پاورپوینت کامل داستان; بلوز آبی من ۱۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل داستان; بلوز آبی من ۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان; بلوز آبی من ۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان; بلوز آبی من ۱۶ اسلاید در PowerPoint :

>

مامان روی صندلی چوبی مغازه نشست. پاهایش درد می‌کرد. با فروشنده رفتم بیرون مغازه. از پشت ویترین، بلوز آبی را نشانش دادم. گفت: «خانم زودتر بگو! از کی بهتون می‌گم اون آبی که یقه‌اش آبشاریه؟ می‌گید نه!»

مامان داشت پول‌های توی کیفش را می‌شمرد. کیسه‌های خرید را گذاشته بود کنار دیوار.

پرسید: «چی شد نگین؟ پیدا کردی؟»

آقای فروشنده قفسه‌ها را می‌گشت. دو تا زن و یک دختربچه آمدند توی مغازه.

خدا خدا کردم کاش زودتر بروند بیرون یا از خرید منصرف شوند. آقای فروشنده برگشت. توی دستش یک بلوز آبی بود. خیلی سریع بازش کرد. معلوم بود عصبانی شده است.

یکی از خانم‌ها پرسید: «اون لباس بافت زرد تن مانکن قیمتش چنده؟»

مامان از روی چهارپایه بلند شد. آمد کنارم. خیلی یواش توی گوشش گفتم:

– اینم نمی‌خوام! با اون که توی ویترین هست فرق داره!

فروشنده به خانم گفت: «۳۰ هزار.»

نگاه من و مامان کرد: «پسند شد؟»

پیراهن را تا کردم. خانم‌ها و دختر از مغازه رفتند بیرون. یکی از پلاستیک‌ها را هم زیر پاشنه‌های کفش‌شان له کردند. مامان بلند گفت: «ببخشید! زیر پاتون رو نگاه کنید.» ولی آن‌ها رفته بودند.

مامان آمد کنارم. بلوز را باز کرد. گفت: «قشنگه، بخرش تو را خدا! خسته شدم!»

فروشنده با همان سرعتی که بلوز را باز کرده بود، تا زد و گذاشت توی قفسه. یواش گفتم:

– ببخشید! اگه می‌شه همون که توی ویترین هست رو بدید!

صدای بوق ماشین‌ها پیچید توی مغازه. فروشنده متوجه نشد. به ویترین اشاره کردم.

فروشنده داشت دستگاه کارت‌خوانش را امتحان می‌کرد. نگاه نکرد. سرش را بالا هم نیاورد.

– اگه اونو حتماً می‌خواهید، بیارمش. ویترین رو به هم نزنید! تا حالا چند تا آوردم. چه‌قدر سخت‌سلیقه‌اید خانم!

مامان پلاستیک‌ها را برداشته بود. این یعنی این‌که باید زودتر تصمیم می‌گرفتم.

– حتماً می‌خوام! بیاریدش!

فروشنده درِ ویترین را از داخل مغازه باز کرد. رفت داخل ویترین و با بلوز یقه‌آبشاری آبی برگشت.

یک خانم و آقا هم آمدند توی مغازه.

خانم دامن می‌خواست. فروشنده بلوز را داد دستم. دقیقاً خودِ خودش بود. مثل بلوز نسترن! فقط یقه‌ی این پر از پولک بود. پولک‌ها را می‌کندم بهتر بود. مامان پرسید: «چند شد آقا؟»

فروشنده دامن‌ها را جمع‌وجور می‌کرد. خانم و آقا از مغازه رفتند بیرون.

– قابل نداره! ۵۰ هزار!

ابروهای مامان آن‌قدر بالا رفتند که داشتند از سرش می‌رفتند بیرون.

– ۵۰ هزار تومن؟ چه خبره؟ آخه مگه چه جنسیه؟

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.