پاورپوینت کامل گفتوگو; حکایت گنجشکی روستایی که هیچوقت شهری نشد ۵۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گفتوگو; حکایت گنجشکی روستایی که هیچوقت شهری نشد ۵۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گفتوگو; حکایت گنجشکی روستایی که هیچوقت شهری نشد ۵۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گفتوگو; حکایت گنجشکی روستایی که هیچوقت شهری نشد ۵۹ اسلاید در PowerPoint :
>
(گفتوگو با جعفر ابراهیمی «شاهد» شاعر و نویسندهی نوجوانان)
فرزند روستاست. سال ۱۳۳۰ در اردبیل، روستای «حور» به دنیا آمده و کودکی خود را در همان ده گذرانده است.
یازدهساله بود که با پدر و عمویش به تهران آمد.
«کلاغ تشنه»، نخستین مجموعهی شعرش بود که چاپ شد، قصهای منظوم براساس قصههای ازوپ؛ اما انتشار آن، به قدری طول کشید که پیش از آن ۳۵ عنوان کتاب از ابراهیمی منتشر شد و در اختیار علاقهمندان قرار گرفت. آن زمان «محمدرضا دادگر»، مدیر بخش گرافیگ و تصویرگری کانون پرورش فکری بود؛ تصویرگری که از ابراهیمی میخواست یک کلاغ زنده بگیرد و برایش بیاورد تا او کتابش را تصویرگری کند؛ بیخبر از این که کلاغ زنده را نمیتوان گرفت؛ بنابراین نخستین مجموعهی شعر او نه «کلاغ تشنه» که «شکوفههای شعر» و «غنچههای شعر» بود که از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر شد.
سال ۱۳۶۰، مصطفی رحماندوست به لندن رفت و شعرهای چند شاعر از جمله جعفر ابراهیمی را به نزد «محمود کیانوش» برد.
کیانوش از شعرهای او خوشش آمد و تشویقش کرد تا برای سالهای آخر دبستان شعر بگوید.
اندک اندک، «سروش نوجوان» شکل گرفت. نشریهای که به این گروه سنی اختصاص داشت و شاعران و نویسندگان خوبی چون «قیصر امینپور» و «بیوک ملکی» و «فریدون عموزادهخلیلی» در آن فعالیت میکردند.
سال ۶۸ رمان، «یک سنگ، یک دوست» او منتشر شد که کتاب سال کشور گردید.
جعفر ابراهیمی، همچنین دستی در طراحی، نقاشی و مجسمهسازی دارد. او عاشق این بوده است که کتابهای خودش را قبل از آنکه چاپ شوند، به صورت دستی بسازد و از این کار، لذت فراوانی برده است.
برای ما از دوران کودکی و نوجوانی خود بگویید.
دورهی کودکی من در زادگاهم گذشت. یازدهساله بودم که به تهران آمدم. در روستای ما به جز کتابهای درسی، کتابی یافت نمیشد. آن زمان، فقط قهوهخانهها رادیو داشتند.
پس شما چهطور با کتاب آشنا شدید؟
من یک عموی مجرد داشتم. با اینکه درس زیادی نخوانده بود، اهل مطالعه بود. یک چمدان پر از کتاب داشت که در آن یک قفل نمایشی زده بود. من و پدرم، اوایل که به تهران آمده بودیم، در خانهی او زندگی میکردیم. او شبها که از سر کار میآمد، چمدانش را باز میکرد و برای من و پدرم، و اگر مهمانی بود، برای او کتاب میخواند. آن زمان بیشتر از همه کتاب «امیرارسلان نامدار» و کتاب «هفتپیکر نظامی» باب بود. این کتابها روی من خیلی اثر میگذاشتند.
پس به کتابهای عمویتان دسترسی نداشتید؟
اوایل نه؛ اما یک روز عمویم – فکر میکنم از روی عمد – قفل را به چمدانش نزد. شاید به این دلیل که علاقهی من را به کتاب دریافته بود! من غلطهای او را هنگام خواندن کتاب میگرفتم؛ با اینکه یازده سال بیشتر نداشتم. آن روز فرصت یافتم کتاب امیرارسلان نامدار را از نزدیک ببینم و آن را بردارم. بیشتر از آنکه شیفتهی داستان باشم، تصویرسازیهای کتاب مرا مسحور میکرد؛ تصویرسازیهایی که چیزی بین مینیاتور و واقعگرایی بود. امیرارسلان را در حال کمانکشیدن و تیرانداختن به سوی شیر نشان میداد. من شیفتهی سیمای فرخلقا، معشوقهی امیرارسلان و خودش شده بودم.
تصمیم گرفتم از روی کتاب، کتابسازی کنم. در یک دفتر دویستبرگ که آن زمان ارزان هم نبود، تصویرها و متن کتاب را دوباره کشیدم و نوشتم. این کتاب بازسازیشده، ساخته و پرداختهی دست من بود و وقتی همکلاسیهایم آن را دیدند، بسیار مشتاقش شدند و مشتریان فراوانی پیدا کرد. برای من دفتر دویستبرگ میآوردند که برای آنها هم این کار را انجام بدهم. کار کتابسازی از کارهایی بود که بسیار مورد علاقهام بود؛ حتی کتابهای خودم را هم پیش از آنکه به چاپ برسد، کتابسازی میکردم .
تا اینکه کمکم ماجرا به گوش مدیر مدرسه رسید و او برای تنبیه، مرا در سردابهی تاریک مدرسه زندانی کرد. من در آن سردابه، صحنههای داستان امیرارسلان را بازسازی و برای خودم نمایش آن را اجرا میکردم. بشکهی بزرگی که آنجا بود، برای من به شکل دیو داستان نمود مییافت و با چوبدستی که آنجا بود، با آن میجنگیدم. مدیر مدرسه فراموش کرد که مرا زندانی کرده و تا غروب آنجا بودم که با داد و فریادهایم، عاقبت یادشان آمد و فراش مدرسه مرا به خانه رساند.
در سرودن شعر، چه کتابهایی بر شما اثرگذار بود؟
دیوان پروین اعتصامی و دیوان حافظ را از کهنهفروشیها خریدم و مطالعه کردم. بعد از آن تحت تأثیر پروین اعتصامی، شعری سرودم. آن زمان کاری شیطنتآمیز کردم. به معلم گفتم: «شعری برای شما میخوانم، بگویید از کیست.» شعر را که خواندم، آقای معلم گفت یا از سعدی است یا پروین. او خوب حدس زده بود؛ چون از پروین تأثیر گرفته بودم، البته من آن زمان متوجه این تأثیر نبودم و بعدها به آن پی بردم. بعد از آنکه گفتم شعر خودم است، کمی بهش برخورد که چرا از ابتدا نگفتم شعر خودم است. او گفت شعر گفتن کار هر کسی نیست و خواست مرا امتحان کند. چند کلمهای به من گفت و خواست که آنها را در شعرم به کار ببرم. من شعر مورد نظرش را سرودم. بعد از آن بود که او خیلی به من کمک کرد و برایم کتاب میآورد؛ البته آن کتابها برای سن و سال من سنگین بودند؛ کتابهایی از نادر ابراهیمی و جلال آلاحمد.
اولین اثرتان در چه نشریهای چاپ شد؟
مجلهی «دختران و پسران» که روزنامهی اطلاعات آن را درمیآورد، اولین شعرم را چاپ کرد.
چه شد که تخلص «شاهد» را برای خود برگزیدید؟
دوستانم باور نمیکردند شعرهایی که در نشریهها از من چاپ میشود، برای خودم باشد. میگفتند جعفر ابراهیمی زیاد است؛ حتی در کلاس خودمان دوتا جعفر ابراهیمی داشتیم. تا اینکه به پیشنهاد یکی از دوستانم، تصمیم گرفتم برای خودم تخلصی دست و پا کنم. دیوان حافظ را گشودم و این بیت درآمد: «شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد / بندهی طلعت آن باش که آنی دارد.»
بعد از آن، دو شعر همزمان در همان مجله با این نام مستعار از من چاپ شد و همکلاسیها مرا باور کردند. آن موقع از معانی عمیقی که در کلمهی شاهد پنهان است، آگاه نبودم؛ اما باز آن را برای تخلص برگزیدم و کمکم با همین تخلص معروف شدم.
از کتابهای اثرگذار دیگر بگویید.
کیهان، هر هفته کتابی چاپ میکرد به نام: «کتاب هفته». گاهی با نام «کیهان هفته» چاپ میشد. این کتابها بسیار استثنایی، پربار و جالب بودند؛ پر از شعر و داستان؛ که البته بیشتر ترجمه بودند و تصویرگریهای بسیار عالی که کار آقای «مرتضی ممیز» بود. آثار «شاملو» و «کیانوش» هم در میان آثار بودند. یکی از اقوام ما، در یک خیاطخانه که محل رفت و آمد افراد فرهیخته بود، کار میکرد. آنجا این کتاب را برای مطالعهی مشتریها در موقع انتظار روی میز میگذاشتند. وقتی این هفتهنامه باطل میشد و از تاریخش میگذشت، آن را برایم میآورد و من میخواندم. این هفتهنامه خیلی بر من اثر داشت.
در هفدهسالگی عضو کتابخانهی پارک شهر شدم. بعد از سه سال، کارت عضویت جاوید گرفتم. این عضویت را فقط به اعضایی میدادند که کوچکترین خطایی نداشتند و کتابها را بهموقع، تمیز و مرتب پس میآوردند. باید سه سال اینگونه رفتار میکردند تا عضویت جاوید بگیرند. در این کتابخانه، من به کتابهای بسیاری دسترسی داشتم.
در تمام دوران نوجوانی، به شدت کتاب میخواندم؛ آن هم در شرایط خاصی. آن زمان مردم ساعت نُه شب میخوابیدند. من در بالکن، زیر نور چراغ برق کتاب میخواندم و تا پاسی از شب بیدار بودم.
شرایط نشر کتاب کودک و نوجوان آن زمان چگونه بود؟
آن زمان برای نوجوانان، هیچ رمان تعلیقی وجود نداشت. از اولین رمانها همین رمان «یک سنگ و یک دوست» من و رمان «آتش در خرمن» از آقای فتاحی بود. قبل از انقلاب، به غیر از کانون پرورش فکری و بخش نشر کودک انتشارات امیرکبیر که ما آن را راهاندازی کردیم، هیچ ناشر خصوصی برای کتاب کودک و نوجوان وجود نداشت. بعد از انقلاب، ناشران خصوصی هم آمدند و کار نشر کتاب کودک را پیش بردند. آن زمان تیراژ کتابها ده تا بیستهزار جلد بود. مثل الآن نبود که تیراژ کتابها هزار یا پانصد جلد باشد. این تیراژهای بسیار پایین از نظر من شرمآور است؛ هم برای نویسنده، هم خواننده و هم ناشر. الآن کار نشر کتاب کار سختی شده است. تیراژ پایین کتابها به دلیل این است که کتاب، فروش نمیرود. علاقه به کتاب کم شده و سطح مطالعه پایین آمده است.
آیندهی ادبیات کودک و نوجوان را چگونه میبینید؟
راستش بعضی ناامیدند؛ اما من خوشبینم! نه فقط ادبیات کودک و نوجوان که دربارهی ادبیات بزرگسال هم خوشبینم! با توجه به اینکه ادبیات کودک و نوجوان ما هنوز نوپاست. سابقهی آن شاید فقط به چهل سال برسد. قبل از آن فقط در دوران مشروطیت، آثاری به صورت غیرجدی و تفننی برای کودک و نوجوان وجود داشت؛ ولی در دههی پنجاه کار برای کودک و نوجوان بهصورت جدی شروع شد و بعد از انقلاب به اوج رسید. ناشران کودک و نوجوان بسیاری پدید آمدند که الآن صرفاً از همین راه، سرمایهدار شدهاند. تصویرگران بسیار خوبی، هر ساله فارغالتحصیل میشوند که آثارشان با آثار خوب جهانی برابری میکند. در داستان و شعر پیشرفت بسیار خوبی داشتهایم. از کتابهای من دوازده – سیزده جلد به ز
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 