پاورپوینت کامل گفت‌وگو; نوجوانی، جایی همین اطراف گم شده است ۶۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل گفت‌وگو; نوجوانی، جایی همین اطراف گم شده است ۶۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گفت‌وگو; نوجوانی، جایی همین اطراف گم شده است ۶۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل گفت‌وگو; نوجوانی، جایی همین اطراف گم شده است ۶۵ اسلاید در PowerPoint :

>

ملکی زیتا

از پایتخت دورند. تقریباً اندازه‌ی ۱۲-۱۳ ساعت! این‌طوری شد که نتوانستم شال و کلاه کنم و برای گرفتن مصاحبه با این زوج شاعر، تا مشهد بروم. مصاحبه‌ی ما از راه دور و تلفنی انجام شد. می‌دانستم سپاهی‌یونسی دل و دماغ مصاحبه کردن را ندارد؛ اما وقتی با او تماس گرفتم، به من قول داد هم خودش و هم خانمش به سؤال‌های من جواب بدهند. خودش می‌گوید: عباسعلی سپاهی‌یونسی متولد ۲۰ دی ۱۳۵۴ در یونسی هستم! تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در یونسی به پایان رساندم. علاقه‌مندی‌ام به هنر بود؛ اما سر از دانشگاه آزاد در مشهد درآوردم و شدم دانشجوی کارشناسی مطالعات خانواده؛ ولی در میانه‌ی راه انصراف دادم و مدرک کاردانی گرفتم.

شعر را از سال‌های ابتدایی شروع کردم. در سال‌های دانش‌آموزی بارها در رشته‌ی شعر در جشنواره‌ها و مسابقه‌های مختلف برگزیده شدم؛ آن هم با شعرهای بزرگ‌سالانه که در دوره‌ی دانشجویی آن را بوسیدم و برای همیشه کنار گذاشتم. اولین شعرهای کودک و نوجوانم در مجله‌ی اطلاعات هفتگی در دوره‌ی دانش‌آموزی چاپ شد. بعد در جاهایی مثل خانه، سوره‌ی نوجوان، سروش نوجوان، شاپرک، سلام بچه‌ها، سروش کودکان، باران و…

*کودکی‌تان چطور گذشت؟

در کودکی زندگی معمولی داشتم. تا زمان رفتن به مدرسه، بیش‌تر وقت‌ها را خارج از محیط روستا زندگی کردم؛ جایی که پدرم کشاورزی و دامداری داشت و خب سرگرمی‌های من هم با این دو موضوع پیوند داشت؛ با زمین و با گوسفندان. برای همین هم هست که هنوز هم بوی گوسفند را شدیداً دوست دارم. تا زمین گندم و پنبه و این جور چیزها می‌بینم، دیگر اختیارم دست خودم نیست. بازی‌های ما بازی‌هایی بود بدون اسباب‌بازی‌هایی که حتی بچه‌ها در آن زمان داشتند. برای همین هنوز روزی را که برادرم از تهران برایم یک هواپیما آورد خوب به یاد دارم. خاک و آب از لوازم اصلی زندگی‌ام بود و شاید به همین خاطر است حالا که از روستا دور افتاده‌ام به هر بهانه‌ای هفته‌ای یک بار حتماً باید به طبیعت بروم تا شارژ شوم.

* از زادگاه‌تان بگویید؟

زادگاه من شهر «یونسی» جایی در خراسان رضوی و از توابع بجستان و گناباد است. حالا شهر شده است؛ اما برای من همیشه‌ی خدا روستا خواهد بود. جایی در دامن کویر که بهره‌ای از سرسبزی و آبادانی ندارد؛ اما تا دل‌تان بخواهد آفتاب و روشنی دارد و شب‌های روشن. هنوز هم می‌توانم احساس کنم کوچه‌های زادگاهم در تابستان از دست گرما چه‌قدر خلوت می‌شد و می‌شود و بادهای داغی را که هنوز هم گاهی می‌وزند و با خود گرد و خاک می‌آورند هرگز نمی‌توانم از خاطر ببرم.

*از داستان‌های محلی و ارتباط بزرگ‌ترها با بچه‌ها در محل زندگی‌تان بگویید.

زنده‌یاد مادرم که سواد خواندن و نوشتن نداشت! اما قرآن بزرگش خیلی وقت‌ها باز بود و او معمولاً صبح‌ها قرآن می‌خواند. گاهی برای ما چیزهایی تعریف می‌کرد و یا در لحظاتی که پای دار قالی بود چیزهایی زمزمه می‌کرد که آرام آرام در جان‌مان ته‌نشین می‌شد. ارتباط بزرگ‌ترها و کودکان، ارتباطی از جنس ارتباط امروز بزرگ‌ترها با کودکان نبود؛ چون نوع زندگی فرق می‌کرد و بزرگ‌ترهای ما به سختی دنبال کار کشاورزی و دامداری بودند و البته بچه‌ها هم کمک آن‌ها در این کارها بودند.

*در خانواده‌ی شما کسی بود که بنویسد یا اهل خواندن باشد؟

در خانواده دو برادر بزرگ‌ترم در حد ابتدایی و بعدها دو خواهرم به مدرسه رفتند. پدربزرگ پدری‌ام را پیران امروز زادگاهم به کتاب‌خوان بودن می‌شناسند. او به گفته‌ی اهالی مردی بود که در شب‎های زمستان برای آن‌ها شاهنامه و امیر ارسلان و این‌جور کتاب‌ها را می‌خواند و پدربزرگ مادری‌ام هم باسواد بود؛ اما پدرم بی‌سواد است و برادرهایم هم همین‌طور. شاید یک دلیلش زندگی در خارج از روستا بود!

*اولین چیزی که نوشتید چه بود؟

اولین چیزی که نوشتم کلاس چهارم یا پنجم بود و قصه‌ای را به شعر نوشته بودم که ماجرای روباه و خروسی بود؛ اما آن زمان هیچ کس نوشته و شعرم را جدی نگرفت. شاید برای‌شان عجیب بوده در روستایی که تا آن زمان فردی از اهالی روستا، شعر نگفته کودکی دبستانی شعر بگوید؛ البته ماجرا برای خودم جدی بود.

*اوایل نوشتن، شعر می‌نوشتید یا داستان؟ اگر شعر بوده که هیچی! اگر داستان بوده چطور شد که سمت و سوی نوشتن‌تون عوض شد و به شعر کشیده شد؟

من داستان هم چندتایی نوشته‌ام؛ اما، از همان اول غلبه با شعر بوده است؛ البته تنبلی من در نوشتن داستان هم دلیلی شد که شعر بماند و داستان را کنار بگذارم.

*اولین نوشته‌های‌تان را کجا چاپ کردید؟

اولین نوشته‌هایم تا جایی که یادم مانده است، در هفته‌نامه‌ی اطلاعات هفتگی و جوانان امروز در بخش بزرگ‌سالان و در صفحه‌ی شعر. اطلاعات هفتگی صفحه‌ای داشت برای کودکان به نام «قاصدک». یکی از شعرهای کودکم آن‌جا چاپ شد با این شروع که:

وقتی که شب آمد

خورشید در خواب است

در آسمان اما

آن ماه کمیاب است

این که چطور به فکر چاپ‌شان افتادم خب کارهای دیگران را دیدم که چاپ شده‌اند من هم دوست داشتم کارهایم را در مجله ببینم. بعدها هم که با نشریات کودک و نوجوان همراه شدم.

یادم هست اولین بار که اسمم را در مجله‌ی اطلاعات هفتگی دیدم و در بخش نامه‌های رسیده، سر از پا نمی‌شناختم. خیلی خوش‌حال شده بودم.

*اولین کتابی که از شما چاپ شد چه بود؟ هنوز دوستش دارید؟

اولین کتابم به نام «صبح و سیب» بود که مجموعه‌شعر نوجوانم بود. سال ۷۷ یا ۷۸ به نشر «قو» دادم و سال ۷۹ چاپ شد. خیلی خوش‌حال بودم. هنوز هم صبح و سیب را دوست دارم. فضای متفاوت با شعرهای امروزم دارد. فکر می‌کنم آن روزها شعرهایم بیش‌تر روستایی بودند. صبح و سیب در جشنواره‌ی کتاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تقدیر هم شد.

*به نظر من شعر گفتن از داستان نوشتن سخت‌تر است. قبول دارید؟

حتماً سخت‌تر است. به همان دلایلی که در سؤالی دیگر اشاره شد. ایجاز بخشی از شعر است. شما نمی‌توانید برای رساندن آن‌چه به دنبال آن هستید چندین صفحه بنویسید، باید کوتاه و مختصر بگویید. غیر از این نکته، بعضی موضوعات بیش‌تر قابلیت داستان شدن را دارند تا شعر شدن.

*سوژه برای کارهای‌تان چطور و از کجا گیر می‌آورید؟

سوژه‌ها بعضی وقت‌ها شاعر را پیدا می‌کنند و از شاعر می‌خواهند آن‌ها را بگوید؛ اما گاهی هم شاعر دنبال سوژه می‌رود و من در هر دو نوع کار دارم. این اواخر به این موضوع رسیده‌ام که شاعر باید گاهی برای سرودن کوشش کند برخلاف آن‌چه می‌گویند شعر باید جوششی باشد. فکر می‌کنم گاهی باید گرد و غبار نشسته روی سوژه را کنار زد و او را گفت؛ و اگر شاعر مایه‌ی اصلی، یعنی شاعر بودن را داشته باشد می‌تواند این‌گونه هم شعرهای خوبی بگوید. اطرف ما پر از سوژه است، فقط باید کمی دقت کرد. تک تک چیزهایی که در زندگی روزمره در اطرف ما هستند هر کدام یک شعر هستند. مثلاً الآن که با شما حرف می‌زنم، قندان پر از قند، کوله‌ی من که روی میز منتظر رفتن است، کاغذهای سفیدی که می‌توانند هر کدام از آن‌ها نامه‌ای شوند برای یک دوست و خلاصه همه چیز.

*سرودن در چه قالب‌هایی را دوست دارید و چرا؟

خیلی خودم را مقید به قالب نمی‌کنم، هرچند هنوز هم که هنوز است بیش‌ترین شعرهایم چهارپاره است، و البته در شعرهای اخیرم شعرهای نیمایی حضوری فعال دارند و حتی کارهای سپید. اخیراً برای کارهای طنزی که شروع کرده‌ام رباعی و دوبیتی را استفاده می‌کنم.

* نظر مخاطبان‌تان را درباره‌ی شعرهای خودتان می‌دانید و سعی کرده‌اید با آن‌ها در ارتباط باشید؟

گاهی بوده که به برنامه‌ای در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و یا مدرسه‌ای دعوت شده‌ام و گاهی بزرگ‌ترهای خانواده‌ای از توجه کودکان‌شان به شعرم گفته‌اند و این برایم خوش‌حال‌کننده بوده است. گاهی هم از طریق وبلاگم که البته چند ماهی ا‌ست فیس‌بوک جای آن را گرفته با مخاطب کارهایم که در این قسمت البته بزرگ‌سالان بوده‌اند ارتباط می‌گیرم. به نظرم شعرهای نوجوانانم ارتباط بیش‌تری با مخاطب خود گرفته‌اند و نظرات بیش‌تری گرفته‌ام.

*معمولاً چه موقع‌هایی شعر می‌گویید؟ باید حس خاص داشته باشید یا فی‌البداهه است؟

سرودن زمان مشخصی ندارد؛ چون شعر زمان و مکان نمی‌شناسد. گاهی سرزده وارد می‌شود و تو وقتی به خودت می‌آیی که داری می‌نویسی. در این سال‌های اخیر در جاهای مختلفی در مشهد جلسه‌های شعری را اداره کرده‌ام. در بعضی از این جلسه‌ها ۲۰ دقیقه‌ی آخر را برنامه‌ی شعر گفتن داشتیم. من خیلی از شعرهای اخیرم را در همین جلسه‌ها و با پیشنهاد دادن موضوع سروده‌ام؛ حتی گاهی می‌شود در روزنامه ( قدس) که من در آن‌جا کار می‌کنم، پشت کامپیوترم می‌نشینم و شعرم را تایپ می‌کنم و البته نداشتن دفتر شعری در این چند سال اخیر باعث شده است که بارها و بارها بعضی از شعرهایی را که دوست داشته‌ام گم کنم. احساسات در سرودن بی‌تأثیر نیست. هم غم و هم شادی بارها و بارها بهانه‌ای شده است برای نوشتن شعر تازه‌ای.

*برای این‌که شعرهای‌تان تکراری نباشد و بچه‌ها دوستش داشته باشند، چه کار می‌کنید؟

خب سعی می‌کنم از سوژه‌های جدید بگویم؛ و اگر هم سوژه‌ی شعرم تکرار می‌شود، زاویه‌ی دیدم را نسبت به موضوع عوض می‌کنم؛ چون تکراری بودن سوژه‌ها مهم نیست. مهم این است چیزی را بگوییم و از زاویه‌ای به موضوع نگاه کنیم که دیگران نگاه نکرده‌اند.

شما ببینید در ادبیات ما چه‌قدر از عشق گفته‌اند؛ اما هر کدام چیزی گفته‌اند و به گونه‌ای دیده‌اند که شعر آن‌ها متفاوت از دیگران بشود.

*شعرهای چه شاعرهایی را در این حوزه دوست دارید؟

این انتخاب کردن یکی از سخت‌ترین کارهای دنیاست. من به این سؤال شما این‌جور جواب می‌دهم که من شاعران هم‌روزگار خودم را در شعر کودک و نوجوان دسته‌بندی کرده‌ام که اتفاقاً با همه‌ی آن‌ها هم دوست هستم. بعضی‌ها هم شاعران خوبی هستند و هم دوستان خوبی و بعضی‌ها هم فقط دوستان خوبی هستند تا شاعران خوبی. برای همین من نامی نمی‌برم؛ اما این را هم بگویم از خیلی‌ها در شعر آموخته‌ام، شاعرانی مثل زنده‌یاد قیصر امین‌پور، بیوک ملکی، مصطفی رحماندوست، محمود پوروهاب در همه‌ی سال‌هایی که در سلام بچه‌ها بود و نامه‌هایم را که از روستا می‌فرستادم می‌دید و تشویق می

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.