پاورپوینت کامل گفت‌و‌گو; جنگ به من یاد داد… ۵۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل گفت‌و‌گو; جنگ به من یاد داد… ۵۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گفت‌و‌گو; جنگ به من یاد داد… ۵۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل گفت‌و‌گو; جنگ به من یاد داد… ۵۴ اسلاید در PowerPoint :

>

گفت‌وگو با رضا خدری، خبرنگار و عکاس و نویسنده‌ی جبهه و جنگ

مقدمه:

سخن از جنگ و نگارش لحظه‌لحظه‌ی آن، در برابر حوادث و رویدادهای مخرب و خانمان‌براندازی که تحت عنوان همین کلمه، یعنی جنگ، به وقوع پیوسته و یا می‌پیوندد، هیچ‌گاه نتوانسته یا نمی‌تواند واکنش چندان گویا و قابل طرحی از شرح و توضیح یا خوانش مسائل و اتفاق‌هایی باشد که در آن دوران به وجود آمده‌اند؛ زیرا ابعاد گوناگون و مفاهیم گاه دست‌نیافتنی و غیر قابل توضیح و توصیفی درباره‌ی این رویداد ناخوشایند وجود دارد که شاید فقط گذر زمان و رسیدن به موقعیت و شرایط تازه، و نیز خاطرات و یا احساساتی که در عمیق‌ترین زوایای پیدا و پنهان شاهدان دور و نزدیک، بر جای مانده، بتواند بازگوکننده‌ی بخشی از زشتی‌های این پدیده‌ی ناهنجار که به طور وضوح دشمن بشریت و طبیعت است، باشد!

هشت سال جنگ تحمیلی یکی از آزمایش‌های تلخ و بازی دشمنان کشور عزیز ما ایران بود که در عین حالی که موجب بروز لطمه‌ها و آسیب‌های بسیار اقتصادی و اجتماعی برای ایران پیروز به همراه آورد؛ امّا در کنار تمامی این ضربه‌ها و نارسایی‌های بسا جبران‌ناپذیر، مردم را به خودآگاهی، موقعیت‌شناسی و یکپارچگی بیش‌تر رسانید؛ خودآگاهی و شناختی که زاییده‌ی تعصب حاکی از اعتقاد و علاقه به آب، خاک، وطن، شرف و ناموس بود.

در این میان رسانه‌ها نیز نقش مهم و حساسی داشتند. رسانه‌هایی که با انعکاس و یا حضور در میدان‌های کارزار، رویدادهای هر لحظه از جنگ و ازخودگذشتگی دلاوران نامدار و گمنام بی‌شماری را در گوشه‌گوشه از خاک وطن عزیزمان در برابر دشمنان بی‌ریشه و ناشایست منعکس کردند.

به همین مناسبت گفت‌وگویی با یکی از عکاسان و خبرنگاران جبهه و جنگ، ترتیب داده‌ایم تا در آستانه‌ی سالگشت رشادت‌ها و ازخودگذشتگی‌ها، مسائل و خاطراتی را مرور کرده باشیم.

آقای رضا خدری، سوژه‌ی ما در این گفت‌وگو است. عکاس و خبرنگار ۶۳ ساله‌ای که در آن زمان شور انعکاس وقایع جنگی را به صورت عملی در سر داشت و این زمان، شور نگارش وقایع و خاطرات آن را…

آقای خدری، کیست؟

– متولد سال ۱۳۲۹ در آبادان هستم؛ یعنی این که نه تنها متولد آن‌جا باشم، بلکه متعلق به آن‌جا هستم. یک آبادانی که تعصب زیادی به خاکش دارد، همین‌طور به شهر همیشه برقرار خرمشهر. تا زمان دیپلم نیز در آبادان بودم؛ امّا بعد آن به تهران آمدم. ازدواج کرده‌ام و پدر دو فرزندم.

چطور با آن همه علاقه، توانستید از آن‌جا راهی تهران شوید؟

– برای این‌که می‌خواستم در تهران وارد دانشگاه شوم. ضمن آن‌که وقتی برای اولین‌ بار تهران را دیدم، حالتی به من دست داده بود که همیشه در ذهنم مرور می‌شه!

منظورتان از اولین ‌بار چه زمانی است؟

– وقتی کلاس چهارم ابتدایی بودم؛ سال ۱۳۳۹. آن‌زمان با خانواده به قصد زیارت مشهد مقدس، از آبادان به تهران آمدم. در راه‌آهن و نیز چند روز اقامت در تهران، زنده بودن و حرکت و تلاش این شهر خیلی رویم اثر خوبی گذاشت؛ رفت و آمد و تحرک و شادی مردم؛ خیابان‌های شهر؛ اتوبوس‌های دوطبقه‌ی قشنگ؛ درخت‌ها و حتی خود ایستگاه راه‌آهن. در کل همه چیز برایم جالب توجه بود؛ امّا به هر حال باید از همه‌ی این‌ها خداحافظی کرده و دوباره به زادگاهم برمی‌گشتم؛ چون پدرم در شرکت نفت کار می‌کرد.

و ملاقات تهران در زمان دیگر؟

– همان‌طور که گفتم وقتی دیپلم را از دبیرستان شرکت نفت که مستقر در دانشکده‌ی نفت آبادان بود، گرفتم بلافاصله به تهران آمدم، در کنکور دانشگاه شرکت کرده و در نهایت در رشته‌ی دانشکده‌ی علوم ارتباطات اجتماعی قبول شدم و این شروع زندگی من در تهران و نیز کار کردن بود.

به چه کاری مشغول شدید؟

– هم‌زمان با درس و دانشگاه، در همان سال ۱۳۴۷، مشغول کار در روزنامه‌ی کیهان شدم و شاید اشتغال در این روزنامه بود که مسیر زندگی را برای من تعیین کرد.

می‌شود توضیح بیش‌تری بدهید؟

– آخر در همان زمان‌ها بود که با محافل پنهانی سیاسی آشنا شدم که مدتی بعد نتیجه‌اش دستگیری به همراه تعدادی از دیگر دانشجویان در سال ۱۳۵۰ بود؛ امّا چون مدرکی از فعالیت‌های‌مان نتوانستند پیدا کنند، همگی‌مان را آزاد کردند. البته بعد از آزادی من این محافل را ترک نکردم تا این که از سوی استاد عزیزی با نام و مبارزات شهید نواب صفوی آشنا شدم. جالب آن‌که با آشنایی حتی شخصیت‌های مبارز دیگری، همواره حس می‌کردم نسبت به این بزرگوار، علاقه‌ی خاص‌تری پیدا کرده‌ام.

مهم‌ترین علت این علاقه‌ی خاص چه بود؟

– دلایل زیادی داشت، از جمله همان که از کوچکی، علیه خاندان پهلوی، تلاش می‌کرده و دیگر این‌که وقتی از مدرسه‌ی صنعتی فارغ‌التحصیل می‌شود، می‌آید به شهر آبادان و در شرکت نفت، استخدام می‌شود. آن وقت ضمن خدمت در پالایشگاه، مشغول فعالیت‌های سیاسی و مذهبی‌اش شده و این فعالیت‌ها را هم از همان محل کار، یعنی پالایشگاه و کارگران شروع می‌کند.

به دهه‌ی ۵۰ بر‌گردیم و این که بعد از آزادی، چه کردید؟

– کار من در آن زمان، خلاصه شده بود به تحصیل و کار کردن زیر دست اساتیدی چون مرحوم کورس بابایی که نویسنده و روزنامه‌نگار بود. فریدون گیلانی، عبدالرحمن فرامرزی، فریدون صدیقی، منصور سعدی، دکتر فرقانی و دکتر شکرخواه، که خوش‌بختانه تا امروز نیز ادامه یافته است. همچنین رفتن به محافل پنهانی سیاسی و کسب اطلاعات و آگاهی‌های هر چه بیش‌تر از محیط و حکومت حاکم در آن زمان.

کار عکاسی را از چه زمانی شروع کردید؟

– همان‌طور که عرض کردم قبل از انقلاب، خبرنگار حوزه‌های گوناگونی از جمله، سرویس شهرستان‌ها، حوادث، گزارش، بودم؛ امّا زمانی که جنگ شد و ما در جریان آن قرار گرفتیم، به عنوان خبرنگار و عکاس جبهه و جنگ شروع به فعالیت کردم.

همه‌ی این فعالیت‌ها برای روزنامه‌ی کیهان بود؟

– بیش‌تر بله، امّا در مطبوعات دیگری هم فعال بودم، مانند: روزنامه‌های جامعه، اخبار، همشهری، انتخاب و نشریاتی نظیر فانوس، توانا و گزارش فیلم. در نشریات خوزستان هم کارهایی انجام داده‌ام. به عنوان مثال سردبیر نشریه‌ی الوند، یادگاری و نخل. آن وقت هم‌زمان با تمام این مسؤولیت‌ها، به چاپ و نگارش کتاب‌های جنگی هم مشغول شدم.

آیا شغل خبرنگاری موجب فعالیت شما در جبهه‌ها شد، یا دلایل دیگری وجود داشت؟

– نه، تنها شغل نبود. زادگاه من در خطر افتاده بود. همین‌طور خرمشهر که خاطرات زیادی از آن داشتم. به عنوان مثال پس از اتمام دوران خدمت که افسر وظیفه بودم، شش ماه معاونت اداره‌ی شیر و خورشید آن زمان (هلال احمر امروز) در شهر خرمشهر را بر عهده داشتم.

ظاهراً مدتی هم شهردار بوده‌اید، درست است؟

– مربوط به اوایل انقلاب است. آن زمان مدتی به عنوان شهردار بندر امام خمینی (بندر شاهپور) خدمت کردم. جالب است اگر بگویم نام بندر امام خمینی هم پیشنهاد من بود که در استانداری تصویب و اجرا شد.

آیا مهم‌ترین تجربه و یا خاطره‌ی کاری شما، در اوایل شغل خبرنگاری، مربوط به جبهه و جنگ می‌شود؟

– صرف‌نظر از مهم بودن جنگ، باید بگویم یکی از مهم‌ترین تجارب تلخ من در حوزه‌ی خبر، مربوط به ۲۸ مرداد سال ۵۷ است؛ آتش‌سوزی سینما رکس آبادان. سینمایی که ۳۷۷ نفر زنده‌ زنده در آن سوختند. من آن‌جا بودم. فوری گزارش این مسأله را برای روزنامه‌ی کیهان فرستادم؛ همین‌طور به یکی از نشریات در کشور کویت.

مگر در نشریات کشور کویت هم فعالیت داشتید؟

– علت اصلی این کار، این بود که فکر کردم شاید روزنامه‌ی کیهان، این گزارش را چاپ نکند. حادثه این‌قدر برایم مهم بود که می‌خواستم منعکس شود؛ و البته برخلاف تصورم، روزنامه‌ی کیهان، خبر و گزارش را چاپ کرد و تازه به صورت یک ویژه‌نامه‌ی فوق‌العاده. به محض چاپ خبر، تعدادی از خبرنگاران و عکاسان خود را به آبادان رسانیدند؛ از جمله، مرحوم کورس بابایی و مرحوم مسعود بهادران. تجربه‌ی تلخ بعدی هم درباره‌ی شهادت «موسی بختور» از بچه‌های سپاه خرمشهر بود. به این ترتیب که چند روز قبل جنگ در شهریور ۵۹، موسی بختور با تنی چند برای دیده‌بانی مرزی رهسپار می‌شوند؛ امّا رفتن همان و شهید شدن همان. همان موقع این موضوع را به روزنامه‌ی کیهان اطلاع دادم؛ ولی مجدداً مسؤولان وقت خبر را باور نکردند؛ حتی گفتند: «خواب‌نما شده‌ای! چطور ممکن است چنین چیزی اتفاق بیفتد و ما خبردار نشویم!» به هر حال بعد از این اتفاق راهی تهران شدم، آن هم در حالی‌ که نمی‌دانستم خبرها و اتفاق‌های مهم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.