پاورپوینت کامل جامعه شناسی علم تاریخ و تاریخ نگاری (طرح، نقد و بررسی نگرش فمینیستی) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل جامعه شناسی علم تاریخ و تاریخ نگاری (طرح، نقد و بررسی نگرش فمینیستی) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جامعه شناسی علم تاریخ و تاریخ نگاری (طرح، نقد و بررسی نگرش فمینیستی) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل جامعه شناسی علم تاریخ و تاریخ نگاری (طرح، نقد و بررسی نگرش فمینیستی) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

این مقاله در صدد است از لابلای بررسی معرفت شناسی و فلسفه علم فمینیستی، نقدهایی را بر علم تاریخ سنتی و تاریخنگاریهای رسمی مطرح نماید و به بازسازی یک تاریخ¬نگاری غیر رسمی از منظر فمینیست¬ها نایل آید. بر این اساس سؤال این پژوهش چنین بیان می شود که نقدهای وارد بر مطالعات تاریخی و تاریخ¬نگارهای سنتی، از منظر فمینیست¬ها کدامند و علم تاریخ و تاریخ¬نگاری فمینیستی چگونه علمی خواهد بود؟ این مقاله بر اساس یک رویکرد انتقادی و تحلیل و بررسی محتوای مدعیات جنبش فمینیستی به خصوص شاخه معرفت شناسانه آن، در باب معرفت و علم تدوین شده است. معرفت شناسی و فلسفه علم فمینیستی به چگونگی شکل گیری علوم مختلف با رویکرد فمینیستی پرداخته است.

فمینیست¬ها در مورد علم تاریخ و تاریخ¬نگاری یا چیزی نگفته اند یا آن چه گفته و نوشته اند به قدری اندک است که می توان از آن صرف نظر کرد. از این رو در این جستار با مدل ارائه شده از سوی آنان در باب معرفت و علم، نگاهی به علم تاریخ و تاریخ¬نگاری از منظر و نگرش فمینیستی انداخته شده است. این تحقیق در صدد است زنان فرهیخته جامعه ایران را متوجه ابعاد و چالش¬های فمینیسم معرفت شناسانه بنماید و به آنها اثبات کند که به جای این که به مسائلی در باب زنان بپردازند که با فرهنگ ایرانی ـ اسلامی سازگاری ندارد به شناختی از تاریخ و فرهنگ خود روی بیاورند که در آینده آنها کارساز باشد.

مقدمه:

در چند دهه گذشته، مطالعات و تحقیقات تاریخی تغییر و تحولاتی اساسی را پشت سر گذاشته و در مجموع، آرا و مکاتب بسیار متنوعی در آن ظهور کرده است. محققان مطالعات تاریخی تاریخ نگاری را دریچه ای برای پرداختن روشن تر و از منظرهای مختلف به گذشته می دانند که به شاخه های جدیدی همچون تاریخ اجتماعی به طور کلی، و تاریخ فرهنگی (مطالعه تاریخی فرهنگ)، تاریخ جغرافیای فرهنگی، تاریخ اقتصادی، تاریخ حقوقی، تاریخ بوروکراسی و دیوان سالاری، تاریخ زنان، تاریخ کار و شغل و مانند آن به طور خاص منشعب می شود. از آنجا که در چند قرن گذشته اهمیت عوامل و عناصر غیر شخصی در تاریخ به میزان فزاینده ای مورد تأیید و شناسایی قرار گرفته است. استفاده از دستاوردهای علوم دیگر در مطالعات تاریخی شایع شد؛ از این رو مطالعات تاریخی در تمامی شاخه هایش نگرش های روش شناختی جدید را از تمامی حوزه ها و رشته های علوم جدید به خدمت گرفته است: اقتصاد سنجی از رشته اقتصاد، ترمیم خانواده از رشته جمعیت نگاری، تفسیر عمیق از رشته مردم شناسی، تحلیل آرای انتخاباتی از علوم سیاسی، تحلیل پرسشنامه ای و تحلیل طبقاتی از جامعه شناسی، روانکاوی از رشته روان شناسی. افزون بر این، از دستاورد و نتایج علومی همچون قوم شناسی، انسان شناسی، جمعیت شناسی و مطالعات موردی فرهنگ عامیانه استفاده می کند. همچنین در این دوره تحول شگرفی در نگرش مورخان جهان از موضوعات سیاسی سنّتی (نقل اعمال و سیاست های حکام و فرمانروایان) به سمت موضوعات اجتماعی پدید آمد؛ از این رو طی چند دهه گذشته با ظهور نحله های جدید روش شناسی و موضوعات جدید پژوهشی، که ذیل عنوان «تاریخ اجتماعی» قرار گرفته اند، انقلابی در رشته تاریخ به وقوع پیوسته است. نشریاتی نظیر آنال در فرانسه و گذشته و حال در انگلیس کانون تحولات جدید بوده است. عناوین و موضوعاتی چون جمعیت، شهر، خانواده، زنان، طبقات، ورزش و شرح حال روانی، عناوینی است که طی چند دهه اخیر بر موضوعات و عناوین تاریخ سنتی پیشی گرفته و آنها را تحت الشعاع خود قرار داده است. بدین ترتیب تاریخ که زمانی رشته ای از علوم انسانی بود که بر نقل روایات و داستان سرایی مبتنی بود، اینک به صورت آمیزه ای متنوع از روش های علوم اجتماعی در آمده است. فمینیسم هم به عنوان یکی از جنبش های مهم فکری دو قرن گذشته، در مطالعات «تاریخ اجتماعی» جدید در پرتو معرفت شناسی و فلسفه علم فمینیستی تأثیر فراوان داشته است؛ همچنان که پوزیتیویسم منطقی، عقلانیت انتقادی، جامعه شناسی و مانند آن از دیگر جریان هایی هستند که در این مطالعات نقش به سزایی داشته اند. بیان مسأله معرفت شناسی و فلسفه علم فمینیستی به چگونگی علوم مختلف از جمله اخلاق، علوم اجتماعی، فلسفه سیاسی، روانکاوی، حقوق، الهیات، نقد ادبی و زیباشناسی با رویکرد فمینیستی پرداخته است؛ اما فمینیست ها در مورد علم تاریخ و تاریخ نگاری یا چیزی نگفته اند یا آنچه گفته و نوشته اند به قدری اندک است که می توان از آن صرف نظر کرد؛ از این رو این جستار بر آن است که با مدل ارائه شده از سوی آنان در باب معرفت و علم، نگاهی به علم تاریخ و تاریخ نگاری از منظر و نگرش فمینیستی بیفکند. از این رو نوشته حاضر، ابتدا به معرفی اجمالی معرفت شناسی و فلسفه علم فمینیستی خواهد پرداخت و سپس نقد و بررسی تاریخ و تاریخ نگاری رسمی و سنتی را با نگرش فمینیستی در پیش خواهد گرفت و سپس با تصویری از تاریخ و تاریخ نگاری فمینیستی و نقد آن ادامه خواهد یافت و سرانجام با تطبیق تاریخ نگاری فمینیستی بر تاریخ نگاری در جهان اسلام پایان می یابد. به این مطلب نیز باید اذعان کرد که شاید خیلی از مطالب ارائه شده در این جستار بر زبان یا قلم هیچ فمینیستی جاری نشده است. سؤال تحقیق عبارت است از اینکه نقدهای وارد بر مطالعات تاریخی و تاریخ نگاری های سنتی، از منظر فمینیست ها کدام اند و علم تاریخ و تاریخ نگاری فمینیستی چگونه علمی خواهد بود؟ هدف و کاربرد تحقیق این مقاله در صدد است زنان فرهیخته جامعه ایران را به سوی ابعاد و چالش های یک فمینیسم معرفت شناسانه سوق داده و آنان را متوجه ساز و کارهای معرفتی دانش فمینیستی به طور عام و یک تاریخ نگاری فمینیستی به طور خاص سازد. منظور این است که مسئله اساسی زنان را که به نظر نگارنده مسئله ای معرفت شناسانه است به آنان گوشزد کند و اثبات کند که به جای پرداختن به مسائلی در باب زنان که با فرهنگ ایرانی ـ اسلامی سازگاری ندارد، به شناخت خود، فرهنگ، جامعه و تاریخ، و جهان هستی که در آینده آنان کارساز است، رو بیاورند. فمینیسم معرفت شناسانه فمینیسم یک جنبش اجتماعی با شاخه ها و نگرش های متعدد شناخته می شود. در ابتدا هدف این جنبش دستیابی به برابری جنسیتی بود. موج اول جنبش فمینیستی بر حق رأی زنان و دسترسی آنان به آموزش تأکید داشت. پس از دستیابی به این اهداف، تنش هایی در جنبش رخ داد و موج دوم شروع شد. در موج دوم نحله های مختلفی شکل گرفت که هسته مشترک آنان به سمت حمایت از زنان در یک مقیاس جهانی بود. این موج تأثیر زیادی بر معرفت شناسی و علوم اجتماعی از جمله جامعه شناسی گذاشت و به نقد ماهیت مردمحورانه اغلب نظریه های علوم به خصوص علوم اجتماعی انجامید. در همین راستا زنان به موقعیت های آکادمیک دست یافتند و پژوهش هایی درباره نقش و زندگی زنان در گذشته و حال و با اتکای به دیدگاه های فمینیستی شتاب گرفت. این پژوهش ها به شکل گیری موج سوم فمینیسم منجر شد. در موج سوم نه تنها بر سهم نقش زنان در مدیریت تولید دانش در عرصه علوم تاکید شد بلکه حق انتقاد و اصلاح و مبارزه با ظلم، ستم و استثماری که در تولید دانش وجود دارد، برای فمینیسم مطرح گردید. در این راستا از قبول حقایقی که علوم پوزیتیویستی بر اساس تجربه بیان می کردند امتناع گردید و علومی تقویت می شود که به لحاظ اجتماعی زنانه ساخته و استقرار یابد. در موج سوم فمینیسم بر معرفت شناسی سنتی انتقاداتی وارد شد. معرفت شناسی رسمی و سنتی از چیستی معرفت و شرایط شکل گیری آن بحث می کند و آرای گوناگونی در این باره وجود دارد؛ اما معرفت شناسی فمینیستی شورشی علیه این جریان رسمی معرفت شناسی است و باید این معرفت شناسی را در سیاق نقد و رد معرفت شناسی رسمی فهمید، به عبارت دیگر، طرفداران فمینیسم با معرفت شناسی رسمی که معرفتی است مردانه، سرستیز دارند و لذا آرایشان در مقایسه با آن قابل فهم و ارزیابی است. فمینیسم معرفت شناسانه با این پرسش آغاز می شود که آیا جنسیت، مانند بسیاری از شرایط اجتماعی در معرفت عالم تأثیر دارد؟ آیا معرفت شناسی به معرفت مردان نظر دارد یا به معرفت زنان؟ به عبارت دیگر، در معرفت شناسی فمینیستی به جای اینکه از چیستی معرفت سؤال شود، از جنسیت فاعل شناسا سؤال می شود. معرفت شناسی فمینیستی بر این باور است که جنسیت که جزء شرایط اجتماعی است، در فهم عالم و جهان هستی تأثیر دارد و پاسخ این پرسش که چه کسی معرفت دارد، نسبت به اینکه زن باشد یا مرد، فرق می کند. طبق باور اکثر فمینیست ها، افزون بر شرایط اجتماعی و جنسیت، احساسات و عواطف انسان نیز در عقل و معرفت وی تأثیر دارد؛ از آنجا که عواطف، احساسات و حیات روحی مردان با عواطف، احساسات و حیات روحی زنان متفاوت است، زنان از جهت ارزش ها و منافعشان، شیوه داوری های ارزشی، ساخت انگیزه ها، خلاقیت ادبی، تفنن های جنسی، احساس هویت، و از نظر فرایند کلی معرفتی و آگاهی درباره واقعیت های بیرونی از جمله ساخت واقعیت اجتماعی بینش و معرفتی متفاوت از مردان دارند. بر اساس این باور، فمینیست ها به نقش احساس در تولید معرفت توجه خاصی دارند. از نظر معرفت شناسی فمینیستی، احساس منبع بصیرت و معرفت است. مدعیان این نگرش معتقدند تاکنون معرفت شناسی در جریان شناخت فقط بر ذهن متکی بوده و احساسات و عواطف را در آن دخیل نمی دانسته است؛ از این رو یکی از باورهایی که فمینیست های معرفت شناسانه امروزی بسیار جدّی در مورد آن بحث می کنند، این است که اصلاً شناخت از عالم واقع نمی تواند تنها با استفاده ذهن صورت گیرد، بل ذهن و احساسات و عواطف باید با هم به مواجهه با عالم واقع بروند. به همین دلیل، آنان معتقدند تمام دانش ها و معرفت شناسی، تا به امروز، بر دیدگاهی مردانه، تنگ نظرانه و یک سونگرانه متکی بوده است، زیرا مردان در مقایسه با زنان احساسات و عواطف ضعیف تری دارند. تأکید دیگر معرفت شناسی فمینیستی بر تأثیر منظر و نگرش (Perspective) در معرفت انسانی است. در رویکرد نگرشی به معرفت، وقتی فاعل های شناسا از منظرها و زوایای متفاوت به واقعیت بیرونی می نگرند، فهم های مختلفی از آن واقعیت ها به دست می آورند. زنان و مردان نیز از زوایای متفاوتی به واقعیت می نگرند، لذا نگرش آنها به واقعیت، با یکدیگر متفاوت است. فمینیست ها مدعی هستند که نیمی از جهان به زنان تعلق دارد و باید به جهان از منظر آنان نیز نگریسته شود. به باور فمینیست ها این نکته آنان در فهم و شناخت انسان از جهان یک دگرگونی به بار می آورد و آن اینکه هر آنچه ما به عنوان دانش و شناخت کلی و مطلق از جهان تلقی می کنیم، در واقع دانش و شناختی است که از تجارب بخش قدرتمند جامعه، یعنی مردان سرچشمه می گیرد. اگر جهان را از دیدگاه و نگرش زنان که تاکنون نامرئی، پنهان و بی اعتبار بوده اند، دوباره شناسایی کنیم، (یعنی از دیدگاه کسانی که تاکنون در نقش هایی زیردست ولی ضروری در جهت ابقا و بازآفرینی جامعه ای که در آن زندگی می کنیم، خدمت کرده اند)، دانش تک بعدی ما نسبیت پیدا می کند. نتیجه این باور این خواهد بود که زنان نیز باید به جهان هستی، چه جهان بیرون و چه جهان درون، نگاه عالمانه کنند. ادّعای فمینیسم معرفت شناسانه این است که تاکنون فقط مردان به جهان نظر کرده اند، تا به حال فقط مردان به روان شناسی، معرفت شناسی، وجود شناسی و. .. پرداخته اند و فهم های خودشان را از آنها ارائه داده اند، حالا زنان نیز باید این کار را انجام دهند. طبق این نگرش، زنان خود باید برای حلّ و رفع مسائلشان به حوزه های معرفتی وارد شوند تا بتوانند خودشان از جهان تلقی ای داشته باشند و همچنین بتوانند بر تلقی مردان از جهان تأثیر بگذارند. فلسفه علم فمینیستی فمینیسم، جنسیت را در علوم یا فلسفه علم وارد نمی کند، زیرا جنسیت هم اکنون نیز در علوم وجود دارد، بلکه فمینیسم، جنسیت را به عنوان مقوله ای تحلیلی (همردیف مقوله های اقتصادی یا دینی) در فلسفه و حوزه مطالعات اجتماعی گفتمان علمی مطرح می کند. الیزابت فی می گوید: در این لحظه تاریخی آنچه ما در پی ایجادش هستیم، دانشی فمینیستی نیست، بلکه نقدی فمینیستی از دانش موجود است. علم فمینیستی مستلزم رویکرد جمعی زنان به شناخت از طبیعت و از خودشان و تعهد به بقای هر دوی آنهاست. بنابراین فمینیسم می کوشد تا موقعیت مردانه روش های علمی و همچنین ادعای بیطرفی آن را که نافی هر گونه گرایش مردانه اش است، نشان دهد. نظریه های فمینیستی علم دو وظیفه به عهده دارند: یکی روشن کردن این مسئله که روش ها و نظریه های علمی به چه شیوه هایی جنس گرا هستند؛ دوم ارائه روش ها و نظریه های علمی جدید. تاریخ نگاران علم با گرایش های فمینیستی، به مردانه شدن علم در قرون شانزده و هفده میلادی اشاره می کنند. بنا به استدلال فاکس کلر علم معمولاً مذکر و جنسیتی شده و آنتی تز غریزه حیات است. دانشمندی که به طور سنتی مرد است، باید زنانگی را از خود براند تا هویت مردانه اش را تثبیت کند؛ این امر مستلزم طرد تفکری عاری از دوگانگی است و تأکید بر عینیت گرایی یا این یا آن. فاکس کلر استدلال می کند این تعریف از دانش علمی، برآمده از سنتی فرهنگی است که در آن طبیعت، زن تلقی می شد و شناسنده آن مرد بود. این شیوه مردانه دانشمندان مرد را جذب کرد و علم تنها با فروپاشی این پیوند رمزآمیز حقیقتاً می تواند پیشرفت کند. فمینیست ها این بحث را مطرح کرده اند که دانش جمعی ما درباره محیط های اجتماعی به طور نامتناسبی مسائل را در راستای منافع نهادهای اجتماعی مسلط، مطرح می کند؛ نهادهایی که در پی افزایش سود، به حداکثر رساندن نظارت اجتماعی و اعتبار بخشیدن به قدرت های دارای سلسله مراتب و وضع موجود هستند. تا به موجب آن با هزینه کردن و محو ارزش ها و علایق افراد فرودست، اقلیت های قومی و نژادی و فقرا در دیگر نقاط جهان، ارزش ها و علایق مردان دارای حق ویژه را توسعه دهند. فمینیست ها برای یک علم سازنده و معتبر، مستقیماً با این سؤال مواجه اند که تحقیقات را چگونه پیش ببریم تا در دام روش های مردمحور نیفتیم و آیا یک روش تحقیق مشخصاً فمینیستی وجود دارد یا نه. شاخه های معرفتی که در بیشتر موارد طبیعت زن را توصیف و تفسیر می کنند، روان شناسی و زیست شناسی هستند. فمینیست ها می گویند در این دو حوزه مشاهدات و تحلیل ها تبعیض آمیز و تحریف شده اند؛ برای نمونه زیست شناسی به منظور درک الگوی رفتاری نامناسب افراد بشر از مطالعات پستانداران نخستین استفاده می کند و روان شناسی استدلال می کند که هورمون های جنسی علی الظاهر تفاوت هایی میان رفتارهای مردانه و زنانه به وجود می آورند. به نظر روث و السگاو ویژگی های مشترک علوم، فاصله گیری، عقلانیت و آرزوی کنترل، واکنشی است علیه ویژگی های عاطفی و مراقبت و رسیدگی که به طور سنتی زنانه تعریف شده اند. فمینیست ها بر علم پوزیتیویستی نقدهای متعددی وارد کرده اند. آنان با بررسی تأثیر پیش فرض های ناشی از جنسیت در تئوری پردازی های دانشمندان، بسیاری از دیدگاه های سنتی را در باب علوم تجربی به چالش کشیده اند. عمده نقدهای آنان را بر دیدگاه های سنتی می توان در سه محور خلاصه کرد: نقد عینیت، نقد روش شناسی و نقد تجربه. عینی بودن یک تحقیق به این معناست که اموری را که یک دانشمند بدانها دست می یابد، مستقل از گرایش ها و اندیشه های او وجود دارند؛ به عبارت دیگر، نتیجه تحقیق، از ذهنیات دانشمند، مستقل است و تحت تأثیر آنها شکل نگرفته است. فمینیست ها در تلاش اند که نشان دهند تحقیقات در علوم تجربی انسانی بیطرفانه و فارغ از ذهنیت دانشمندان صورت نگرفته و مردمحوری در آنها تأثیر داشته است. فمینیست ها باور دارند که علوم روش های بسیاری دارند و هر علمی نسبت به موضوع خود، روش متناسب با آن را اتخاذ می کند. افزون بر این، روش خاص در تحقیق، که متضمن استقرا یا قیاس یا کنترل مشاهدات علمی است، نمی تواند اعتبار نتایجش را تضمین کند؛ به عبارت دیگر، هیچ روشی نمی تواند تضمین کند که به حقیقت دست یافته ایم. فلاسفه علم باور دارند که تجربه ها واقعیات تفسیر نشده و محض را در دسترس دانشمند قرار می دهد. در علوم اجتماعی هم همین امر رخ می دهد؛ یعنی دانشمندان علوم اجتماعی به مشاهدات اجتماعی که واقعیات تفسیر نشده و محض را در اختیار آنها قرار می دهد، روی می آورند. فمینیست ها هم خاطرنشان کرده اند که چنین واقعیاتی در دسترس دانشمند قرار ندارد و دانشمند با تجربه کردن به واقعیتی تفسیر نشده و محض دست نمی یابد. همان طور که ارزش ها در تجربه و مشاهده تأثیر دارند، پیش فرض های دانشمندان نیز در گزینش و توصیف آنها از تجربه مؤثر است. داده هایی که در تجربه به دست می آیند، داده های غیر قابل مناقشه و محض نیستند، بلکه ساخته تئوری های دانشمندان هستند؛ بدین معنا که این تئوری ها به آنها شکل و محتوای خاصی داده است. پژوهشگران فمینیسم کشف کرده اند که آنچه به عنوان معرفت از عالم تجربی پنداشته شده است، در واقع شرح بسیار جزئی از کنشگران مرد و تجربه شان بوده است. در این راستا پارادایم انتقادی نیز معتقد است، نظریه هایی که در علوم اجتماعی در رشته های تعلیم و تربیت، روان شناسی و روانکاوی، جامعه شناسی، علوم سیاسی، کودکیاری، اقتصاد و دیگر رشته ها وجود دارد، تجربیات مربوط به پسران و مردان است و نه دختران و زنان. این دنیای مردان و پسران است که به عنوان هنجارهای اجتماعی از خلال این نظریه ها بازنمایی می شود و نمود پیدا می کند. بر اساس این فمینیست ها پیشنهاد می کنند که زنانگی باید در طبیعت و شیوه علمی و تاریخ و فلسفه علم از نو بازیابی و ارزیابی شود تا منابع فکری علوم گسترش یابد. اما فمینیست ها در جواب این سؤال که علم چگونه در گذشته مردمحور شده است، گفته اند: در گذشته معمولاً اهل خرد و اندیشه مردان بودند و زنان احساسی و عاطفی تلقی می شدند. زنان به علت احساسی بودن از فرایند خردورزی که علم بر اساس آن است کنار زده شدند؛ لذا آنچه به اسم علم تولید شد، علم مردمحور است. بر اساس معرفت شناسی و بینش های فمینیستی به علم می توان مهم ترین ویژگی های معرفت و علم فمینیستی را به شرح زیر خلاصه کرد: ۱. نفی عاری از ارزش بودن علم و تأکید بر رابطه و برخورد عاطفی با پدیده. ۲. نفی جدایی بین نظریه و عمل، بین محقق و مورد مطالعه و تأکید بر اهمیت بررسی موضوع زن توسط زنان به دلیل قدرت و شرایطی که برای تفهیم و تفاهم با موضوع دارند. ۳. انتقاد به شیوه بررسی و حل مسائل با نگرش جزئی و موردی و تأکید بر اهمیت نگاه کلی و فراگیر به پدیده ها. ۴. بیان اهمیت آگاهی و توانمندی فکری زن که در دوره ای طولانی تحت الشعاع آگاهی های مردانه قرار داشته است. ۵. نفی دوگانگی حاکم بر اندیشه، به ویژه تنویت عام و خاص و نفی تقسیم کار اجتماعی بر اساس جنسیت. ۶. مشخص کردن هدف، بدین معنا که هدف باید در خدمت به زن، رفع مشکلات و بهبود وضع وی باشد. ۷. ارائه مفاهیمی جدید در عرصه علوم اجتماعی برای بررسی واقعیات سیاسی ـ اجتماعی، مانند مفهوم جنسیت که بیشتر جنبه فرهنگی دارد، در مقابل مفهوم جنس که کاملاً جنبه بیولوژیکی دارد. به هر حال ادعای فمینیست ها در باب تأثیر جنسیت در علم این است که علم، محصول عقل مردانه است و اگر زنان عهده دار تئوری پردازی علمی بودند، علم به شکل دیگری می بود؛ بنابراین طرح تئوری های فمینیستی در مقابله با نظریه های سنتی بوده است که بنا به ادعای فمینیست ها در این تئوری های علمی زنان نادیده گرفته شده اند و یا در حاشیه نظام اجتماعی جای داده شده اند. این امر بدان علت است که نظریه های سنتی اساساً مردانه اند، زنان در طراحی این نظریه ها دخالتی نداشته اند و نقش آنان به فراموشی سپرده شده است. آنچه در این نظریه ها ارائه می شود، معرفتی از جهان از دیدگاه مردان است. بر اساس نقدهای فمینیست ها بر علوم اجتماعی، می توان تاریخ نگاری را بر اساس نگرش های آنان بازسازی کرد. هدف این بازسازی، طبق نگرش فمینیست ها، رهایی تاریخ نگاری های سنتی از نگرش مردانه و تعیین جایگاهی ویژه برای زنان در آن و توجه به نقش اجتماعی زنان در گذشته و در تاریخ نگاری بازسازی شده است. نقدهای فمینیست ها بر تاریخ نگاری ها فمینیسم تاریخی در صدد نقد تاریخ نگاری های سنتی و مردانه است. فمینیست های تاریخی با پرهیز از رویکردهای سنتی و با پرهیز از هنجارها و قواعد آنها، برای تعیین آنچه یک مورخ و محقق تاریخ ایده آل باید انجام دهد، نسبت به تاریخ نگاری های که به صور مختلف شکل گرفته اند و به لحاظ تاریخی دارای موقعیت خوبی هستند و (استنادات بسیاری به آنها می شود) تحلیل های نقادانه ارائه داده و با مطالعات انتقادی و سازنده به دنبال نتایج هنجارین هستند. پاره ای از نقدهایی که فمینیست ها به تاریخ نگاری سنتی وارد می کنند عبارت اند از: ۱. همه مورخان سابق مرد بوده اند. مردان به علت برخورداری از موقعیت های اجتماعی اساسی مانع رشد زنان مورخ شده اند. به علت این که تاریخ نگاری های که از سوی مردان ارائه شده با ارزش های جنس مردان آمیخته شده است، یک بازنمایی ناقصی از گذشته واقعی زنان ارائه می دهد که اهداف تاریخ نگاری را مختل می کند. ۲. موقعیت زنان در گذشته و گزارش های تاریخی طبیعی نیست. ۳. فمینیست ها جدایی محقق را از موضوع تحقیق به شدت نقد می کنند. آنان معتقدند این ایده ریشه در جدایی خرد و احساس و تولید علم مردمحور دارد. به نظر فمینیست¬ها مورخان الزاماً از جنسیتی برخوردارند که چگونگی انعکاس واقعیت گذشته، تابع آن است و به همین لحاظ تاریخ¬نگاری نیز تاریخ نگاریی جنسیتی خواهد بود. نظر فمینیست¬ها در اعتراض به تاریخ نگاری¬های سنتی این است که در این تاریخ¬نگاری-ها، آنچه به عنوان سؤال مهم که باید در بررسی و مطالعه تاریخی دنبال شود و واقعه¬ای تاریخی که باید مورد تحقیق قرار گیرد، اساساً از سوی مورخان مرد تعریف می¬شود. تجربیات، ایده¬ها و نیازهای زنان در تحقیقات تاریخی سنتی غایب است. فمینیست های تاریخی با اتکای بر شواهد علمی معتقدند اکثر تحقیقات تاریخی حتی دقیق ترین و جدی ترین آنها، نشان دهنده علایق مردانه، مردمحور یا جنس گرا یا هر دو ویژگی را با هم داشته است؛ یعنی هر تحقیقی به موضوع خود با دید مردمحورانه نگریسته و در موارد زیادی صریحاً تفوق مرد بر زن را پیشفرض گرفته است. این پیشفرض¬ها به نقش های واقعی زنان و مردان و قابلیت های آنان ارتباط دارد و چون ممکن است تجربه، رفتار، علائق و صفات مردانه به عنوان معیار تلقی شوند، تفاوت های جنسیتی نادیده گرفته می شود. در بعضی موارد محدوده موضوع تاریخ نگاری ها تماماً در قالب مفاهیم خاص مردان بوده یا در صورتی که زنان مورد بررسی قرار می گیرند، منحصراً در ارتباط با مردان بررسی می شوند. یک مورد که بدان خیلی استناد می شود، طرح های ادوار تاریخی است که منعکس کننده اندیشه های مردان نخبه است (مثل ادوار تاریخی مارکس که منعکس کننده نظام طبقاتی مردانه است). فعالیت ها، نقش ها و کارهای برجسته زنان و مسائل دیگری که ارتباط خاصی با زنان در گذشته دارد، در تاریخ نگاری ها بسیار نادیده گرفته شده است. (مثل خشونت علیه زنان)؛ به همین دلیل تاریخ برای اکثر زنان ناشناخته و غیر قابل فهم شده است. به نظر این دست از محققان فمینیست، تاریخ به طور سنتی توجه خود را بر جهان به طریقی که مردان آن را می بینند، متمرکز می کند. تاریخ نگاری سنتی و مدرن توضیحی برای اینکه چرا تاریخ برای زنان قابل فهم نیست، در برندارند؛ چه هر دو تاریخ نگاری شواهد تجربی را که برای زنان راه شکل دادن و بیان کردن واقعیت تاریخی است، بی مقدار می شمرند. کمترین پیشنهاد این انتقاد این است که باید زمینه تحقیقات تاریخی تا حوزه مسائل زنان نیز تعمیم یابد. فمینیست ها این مسئله را نیز مطرح می کنند که اگر ابعاد اساسی زندگی اجتماعی زنان در گذشته در تاریخ نگاری ها به حساب نیاید، فهم ما حتی از موضوعاتی که واقعاً بررسی شده اند، ناقص خواهد بود؛ چرا که توجه مطالعات تاریخی معطوف به بازیکنان نقش های عمومی، رسمی، قابل رؤیت و دراماتیک است. این مسئله موجب ارائه دیدگاهی ناقص و تحریف شده از واقعیت تاریخ اجتماعی می شود، چرا که می تواند نقش های خاص، غیررسمی و غیر قابل رؤیت در جامعه و نظام اجتماعی به همان قدر مهم و حیاتی باشند؛ برای نمونه اغلب تاریخ نگاری ها تأثیر جنسیت بر رفتار اجتماعی مردان را در نظر نگرفته اند. از آنجا که به نظر می رسد این مشکل مسلم است، فمینیست های تاریخ نگار نیاز به کار ذهنی دارند تا به یک تاریخ جدید که همه ابعاد تجربیات زنان را در برگیرد. از دیدگاه فمینیست های تاریخی بسیاری از نظریات مورخان و تاریخ نگاران درباره وقایع و حوادث گذشته (برداشتی از حکومت، جنگ، تغییر سیاسی، و مانند آن که هسته اصلی این نظریات را تشکیل می دهد)، به طور ضمنی مفاهیم و نظریه های خود را از یک دیدگاه آرمانی در باب تاریخ و تاریخ نگاری اخذ می کنند که توسط انحصار طلبی های مردان و با موقعیت برجسته اجتماعی، سیاسی پادشاهان و به کارگیرندگان آنها به وجود آمده و مورد ارزیابی قرار گرفته شده است. به طور خلاصه، از طریق فمینیسم تاریخی و ساخت شکنی های فمینیستی ثابت شده است ک

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.