پاورپوینت کامل تاریخ و ضرورت همگرایی با علوم اجتماعی ۹۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تاریخ و ضرورت همگرایی با علوم اجتماعی ۹۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تاریخ و ضرورت همگرایی با علوم اجتماعی ۹۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تاریخ و ضرورت همگرایی با علوم اجتماعی ۹۷ اسلاید در PowerPoint :

>

بازاندیشی تاریخ در ذهن مورخ انجام می شود و ذهن مورخ در بستر ساختاری جامعه ای که در آن زندگی می کند قوام می گیرد. تاریخ بررسی و تحلیل اجزای ساختاری جامعه را در اعصار گذشته در راستای پاسخ گویی به مسائل و اجزای ساختاری جامعه در زمان حال در دستور کار دارد و این مهم را با انتخاب موضوع و مسائلی که میان حال و گذشته در سَیلان است انجام می دهد. مورخان دانش و بینش خود را وامدار جامعه ای هستند که در آن زندگی می کنند و این بینش و دانش در انتخاب موضوعات پژوهشی، موضوعاتی که در افق ساختاری گذشته بررسی می شوند اما معطوف و مقید به زمان حال می باشند تأثیر فراگیر دارد. زمان حال و مباحث مربوط بدان، ماهیتی زنده و پویا دارد و اشراف بر وجوه مختلف آن تخصص های متفاوتی را می طلبد. انسان و حیات انسانی به عنوان یک کلیت، مورد مطالعه علوم مختلف است و شناخت کامل این کلیت برای متخصصان یک علم امکان پذیر نیست؛ از این رو اندیشمندان علوم مختلف با ارتباط تنگاتنگ و متداوم با اصحاب رشته های مختلف قادر به شناخت بیشتر حیات انسانی خواهند بود. تاریخ نیز به عنوان دانشی که گذشته حیات انسانی را با هدف فایده مندی بررسی و تحلیل می کند، در صورتی می تواند دستاوردهای معطوف به هدف داشته باشد که با اندیشمندان علوم مختلف و به ویژه متخصصین علوم اجتماعی در تعامل باشد. ضرورت چنین تعاملی که در کلیت، ثبات، فایده مندی و تداوم بخشیدن به داده های تاریخی مؤثر واقع می شود و زمینه های ارتقای معرفت شناسی تاریخی را فراهم می آورد مسئله ای است که ـ حداقل در مقام طرح ضرورت موضوع ـ در این مقاله مورد بررسی قرار می گیرد.

مقدمه

پیتربرک، پژوهشگر حوزه تاریخ نگاری اجتماعی و فرهنگی، آنجا که از فاصله میان تاریخ و جامعه شناسی در قرن نوزدهم میلادی یاد می کند از «گفت وگوی ناشنوایان» سخن می گوید: هنگامی که مورخان بخواهند بدون توجه به آنچه در حوزه معرفت شناسی سایر علوم می گذرد به گذشته بپردازند، همچون ناشنوایانی که ندای هوشمندانه دیگران را نمی شنوند قادر نخواهند بود علم تاریخ را از محدود نگری های معرفت شناسی رهایی بخشیده و در خدمت مطالعه حیات اجتماعی انسان قرار دهند. انتقاد عمده بسیاری از اندیشمندان از جمله فلاسفه بر تاریخ این بود که مورخان به وقایع منفرد، جزئی و متغیر می پردازند و از درک امور کلی و متداوم و به تعبیری درک ساختاری جوامع ناتوان اند. چنین برداشتی با رویکرد پوزیتویستی برخی از مورخان قرن نوزدهم میلادی همچون لئوپولد فون رانکه همخوانی تمام دارد و با وجود دقت زیاد در جهت شناخت گذشته تاریخی که مانع از تحلیل معطوف به زمان حال از سوی مورخان می شد در قرن بیستم مورد نقد جدی قرار گرفت و محافل تاریخی پیشرو در عرصه تاریخ نگاری تا حد زیادی خویشتن را از سیطره آن به عنوان یک گفتمان غالب خارج ساخته اند. خروج از چنین گفتمانی همراه با رویکردهای هرمنوتیکی و پدیدارشناختی تا حد زیادی تاریخ را از گذشته گرایی صرف به زمان حال نزدیک کرده و امکان تلفیق حال و گذشته و تداخل افق های گفتمانی حال و ماضی را هموارکرده است. این زمینه های هموار و این نزدیکی به زمان حال، به تاریخ هم وجهی اجتماعی و سیال تر بخشیده و آن را با شدن دایمی انسان (صیرورت) همنوا نموده و هم زمینه های درک بین رشته ای در تاریخ و لزوم پیوند با سایر علوم را مطرح کرده است؛ از این جهت که حیات اجتماعی انسان در مفهوم کلی آن برای محققان رشته یا رشته هایی خاص قابل درک نیست و به ویژه با برداشت های هرمنوتیکی اصالت بخشیدن به سهم گفتمان کنونی در پیدایش علم همخوانی ندارد؛ محققان علوم مختلف مجبورند هر چه بیشتر به یکدیگر نزدیک شده و از داشته های یکدیگر در راستای تعمیق دانش خویش بهره گیرند. از این حیث مورخان نیز هنگامی که در صدد نجات دانش تاریخ از عینیت محض و رهایی آن از برداشت های صرف معطوف به گذشته باشند، ناگزیرند که هر چه بیشتر به داشته های سایر علوم چنگ بزنند و درک بیشتر و آگاهانه تری از زمان حال داشته باشند. این درک بیشتر به آنها کمک می کند که گذشته را بهتر، دقیق تر و در راستای خدمت به بهبود ساختار اجتماعی زمان حال مطالعه و بررسی کنند. چنین شناختی مستلزم پیوند مستمر و ملموس تر مورخان با دیگر محققان علوم اجتماعی است.

مقاله حاضر به بررسی ضرورت درک بین رشته ای در تاریخ و لزوم همگرایی تاریخ و علوم اجتماعی مسئله می پردازد، از این رو ابتدا به لزوم درک ساختاری جامعه در مطالعات تاریخی اشاره ای می کنیم؛ سپس به درک بین رشته ای در تاریخ و لزوم همگرایی تاریخ و علوم اجتماعی می پردازیم.

تاریخ و لزوم درک ساختاری جامعه

ساختار موجود هر جامعه، صورت تکامل یافته ساختار حیات جمعی آن جامعه در ادوار پیشین است، که شناخت ابعاد مختلف آن درک همه جانبه ای را می طلبد. هر چند تخصصی شدن حوزه مطالعاتی علوم مختلف، زمینه مطالعه این ابعاد مختلف را تا حد بسیاری هموار کرده است، ارتباط میان علوم مختلف و درک بین رشته ای درباره موضوعات متفاوت است که امکان مطالعه علمی تر مسائل مربوط به حیات اجتماعی یک قوم و ملّت را فراهم می سازد. علوم انسانی نیز که در پی تحولات پس از انقلاب صنعتی و تحت تأثیر شرایط حاکم بر حوزه علوم طبیعی، رویکرد تخصصی در پیش گرفته و تحلیل ابعاد مختلف حیات انسانی را با هدف بهتر شدن حیات بالفعل انسان ها در دستور کار قرار داده است، فقط در صورتی زمینه تحقق اهداف خویش را فراهم می سازد که با رویکردی جامع به مراحل مختلف و جوانب متفاوت حیات انسانی توجه کند. چنین زمینه ای فراهم نمی شود مگر اینکه محققان علوم انسانی، با هر رشته و گرایشی، متحد و مکمّل یکدیگر باشند. انسان، در جایگاه موضوعی کلی، و حیات انسانی، در مفهوم کلی آن، موضوع مطالعه تمامی علما، اعم از عالمان علوم طبیعی و انسانی است؛ از این رو هر چقدر که اندیشمندان این علوم به یکدیگر نزدیک شوند و بینش و روش بینابینی را در شناخت انسان در پیش بگیرند، دستاوردهای کارآمدتری خواهند داشت.

در حوزه علوم انسانی، همگرایی علمی به اندیشمندان این رشته ها کمک می کند که خود را از محدوده باریک اندیشی و نگرش از پیش تعریف شده رهایی بخشند و به وفاق علمی دست یابند. چنین رویکردی در حوزه مطالعات تاریخی ضرورت بیشتری دارد، زیرا دانش تاریخ شمول موضوعی فراگیرتری دارد و در مطالعات موضوعی با بسیاری از تخصص های مطرح علوم انسانی پهلو می زند؛ ازاین رو مورخان مجبورند با حوزه های مختلف علوم انسانی آشنایی بیشتری پیدا کنند و بینش و نگرش حاکم بر این رشته ها را درک کنند. مورخان، تحت تأثیر گفتمان با حاکم بر زمان حال و بر اساس ضرورت های مطرح، گذشته را مطالعه می کنند و از همین رو آشنایی با ساختار جوامع، آنها را در درک بهتر گفتمان های دوره های مختلف یاری می رساند. اشراف بر ساختار جوامع، آشنایی با علوم هم عرض تاریخ را طلب می کند و مورخان را به همنوایی با گروه گسترده ای از اندیشمندان علوم اجتماعی فرا می خواند. حیات اجتماعی انسان ها در هر عصری کلیت به هم پیوسته ای که وجوه مختلف ساختاری آن همزمان و در ارتباط متقابل با دیگر وجوه معنا پیدا می کند. مورخان که شناخت وجوه مختلف حیات جمعی انسان در ادوار گذشته را در کلی ترین معنای آن مطالعه می کنند، این مهم را به کمک اسناد و منابع مکتوب و غیر مکتوب انجام می دهند و بر همین اساس ناگزیر از رویکرد بین رشته ای هستند.

تاریخ نگاری در پی آن است که شرحی منضبط، منسجم و درک شدنی درباره وقایع تاریخی به دست دهد و دانش تاریخ را از بازگویی حوادث پراکنده به سمتی هدایت کند تا در خدمت شرح و تفسیر سرگذشت جمعی انسان در سیر تکاملی اش قرار گیرد. بر این اساس علم تاریخ بر دگرگونی هایی که در مقاطع مختلف تاریخی یک قوم و ملّت رخ داده است تأمل می کند و شرح ساختاری حیات اجتماعی آن را در نظر دارد. مورخان در تعقیب این هدف اند که با شناخت و تحلیل نظام مند دوره های گذشته جوامع و تبیین علّی تحولات تاریخی، پاسخی برای مشکلات موجود جامعه خود بیابند و حال و گذشته را به همدیگر پیوند بزنند؛ از این رو به ضرورت باید درک بین رشته ای داشته باشد.

درک بین¬رشته ای در تاریخ

برخلاف اندیشمندان علومی که در نتیجه نوعی کج فهمی تمام توجه خود را صرف شناخت ساختار کنونی جوامع کرده یا چنین ادعایی دارند، تاریخ نگاری شایسته در پی آن است که گذشته را در ارتباط با زمان حال بررسی کند و برای بهبود شرایط موجود جامعه گام بردارد؛ از این رو با سایر علوم پیوند دو سویه برقرار می کند و می کوشد از دستاوردهای پژوهشی آنها بهره گیرد. بهره گیری مورخان از دستاوردهای علمی فلاسفه، روان شناسان حقوق دانان، جغرافی دانان، عالمان سیاست، جامعه شناسان و دیگر شاخه های علوم انسانی و فراتر از آن استفاده از داده ها و روش های پژوهشی برخی از رشته های فنّی و طبیعی، در باروری هر چه بیشتر دانش تاریخ و شناخت کامل تر ساختار جوامع بسیار مؤثر است. محققان تاریخ، چه در مرحله سندشناسی که همانا تلاش برای به دست آوردن داده های موثّق و مواد خام پژوهشی است و چه در مرحله تجزیه و تحلیل داده ها، مجبورند با شاخه های مختلف علمی ارتباط برقرار کنند و بدون بهره گیری از این علوم، نخواهند توانست موضوع تحقیق خویش را پیش برند. اگر وظیفه مورخان را شناخت گذشته برای پاسخگویی به نیازهای اجتماعی زمان حال بدانیم، قطعاً بخشی از این گذشته مورد مطالعه، نیازمند تحلیل روان شناختی است و مورخ به طور خاص فاقد اندوخته های لازم برای درک روان شناختی تاریخ است. همین مورخ، آنگاه که خواسته باشد با دیدی جامع، رویکردی انتقادی را در مطالعات خویش به کار گیرد و مواد به دست آمده را تفسیرعلّی کند، لاجرم باید با فلسفه و منطق آشنایی داشته باشد و از قضایای مربوط به این علوم بهره بگیرد. تفسیر حقوقی و تحلیل ساختار قضایی جوامع عهود پیشین نیز آشنایی با ضرورت های علم حقوق یا هم گرایی مستمر با حقوق دانان را می طلبد. جغرافی نیز در جایگاه بعد مکمل تاریخ و بستر وقوع رویدادهای تاریخی، مورخان را به کار می آید و اهل تاریخ مجبورند به بعد مکانی حوادث، به موازات فضای زمانی آنها، به طور عمیق توجه کنند. به علاوه تحولاتی که طی قرون اخیر و به ویژه قرن بیستم رخ داده و دگرگونی عمیقی در حوزه دانش تاریخ و شمول موضوعی آن به وجود آورده، ضرورت درک بین رشته ای موضوعات تاریخی را محسوس تر کرده است. نزدیک شدن اقوام و ملل به یکدیگر در نتیجه تحولات فنآورانه، روابط بیشتر کشورهای مختلف، گشایش افق های مطالعاتی جدید در عرصه های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی (در نتیجه کثرت مدارک و مآخذ مربوط به فعالیت های صنعتی، هنری و فرهنگی) تمامی مورخان را به نزدیکی بیشتر با اصحاب دیگر علوم فرا می خواند.

امروزه در شناخت بینش و روش مورخان عهود گذشته و حال، نوع نگاه آنها به تاریخ ـ و اینکه چه مباحث محتوایی را (به طور مثال رویکرد فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی) پایه تاریخ نگاری خویش قرار داده اند ـ آن قدر مهم است که عمده تاریخ نگاران نسل جدید از توجه صرف به تاریخ سیاسی و نظامی ابا دارند و آن را نوعی عدول از تاریخ نگاری تحلیلی و در غلتیدن به تاریخ نگاری سنّتی قلمداد می کنند. هر چند توجه به تاریخ سیاسی و نظامی و تاریخ نگاری وصفی به همان اندازه تاریخ نگاری تحلیلی اهمیت دارد و به گونه ای مقدمه تاریخ نگاری تحلیلی به شمار می رود، اما رویکرد یک بعدی عموم مورخان سنّتی که بی توجه به دیگر جوانب حیات جمعی، به تاریخ سیاسی ـ نظامی در حکم سرنوشتی ازلی اهمیت بخشیده اند، بسیاری از مورخان امروزی را بر آن داشته است، که هر چه بیشتر رویکرد اجتماعی، فرهنگی واقتصادی تری به گذشته داشته باشند و در این جهت از رشته های هم عرض تاریخ بهره بگیرند. اگر این تعبیر از کالینگ وود را که «همه تاریخ، تاریخ اندیشه است» بپذیریم و همچون او اعتقاد داشته باشیم که مورخ باید بکوشد در فهم وقایع تاریخی، از طریق درون فهمی، خود را به جای فاعل فعل مورد مطالعه اش بگذارد و انگیزه ها و نیات به اصطلاح اندیشه او را درک کند، آنگاه است که باید به این حقیقت اعتراف کنیم که مورخ باید تمام قوای ذهنی و معرفتی خویش را در خصوص موضوع (فعل) مورد نظر به کار اندازد تا امکان شناخت همه جانبه فعل و تصور انجام دادن آن از طرف خویش را در ذهنش احیا کند.

واقعیت های تاریخی پیچیدگی فوق العاده ای دارند و بسته به نوع نگرش و هدف مورخ، سیمای متفاوتی به خود می گیرند. هر واقعه تاریخی با دیگر وقایع پیوند دارد و بعضاً یک واقعه نیست، بلکه یک جریان را پدید می آورد. مورخ است که وقایع متفاوت را طبقه بندی می کند و ربط منطقی آنها را در سیر کلی تاریخ نشان می دهد. از این جهت که وقایع تاریخی ویژگی های عام و خاص را توأمان دارند، فهم آنها و میزان تأثیرگذاری شان در سیر شکل گیری ساختار جوامع آسان نیست و احاطه بر تمامی جوانب فعل و جامعه ای که فعل و اندیشه در آن رخ داده است را می طلبد. چنین امری بدون آشنایی مورخ با دیگر علوم و تغذیه از دستاوردهای پژوهشی آنها ممکن نیست.

گستره موضوعات تاریخی به قدری است که بررسی تمامی آنها از عهده یک نفر خارج است و مطالعه کاملاً تخصصی را طلب می کند. این تخصص گرایی تا بدانجاست که گاهی متخصصان یک دوره خود را نسبت به همکارانشان که در همان دوره یا سایر ادوار مشغول پژوهش اند بی اطلاع احساس می کنند. تخصص گرایی در این سطح نباید به سمتی پیش رود که مورخان متخصص در یک دوره از درک شرایط کلی حاکم بر تاریخ و فضای ساختاری آن عاجز بمانند؛ با این حال تن دادن به آن گریز ناپذیراست. مورخان امروزی، همچون متخصصان پزشکی که پس از یک دوره آموزش عمومی و سپس تحقیق و تفحص، درباره یکی از اعضای بدن تخصص می گیرند و کارکرد عضو مورد نظر را در ارتباط و انسجام با کلّیت بدن و شخص بیمار مطالعه و مداوا می کنند، ضمن آشنایی با اصول آموزشی و پژوهشی تاریخ برای فهم کلّیت آن، به سمت تخصص گرایی پیش می روند و در زمینه تخصص مورد نظر با علوم مختلف تعامل برقرار می کنند. محققان تاریخ، برای شناخت دوره یا موضوع مورد مطالعه خویش، مجبور ند از دانش های مربوط به تخصص های هم عرض استفاده کنند و بر دستاوردهای آنها اشراف داشته باشند. همچنان که متخصصان پزشکی از علوم فیزیک، شیمی و روان شناسی بهره می گیرند، مورخان نیز مستقیم یا غیر مستقیم از دستاوردهای دیگر علوم استفاده می کنند.

مباحثی همچون نقد منابع و مآخذ و رویکرد انتقادی به داده های تحقیق، شناخت اسناد و مدارک و ملاحظات دیپلماتیک (علم بررسی اسناد و مدارک تاریخی)، سکه شناسی، مهرشناسی، جغرافیای تاریخی، گاه شماری و تقویم، خط شناسی، کتیبه شناسی، مدال شناسی، نقشه برداری، اندازه¬شناسی، نام شناسی، شجره شناسی و مباحثی از این قبیل دانش هایی هستند که در حکم ابزار علم تاریخ به شمار می روند؛ علومی همچون روان شناسی، مردم شناسی، جامعه شناسی، باستان شناسی، جغرافیا، اقتصاد، حقوق، علوم سیاسی ـ رشته هایی که به انسان از حیث موضوعی خاص خود می نگرن

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.