پاورپوینت کامل گزیده; دهکده پر ملال ۱۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل گزیده; دهکده پر ملال ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گزیده; دهکده پر ملال ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل گزیده; دهکده پر ملال ۱۹ اسلاید در PowerPoint :

>

در ده، حمام از سحر تا ساعت ۸ مردانه است. از ۸ صبح تا ۴ بعدازظهر زنانه. حالا تقریباً ساعت ۳۰/۹ دقیقه بود. مردم همه خبر شده بودند. آمده بودند دم قلعه. صابری با بقچه‌اش آماده بود. زن حمامی را فرستادند که زن‌ها را از حمام بیرون کند. زن‌ها با اکراه از حمام بیرون می‌آمدند. بیش‌تر به صابری فحش می‌دادند. روی پشت‌بام‌ها پر از آدم بود. مش‌رزاق، درویش‌رزاق هم آماده بودند. جمعیت پشت سرشان راه افتادند ساکت. کسی چیزی نمی‌گفت. مثل این که از سر مجلس سوگواری عزیزی برمی‌گشتند. اول صابری و پشت سرش رزاق و پسرهایش توی حمام رفتند. جمعیت بیرون منتظر نشستند. آفتاب اسفندماه روی پوست اثر می‌گذاشت. بیست دقیقه‌ای طول کشید که بیرون آمدند. مردم خیره شده بودند به صابری، کفنی پوشیده بود؛ خشک، مثل مرده راه می‌رفت. قرآن دست کدخدا بود و جلو راه می‌رفت. بچه‌‌ها هو می‌زدند. جمعیت مثل قطار آهسته آهسته به حرکت درآمد. گرد و خاک شده بود. باز هم کسی چیزی نمی‌گفت. رزاق پیرتر می‌نمود با آن قد فسقلی‌اش؛ نصف آدم بود، ولی پسرهایش رشید، یک سر و گردن از خودش بلندتر و سینه ستبر. توی مسجد جلوتر پر شده بود از جمعیت، بزرگ و کوچک، زن‌ها بیرون مسجد ایستادند. صابری جلو محراب زانو زد. اطراف مسجد پر از سفیدار بود و بی‌برگ، ولی دو سیب کنار باغچه بفهمی نفهمی تج زده بودند. صابری گفت صلواتی بفرستید. مردم صلوات فرستادند. قرآن را لای حوله‌ی سفیدی پیچیده بودند و گذاشته بودند رو پایه‌ی منبر.

صابری گفت: «قسم خوردن من یه شرطی داره!»

مردم ساکت شدند. کدخدا گفت: «چه شرطی؟»

– هیچی، هر چی من گفتم باید بلند بلند بگن!

رزاق نمی‌توانست مخالفت کند. قبول کرد. صابری قرآن را برداشت و بوسید، به پیشانی‌اش گذاشت، بعد روی دست بلندش کرد و گفت: «خدا… به این قرآن که خودت به سینه‌ی محمد نازل کردی من اصلاً پول رزاق را نه برداشتم و نه اطلاعی دارم و نه دخترم روحش اطلاع داره، اگه دروغ می‌گم خودت قرآن اختیار بچه‌ام و عیال‌مو و خودمو داری.»

بعد قرآن را دست رزاق داد و گفت: «هر چی می‌گم بگو!»

جمعیت سراپا گوش بودند.

صابری گفت: «ای قرآن!»

رزاق گفت: «ای قرآن!»

-که کلام خدان

-که کلام خدان!

-حضم جوونی بچه‌هام بشه!

رزاق از جایش تکان خورد. آشکارا می‌لرزید. دانه‌های درشت عرق مانند شبنم صبحگاهی بر دشت کوچک پیشانی‌اش می‌درخشید. نگاه اطراف کرد، جمعیت با نگاه‌های سمج‌شان تن و بدنش را سوراخ می‌کردند.

– خ… خ خصم جوونی بچه‌هام بشه.

– که دویست تومن پول منو.

– که دویست تومن پول منو.

– یا صابری یا دخترش دزدیده.

– یا صابری یا دخترش دزدیده.

رزاق زیر عرق، جایش را به پسرهایش داد. صابری گفت: «بگید که ما به چشم خودمون دیدیم که مهتاب دختر صابری پول ما رو برداشت.» آن‌ها عین جمله را تکرار کردند. صابری دست برد زیر ردای سفید، از جیبش دسته‌ای پول درآورد، دویست تومان جلو جمعیت شمرد و دور سرش گرداند و به رزاق داد. رزاق پول ر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.