پاورپوینت کامل داستان نویس ۱۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل داستان نویس ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان نویس ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان نویس ۱۹ اسلاید در PowerPoint :
>
همهی بچهها سر صف ایستاده بودند. خانممدیر پشت تریبون رفت: «برای بعضی از دانشآموزان هیچوقت درس و مدرسه تعطیل نمیشود. آنها در طول تابستان هم فعال هستند؛ کتاب میخوانند، به کلاسهای آموزشی میروند و… امروز وقت آن است که از تلاش دانشآموزان فعال تقدیر شود. کسانی که با مطالعه توانستهاند هنر داستاننویسی را در خود شکوفا کنند…»
کلمهی داستاننویس را که شنیدم، قند توی دلم آب شد. رفتم توی خیال:
این کلمه خیلی به من میآید. وقتی جایزه را ببرم خانه و به مامان نشان دهم، دیگر بهم سرکوفت نمیزند.
آنقدر اصرار کردم تا اجازه داد در دورهی داستاننویسی شرکت کنم. برایش توضیح دادم که جامعه به نویسنده خیلی احتیاج دارد؛ آنقدر نویسنده باید زیاد باشد تا تمام برنامههای رادیو، تلویزیون، متن سایتها، روزنامهها و مجلهها را بنویسند.
اما مامان گوشش به این حرفها بدهکار نبود. تمام تابستان دخترخالهام را به رخم کشید و گفت باید مثل او میرفتم کلاس قلاببافی و مونجوقدوزی تا در آینده بتوانم جهازم را تزیین کنم.
چرا من مثل بقیهی دخترهای فامیل نیستم؟ دوست دارم بروم کوهنوردی یا اسکی روی برف و… داستان… داستان… مرا میبرد به هر جای این دنیا که بخواهم. توی داستانهایم میتوانم هر کاری که دلم خواست انجام دهم.
فقط وقتی یک رمان پرماجرا میخوانم سرحال و شاد میشوم، انگار دور دنیا را گشتهام!
جایزه… مادرم جایزه را که ببیند، حتماً سال بعد خودش به اصرار در دورهی داستاننویسی پیشرفته ثبتنامم میکند؛ بعدش هم یک عالمه کتاب رمان برایم میخرد.
…
خانممدیر چیزهای دیگری هم میگفت؛ اما من هیچکدام را نشنیدم. همهاش حواسم به آن کادوی بزرگ روی میز بود. با خودم فکر میکردم: «وقتی اسمم را خواندند، از پلههای سمت چپ بالا بروم یا از پلههای سمت راست؟ از کدام طرف بچهها من را بهتر میبینند؟»
صحبتهای خانممدیر که تمام شد، خانم پرورشی، دبیر ادبیات و دبیر ریاضی هم روی سکو آمدند.
با خودم گفتم: «لابد دبیر ریاضی را هم آوردهاند که در این لحظههای شاد یادمان نرود زندگی همهاش هم خوشی نیست!»
خانم پرورشی میکروفن را گرفت تا اسامی را از توی برگه بخواند. نفسم تنگ شده بود. تپش قلب گرفته بودم.
– نفر اول: مینا ترابی.
توی ذهنم پیچید: «ترابی، ترابی، ترابی…»
توی کلاس داستاننویسی، ترابی هم شرکت کرده بود. توی همهی جلسهها بود؛ اما تا پایان دوره حتی نتوانست یک داستان هم بنویسد. فقط یکبار چیزی نوشته بود که استاد گفت این دلنوشته است. حالا چهطور شد که؟… یکبار ازش پرسیدم تو که چیزی نمینویسی چرا به این کلاسها میآیی؟ نمیخواهی بروی و در کلاس دیگری ثبتنام کنی؟ آرام گفت: «شنیدن داستان به من آرامش میدهد. وقتی به این کلاسها میآیم، احساس میکنم حالم خیلی بهتر است.»
کسی از بین بچهها بلند گفت: «خانم! ترابی امروز غایبه.»
خان
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 