پاورپوینت کامل داستان; جایزه ۱۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل داستان; جایزه ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان; جایزه ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان; جایزه ۱۷ اسلاید در PowerPoint :

>

بعد از این‌که پول روزنامه را داد، درست جلو دکه، ضمیمه‌ی روزنامه را از لای آن بیرون کشید و صفحه‌ی وسط را آورد. داستانش را بالای صفحه‌ی سمت راست، چاپ کرده بودند.

کنار داستانش که تنها یک ستون بود، تصویر بزرگی مرتبط با آن به چشم می‌خورد، و زیر آخرین جمله‌ی داستانش، اسم و فامیل، رتبه و شهر محل زندگی‌اش چاپ شده بود.

در کادر کوچک پایین نوشته شده بود: «جوایز عزیزان برنده به نشانی‌شان ارسال شده و تا دو روز دیگر به دست‌شان خواهد رسید.»

در راه، چند بار دیگر روزنامه را از لای چادرش بیرون آورد و به داستان تک‌ستونی‌اش و عکس کنارش، نگاه کرد.

نزدیک خانه که رسید، دختر همسایه مشغول اسکیت‌بازی بود. چادرش را روی صورتش انداخت و طوری رفتار کرد که انگار او را ندیده است. زنگ در را فشار می‌داد که دختر چند بار او را صدا زد؛ اما به روی خودش نیاورد.

به خودش گفت: «چه معنی دارد با کسی که هم‌ردیف من نیست، صحبت کنم.»

یکراست به اتاقش رفت. صفحه‌ی وسط را به دیوار زد. غرورمندانه، روی اسمش که پایین اثر چاپ شده بود، دست کشید: «ظاهر یک نویسنده حتماً باید خاص باشد، حتی طرز صحبت کردنش.»

با این فکر، کشوی پایین کمدش را جلو کشید و مجله‌ها را بیرون آورد. به عکس نویسندگانی که در کنار نوشته‌ها چاپ شده بود، نگاه کرد. یکی‌شان پته‌ی راست روسری‌اش را به گوشه‌ی سمت راست آن سنجاق کرده بود. او هم جلو آینه ایستاد و چنین کرد.

از وقتی خبر برنده شدنش را فهمیده بود، همه‌اش به این فکر می‌کرد که جایزه‌اش چه می‌تواند باشد.

همین‌طور که مشغول مرتب کردن ظاهرش بود، چشمش به ساعت مچی خواهر بزرگ‌ترش که دیگر مال او شده بود، افتاد. از همیشه کهنه‌تر به نظرش رسید.

جایزه می‌توانست یک ساعت مچی، یا یک ساعت رومیزی باشد.

ظهر، برای خوردن ناهار پایین رفت. مادر، آبگوشت پخته بود. لب به غذا نزد. قاشق را از داخل ظرف آبگوشت به طرفی پرت کرد. همه‌جای سفره از لک آبگوشت پُر شد. مادر و خواهرش، هر دو با تعجب و خشم به او نگاه کردند.

مادر با عصبانیت گفت: «چرا این‌طوری می‌کنی؟»

– بار آخرتان باشد از این غذاهای مسخره درست می‌کنید!

همین‌طور که از سر سفره بلند می‌شد در دلش گفت: «غذای یک نویسنده که نباید معمولی باشد.»

به اتاقش برگشت و بقیه‌ی روز را در آن ماند.

مدام به جایزه‌اش، و معروفیتش فکر می‌کرد. به این‌که حالا خیلی‌ها در سراسر کشور او را می‌شناسند؛ به‌خصوص این‌که مقام‌های بعدی به پسرها تعلق داشت، و او تنها نویسنده‌ی دختری بود که برنده شده بود.

هر بار مادرش از پایین صدایش می‌زد و می‌گفت: «چرا خودت را توی اتاقت

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.