پاورپوینت کامل در آسمان پنجم; یک روز عمیق ۱۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل در آسمان پنجم; یک روز عمیق ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل در آسمان پنجم; یک روز عمیق ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل در آسمان پنجم; یک روز عمیق ۱۴ اسلاید در PowerPoint :

>

اوس‌مرتضی رو به شاگردش کرد و گفت: «امروز باید این چاه را تمام کنیم.»

شاگردش گفت: «مگر می‌شود؟»

– چرا نمی‌شود! فقط تو باید کمرت را سفت کنی و دست از شل‌بازی برداری. این چاه را کنترات گرفتم. هر چه زودتر تمام شود به نفع‌مان است.

چایی‌اش را خورد و قرقره را بالای چاه نصب کرد. دستمالش را روی سرش بست و با وسایلش داخل چاهی رفت که در عرض دو ساعت، دو متری کنده بود. دیگر نمی‌شد خاک‌ها را با دست کشید. به همین خاطر قرقره را نصب کرد تا کار راحت‌تر پیش برود.

– بده بیاید.

شاگرد قرقره را چرخاند و کیسه به طرف پایین سرازیر شد. اوس‌مرتضی سریع زمین را می‌کند. یکی‌- دو ساعت کار کرده بودند که شاگرد تشنه‌اش شد. داد زد: «اوستا آب می‌خواهی؟»

– بفرست پایین.

لیوانی آب خورد و قمقمه‌ی آب را پایین فرستاد. شاگرد دیگر خسته شده بود. باید هم خاک‌ها را با قرقره بالا می‌کشید و هم آن را خالی می‌کرد. مگر چه‌قدر جان داشت! روی تل خاک‌ها نشست و نفسی تازه کرد. صدا آمد: «کجایی پس؟ چرا بالا نمی‌کشی؟»

شاگرد گفت: «اوستا کمی استراحت کن. خسته نشدی؟»

صدای اوستا آمد: «پاشو ببینم تنبل. باید امروز این‌جا را تمام کنیم. یالا بکش بالا!»

شاگرد غرزنان بلند شد و کار خود را ادامه داد. با خودش گفت: «وای که چه آدم حریصی. به خودش اجازه نمی‌دهد استراحت کند.»

داشت از نفس می‌افتاد. تا حالا این‌قدر کار نکرده بود. داد زد: «اوستا تمام نشد؟»

– نه پسر. این همه غر نزن. کارت را بکن. من که این پایینم باید گِله کنم. توی این گرما و تاریکی و بی‌هوایی دارم جان می‌کَنم. تو که خیالت راحت است آن بالا. یالا بکش بالا!

صدای اذان از بلندگوی مسجد بلند شد. شاگرد سرش را داخل چاه برد و گفت: «اوستا، ظهر شده، بیا بالا برای نماز و ناهار.»

صدا از ته چاه آمد: «کارت را بکن پسر. ناهار که دیر نمی‌شود.»

– گرسنه‌ام. دارم از کت و کول می‌افتم.

– خیلی خب، برو از توی بقچه ناهار را بردار و بیاور.

سفره را انداخت و منتظر بالا آمدن اوستا شد؛ اما خبری نشد. بالای چاه رفت و گفت: «اوستا چی شده؟ چرا نمی‌آی؟»

– برای چی بیایم بالا. وقت تلف نکن. غذای مرا بفرست پایین. همین‌جا می‌خورم.

– اوستا دست برد

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.