پاورپوینت کامل قصه‌های قرآن; شما می‌دانید ربا چیست؟ ۱۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل قصه‌های قرآن; شما می‌دانید ربا چیست؟ ۱۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قصه‌های قرآن; شما می‌دانید ربا چیست؟ ۱۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل قصه‌های قرآن; شما می‌دانید ربا چیست؟ ۱۳ اسلاید در PowerPoint :

>

ما یک خانواده‌ی رِباخوار بودیم. آن هم در سرزمین مکه، کنار خانه‌ی خدا. شما می‌دانید ربا چیست؟ اصلاً اسمش را شنیده‌اید؟

ربا؛ یعنی من یک پولی به شما بدهم، مثلاً ده‌هزار درهم به شما قرض بدهم، آن هم برای یک مدت معین، مثلاً پنج ماه. بعد بهتان بگویم که بعد از پنج ماه، باید پولم را به اضافه‌ی هزار درهم به من برگردانید. این هزار درهم، سودِ آن ده‌هزار درهم است. خودتان بگویید، آیا رواست که من آن همه پول را به شما قرض بدهم و هیچ سودی نگیرم؟

***

اصلاً خانواده‌ی ما همگی، اهل ربا هستند. هم پدربزرگم ولید که چند روزی است مُرده، هم عمو خالدم(۱) که آدم قدرت‌مندی است، هم خیلی از مردهای طایفه‌ی‌مان، که به عرب‌های بدبخت پول قرض می‌دهند و در عوض سودش را می‌گیرند. این‌طوری نه کار می‌کنند نه خودشان را به زحمت می‌اندازند. تازه وضع‌شان هم خیلی خوب است. دیگران هم جلوی‌شان خم و راست می‌شوند و دست‌شان را می‌بوسند!

***

امروز عموخالد رفت پیش پیامبر خدا. گفت می‌خواهم درباره‌ی وصیت‌نامه‌ی پدربزرگ، از ایشان سؤالی بپرسم. عموخالد بزرگ‌ترهای طایفه‌ی ما را جمع کرد و گفت: «من می‌روم از محمد بپرسم درباره‌ی سود پول‌های پدرمان چه باید بکنیم. اگر حرف‌مان را قبول کرد که هیچ، اگر نکرد باید خودمان به فکر چاره بیفتیم. آخر ما سودهای زیادی را از طایفه‌ی ثقیف طلب داریم. پدربزرگ به آن‌ها پول‌های زیادی داده و نباید به راحتی از خیر آن‌ همه سود گذشت!»

***

غبارها چسبیدند به زمین. اسب‌ها ایستادند و خیره شدند به ما. اسب سیاه عموخالد جلوتر از بقیه بود. مثل همیشه گردنش را جلو داده بود و شیهه می‌کشید. عمو پایین پرید. بقیه‌ی مردهای همراهش از اسب‌های‌شان پایین آمدند. همه توی سقیفه‌ی(۲) باغ پدربزرگ جمع شدند. جای بابایم خالی بود. بابا توی یکی از جنگ‌های طایفه‌ای کشته شده بود و ما یعنی من و خواهر برادرهای زیادم، یتیم شده بودیم.

عموخالد که ناراحت بود دستار سیاهش را از سر خود برداشت. عرق‌های انبوه سر و رویش را با آن پاک کرد و گفت: «به پیامبر خدا گفتم پدر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.