پاورپوینت کامل دلتنگیهای یک دههی شصتی; بعد از افطار؛ راهآهن! ۲۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل دلتنگیهای یک دههی شصتی; بعد از افطار؛ راهآهن! ۲۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دلتنگیهای یک دههی شصتی; بعد از افطار؛ راهآهن! ۲۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل دلتنگیهای یک دههی شصتی; بعد از افطار؛ راهآهن! ۲۲ اسلاید در PowerPoint :
>
پسر عزیزم سلام!
سوم مردادماه سالروز تولد من است. تقریباً هر سیسال یکبار، ماه رمضان با مردادماه همزمان میشود و این به معنای آن است که حداقل سیسال از عمر من گذشته است. هنوز پانزدهساله نشدهای و این یعنی اینکه احتمالاً روزهدار نیستی! نمیدانم، شاید هوس کردی و مثل بچههای همنسل من روزه گرفتی.
دورهی ما اینجوری بود. ما از همان دبستان، یعنی درست از کلاس سوم ابتدایی، روزه گرفتنمان شروع میشد. من یکی که خیلی بهم برمیخورد که دختربچههای همسن و سالم روزهی واجب میگرفتند و من اختیاری! تازه این اختیاری را هم پدر و مادرها اصرار داشتند که واجب نیست! همین پدر و مادرها به دخترها که میرسیدند یکطوری قربانصدقهی دخترها میرفتند و سر سفرهی افطار تا سحر تحویلشان میگرفتند که بیا و ببین:
امسال روزه به دخترخانم گل ما واجب شده!
– خانمخانمها موقع نماز ما رو هم دعا کن؛
– بهبه! خدا چهقدر شما دخترها رو دوست داره که اینطور نماز میخونید و روزه میگیرید!…
حالا این بندگان مقرب خدا همانهایی بودند که تا دیروز با ما همبازی بودند و یکهو بزرگ شده بودند. پس روزه گرفتن ما پسرها یک دلیلش هم کم نیاوردن بود؛ آن هم چه کم نیاوردنی!
دست خودمان که نبود، تابستان بود. آفتاب که بالا میآمد و میرسید به وسط آسمان، انگار یکی افسار میانداخت گردنمان و میکشیدمان وسط کوچه. یکهو کوچه پر از بچه میشد. حاصلِ جمع شدن بچهها در کوچه هم، کمِکَمش یک گل کوچک بود، آن هم با دهانهای معمولاً روزه!
هر چند دقیقه یکبار بچهها زبانشان را به هم نشان میدادند و اشاره به روی زبانشان میکردند که: «ببین چهقدر سفید شده؟» این سفید شدن هم از نشانههای روزهداری بود که دقیقاً معلوم نبود اولین بار چه کسی آن را کشف کرده بود؟ بعد هم که به رسم قدیمی کوچه، بازی تمام شده و نشده، یک شلنگ از لای در یکی از خانهها بیرون میافتاد و هلهلهی بچهها برای نوشیدن آب و هُل دادن هم برای اینکه زودتر گلوی خشک را به جرعهی آبی برسانیم، شروع میشد. این وسط تنها چیزی که یاد بچهها نبود «روزه» بود! خیر سرمان، همهیمان روزهدار بودیم.
خوب است بدانی که اگر کسی سهواً یعنی ناخواسته و نادانسته وقتی که روزه است چیزی بخورد یا مایعی بنوشد و بعد یادش بیاید که روزه بوده است، روزهاش درست است و میتواند به روزهداریاش ادامه دهد. این امتیازی است که خداوند به روزهداران داده است؛ اما توی کوچهی ما نمیدانم چطور بود که همه بعد از نوشیدن آخرین نفر از آب شلنگ، یکهو یادشان میآمد که روزه بودهاند و اینجا بود که مراسم دستهجمعی تخلیهی آب فرضی باقیمانده در دهان با سر و صداهای حال به هم زن کفِ کوچه شروع میشد!
به هر حال ما روزهدار بودیم و بدون اینکه به روی مبارکمان بیاوریم و این اشتباه را برای اهالی خانه یادآور شویم، تا افطار با مقاومت در مقابل تشنگی، روزهیمان را ادامه میدادیم.
دم افطار دوباره بچهها جمع میشدند؛ آن هم پشت سر هم توی صف نانوایی. توی کوچه عطر سبزیخوردن، کتلت، فرنی و حلیم بود که هر کدام از خانهای میآمد. قرار بعد از افطار همان موقع گذاشته میشد: «بعد از افطار؛ راهآهن».
صدای ربنا که از رادیو و تلویزیون بلند میشد، همه پای سفرهی افطار بودند و بعد نوای ملکوتی اذان مؤذنزادهی اردبیل
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 