پاورپوینت کامل سال نو، طرح نو ۲۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سال نو، طرح نو ۲۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سال نو، طرح نو ۲۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سال نو، طرح نو ۲۳ اسلاید در PowerPoint :
>
ما سهتا بچه بودیم؛ آبجیبزرگه، داداشکوچیکه و من. عید که میشد، عیددیدنیها هم راه میافتاد. جاهایی که میرفتیم دو نوع بودند؛ جاهایی که میرفتیم، جاهایی که نمیرفتیم. حالا چهطور؟ یعنی میرفتیم و نمیرفتیم!
جاهایی که خانهی فامیل و دوست و آشنای نزدیک بود، پدر و مادرم دست هر سهتا بچه را میگرفتند و با خودشان میبردند؛ اما جاهایی که فامیل یا دوست و آشنای دور بود، پدر و مادرم خودشان میرفتند و فقط آبجیبزرگه را میبردند. البته این آبجیبزرگه فقط دو سال از من بزرگتر بود؛ ولی از وقتی به یاد داشتم، همهجا با پدر و مادرم میرفت. به نظرم بیشتر از اینکه خودش بزرگ باشد، شانسش بزرگ بود. وقتی به پدر و مادرم اعتراض میکردم که چرا او را همهجا میبرند و من و داداشکوچیکه را نمیبرند، پدرم میگفت: «اینطور جاها بزرگترها باید برن! بچهها شاید کاری بکنن، یا حرفی بزنن که بیجا باشه!»
این حرف و شعار را پدرم احتمالاً از کتابها یاد گرفته بود. این را میگفت و مادرم ادامه میداد: «شما هم وقتی بزرگ بشین، میبریمتون.»
سالهای سال گذر زمان را نگاه میکردم و انتظار میکشیدم بزرگ شوم و من هم در این عیددیدنیها شرکت کنم. لجم میگرفت از اینکه پدر و مادرم با آبجیبزرگه همهجا میروند و من نمیروم.
ـ موش بیفته توی اون شیرهای که من نمیخورمش!
سالها در حسرت رفتن به این مهمانیها گذشت و سرانجام چهاردهساله شدم. حالا مطمئن بودم بزرگ شدهام! ویرم گرفته بود هرطور شده در عیددیدنیهای ندیده شرکت کنم؛ اما…
اصلاً کدام پدرآمرزیدهای گفته مطالعه خوب است و نباید از آن غافل شد؟ به نظر من هر بلایی سر ما میآید، از همین مطالعه است؛ همین کتابخواندن. اصلاً مطالعه و کتابخواندن کار بیخودی است!
پدرم از آن کتابخوانهای قهار بود؛ هنوز هم هست. سر صبر مینشست و از جامعهشناسی گرفته تا روانشناسی هر چه گیر میآورد، میخواند؛ هم تاریخ میخواند، هم سیاست و هم زیستشناسی. هر کتابی هم میخواند، نتیجهای میگرفت و این نتیجه و به قول خودش کشف را، در زندگی ما پیاده میکرد و نسخهی تازهای برایمان میپیچید. هر وقت از کتابخواندن پدر شکایت میکردیم، مادرم هواداریاش را میکرد و میگفت: «قدر پدرتونو بدونید! بده سواد داره، کتاب میخونه؟ امثال باباتون سیاه رو از سفید تشخیص نمیدن.»
آنطور که مادرم از او حمایت میکرد، هیچکدام نمیتوانستیم حرف بزنیم و نُطُق بکشیم.
آن سال که من چهاردهساله شدم، ده – دوازده روز مانده به عید، پدرم که احتمالاً شب قبل کتابی را تمام کرده و تحت تأثیرش بود، گفت میخواهد انقلابی در خانه به وجود بیاورد. میخواهد آداب و رسوم غلط منزل را تغییر دهد، فلک را سقف بشکافد و طرحی نو دراندازد؛ اما آن انقلاب و آن تغییر و آن طرح نو چه بود؟
ـ اینکه فرزندان بزرگ رو عیددیدنی میبریم و بچهها خونه میمونن، غلطه!
با این حرف پدر، گمانم چشمهای داداشکوچیکهام برق زد.
ـ این رسم غلط رو باید عوض کنیم. از امسال بزرگترها خونه میمونن، بچهها رو میبریم عیددیدنی.
با این حرف هم، مطمئنم اشک توی چشمان آبجیبزرگهام حلقه زد؛ اما من چه؟
نمیدانستم چشمانم باید برق بزند، یا اشک تویشان جمع شود! نمیدانستم بزرگ شدهام یا نه؟ اما حالا دیگر دعا میکردم بزرگ نشده باشم؛ یا اگر شدهام، آنقدرها هم بزرگ نشده باشم، یا اینکه به چشم پدرم زیاد بزرگ دیده نشوم.
روزهای مانده به عید را با اضطراب و خودخوری گذراندم. سعی میکردم خودم را امیدوار کنم؛ ولی دل توی دلم نبود و حس میکردم کشکم حسابی سابیده است. در آن چند روز، سعی میکردم هر قدر میشود کارهای بچگانه بکنم و تا جایی که
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 