پاورپوینت کامل صفحه‌ی بدون نام; هی انتظار که دلم هُری بریزد پایین – سلام بچه‌ها، دوست قدیمی من ۱۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل صفحه‌ی بدون نام; هی انتظار که دلم هُری بریزد پایین – سلام بچه‌ها، دوست قدیمی من ۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل صفحه‌ی بدون نام; هی انتظار که دلم هُری بریزد پایین – سلام بچه‌ها، دوست قدیمی من ۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل صفحه‌ی بدون نام; هی انتظار که دلم هُری بریزد پایین – سلام بچه‌ها، دوست قدیمی من ۱۶ اسلاید در PowerPoint :

>

گاهی چیزی می‌نویسی که در هیچ قالبی جا نمی‌گیرد. نه می‌توانی بگویی شعر است، نه می‌توانی بگویی داستان است. نه با خط‌کش خاطره اندازه‌گیری می‌شود، نه با کلید گزارش نورافشانی می‌کند. فقط یک نوشته است که دوست داشته‌ای بنویسی. حالا این نوشته را باید چه بنامیم؟

ما نامی برایش پیدا نکردیم. به خاطر همین آن را می‌آوریم توی این صفحه که اسمش را گذاشته‌ایم صفحه‌ی بدون نام. مطالب این صفحه را بخوانید. اگر شما هم چنین نوشته‌ای داشتید چرا راه دور؟ همین‌جا در خدمت‌تان هستیم.

هی انتظار که دلم هُری بریزد پایین

زیتا ملکی

من از مسافرت برگشتم.

مسافرتی که در آن فهمیدم شیراز کجای دنیاست.

شیراز شهری بود که خوب بود؛ با گوجه‌سبزهای نوبر ارزان.

شهری بود که وقتی از آن بیرون آمدی سه‌بار پشت سرت را نگاه کنی و هی بکشی.

شهری که دلتنگش بشوی و هیجان‌زده که شدی بگویی می‌میرم برایش.

شیراز شهر تو بود و خستگی‌هایت وقتی از تپه‌های تخت جمشید بالا رفتی.

شیراز شهر ما بود و حافظی که دور و برش آن‌قدر شلوغ بود که صدای شعرخواندنش نمی‌آمد.

شمشادهای قرمز با ما عکس گرفتند.

فالوده‌های سفید زیر دندان‌های ما رقصیدند.

راننده‌ی اتوبوس‌هایی با لباس راه‌راه ما را به خانه رساندند.

شیراز شهر ساندویچی پرنده‌ی آبی بود.

شهر پیاده‌رویی که دست‌فروشش شال توسی را به سرم انداخت.

من از مسافرت برگشتم.

من از هزار کیلومتر آن‌طرف‌تر برگشتم.

من به خیابان عباس‌آباد و مدرسه‌ای که پنجره‌های دلباز ندارد برگشتم.

اتاق‌مان از ما خالی شد و ما هم از اتاق‌.

شیراز تنها ماند. شیراز دروازه‌اش را پشت سرمان بست.

شیراز در هفت بعدازظهر پر از اشک شد.

راننده هشت می‌آمد دنبال‌مان و شیراز در هفت بعدازظهر پر از اشک شد.

تو دستت را گذاشتی روی چشم‌هایت و گریه کردی.

من چشم‌هایم را مالیدم و گریه کردم.

و هیچ کدام‌مان را به دستمال نیازی نبود.

شیراز شهر ما بود و عکس‌های دوربین‌مان شهادت می‌دادند.

شهر بازاری که پول‌های‌مان را با مهربانی می‌گرفت و ما راضی بودیم.

شهر مغازه‌ای که به حنجره‌های خشک ما دلستر توت‌فرنگی فروخت.

شهر مغازه‌داری که خسیسی‌مان را دست انداخت!

ما از مسافرت برگشتیم.

فرودگاه، غار سیاهی بود که ما را بلعید.

ما و بارهای سنگین‌مان را گفت: یک، دو، سه و غیب کرد.

بارهایی که جز ما کسی نبود برای‌مان بیاورد.

بارهایی که تکه‌های شیراز را در خودش بسته‌بن

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.