فعالیتی است بشری با متدولوژی ویژه خود. تاریخ در یک نگره بر واقعیتی که موضوع مطالعه و تأمل یک دانش است، اطلاق می شود و در رویکردی دیگر، بر علم اطلاق می گردد و به تبع آن، مقوله «پاورپوینت کامل غایت مندی تاریخ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint» نیز دو شاخه می یابد: یکی آنکه آیا «تاریخ به مثابه واقعیت» دارای حرکت و جهتی غایتمدار است یا نه، و دیگر آنکه آیا «تاریخ به مثابه دانش» غایتی و هدفی دارد؟ عدم توجه به این دو معنا، دریافت پاسخ روشن و عالمانه را با مشکل مواجه می سازد.

برای روشن تر شدن دو رویکرد، بیان دبلیو. اچ. والش کارآمد است. او می نویسد: در علوم طبیعی برای انواع بررسی و تحقیق، دو اصطلاح وجود دارد: الف) فلسفه طبیعت که به بررسی مسیر عملی رویدادهای طبیعی به منظور ایجاد علم جهان شناسی یا توصیف طبیعت به طور یک جا و کامل می پردازد؛ ب) فلسفه علم که تعمق در جریان های تفکر علمی، بررسی اندیشه های اساسی مورد عمل دانشمندان و این گونه مطالب است. به قول پروفسور برود (Broad) اولی جنبه نظری و دومی جنبه انتقادی دارد. ممکن است که فلسفه طبیعت (به مفهوم بررسی مسیر رویدادهای طبیعی که به نحوی مکمل بررسی مورد عمل طبیعی باشد) در حکم یک بررسی غیر مشروع باشد و علم جهان شناسی در واقع یا خلاصه ای باشد از نتایح علمی (که در آن صورت بهتر است این رشته از علوم بر عهده دانشمندان گذارده شود) یا در واقع تراوشات بیهوده قوه تخیل.

  1. آیا تاریخ قانون مند و تابع ضابطه و قاعده است؟ به دنبال این دو معنای بیان شده از تاریخ، پاسخ پرسش فوق نیز دو رویه پیدا می کند: از یک سو بحث از این است که آیا دانش تاریخ، از قانون، قاعده و روشی تعریف شده و مشخص پیروی می کند و اساساً دانشی به نام تاریخ وجود دارد یا خیر؟ و دیگر آنکه آیا تاریخ به معنای «واقعیت»، از هستی و وجود مستقل و مبتنی بر سنت (قانون) برخوردار است یا نه؟

درباره پرسش اول، گفت وگوهای روشن تری می توان داشت و پاسخگویی بدان اندکی آسان تر است. فلسفه علم که مطالعه ای از بیرون به دانش است، متکفل پاسخگویی به چنین پرسش هایی است. از دیرباز این مسئله مورد توجه اندیشمندان قرار داشته و مباحث فراوانی درباره آن عرضه کرده و کوشیده اند تا نشان دهند که آیا دانش تاریخ وجود دارد که همانند دیگر علوم بشری با پیروی از روش ویژه ای در صدد کشف مجهولات مرتبطه برآید یا نه؟ در این خصوص دیدگاه های متفاوتی عرضه شده است؛ برخی آن را دانشی مبتنی بر اصول و بنیادهای علمی دانسته و پاره ای اختلاف دیدگاه ها و تفاوت دستاوردها را همچون دیگر دانش ها، امری طبیعی و برآمده از خصوصیت ویژه دانش های انسانی قلمداد کرده اند؛ اما دسته ای دیگر، برخلاف اینان، به اعتبار ویژگی های خاص موضوع تاریخ، آن را نه به عنوان یک علم، بلکه به مانند شعر، داستان یا هنر می نگرند و طبعاً آن را شایسته علم بودن و یافته های آن را در خور علمیت نمی دانند. مورخ در نگاه این دسته، هنرمندی است که با ابزار خاصی به تصویر پدیده ها دست می زند که چه بسا هیچ مشابهتی با علم واقع ندارد. اینها در اثبات نظر خویش به اختلاف نظر مورخان اشاره می کنند که هیچ دو مورخی یافت نمی شوند که در موضوع واحد، نظر همگونی داشته باشند، از این منظر، تاریخ، برساخته ذوق شاعرانه و قریحه هنری مورخ است و در بند هیچ قانونی گرفتار نیست و طبعاً هیچ واقعیتی را آشکار نمی سازد. البته این نگره ها امروزه چندان مسموع نیست، چرا که علوم انسانی از تعریف و جایگاه در خوری برخوردار شده و تاریخ نیز به عنوان دانش انسانی ارج شایسته ای یافته است.

اما پاسخ به پرسش دوم که آیا «تاریخ به مثابه واقعیت» تابع سنتی است یا نه، با عوالم ناشناخته بسیاری مواجه است. آیا به راستی چیزی به نام تاریخ، ورای آنچه آدمیان آن را پدید آورده و مورخان بدان حیات بخشیده اند، وجود مستقل و قابل کشفی دارد؟ و در صورت وجود، چگونه کشف شدنی است و آیا اهدافی را دنبال می کند و غایت آن چیست؟ این مسائل محور اصلی مقاله حاضر به شمار می آید.

  1. دریافتنی بودن قوانین تاریخ، مسئله دیگری برای تأملات محققانه است؛ بدین معنا که اگر تاریخ به مثابه واقعیت، دارای وجود و سنت هایی است، این پرسش همچنان مطرح است آیا می توان آنها را کشف کرد و برابر آنها به شناخت فرایند حرکت تاریخ و نیز غایت آن دست زد؟

مشکل کشف قانون برای تاریخ به این معنا که دارای وجودی مستقل است، همچنان ذهن آدمی را به خود مشغول می دارد که این پدیده چگونه وجودی دارد و حد و مرز وجودی آن چیست و بروز و ظهور آن به چه نحوه ای است؟ آیا تجلی آن در فرهنگ است یا در لباس تمدن خو د نمایی می کند؟ آیا به صورت روح جمعی یا به گونه عقل ظاهر می شود یا حکومت و دولت، و آیا در صورت جامعه تبلور می یابد یا در قالب افراد؟ روشن است که کشف قوانین چنین پدیده ناشناخته ای آسان نیست، ولی هرگز فیلسوفان تاریخی گر و مورخان فلسفی اندیش، خود را از کاوش و اظهار نظر و نظریه درباره آن بی نیاز و در مانده ندیده اند. به دنبال این مباحث، مقوله دیگری سر بر می آورد.

  1. آیا امکان پیش بینی در تاریخ وجود دارد؟ پیش بینی زاده بلافصل و مشروع قانون مندی و علمیت است و طبعاً هر دیدگاهی در مبحث پیشین پذیرفته شود، بر آن اساس، در اینجا اظهار نظر ممکن می گردد. اگر تاریخ تابع ضابطه و قانون قابل کشف باشد، برای پردازنده آن، پیش بینی ممکن می گردد. در علم تاریخ، این اصل تا حدی پذیرفتنی است؛ بدین معنا که اگر موضوع مورد مطالعه این دانش از شاخصه های سنت مدنی، علت مداری، تکرارپذیری و قابلیت تجربه برخوردار باشد، برای آن دانش امکان پیش بینی میسر خواهد بود.
  2. آیا تاریخ دارای غایت است؟ این پرسش نیز همچون مباحث پیشین، دو بُعد پیدا می کند: الف) غایت مندی «علم تاریخ»؛ ب) غایت مندی «واقعیت تاریخ».

طرح بحث غایت مندی دانش تاریخ، به طور مستوفا و فراگیر، فرصت و مجال دیگری می طلبد. در اینجا به اختصار به مباحثی که در فهم مطالب مؤثر است اشاره می شود.

هدف تاریخ

چه تاریخ را علم مستقلی بدانیم و چه آن را به گونه دیگری تعریف کنیم. این پرسش معقول که هدف و غایت تاریخ چیست؟ و پرسش درست تر آنکه هدف و غرض مورخ از پرداختن به تاریخ چیست؟ چون در این معنا «تاریخ» چیزی جز مصنوع پدید آورنده آن که با مقاصد و اغراضی بدان روی کرده، نیست.

هدف دانش تاریخ پیش از هر چیزی، کشف واقعیت های گذشته و بازسازی آن براساس داده ها، امکانات و ابزار موجود است.

دانایی به رویدادهای گذشته و شناسایی آنها بر حجم دانسته های بشری می افزاید آگاهی او را فربه تر می کند. این هدف در بسیاری از دانش ها دیده می شود؛ برای مثال تلاش علمی یک منجّم گرچه ممکن است به کار زندگی روزانه انسانی هم بیاید، اما در اکثر مواقع صرفاً آگاهی و دانایی و ستردن گرد و غبار ابهام از پیشانی واقعیات، و از بین بردن جهالت آدمی به پدیده های آسمانی است؛ همچنین باستان شناسان نیز خود را به رنج و تعب افکنده و با صرف هزینه های گزاف، در صدد پرده برداری از رازهای پنهان بر می آیند تا نگاه انسانی به آن امور شفاف و روشن گردد. علوم بشری جز بخشی از آن که به ساخت و ساز ابزار جهت بهبود وضع ظاهری زندگی آدمیان می انجامد و در اصطلاح علوم کاربردی نام یافته اند، عموماً به توسعه دامنه آگاهی و دانایی بشر یا تعمیق دانسته های او یاری می رسانند.

این هدف مقدّس و متعالی، در شکل دهی به حقیقت انسانی بسیار مؤثر و کارآمد است و دانش تاریخ از این نقش آفرینی مبّرا نیست. علاوه بر این هدف عمومی، تاریخ در پی ارائه روشی برای زیستن صحیح و درست نیز است. تاریخ که صحنه هایی از حیات انسانی را به نمایش می گذارد، در اصل آزمایشگاهی است که آدمیان خویشتن را در آن می آزمایند و پیامدهای عمل خویش را قبل از ارتکاب بدان آشکارا احساس کرده و نظاره می کنند؛ آنچه بر پیشینیان رفته است، بر آیندگان نیز می رود و اندک آشنایی با تاریخ، فانوسی برای روشنایی راه آینده بر می افروزد. بی درک تاریخ و بی شناسایی آن، بشر در ابهامی از حیات گونگی به سر می برد که در واقع «زندگی انسانی» نیست.

بنابراین درباره هدف مندی علم تاریخ به روشنی می توان گفت که آن را غایت و هدفی است که مورخ برای دستیابی به آن، گام بر می دارد و در واقع، این هدفی است که مورخ با کاربست، توجه و پرداختن به تاریخ آن طلب می کند نه هدف خود تاریخ، چرا که در این نگاه، تاریخ نه به عنوان پدیده ای مستقل، بلکه علمی است که انسان را در رسیدن به مقاصد متعالی یا متنازل یاری می رساند.

ممکن است مورخان، در این گذر و گذار، اهدافی شوم نیز در سر داشته باشند؛ تخریب اندیشه های انسانی، پایمال کردن شخصیت تاریخی بشر، منکوب کردن ملیت مردمی یا بدنمایی فرهنگ قومی و نادیده انگاشتن تمدن تاریخی و اهدافی دیگر از این دست، ولی به هر حال علم تاریخ، هدف دار و رو به رشد است. شاید این سخن لرد آکتن، رساتر به مقصود باشد که «تاریخ صرفاً دفتر ثبت پیشرفت نیست، بلکه علم پیشروی است یا اگر مایلید تاریخ به دو معنای کلمه، جریان حوادث و دفتر ثبت پیشرو است. وی تاریخ به مفهوم جریان حوادث را به منزله پیشرفت به سوی آزادی، و تاریخ به مفهوم دفتر ثبت آن حوادث را به منزله پیشرفت به سوی ادراک آزادی، تلقّی می کند.

مورخ با مطالعه، تحقیق و جستجوی روشمند در اسناد و مدارک، و نیز بهره گیری از دانش های دیگر همچون باستان شناسی، زبان شناسی، سکه شناسی و خط شناسی به اعماق زمان گذشته می رود تا صدف هایی گرانبها از واقعیات استخراج کند. آنچه تاریخ نگار به آن دست می یابد مبتنی بر روشی عالمانه است که با آنچه به نام داستان، افسانه، اسطوره و هنر خوانده می شود فاصله ای دراز دارد. در آمیختگی میان این دو مقوله، جهل به هر دوی آنهاست که شایسته انسان اهل اندیشه نیست؛ مورخ با پدیده های موهوم سروکار ندارد و در صدد ارائه تصویر خیالی نیز نیست، بلکه وی در پی ساختن بنایی از گذشته است که اسناد و مدارک (منابع) در اختیار وی قرار می دهند و این هدف، برای علم تاریخ ارزنده و انسانی است.

البته کند و کاو دامنه های گسترده این مقوله به نوشته ای دیگر و مفصل نیاز دارد تا روشن گردد که به راستی معنای «هدف داری دانش تاریخ» چیست و آیا می توان برای آن، جدای از هدف مورخ، هدف و غایتی را در نظر گرفت یا چنین چیزی متصور نیست. بی گمان این بحث، دارای ابعادی پر پیچ و خم و قابل تامّل است.

غایت مندی «تاریخ به مثابه واقعیت»

گذشته از آنچه درباره علم تاریخ بیان شد، درباره معنای دیگر تاریخ، که پیچیدگی خاصی دارد، این بحث مطرح است که آیا به راستی می توان به پدیده ای مستقل، زنده و غایت دار به نام تاریخ قائل شد یا نه و آیا می توان وجودی را جدای از آنچه بشر می آفریند و به عنوان رویدادها (facts) از او سر می¬زند، در پهنه گیتی دید که انسان ها خود در آن بازیگران یا عروسکان خیمه شب بازی باشند و به تعبیر دیگر آیا «تاریخ» خود پدیده ای مستقل از آفریده ها و آفرینندگی های بشری است؟ و با فرض مثبت بودن، این پرسش پیش می آید که آیا این موجود مستقل واقعی، هدف و غایتی دارد و اگر دارد چیست؟ تاریخ به چه سمت و سویی در حرکت است و به کجا خواهد رفت و. .. پاسخ دادن به این پرسش ها خارج از توان علم تاریخ و مورخ است و این فیلسوف تاریخ است که می تواند در این عرصه وارد شود و به پاسخگویی آنها بپردازد.

به هر حال فیلسوفان تاریخ می کوشند تا مشی تاریخ را کشف کنند تا بر آن اساس غایت آن را دریاب اند؛ معرفتی که در جستجوی پاسخ به این پرسش ها بر می آید، فلسفه نظری یا جوهری تاریخ نام دارد. نخستین نکته ای که در فلسفه نظری تاریخ به چشم می خورد این ادعاست که تاریخ همچون موجود زنده ای که روح، جسم، عزم، آهنگ، حرکت، هدف، قانون، نظام، محرک و مسیری دارد. این هویت مستقل که به راه خود می رود و انسان ها را نیز یا تسلیم خود می کند و یا در زیر چرخ های تیزرو و پرشتاب و سنگینش له و مثله می کند از جایی آغاز کرده است و از طریقی می گذرد و سرانجام هم به مقصدی می رسد. کانت وظیفه فیلسوف تاریخ را آن می داند که نشان دهد تاریخ با وجود ظواهر امر به دو مفهوم جریانی است منطقی؛ یکی اینکه طبق نقشه و طرحی قابل درک در جریان است و دیگر اینکه تاریخ به سوی هدفی رهسپار است که اخلاقیات می تواند بر آن صحه بگذارد.

هگل، از نظریه پردازان پیشتاز فلسفه تاریخ، معتقد بود که این جهان یک فکرت است از عقل کل و یک شخصیت است که به تدریج حصول و تحقق می یابد و روحی است که قالب های گونه گون می پوشد و در هر دوره ای از ادوار تاریخ جلوه ای و تمثلی دارد؛ تاریخ جویباری است جاری، هویتی است سیال و شعری است در حال سروده شدن و در هر عصری نوبت به کلمه ای از آن می رسد که ادا شود، اما بر روی هم یک شعر است و یک معنا و مضمون بیش ندارد. فکرها و هنرها و فلسفه ها در هر عصر، نمایاننده روح آن عصرند. فیلسوفان و هنرمندان و شاعران و حاکمان به گمان هگل همه سروته یک کرباس اند و همه اندام های گونه گون یک پیکرند که به روح واحدی زنده است و همه به رشته ای نامرئی و نامکشوف به هم پیوسته و دوخته اند؛ همه دست و زبان یک مغزند و همه خون و عصب یک بدن اند. تلاش های صورت گرفته در این زمینه به راستی، ارزشمند و ستودنی است، هر چند همچنان ابهام های اطراف آن، کاملاً زدوده نشده است. برای روشن تر شدن مطلب، نگاهی تاریخی به زندگی انسانی و زمینه های آن ضروری می نماید.

تاریخ نگری، تاریخی گری

آنان که درباره آینده تاریخ اظهارنظر کرده اند در دو دسته طبقه بندی می شوند: طبقه اول کسانی اند که با رهیافت دانش تاریخ و پشتوانه داده های آن، آینده را نظاره می کنند و طبعاً پیش بینی آنان علمی قلمداد می کرد (تاریخ نگر)؛ طبقه دوم آنان که براساس معارف هستی شناسانه آینده را شناسایی می کنند (تاریخی گر) که البته اینان نیز بدون بهره مندی از «تاریخ مدوّن» یا علم تاریخ توانایی ورود به عرصه نظر دهی را ندارند، چرا که سخن گفتن درباره تاریخ جز با دریافت قوانین و قواعد یا حداقل روند گذشته حیات انسانی که دانش تاریخ عهده دار بیان آن است، میسر نیست و بی واسطه و مطالعه تاریخ، به عنوان نمود و تجلّی زندگی انسانی آن گونه که بود، دستیابی به اینکه چگونه خواهد بود، ناممکن به نظر می رسد.

به همین جهت، فیلسوفان تاریخ عمدتاً طرح نظریه خود را بر پایه دستاوردهای علم تاریخ در افکنده اند و بر فراز بال آن به آسمان تاریخی گری به پرواز درآمده و حرکت تاریخ را نظاره کرده اند، چنان که فلسفه علم تاریخ در نگره آنان تأثیر شگرفی نهاده است. حقیقت این است که تا معرفت و شناختی از فلسفه علم تاریخ نباشد، نمی توان فلسفه نظری تاریخ بنا کرد. ارائه قانون های بلند و فراگیر برای سراسر تاریخ، فرع بر این است که امکان بودن و یافتن چنین قانون هایی مسلّم شده باشد و این نکته ای است که فلسفه علم تاریخ بدان می پردازد. البته این سخن به معنای آن نیست که فیلسوف نظری تاریخ باید خود در فلسفه علم تاریخ و تاریخ نگاری صاحب نظر باشد، بلکه باید از نظریه های این حوزه و یافته های تاریخ آگاهی داشته باشد.

منظری که دانش تاریخ به فیلسوف می دهد به او امکان تصویر بهتر از کل تاریخ را عطا می کند. به همین جهت است که سازندگان نظام های فلسفی در قرن بیستم نظیر اسوالد اشپنگلر، آرنولد توین بی و دبلیو. اچ. والش، ابتدا به ارائه تفسیرهایی درباب تاریخ پرداخته اند که با صراحت بیشتر مدعی داشتن شأن «علمی» هستند؛ هم اشپنگلر و هم توین بی و نیز دیگران، به شیوه ای استقرایی از قوانینی نام می برند که حاکم بر تحول و پیشرفت متعارف فرهنگ ها یا تمدن هاست و این قوانین را برای پیشگویی سرنوشت تمدن خاص مورد استفاده قرار می دهند. هر دو، وظیفه نشان دادن درستی فرضیه های بزرگ خود را در طیف گسترده ای از موضوعات تاریخی جدّی می گیرند. توین بی به خصوص گنجینه عظیمی از داده ها و اطلاعات تاریخی را در اختیار دارد که هرگز در تاریخ اندیشه سابقه نداشته است.

اشپینگلر در کتاب سقوط غرب (۱۹۱۸ ـ ۱۹۲۲ م) ادعا می کند که از طری

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.