پاورپوینت کامل داستان;گاو افتاده بود توی بازار ۱۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل داستان;گاو افتاده بود توی بازار ۱۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان;گاو افتاده بود توی بازار ۱۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان;گاو افتاده بود توی بازار ۱۳ اسلاید در PowerPoint :
>
تقریباً به آخر تکالیف درسی رسیده بودم که صدای بابا درآمد: «پسرها! بیایید کمک؛ باید ماشینو بشوریم.»
با صدور فرمان از طرف بابا، هر دو به دنبالش راهافتادیم. داخل حیاط که رسیدیم، بابا درهای ماشین را بازکرد و یکی از کفپوشها را دم سطل زباله برد و تکاند. من و کیوان هم به تقلید از او کفیها را برای تمیزکردن کنار سطل بردیم تا از شرّ هر چی پوست تخمه، خرده پفک و بیسکویت خلاص شویم.
بعد بابا روی کفپوشها پودر پاشید و با خنده به من گفت: «امروز جمعه است و روز نظافته. شما چند تا بچه هم، دیروز گند زدید به ماشین.» پشت سرم را خاراندم و خندهکنان گفتم: «آخه گاو افتاده بود توی بازار!» چهرهی بابا درهم رفت و قدم به قدم جلو آمد. از ترس، دستهایم را بالا بردم و عقب عقب رفتم. به پشت، روی کاپوت ماشین افتادم. سر شلینگ را جلو سینهام تکان داد و از میان دندانهای بههمفشردهاش غرید: «پسرِ من اینقدر بیتربیت میشه! بهعلاوه مگه بلانسبت، خر تو خر شده بود که این اصطلاح رو به کار میبری؟»
بعد از این برخورد، پاچههای شلوارم را بالا زدم، رفتم کمک کیوان و مثل او با آب و مایع ظرفشویی افتادم به جان بدنهی ماشین. بابا که برای تمیزکردن شیشهها به ما پیوست، به این فکر افتادم که او ارزش کلام، شاید هم قدر فرهنگ فارسی را نمیداند؛ وگرنه دلیلی نداشت با شنیدن یک مَثَل، آنطور موضع منفی بگیرد!
کارواش که تمام شد، باز رفتم سراغ کتاب ضربالمثلهای ایران.
هنوز مدت زیادی نگذشته بود که بابا وارد راهروی هال شد. آستینهای پیراهنش را پایین آورد. دکمهی یکی از مچیها را که میبست، گفت: «پیمان! بابا، بدو برو دو تا نون سنگک بگیر بیا.»
دم دکان نانوایی شلوغ بود. داخل صف ایستادم. نوبت به من که رسید، نفر پشت سری پرسید: «نون از کی گرون شده؟»
نانوا جواب داد: «پریشب اعلام کردند. امروز صبح از طرف صنف نرخ جدید رو اینجا زدند.» و به مقوای رقصان جلو مغازه اشاره کرد.
برگشتم و به مرد عقبی گفتم: «به نظر من، خرِ کریم رو باید نعل کرد. اصلاً نون رو باید خورد به نرخ روز.» هر کلمهای که از دهانم خارج میشد، قر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 