پاورپوینت کامل داستان; بچه‌های مامان ۱۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل داستان; بچه‌های مامان ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان; بچه‌های مامان ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان; بچه‌های مامان ۱۹ اسلاید در PowerPoint :

>

صدای قیژ قیژ موتورکه می‌آید مامان صدایم می‌زند و می‌گوید: «قربانت شوم پسرم، بدو در را باز کن، ببین بابات چی دستش هست!» تکیه می‌دهم به پشتی، کتابم را می‌گیرم دستم و می‌گویم: «خب خودش میاد میذاره روی کابینت دیگه!» مامان می‌گوید: «نه پسرم! برو کمک بابات. حالا اگه دوستت یه سوت زده بود که مثل فنر از جات پریده بودی و رفته بودی تا ته کوچه. بدو پسرم!» تا من بروم صدای بابا درآمده است.

– این بچه‌ها چرا این‌جوری‌اند؟ بچه‌های امروز ادب ندارند؟ آدم از در میاد تو، وسایل دستش هست، چرا نمیان بگیرن؟

بابا موتورش را گوشه‌ی حیاط می‌گذارد؛ همان جایی که رنگ موزاییک‌هایش قهوه‌ای شده است. موتورش روغن‌ریزی دارد. نان‌های سنگک را تا می‌کند و با صدای بلند ادامه می‌دهد:

– ما بچه بودیم صدای بابای‌مان را می‌شنیدیم، می‌دویدیم دم در؛ اما بچه‌های امروز بابای‌شان رو می‌بینند از جای خودشون تکون هم نمی‌خورن.

مامان چادرش را چپکی سرش می‌اندازد و می‌دود جلو، نان‌های سنگک را از بابا می‌گیرد و می‌گوید:« بچه‌ان! حواس‌شون به کار خودشونه.»

بابا حوصله ندارد. جورابش را پرت می‌کند دم چوب‌لباسی و می‌گوید: «چه دوره زمونه‌ی بی‌خودی شده، بچه‌های تو هم که کمک کردن و بزرگ، کوچک سرشون نمی‌شه.»

مامان پنجره‌ی بالای سرم را می‌بندد و زیر لب می‌گوید: «بچه‌ها بد که باشن، واسه مادر می‌شن دیگه.»

صدای هوهوی باد قطع می‌شود. از وقتی تابستان شده است، بابا از ما توقع دارد. تا به خانه می‌آید، شروع می‌کند به نصیحت‌کردن، غر زدن، انگار که ما بچه‌های مامان هستیم.

سمانه موهایش را دُم‌اسبی بسته است و دارد ظرف‌های ظهر را می‌شوید، هندفری را تا بیخ توی گوشش فرو برده است. دُم اسبش تکان تکان می‌خورد. دلم می‌خواهد دُم اسبش را بکشم تا لجش دربیاید و تا ته اتاق عقبی دنبالم کند؛ اما بابا توی آشپزخانه است. جرأت نمی‌کنم. سمانه گوشی‌اش را توی جیب شلوار لی جدیدش گذاشته است و با آهنگ سرش را تکان تکان می‌دهد.

بابا لیوان چایش را روی کابینت می‌گذارد و زیر لب با خودش حرف می‌زند. طوری حرف می‌زند که سمانه هم بشنود؛ اما سمانه نمی‌شنود، من می‌شنوم که می‌گوید غروب شده، دو تا ظرف ظهر هنوز مونده توی ظرف‌شویی.

سمانه جواب نمی‌دهد. بابا عصبانی‌تر می‌شود. مامان مشغول دستمال‌کشی روی کابینت است. دستمال را روی ظرف‌شویی می‌گذارد و به بابا اشاره می‌کند که بروند توی هال.

بابا درِ کابینت را محکم می‌کوبد: « این چه لباسیه که پوشیده؟ فردا می‌تونی جمعش کنی؟»

مامان نگاه می‌کند و می‌گوید: «چشم! باهاش حرف می‌زنم نپوشه، جوونند دیگه. جوون امروزی فرق می‌کنن، خیلی سخت نگیر!»

آقای علوم دارد کاتالیزور را توضیح می‌دهد. کاتالیزور همه جا حضور دارد. کار را، راه می‌اندازد و نقش میانجی‌گری دارد. یاد مامان می‌افتم. مامان به علوم هم ربط دارد. مامان در خانه مثل کاتالیزور عمل می‌کند و دوستی و محبت را می‌آورد. اگر مامان نباشد، توی خانه‌ی ما جنگ به راه می‌

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.