پاورپوینت کامل داستان; فرزندان ایران ۱۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل داستان; فرزندان ایران ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان; فرزندان ایران ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان; فرزندان ایران ۱۴ اسلاید در PowerPoint :
>
بالأخره روز اول مهر، بعد از یک مرخصی سهماهه کولهبارش را به زمین گذاشت.
کمتر صورتی را میشد پیدا کرد که شاداب و خوشحال نباشد. همه با لباسهای مرتب، بعضی به همراه پدر یا مادرشان و بعضی به همراه دوستان قدیمیشان به سمت مدرسه میرفتند.
«هدیه»، «مهشید» و «ملیحه» دوستانی بودند که امسال دوستیشان پنجساله میشد.
بعد از کلاسبندی و مشخص شدن کلاسها، آیههایی از قرآن تلاوت شد و بعد پخش سرود ملی از بلندگوهای مدرسه که همزمان بچهها نیز آن را زمزمه میکردند.
کلاس پنجمیها در طبقهی دوم و در انتهای راهرو قرار داشتند.
یکی از سرگرمیهای این سه دوست قدیمی این بود که ظاهر معلم جدیدشان را حدس میزدند و تا معلمشان به سر کلاس بیاید، حدسشان را روی کاغذ مینوشتند، وبه یکدیگر میدادند و صبر میکردند تا معلم جدید بیاید. حدس هر کسی که نزدیکتر به واقعیت بود دو نفر دیگر برای او هدیهای میخریدند. این بازی قدیمی هر سال بینشان تکرار میشد و کلی آنها را خوشحال میکرد.
«قدبلند، پوست روشن و کمی چاق»؛ حدس هدیه بود. «پوست سبزه با چشمهای روشن، لاغراندام و عینک کوچکی روی چشم»؛ حدس ملیحه بود. مهشید هم فکر میکرد که خانم معلم «قد متوسطی دارد، با چشمهای قهوهای و یک خال کوچک روی گونهاش.»
با وارد شدن خانم معلم، «مهشید» لبخند زد؛ چون او برنده شده بود.
خانم معلم جعبهی سنگین و بزرگی در دست داشت. آن را روی میزش گذاشت. آه کوتاهی کشید و به بچهها که برپا بودند، گفت: «بفرمایید!»
هیچ کس صحبتی نمیکرد. خانم معلم به سمت تختهسیاه رفت و با خط قشنگی روی آن نوشت: «به نام خدا» و کمی پایینتر ادامه داد: «خداوندا، به ما توان آن را بده که با قلمهایمان به خاک مملکت و کشور عزیزمان خدمت کنیم و با جانمان از آن، در مقابل دشمنان دفاع کنیم؛ آمین!»
سپس رو به بچهها کرد و گفت: «من آمنه یاسینی هستم و قرار است که یک سال تحصیلی در کنار هم، از یکدیگر چیزهای خیلی تازه و جدید یاد بگیریم. حالا لطفاً یک نفر به من کمک کند و از داخل این جعبه تکههای پازل را بین بچهها تقسیم کند!»
بعد از چند دقیقه هم
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 