پاورپوینت کامل داستان;این آدم‌ها ۱۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل داستان;این آدم‌ها ۱۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان;این آدم‌ها ۱۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان;این آدم‌ها ۱۳ اسلاید در PowerPoint :

>

مریم کوچکی

می‌نشینم روی کاناپه! هوا سرد است. بیرون برف می‌بارد.

نگاه روبه‌رو می‌کنم. به دیوار! به این زن‌ها و این مرد! شاید بهتر باشد بگویم به این خانم‌ها و این آقا! چه فرقی بین زن یا خانم یا مرد و آقا هست؟

تا به حال فکر کرده‌اید؟ بله، آن‌جا دو خانم و یک آقا هست.

مرد روبه‌روی زن‌ها مانده است. یکی از زن‌ها روی یک پرچین نشسته و آن یکی کنارش مانده است. ظهر بهار یا تابستان باید باشد.

از لباس این آدم‌ها و سرسبزی کنارشان می‌شود فهمید. برگ‌های روی درخت‌ها زرد، قرمز یا نارنجی نیست، سبز سبز است؛ پس پاییز هم نیست. یکی از خانم‌ها روسری کوچکی بسته است. موهایش را توی آن جمع کرده و پشت سر روسری‌اش را گره داده است.

با انگشت‌هایش بازی می‌کند. آن یکی خانم سطل حلبی دستش است. معلوم نیست پر آب یا شیر است؟ شاید هم پر از دانه و ارزن باشد برای این جوجه‌ها!

به بیرون نگاه می‌کنم. هنوز برف می‌بارد.

زمین سرد هوا سرد /کلاغی روی یک سیم/ به من نگاه می‌کرد

دلم یک چای تازه می‌خواهد، با یک تکه شیرینی!

هنوز آن خانم‌ها و آن آقا، آن‌جا هستند. زنی که دستش سطل حلبی دارد، آن یکی دستش را زیر چانه‌اش زده. انگار چیزی یادش آمده است! شاید می‌خواسته شیر گاوها را بدوشد یا به بچه‌اش غذا بدهد! آن‌جا صبح است یا ظهر یا عصر؟ من که عاشق صبح‌ها هستم؛ به‌خصوص حدود ساعت نه و ده صبح. گربه‌ای بین دو تا زن ایستاده است. سیاه است و با چشم‌های براقش به مرغ و خروس‌هایی نگاه می‌کند که پایین آن دیوار کوتاه دارند دانه می‌خورند. می‌شمرم‌شان، حدود ده تا هستند؛ دو تا خروس و هشت تا مرغ. یکی از مرغ‌ها سفید است و بقیه حنایی. پایین پای آن زن‌ها، دارند از زمین دانه می‌چینند. حتماً آن خانمی که سطل حلبی دارد برای‌شان دانه پاشیده. خانمی که سطل حلبی دارد، موهایی حنایی دارد. مثل خانم دیگر دامنی بلند و پیراهنی خاکستری و ساده پوشیده. هر دو تای‌شان پیش‌بند سفید بسته‌اند. دقیق از روی لباس پوشیدن‌شان می‌شود فهمید نه خیلی ثروتمند هستند، نه خیلی فقیر. شبیه

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.