پاورپوینت کامل داستان; آرزوی پرواز ۱۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل داستان; آرزوی پرواز ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان; آرزوی پرواز ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان; آرزوی پرواز ۱۷ اسلاید در PowerPoint :

>

کِرمی در پیله خوابیده بود. خواب می دید که یک پروانه شده؛ با رنگ های نارنجی و سیاه، درست مثل دو برگ یک گل بنفشه.

پروانه پرواز کرد و از میان هوای آبی راه باز کرد و در یک پارک روی یکی از شاخه های پربرگ درخت بید مجنون نشست.

داشت روی شاخه با باد تاب می خورد و فکر می کرد که از کجا آمده است. وقتی به گذشته ها فکر می کرد فقط تا آن جا را یادش می آمد که یک کرم ابریشم بیش تر نبوده و کاری جز جویدن برگ هم نمی دانست. بقیه ی کرم های ابریشم به او گفته بودند که همگی بعد از پیله، پروانه خواهند شد. آن ها شب پره ها را به او نشان داده و گفته بودند چیزی مثل این، ولی خیلی درشت تر و زیباتر؛ اما درباره ی گذشته چیزی نگفته بودند.

او هم وقتی فکر می کرد، تا آن جا بیش تر به خاطرش نمی رسید که روزی یک کرم بوده است. پروانه وقتی فکر می کرد، عادت داشت که بال هایش را جمع کند و به هم بچسباند. آن موقع هم همین کار را کرده بود.

شاخک هایش را پایین آورده بود و به یک برگ سبز دراز تکیه داده بود. همین طور که داشت فکر می کرد، تاب می خورد و یاد روزهای کرمی، مثل پرده ی سینما جلو چشم هایش باز شده بود، که ناگهان فشاری دو بالش را بیش تر به هم چسباند و پاهایش از شاخه ی بید مجنون کنده شد و در هوا معلق گشت. در هوا به سختی دست و پا زد؛ ولی تکیه گاهی نیافت. از خودش قدرتی نداشت. به تندی به این سو و آن سو کشیده می شد.

چشم هایش را بست و پس از مدتی متوجه شد که از حرکت افتاده و دیگر به اطراف تاب نمی خورد. چشم هایش را باز کرد. با شاخک هایش چیز عجیبی را حس کرد، و وقتی بالا را خوب نگاه کرد، دید دو تا چشم خیلی بزرگ که موهای سیاهی نزدیک آن ها ریخته، دارند او را نگاه می کنند. حدس زد که ظاهراً بچه ای او را از روی شاخه برداشته و دویده است.

کودک بال های پروانه را به لبش نزدیک کرد و آهسته بوسید. پروانه از این کار ترسید؛ هم دردش آمد و هم اصلاً خوشش نیامد.

کودک باز دوید. پروانه چشم هایش را بست. کودک به مادرش نزدیک شد، پروانه را به مادرش نشان داد و گفت: «مادر، مادر…»

پروانه دیگر حرف های شان را نفهمید؛ چون آن ها شگفت زده و تند و تند حرف می زدند و آن قدر کلمات را می خوردند که او اصلاً چیزی درک نمی کرد. فقط نگران خودش بود و نمی دانست حالا چه بر سرش می آورند. چند تا آدم بزرگ دیگر هم آن جا بود. آن ها پروانه را دست به دست به هم می دادند و وارسی می کردند. بال های پروانه به شدت به درد آمده بود و نزدیک بود از بیخ کنده شود.

از میان حرف های شان چیزی درباره ی بال هایش شنید. یک نفر گفت: «بال هایش رنگ می ده، نگاه کنین!» و وقتی پروانه به او نگاه کرد او انگشتش را روی لپش مالید

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.