پاورپوینت کامل گفتوگو;مامانِ باشکوهِ من ۵۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گفتوگو;مامانِ باشکوهِ من ۵۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گفتوگو;مامانِ باشکوهِ من ۵۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گفتوگو;مامانِ باشکوهِ من ۵۶ اسلاید در PowerPoint :
>
«تهمینه حدادی» از روزنامهنگاران و تصویرگران فعال در عرصهی کودک و نوجوان است. ده سال است که روزنامهنگاری میکند. تحصیلات تهمینه حدادی در زمینهی روزنامهنگاری بوده است. آغاز فعالیت او با نشریهی «سروش کودک» بود. شش سال نیز با نشریهی «دوچرخه» همکاری داشته است. مدتی هم به صورت تخصصی در زمینهی تجسمی فعالیت کرده و یک دوره نیز مسئول صفحهی تجسمی نشریهی «سروش جوان» بوده است. داستاننویسی و تصویرگری نیز از دیگر فعالیتهای اوست. تابهحال ده جلد کتاب از تهمینه حدادی چاپ شده است.
او برای کتاب «شهرهای بدون نردبام» از انتشارات نشر شباویز، کاندیدای اولین دورهی جایزهی گام اول شده است.
کتاب دایرهالمعارف مشاغل که تهمینه یکی از مجموعهی مؤلفان آن است، در بهمنماه ۱۳۹۲ برندهی جایزهی سال جمهوری اسلامی شد.
حرفهای تهمینه مثل خودش رکوراست و صادقانه است. او برای شما که دوست دارید، گزارشگری کنید، حرفهای مفیدی دارد.
برای ما از دوران کودکی و نوجوانی خودتان بگویید. آن دوران بر شما چگونه گذشت؟
به نظرم دوران بچگی هر کسی خیلی مهم است و اینکه حس خوبی به آن داشته باشی. من حس خوبی از دوران کودکیام دارم. نمیدانم آن دوران هم اینطور بودم یا نه؛ اما نوجوانی؟ نه، در سنّ تغییر بودم. فکر میکردم دخترِ زشت، خنگ و بیاستعدادی هستم و شاید به خاطر اینکه در کنار دخترهای نوجوان پولدار درس میخواندم، احساس کمبود میکردم… اما چیز مهمی که در هر کدام از این سنها وجود داشت، رؤیاپروری بود. من دختر تنهایی بودم. با خواهرهایم فاصلهی سنی زیادی داشتم؛ بنابراین بخش زیادی از ساعتهایم در تنهایی میگذشت. یا برای خودم دوست خیالی میساختم، یا برای خودم رؤیا میساختم و توی دلم قسم میخوردم که وقتی بزرگ شدم زندگی متفاوت و جالبی داشته باشم و بعدها برای اینکه به کودکی و نوجوانیام خیانت نکرده باشم، برای تحقق بسیاری از آن رؤیاها تلاش کردم.
چه خاطرهی زنده و درخشانی از دوران کودکی یا نوجوانی خودتان دارید؟
من از چهارسالگیام همیشه یک تصویر دارم؛ تصویر اینکه مامان توی حیاط خانه ایستاده بود و داشت یک پرنده را پرمیداد… بعد پرنده هی روی شانهاش میپرید و هی روی بازوهایش. مامان به بال او باند پیچیده بود؛ اما پرنده انگار مامان را دوست داشت و نمیخواست برود… آن موقع به این فکر میکردم مادرم چه زن باشکوهی است؛ میشود یک روز من هم یک مامان باشکوه شوم؟
حالا که فکر میکنم، میبینم نه! مامان من واقعاً فرق داشت… او واقعاً یک باشکوه بود و الآن هم هست و من هیچوقت نمیتوانم شبیهاش شوم…
از زنگهای انشا بگویید. ساعتهای درس انشا برای شما چگونه بود؟
زنگهای انشا حوصلهام را سرمیبرد. در واقع موضوعهای تکراریاش آزارم میداد. باید همیشه آخرش به یک نتیجهی اخلاقی میرسیدیم. گاهی هم موضوعهای مناسبتی به ما میدادند. یکبار موضوع انشا این بود: یک خاطره بنویسید!
من هم حوصلهام نکشید. همان روز خانم معلممان (خانم کوثری) من را صدا زد. سوم راهنمایی بودم. رفتم و از خودم انشا خواندم. همه هم دست زدند ها؛ اما خانممان فهمید و من اولین «یک» زندگیام را گرفتم…
گفت برو و یک خاطره بنویس. بعد من هم سرِ کلکل یک انشای پنجصفحهای نوشتم که بچهها مجبور شدند هایهای اشک بریزند و یک ربع دست بزنند.
آن دوران رابطهی شما با کتاب و کتابخوانی چگونه بود؟
خیلی خوب. یادم است کلاس چهارم بعد از گرفتن کارنامه، پدرم گفت: «جایزه چه میخواهی؟» و گفتم: «کتاب بابالنگدراز.» رفتیم و آنقدر گشتیم تا پیدایش کردیم.
ممکن است نام اثرگذارترین کتابی را که در آن دوران یا تا بهحال خواندهاید، برای ما بگویید. موضوع کتاب چیست؟
کتاب «باغ مخفی» اثر عجیبی روی من گذاشت. قبل از آن سریالش پخش میشد و بعد «باغ مخفی» هم مثل «کتاب بابالنگدراز» در دستان من تکهتکه شد. داستان دختری بود که در هند زندگی میکند و والدینش فوت میکنند. او به «یورک شایر» در انگلستان میآید تا با عمویش زندگی کند. بعد از مدتها کشف میکند در یکی از اتاقهای خانهی اشرافی عمویش پسری را پنهان کردهاند. او بعد از پیداکردن پسر، دنبال راز بزرگتری میگردد: در باغهای اطراف کاخ یک باغ مخفی وجود دارد.
شما متولد دههی شصت هستید. کودکی و نوجوانی شما چه تفاوتهایی با دوران کودکی و نوجوانی کودکان و نوجوانان امروز داشت؟
ما خیلی خنگ بودیم و کودک؛ اما بچههای الآن باهوشاند و بزرگ. بزرگبودن را در آنها دوست ندارم. معتقدم هرکس باید مناسب سنّش عمل و رفتار کند. اصلاً نمیگویم تقصیر خود آنهاست. منظورم این است شرایط اینطوری شده که نوجوانهای الآن شبیه ما نیستند. به ما یاد داده بودند برای داشتن هر چیزی تلاش کنیم؛ اما الآن نوجوانها حقوحقوقشان را میخواهند و یک چیزهایی را حق طبیعی خودشان میدانند… گرچه به آنها غبطه میخورم، از یک طرفی هم فکر میکنم بعدها خودشان آسیب میبینند.
چه اتفاق یا پیشینهای باعث شد که شما به نوشتن روی بیاورید؟
دربارهی انشا که گفتم. از آن به بعد من یکلنگهپا همیشه زنگهای انشا دم تخته بودم تا چیزی بخوانم که بچهها خوششان بیاید. بعدها توی دبیرستان هم این روند ادامه داشت. تا اینکه بالأخره دوتا کار فرستادم برای بخش «مجله در مجله»ی سروش نوجوان و چاپ شد. یک تابستان دعوتم کردند جلسهی قصه و من توی رودربایستی مجبور بودم هر هفته یک داستان بنویسم!
نوشتن برای کودک و نوجوان آسانتر است یا بزرگسال و چرا؟
معلوم است بزرگترها؛ چون در برابر هیچ بزرگسالی مسئول نیستی و یک بزرگسال در مقابل هر کلمهی تو سر خم نمیکند و آن را بهراحتی نمیپذیرد.
اولین داستانی که نوشتید، چه بود؟
من از اول راهنمایی روزنوشت داشتم. حدود ده دفتر است که خودم هم خطکشیشان میکردم و جلد هم شدهاند. حالا که آنها را ورق میزنم، میبینم بعضی از این روزنوشتها داستاناند؛ اما بهطور جدی اولین داستانم که برایش حقالتحریر گرفتم، در مجلهی «سروش کودک» چاپ شد. اسمش «بازی هفتنفره» بود و هشت هزارتومان هم برایش حقالزحمه گرفتم. آن موقع آقای رحماندوست سردبیر مجله بودند و نمیدانم چه شد که به منِ هفدهساله فرصت دادند!
به نظر خودتان با کدام اثر نویسندگیتان است که خواننده بهتر و کاملتر میتواند به شخصیت اصلی شما نزدیک شود؟
آخرین کتابم «سیب و درخت و دختر» انتشارات امیرکبیر. مجموع پنج داستان کوتاه نوجوان است که کاملاً بخشی از دغدغههایم بهصورت نامشهود در دلش گنجانده شده است.
وقتی داستانی مینویسید، اولین کسی که آن را برایش میخوانید، کیست؟ نظر او چهقدر روی شما اثرگذار است؟
شخص خاصی نبوده؛ گاهی خواهرم، گاهی خواهرزادههایم و گاهی دوستانم. خُب آنها سؤالهایی را که برایشان ایجاد شده، میپرسند یا عیبهای کار را میگویند و من این نقدها را بررسی میکنم.
سوژههای داستانهای شما از کجا میآیند؟
از یک شخصیت، یک اتفاق، یک خاطره، یک تصویر یا یک تخیل… برای هر کدام دنیا و زندگی جدیدی تعریف میکنم.
زندگی شخصی شما و تجربههای فردیتان چهقدر بر آثارتان اثرگذار است؟
شغل من نویسندگی نیست؛ بنابراین آنچه مینویسم بازتاب تجربیات شخصیام است. نویسندگانی که شغلشان نویسندگی است، در واقع به خلق شخصیت دست میزنند. پس میتوانم بگویم ۹۹ درصد سوژهها خواسته یا ناخواسته برحسب اتفاقها و تجربههای شخصی یا شنیدههایم شروع میکنند به بالا و پایین پریدن در ذهنم.
از فرهنگنامهی مشاغل بگویید؛ کتابی که شما در تألیف آن مشارکت داشتید. ضرورت نشر این فرهنگنامه چه بود؟ نقش شما در تألیف این فرهنگنامه چهقدر بود و چه شد که برای عضویت در گروه مؤلفان انتخاب شدید؟
من پیرو گزارشهایی که در این زمینه مینوشتم، انتخاب شدم. سالهاست برای نوجوانها گزارش مینویسم و آنطور که میگویند، نثر و نگاهم در گزارش برای نوجوانها بسیار جذّاب است. دبیر علمی فرهنگنامه با من جلسهای داشتند و اول بازنویسی کار را به من سپردند. دیگر نویسندههای کتاب تجربهای در کار نوجوان نداشتند و نثر کار کاملاً بزرگسال بود. با آغاز کار تألیف برخی از شغلها هم به من سپرده شد. کار گروهی سختی بود. ما یک جاهایی با هم نمیساختیم. گروه فکر میکردند من نثر آنها را با تغییر به زبان نوجوان خراب میکنم. من هم اشتباههایی داشتم. ما تا به حال دایرهالمعارف تدوین نکرده بودیم و کار تقریباً دو سال طول کشید؛ اما برایم عجیب است که توانستیم یک کار گروهی موفق انجام بدهیم. هر کداممان یک سمت کار را در د
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 