پاورپوینت کامل چای دبش ۲۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل چای دبش ۲۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چای دبش ۲۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل چای دبش ۲۱ اسلاید در PowerPoint :

>

عصر یکی از روزهای تعطیل عید بود که کهنویی‌ها بی‌خبر از راه رسیدند. چهل سال پیش نه تلفنی داشتیم و نه موبایلی که کسی بتواند زنگ بزند و بگوید: «بپّا که داریم می‌آییم!» مامان و بابا، بچه‌کوچیکه را برداشته بودند و رفته بودند سری به یکی از اقوام بزنند. من بودم و برادرم، خواهرم و ننه‌آغا. تا یک ساعت قبلش، من و برادرم حمید داشتیم پینگ‌پنگ بازی می‌کردیم. روی موزاییک‌های کف حیاط خط می‌کشیدیم و چند تا آجر به جای تور می‌گذاشتیم و با دوتا تکه تخته به جای راکت، بازی می‌کردیم. حمید ناگهان پایش را گذاشت روی توپ. توپ درهم فرورفت و بازی به پایان رسید. یاد گرفته بودیم که توپ درهم‌فرورفته را توی یک کاسه بگذاریم و روی چراغ بجوشانیم تا اگر سوراخی نداشت، هوای داخلش منبسط شود و به حالت اولش درآید. هنوز کهنویی‌ها نیامده بودند که بازی‌مان با از دست رفتن تنها توپ تخم‌مرغی که داشتیم به پایان رسیده بود.

ننه‌آغا، عروس «کهنو» بود. منداِسمال پدر خدابیامرز ننه‌آغا، پنج تا دختر داشته و یکی را که ننه‌آغا باشد، داده بود روستا. کهنو آن وقت‌ها تا شهر سه کیلومتر فاصله داشته است. حالا شهر یزد چنان بزرگ شده که کهنو افتاده وسط شهر! ننه‌آغا عارش می‌آمده که شهری باشد و عروس ده شود. برای‌مان تعریف می‌کرد که از شوهرم خوشم نمی‌آمد. وقتی هم که کم‌کم داشت خوشم می‌آمد، بیچاره در جوانی آپاندیسش ترکید و مُرد.

گاهی وقت‌ها که با ننه‌آغا به کهنو می‌رفتیم، بیچاره‌ها خیلی عزت و احترام می‌کردند. وقتی هم کهنویی‌ها به شهر می‌آمدند، ننه‌آغا خیلی در پذیرایی وسواس به خرج می‌داد و سنگ‌تمام می‌گذاشت که فرق بین شهر و روستا فراموش نشود.

کهنویی‌ها آمدند و توی اتاق بزرگه، دور تا دور نشستند. زن و مرد و کوچک و بزرگ، بیست‌تایی می‌شدند. ننه‌آغا چاق و چله بود و زانوهایش درد می‌کرد؛ برای همین چون صندلی و مبل نداشتیم، روی رخت‌خوابش می‌نشست. لحاف و تشکش را چنان با دقت جمع می‌کرد و یک روکش چهارخانه روی آن می‌کشید که انگار آن را کادو کرده بودند! حمید بشقاب چید و من جعبه‌ی شیرینی مخلوط حاجی‌خلیفه را تعارف کردم. خواهرم به اشاره‌ی ننه‌آغا رفت چای دم کند. ننه‌آغا چون تاجرزاده بود، کم ‌اما خوب می‌خورد؛ مثلاً یک سیب می‌خورد؛ اما سیبی که یک نقاش باید آن را می‌گذاشت جلوش و می‌کشید. هر چایی‌ را نمی‌خورد؛ حتماً باید چای شمشیری سیلان باشد. توی استکان و لیوان چای نمی‌خورد؛ توی پیاله‌ی چینی لب‌طلایی می‌خورد.

کهنویی‌ها مرتب می‌گفتند: «نیامده‌ایم زحمت بدهیم. آمده‌ایم یک دقیقه دیدنی کنیم و برویم.» ننه‌آغا اسم‌های عجیب و غریبی را ردیف می‌کرد و احوال می‌پرسید. کهنویی‌ها می‌گفتند: «شکرخدا خوب‌اند و دعاگو! سلام پُر و فراوان می‌رسانند.» ننه‌آغا پرسید: «اول چایی می‌خورید یا شربت بیدمشک؟» مندل که بزرگ‌تر کهنویی‌ها بود و برای خودش کله‌ای بود و دو- سه‌هزار بیت شعر از حفظ داشت، گفت: «اولاً که زحمت نکشید. دوماً راضی به زحمت نیستیم. سوماً اگر خواستید زحمت بکشید، چای بیاورید. شیرینی که خوردیم. شربت هم شیرین است؛ پس اگر یک پیاله چای بخوریم می‌چسبد.»

ننه‌آغا عذرخواهی کرد که پسر و عروسش نیستند تا پذیرایی کنند؛ بعد به من اشاره کرد که برویم و ببینم چرا خواهرم چای را نمی‌آورد. به مطبخ ر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.