پاورپوینت کامل ماجرای یک دیدار ۱۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ماجرای یک دیدار ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ماجرای یک دیدار ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ماجرای یک دیدار ۱۵ اسلاید در PowerPoint :
>
بهار سال ۱۳۷۱ بود؛ یعنی درست ۲۳ سال پیش. آن موقع باب همکاری با مجلهی سروش کودکان برایم باز شده بود و جدولهای کلمههای متقاطع طراحیشدهام را با نام مستعار «حسین راقِم» برای این مجله میفرستادم. سردبیران ماهنامهی سروش کودکان، آقای «مصطفی رحماندوست» و سرکار خانم «فریبا کلهر» بودند. روز پنجشنبهای، برای آگاهی از چگونگی چاپ جدولهایم و اینکه آیا به دفتر مجله رسیدهاند یا نه، از باجهی تلفن سر کوچهیمان که با سکههای دوتومانی آن زمان کار میکرد، با دفتر مجله تماس گرفتم. خانمی از آن طرف خط به من خبری داد که باورش برایم سخت بود:
– آقای رحماندوست گفتهاند که فردا به قم میروم برای انجام کاری. حتماً بعدازظهر به منزل آقای کریمشاهی «راقِم» هم خواهم رفت تا ایشان را از نزدیک ببینم… .
قشنگ یادم هست که فاصلهی بین باجهی تلفن تا خانهیمان را با چه احساس شیرین و باورنکردنیای طی کردم. باورم نمیشد کسی که سالها در مجلهی کیهان بچهها و به تازگی در مجلهی سروش کودکان فقط اسمش را دیده و با شعرها و داستانهایش زندگی کرده بودم، حالا میخواهد مرا ببیند؛ آن هم به خاطر اینکه فقط جدولهایم را دیده بود و شاید هم به خاطر نامههایی که نوشته بودم! اگر حمل بر تعریف نباشد، از همان نوجوانی، نامهنگاریهایم جذابیت خاصی داشت که چند بزرگ دیگر هم بر آن صحه گذاشته بودند؛ از آن جمله مرحوم «آذریزدی»، «رضا رهگذر»، «میرفخرالدین مدائنی» و…
وقتی خبر را به اعضای خانوادهام دادم، کلی خندیدند: «خوب سرکارت گذاشتهاند؛ تهرانیها کجا و ما کجا، بچه! میدونی مصطفی رحماندوست کیه؟ کسی هست که شعرهایش توی کتاب درسی چاپ شده» و دهها حرف دیگر.
من سخت و محکم روی حرفم ایستادم که نه، آدمِ به این بزرگی، حرف بیربط نمیزند و قول الکی نمیدهد.
پدرم گفت: «خوب مشکلی نداره، بیاید؛ قدمش روی تخم چشمهامون! من برای فردا میوه و شیرینی میخرم تا شرمندهاش نشویم.»
روز جمعه شد. از بعد از ناهار، منتظر آقای رحماندوست شدیم. سیبهای قرمز بزرگ، جعبهی شیرینی، چای تازهدم، اتاق جاروشده، چند نمونه جدول جدید و طراحیشده و مجلههای سروش کودکان خریداریشده را دم دست گذاشتم تا روزی بهیادماندنی در زندگیام رقم بخورد و بتوانم سالها با آن پز بدهم که بله من دوست آقای مصطفی رحماندوست هستم؛ حتی خانهیمان هم آمده است! چند ساعتی گذشت؛ اما از ایشان خبری نشد. آن زمان تلفن همراه هم نبود تا لحظه به لحظه ردیابی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 